الباقر، امام محمدبن علی علیه السّلام ، ابوجعفر محمّد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب علیهم السّلام ، امام پنجم از ائمّه اثناعشر و یکی از چهارده معصوم .
راویان و محدثان شیعه غالباً با کنیه ابوجعفر از آن حضرت یاد کرده اند. برای تمایز احادیث منقول از امام نهم ، حضرت محمّدبن علی الجواد علیه السّلام ، که او نیز کنیه ابوجعفر داشته است ، از روایات امام باقر علیه السّلام ، لفظ «ثانی » را به کنیه امام نهم افزوده اند (مامقانی ، ج ۱، ص ۱۸۸). لقب مشهورشان «باقر» است (رجوع کنید به دنباله مقاله )، امّا القاب دیگری چون «هادی » و «شاکر» هم داشته اند (اربلی ، ج ۲، ص ۳۲۹). نقش انگشتری ایشان نیز، به روایت ابن عساکر (ص ۱۴۱)، «اَلْقُوَّهُ للّهِ جمیعاً» بوده است.
نَسَب . حضرت باقر علیه السّلام از سوی پدر، نوه امام حسین علیه السّلام و از سوی مادر، نوه امام حسن علیه السّلام است . مادرشان فاطمه دختر امام حسن علیه السّلام بود، ازینرو در حقّ او گفته اند: علویی بود که از دو سوی علوی بود و فاطمیی بود که از دو سوی فاطمی بود (ابن شهر آشوب ، ج ۴، ص ۲۰۸). فاطمه بنت الحسن ، که به امّعبداللّه (یا امّعبد، یا امّحسن ) شهرت داشت ، بانویی جلیل القدر بود و از حضرت صادق علیه السّلام درباره او نقل شده است که «او صدّیقه بود و در آل حسن زنی چون او نبوده است » (کلینی ، ج ۱، ص ۴۶۹).
برخی از متأخّران چون سبط ابن جوزی (متوفی ۶۴۵؛ ص ۳۰۲) و ابن خلّکان (متوفّی ۶۸۱؛ ج ۳، ص ۳۱۴) مادر امام پنجم را دختر حسن مثنّی * و نوه امام مجتبی علیه السّلام دانسته اند. این قول صحیح نیست ، زیرا مورّخان قرن سوّم و از جمله یعقوبی (ج ۲، ص ۳۰۵؛ بلاذری ، ج ۱، ص ۱۴۷) و نیز علوی عمری ، نَسب شناس قرن پنجم (ص ۲۰)، تصریح کرده اند که او دختر امام مجتبی علیه السّلام بوده است . اِرْبِلی (ج ۲، ص ۳۳۲) نیز به نقل از حافظ عبدالعزیز جُنابذی (متوفّی ۶۱۱)، مادر امّعبداللّه را امّفَرْوه دختر قاسم بن محمّدابی بکر (متولّد ۳۷) دانسته ، که اشتباه است . زیرا به تصریح علما، از جمله شیخ مفید (ج ۲، ص ۱۷۶؛ ذهبی ۱۴۰۲ـ۱۴۰۹، ج ۴، ص ۴۰۶) امّفروه همسر امام باقر علیه السّلام بوده است . منشأ این اشتباه خطایی است که در کتابت و نقل رخ داده و بر اثر حذف شدن قسمتی از روایت ، عبارت راجع به فرزندان امام باقر علیه السّلام (یعنی امام صادق علیه السّلام و عبداللّه بن محمّد) بخطا به مادر آن حضرت نسبت داده شده است . این اشتباه عیناً در بحارالانوار (ج ۴۶، ص ۲۱۸) تکرار شده است ، ولی عبارت درست و کامل را ابن سعد (ج ۵، ص ۲۳۵) و ابن جوزی (ج ۲، ص ۱۰۸) آورده اند. اربلی ، نیز عبارت ابن جوزی را در صفحات بعد (ج ۲، ص ۳۵۹) نقل کرده است.
تولد و وفات .همه منابع محل تولد آن حضرت را مدینه نوشته ، ولی در سال ولادتشان اختلاف دارند. بیشتر منابع شیعی تولد آن حضرت را در ۵۷ هجری دانسته اند (کلینی ، ج ۱، ص ۴۶۹؛ اربلی ، ج ۲، ص ۳۲۹؛ مفید ج ۲، ص ۱۵۸؛ مجلسی ، ۱۴۰۳، ج ۴۶، ص ۲۱۲ـ۲۱۹، بیشتر اقوال را آورده است )، و برخی از مورخان اهل سنت نیز بر این قول اند (ابن خلّکان ، ج ۳، ص ۳۱۴)، امّا عدّه ای سال ۵۶ را ذکر کرده اند (ابن عماد، ج ۱، ص ۱۴۹؛ ذهبی ، ۱۴۰۲ـ۱۴۰۹، ج ۴، ص ۴۰۱؛ صفدی ، ج ۴، ص ۱۰۲). در روز تولد ایشان نیز اختلاف است . شیخ طوسی (۱۴۱۱، ص ۸۰۱)؛ فضل بن حسن طبرسی (ص ۲۵۹) و دیگران (مجلسی ، همانجا) روز ولادت آن حضرت را روز جمعه اول ماه رجب و به گفته طبرسی بعضی تولّد ایشان را در سوم صفر می دانند. از معاصران نیز، سیدمحسن امین (ج ۱، ص ۶۵۰) و حاج شیخ عباس قمی (ج ۲، ص ۹۶) آن را سوم صفر یا اول رجب ؛ و از اهل سنّت ، ابن خلّکان (همانجا) سوم صفر ضبط کرده اند.
تاریخ رحلت امام باقر علیه السّلام را با اختلاف پنج سال ، از ۱۱۳ تا ۱۱۸، ذکر کرده اند. ابن سعد (ج ۵، ص ۲۳۸) نخست با نقل خبری از استاد خود واقِدی تاریخ رحلت آن حضرت را سال ۱۱۷ و مدت عمرشان را ۷۳ سال ذکر می کند، سپس می گوید که رحلت ایشان را در ۱۱۸ و ۱۱۴ هم دانسته اند. ابن اثیر (ج ۵، ص ۱۸۰) نیز عمر حضرت باقر علیه السّلام را ۷۳ سال ثبت کرده و ۵۸ سال را نیز نسبت داده است . امّا بیشتر مورخان شیعی و سنی وفات آن حضرت را در ۱۱۴ و اکثر سیره نویسان شیعه عمر وی را ۵۷ سال دانسته اند (ابن عماد، همانجا؛ ذهبی ، همانجا؛ مجلسی ، ۱۴۰۳، ج ۴۶، ص ۲۱۲ـ۲۱۹ و منابع دیگر). به هر حال ، ۷۳ سال یقیناً نادرست است ، زیرا در آن صورت باید در سال ۴۴ متولد شده باشند. امّا چون عموم مورخان تولّد پدرش علی بن حسین علیه السّلام را در سال ۳۸ نوشته اند و بنابر این در سال ۴۴ آن حضرت بیش از شش سال نداشته است ، امکان تولّد حضرت باقر علیه السّلام در سال ۴۴ منتفی است . یعقوبی (ج ۲، ص ۳۲۰) هر چند وفات حضرت باقر علیه السّلام را به سال ۱۱۷ می داند، می گوید که وی ۵۸ سال عمر کرده و در واقعه عاشورا چهار ساله بوده است . امّا چون واقعه عاشورا در سال ۶۱ هجری بوده ، وفات آن حضرت سال ۱۱۴ می شود نه ۱۱۷٫ به نظر می رسد که چون مورخان اهل سنّت ، ولادت را سال ۵۶ و وفات را ۱۱۴ ثبت کرده اند، باید عمر امام باقر علیه السّلام را ۵۸ سال بدانند؛ در حالی که ابن عماد، صفدی و ذهبی ۵۶ نوشته اند.
در ماه و روز رحلت آن حضرت نیز اختلاف است و آن را در ربیع الاوّل و هفتم ذی الحجه و ربیع الا´خر گفته اند (مجلسی ، همانجا؛ امین ، ج ۱، ص ۶۵۰؛ قمی ، ج ۲، ص ۱۳۵). برخی از مورخان ، از جمله ابن خلّکان (ج ۳، ص ۳۱۴) و صفدی (ج ۴، ص ۱۰۳) محل وفات او را دهکده ای به نام حُمَیْمَه واقع در منطقه شراه بین راه مدینه به دمشق (ابن خلّکان ، ج ۲، ص ۴۴۰) دانسته اند. در باره محل دفن آن حضرت ، گورستان بقیع در مدینه ، اختلافی دیده نمی شود.
در روایت ابوبصیر از حضرت صادق علیه السّلام که کلینی (ج ۱، ص ۴۷۲) و به نقل از او مجلسی (۱۴۵۳، ج ۴۶، ص ۲۱۷) آورده است ، آن حضرت می فرماید که پدرم به سال ۱۱۴ وفات یافت و پس از پدر نوزده سال و دو ماه زنده بود. چون رحلت امام سجاد علیه السّلام را بیشتر مورخان در محرم نوشته اند، ظاهراً رحلت امام باقر علیه السّلام در ربیع الاول بوده است . ولی از ظاهر تعبیرِ بیشترِ مورخان و صریح عبارت شهید اوّل (مجلسی ، همانجا، به نقل از الدّروس ) و قمی (همانجا) برمی آید که هفتم ذی الحجه را برگزیده اند.
سوانح حیات .بنابر اشهر اقوال ، تولد امام باقر علیه السّلام در سال ۵۷ و وفات آن حضرت در ۱۱۴ است و مدت عمر او ۵۷ سال و مدت امامتش ۱۹ یا ۲۰ سال (محرّم ۹۴ تا ربیع الاوّل یا ذی الحجه ۱۱۴)است . چهارسال از حیات جدّ خود امام حسین علیه السّلام و ۳۷ سال از زندگی پدر خود حضرت علی بن حسین علیه السّلام را درک کرد و دوران زندگیش با حکومت ده تن از خلفای اموی (از معاویه بن ابی سفیان تا هشام بن عبدالملک ) و ایام امامتش با حکومت پنج تن از ایشان ـ ولیدبن عبدالملک (متوفی ۹۶) و سلیمان بن عبدالملک (متوفی ۹۹) و عمربن عبدالعزیز (متوفی ۱۰۱) و یزیدبن عبدالملک (متوفی ۱۰۵) و هشام بن عبدالملک (متوفی ۱۲۵) مقارن بود. پس اینکه بعضی از جمله ابن شهر آشوب (ج ۴، ص ۲۱۰) و مجلسی به نقل از او در بحارالانوار (ج ۴۶، ص ۲۱۶)، سالهای امامت او را تا زمان خلافت ولیدبن یزیدبن عبدالملک (مقتول ۱۲۶) و یزیدبن ولیدبن عبدالملک (متوفی ۱۲۶) و برادرش ابراهیم بن ولید (مخلوع در ۱۲۷) بسط داده اند، اشتباه کرده اند (امین ، همانجا). مسعودی (ج ۳، ص ۲۳۲) ضمن آنکه وفات امام باقر علیه السّلام را به دوران حکومت ولیدبن یزید نسبت داده ، گفته است که بعضی وفات ایشان را در روزگار یزیدبن عبدالملک دانسته اند.
بنابر آنچه از منابع معتبر به دست می آید، دوران زندگی امام پنجم بیشتر در شهر مدینه به نشر معارف دینی و ارشاد شیعیان و تربیت شاگردان گذشت . به روایت کلینی (ج ۱، ص ۴۷۱ـ۴۷۲ و به نقل از او مجلسی ، ۱۴۰۳، ج ۴۶، ص ۳۰۶ـ۳۲۰)، یک بار در دوران هشام بن عبدالملک (حک : ۱۰۵ـ۱۲۵) آن حضرت و فرزندش امام صادق علیه السّلام از مدینه به شام احضار شدند. این ماجرا بعد از مراسم حجّ، که هشام و امام باقر علیه السّلام هر دو در آن حضور داشتند، روی داده و ظاهراً قصد هشام از این کار ارعاب امام بوده است . بیهقی (ج ۲، ص ۲۳۲ـ۲۳۶) به نقل از کسایی و نقلِ او از هارون خلیفه عباسی ، سفر دیگر آن حضرت را به شام به دعوت عبدالملک مروان (حک : ۶۵ـ۸۶) گزارش کرده که البته پیش از دوران امامت او بوده است . (در باره این دو سفر و آنچه میان امام و خلفای اموی گذشت رجوع کنید به دنباله مقاله ) ابن عساکر (ص ۱۲۷ـ۱۲۸) نیز دعوت عمربن عبدالعزیز (حک : ۹۹ـ۱۰۱) از ایشان را به شام ، به منظور رایزنی برخی از مسائل دانسته است . به گفته او، عمربن عبدالعزیز به فقها علاقه فراوان داشت و آنان را نزد خود دعوت می کرد که از جمله ایشان امام باقر علیه السّلام بود.
فرزندان .ابن سعد (ج ۵، ص ۲۳۵ـ۲۳۶) فرزندان حضرت باقر علیه السّلام را چهار پسر و دو دختر نوشته است . مفید و طبرسی پنج پسر و دو دختر به این شرح نوشته اند: ابوعبداللّه جعفر (امام صادق علیه السّلام ) و عبداللّه (ابن شهرآشوب ، ج ۴، ص ۲۱۰، به اشتباه او را عبداللّه افطح خوانده است ) که مادر این دو اُمّفَروه دختر قاسم بن محمّدبن ابی بکر بود؛ ابراهیم و عبیداللّه که در کودکی درگذشتند و مادرشان امّحکیم دختر اُسید (اسد و سیّد هم ثبت شده است ) بن مغیره الثّقفی بود؛ علی و زینب و امّسلَمه که مادرهایشان کنیز بوده اند. اِرْبلی ضمن نقل کامل سخن مفید، از ابن طلحه شافعی روایت کرده است که او فرزندان امام را سه پسر و یک دختر دانسته است (ج ۲، ص ۳۳۱). علوی عمری (ص ۹۴) فرزندان امام را سه دختر و شش پسر ذکر کرده ، اما سوّمین دختر را نام نبرده و نام پسر ششم را، که با ابراهیم و عبیداللّه از یک مادر بوده ، زید نوشته است . نسل ایشان ، همچنانکه علوی عمری (ص ۹۴) نیز یادآوری کرده ، فقط از فرزند برومندش امام صادق علیه السّلام باقی ماند.
شمایل و سیره . امام باقر علیه السّلام میانه بالا و گندمگون و لاغرمیان بود. پوستی شاداب و نرم و مویی مجعّد داشت . صدایش نیکو بود و بر گونه اش خالی دیده می شد (ابن شهر آشوب ، ج ۴، ص ۲۱۰). محمّدبن منکدر ایشان را تنومند وصف کرده است (مفید، ج ۲، ص ۱۶۱). در منابع شیعی روایاتی نقل شده است که بر طبق آنها امام باقر علیه السّلام از پوشیدن لباس خوب و پاکیزه و تهیّه غذاهای خوب در خانه دریغ نداشت و خصوصاً برای رعایت حال برخی از افراد خانه این کار را لازم می دید (کلینی ، ج ۶، ص ۲۸۰، ۴۴۶، ۴۴۸). این نکته از آن جهت حائز اهمیت است که در روزگار ایشان برخی گرایشهای ترک دنیا پیدا شده بود. و شاید به همین دلیل است که این موضوع در منابع نقل شده است . امام با آنکه از مرتبت بلند اجتماعی برخوردار بود و به گفته ذهَبی (۱۴۰۲ـ۱۴۰۹، ج ۴، ص ۴۰۲) سروَری و دانش و رفتار صحیح را یکجا جمع کرده بود، شخصاً در گرمای حجاز در مزرعه کار می کرد و انگیزه این کار را اطاعت خدا و بی نیاز شدن خود و خانواده اش از مردم می دانست (مفید، ج ۲، ص ۱۶۲). از امام صادق علیه السّلام روایت شده است که فرمود پدرم از سایر افراد خاندان خود درآمد کمتری داشت ، ولی هزینه زندگی او از همه بیشتر بود (مجلسی ۱۴۰۳، ج ۴۶، ص ۲۹۴). آمد و شد خویشانش او را دلگیر نمی کرد و از آنان با خوراکهای خوب پذیرایی می کرد و جامه های نیکو و مال نقد می بخشید (همان ، ج ۴۶، ص ۲۹۰ـ ۲۹۱). این روش را با دیگران نیز به کار می گرفت و هرگز از بخشش به برادران و متقاضیان و کسانی که به امیدی نزد وی آمده بودند، دریغ نمی کرد (همان ، ج ۴۶، ص ۲۸۸). همچنین خدمتکاران خود را در کارهای دشوار، یاری می کرد (همان ، ج ۴۶، ص ۳۰۳). هرگاه می خواست به سائلی کمک مالی کند او را «یا سائل » نمی خواند، بلکه «یا عبداللّه » (ای بنده خدا) می گفت (ابن قتیبه ، ج ۲، ص ۲۰۸).
امام باقر علیه السّلام را از زاهدان بزرگ عالم اسلام خوانده اند. ابونعیم با عبارت «الحاضرُالذّاکر، الخاشعُ الصّابر» از ایشان یاد کرده است (ج ۳، ص ۱۸۰). عطّار کتاب تذکره الاولیاء (ج ۲، ص ۳۳۹) خود را با یاد این امام خاتمه داده و، به پیروی از هُجویری (ص ۹۲ـ۹۳)، از آن حضرت به «برهان ارباب مشاهدت » و «امام اولاد نبی » و «گزیده نسل علی » تعبیر کرده است . علاوه بر زهد عملی ، بیانات آن حضرت در تفسیر الفاظی چون عبادت ، محبّت ، غنا، تقوا، توکّل و دنیا راهگشای کسانی بوده که دین را از وجهه معنوی و عرفانی می نگریسته اند. به گفته ابن حجر هیتمی (ص ۲۰۱) امام باقر علیه السّلام در ترسیم مقامات عارفان و بیان حقایق عرفانی سخنانی دارد که زبان از وصف آن عاجز است . کلینی از امام صادق علیه السّلام نقل کرده است که فرمود پدرم همواره ذکر خدا می گفت و افراد خانواده خود را هم به این کار سفارش می کرد (کلینی ، ج ۲، ص ۴۹۹؛ مجلسی ۱۴۰۳، ج ۴۶، ص ۲۹۷ به نقل از کلینی ). در سفر حجّ او را دیدند که غسل کرد و با پای برهنه وارد منطقه حرم شد، چون به مسجدالحرام رسید، به کعبه نگریست و با صدای بلند گریه کرد. آنگاه طواف کرد و بعد از نماز سر به سجده نهاد، هنگامی که سر از زمین برداشت محلّ سجده از بسیاریِ اشک مرطوب شده بود (اربلی ، ج ۲، ص ۳۲۹؛ مجلسی ۱۴۰۳، ج ۴۶، ص ۲۹۹ـ۳۰۰). در برابر مصائب تسلیم بود و همواره می ترسید که مبادا نعمتهای خدا را ناسپاسی کرده باشد. زمانی یکی از افراد خانواده او بیمار شد و سپس درگذشت . امام که از بیماری او ناراحت بود، بعد از مرگ وی هرگز اظهار جزع نکرد و فرمود: آنچه را دوست می داریم از خدا می خواهیم ، امّا وقتی آنچه برای ما ناگوار است روی دهد، نسبت به آنچه خدا برای ما پسندیده است ، مخالفت نمی کنیم (ابن عساکر، ص ۱۶۱؛ ابن قتیبه ، ج ۳، ص ۵۷).
آن حضرت در برابر دوستان فروتنی می کرد و بدزبانی افراد را نادیده می انگاشت (ابن شهر آشوب ، ج ۴، ص ۲۰۷). ذهبی (۱۴۰۲ـ۱۴۰۹، ج ۴، ص ۴۰۳) نقل کرده است که امام باقر علیه السّلام در شبانه روز صد و پنجاه رکعت نماز می گزارد، و از امام صادق علیه السّلام روایت شده است که پدرش را بنا بر وصیّتِ خود او، در جامه ای که هنگام نماز بر تن می کرد به خاک سپردند (ابن سعد، ج ۵، ص ۲۳۷ـ۲۳۸؛ مجلسی ۱۴۰۳، ج ۴۶، ص ۲۲۰ به نقل از الکافی).
مقام علمی . همه مؤلّفان در ادیان شیعه و سنّی سبب ملقب شدن آن حضرت را به «باقر» دانش فراوان او دانسته اند؛ و غالباً این نامگذاری را از پیامبر اکرم صلی اللّه علیه وآله وسلّم می دانند که جابربن عبداللّه انصاری از آن حضرت نقل کرده است . ابن قتیبه (ج ۱، ص ۲۱۲) به مناسبت نقل دیدار زیدبن علی بن حسین با هشام بن عبدالملک و اعتراض او به هشام به سبب تعبیر توهین آمیز وی نسبت به امام باقر علیه السّلام ، از زید نقل می کند که لقب باقر را پیامبر صلّی اللّه وآله وسلّم بر محمّدبن علی نهاد. سپس زید از جابربن عبداللّه نقل کرده که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم از عمر طولانی جابر تا نایل شدن به دیدار فرزندشان «باقر» خبر داده و از او خواسته بود که چون آن فرزند را دید سلام پیامبر را به او برساند. در این روایت از زبان پیامبر صلّی اللّه علیه وآله وسلّم وجه این نامگذاری نقل شده است : یَبْقَرُ الْعِلْمَ بَقْراً (علم را به کمال و تمام می شکافد). ابن بابویه (ج ۱، ص ۲۳۳) نیز همین روایت جابر را با اندکی تفاوت با سند از جابربن یزید جعفی آورده که جابربن یزید این توضیح را افزوده بوده است : لاِ نّه بَقَرَالْعِلْمَ، أی شَقَّهُ شَقّاً (زیرا او علم را شکافت ). شیخ مفید نیز این روایت را آورده است.
ابن عماد (ج ۱، ص ۱۴۹) آن حضرت را از فقهای مدینه برشمرده که به سبب دانش فراوان و شناختن ریشه و درون آن ، او را باقر خوانده اند. ابن خلّکان (ج ۳، ص ۳۱۴)، صَفَدی (ج ۴، ص ۱۰۲) و ذهبی (۱۴۰۲ـ۱۴۰۹، ج ۴، ص ۴۰۲) نیز همین توضیح را آورده اند. ابن منظور نیز ذیل مادّه «بقر» گفته است که به محمّدبن علیّبن حسین ، رضوان اللّه علیهم ، از آنرو باقر گفته می شد که علم را می شکافت و ریشه آن را شناخته بود و فروع آن را استنباط می کرد و در دانش «تبقّر» می نمود. سپس می گوید: «تبقّر» به معنای توسعه در دانش و مال آمده است . مرتضی زَبیدی نیز ذیل ماده «بقر» روایت جابر را از پیامبر صلّی اللّه علیه وآله وسلّم در باره آن حضرت نقل کرده است . زمان امام باقر علیه السّلام ، یعنی دهه های آخر قرن اوّل و دهه های اوّل و دوم قرن دوم هجری ، زمان ظهور فقهای بزرگ مخصوصاً در مدینه بود. در این دوران ، مسلمانان که از فتوحات خارجی و جنگهای داخلی تا حدودی فراغت یافته بودند (و فقط خوارج و برخی شورشیان ، خراسان و مناطقی دیگر را در ناآرامی نگاه داشته بودند رجوع کنید به خوارج * ) از اطراف و اکناف سرزمینهای اسلامی برای فراگرفتن احکام الهی و فقه اسلامی به مدینه ، که شهر حضرت رسول صلّی اللّه علیه وآله وسلّم و اصحاب و تابعان ایشان بود، روی می نهادند. فقها و محدّثان بزرگی از جمله سعیدبن مسیّب (متوفّی ۹۴)، عروه بن زبیر (متوفّی ۹۴)، خارجه بن زیدبن ثابت (متوفّی ۹۹)، ربیعه الرأی (متوفّی ۱۳۶)، سفیان بن عُیَیْنه و محمّدبن شهاب زُهْری (متوفّی ۱۲۴) در این شهر جمع بودند. بخصوص که منع کتابت حدیث در زمان عمربن عبدالعزیز لغو شده بود (عسکری ، ج ۲، ص ۴۴).
در این دورانِ شکوفایی فقه و حدیث بود که دانش و معرفت امام باقر علیه السّلام و نیز فرزند او امام صادق علیه السّلام ، بر همگان آشکار شد و اصول و مبانی کلام و فقه و سایر معارف دینی شیعه ، که این دو امام بیش از همه مبیّن آن بودند، تدوین و توسّط راویان و شاگردان ایشان به عالم پراکنده شد. بسیاری از مجتهدان و مؤسّسان مذاهب فقهیِ دیگر از این دو امام فیض برده اند و به همین جهت ، رایج شدن لقب «باقر» برای امام پنجم ، که لقبی کاملاً علمی است ، بسیار پر معنی است . نسایی از محدّثان بزرگ اهل سنّت آن حضرت را از «فقهای بزرگ تابعین » در مدینه شمرده است (ذهبی ، ج ۴، ۱۴۰۲ـ۱۴۰۹، ص ۴۰۳) و به گفته او، همه حافظان حدیث در استناد و احتجاج به قول آن حضرت اتّفاق دارند. ذهبی (همان ، ج ۴، ص ۴۰۲) او را جامع مقام علم و عمل و بزرگی و شایسته مقام خلافت دانسته است . شیخ مفید (ج ۲، ص ۱۵۷) در باره جایگاه علمی آن حضرت می نویسد که بازماندگان صحابه و بزرگان تابعان و رؤسای فقهای مسلمانان از آن حضرت در مسایل دینی روایت کرده اند. به نوشته او، امام اخبار پیشینیان و پیامبران را روایت می کرد. مردم از او در باب مغازی و سیرت و سنّت رسول صلّی اللّه علیه وآله وسلّم حدیث می آموختند و در مناسک حجّ، که از پیامبر نقل می کرد، بر او اعتماد داشتند و از ایشان تفسیر قرآن برمی نوشتند. از عبداللّه بن عطاء مکّی نقل شده است که دانشمندان را در هیچ مجلسی کوچکتر از آن ندیده ام که در محضر ابوجعفر دیده ام ؛ حکم بن عُتَیبْه (از فقهای بزرگ کوفه ، متوفی ۱۱۵ رجوع کنید به ذهبی ، ۱۴۰۲ـ۱۴۰۹، ج ۵ ، ص ۲۰۸ـ۲۱۳) را در پیشگاه او به سان شاگردی نزد استاد دیدم (ابونَعیم ، ج ۳، ص ۱۸۶؛ ابن عساکر، ص ۱۴۲؛ مفید، ج ۲، ص ۱۰۶). سبط ابن جوزی (ص ۳۰۲) این مطلب را به عطا نسبت داده که ظاهراً خطا در نقل یا در کتابت است . سید محسن امین (ج ۱، ص ۶۵۱) نیز این اختلاف را یادآوری کرده است.
ابونعیم ، ذهبی و ابن شهرآشوب شماری از محدّثان و فقها را به عنوان راویان امام باقر علیه السّلام نام برده اند، که از آن جمله اند: اوزاعی * (متوفّی ۱۵۱)، أعْمش * (متوفّی ۱۴۴)، ابن جُرَیْج (متوفّی حدود ۱۵۰)، عطاءبن ابی رَباح (متوفی ۱۱۴ یا ۱۱۵)، حجّاج بن أرطاه ، ربیعه الرأی ، عَمرو بن دینار (متوفّی ۱۲۶)، محمّدبن شهاب زُهْری * ، جابربن عبداللّه انصاری (متوفّی ۷۸)، ابواسحاق سبیعی * (متوفّی ۱۲۷)، عبدالرحمن بن کیسان الاعرج ، ابوبکر لیث بن سُلیَم کوفی (متوفّی ۱۳۸ یا ۱۴۳) و ابوحنیفه * نُعمان بن ثابت (متوفّی ۱۵۰). بنابراین ، عبارتِ ابن سعد (ج ۵، ص ۲۳۸) که ضمن اذعان به مقام علمی امام باقر علیه السّلام (و کانَ ثِقَهٌ کثیرَالْعِلْمِ)، گفته است : راویان آن حضرت کسانی نیستند که مقبولیّت داشته باشند (لَیْسَ یَرْوی عَنْهُ مَْن یُحْتَجُّ بِهِ)، قابل تأمّل و شگفت انگیز است (رجوع کنید به دنباله مقاله).
در کتابهای رجالی شیعه نامهای راویان امام باقر علیه السّلام ثبت شده و از جمله شیخ طوسی (۱۳۸۰، ص ۱۰۲ـ۱۴۲) آنها را بر اساس حروف تهجّی ذکر کرده که بالغ بر ۴۶۶ تن می شود. البتّه باتتبّع در اسانید روایات ، ممکن است بر شماری بیش از این دست یافت ، همچنانکه احتمال دارد برخی از این نامها به اصحاب امام جواد علیه السّلام برمی گردد. برخی از راویان آن حضرت ، مانند جابربن * یزید جُعفی ، عبداللّه * بن عطاء مکّی و ابان * بن تَغْلِب از نظر محدّثان اهل سنّت نیز محترم بوده اند. در این میان ، یاران و پروردگان خاصّ مکتب امام باقر علیه السّلام که ناشر و مبیّن آراء و اقوال آن حضرت بوده اند، جایگاه ویژه ای دارند. از معروفترین آنان علاوه بر جابربن یزید و ابان بن تغلب ، می توان از کسانی چون ابوحمزه ثمالی ، حُمران بن اَعْیَن ، محمّدبن مسلم ثَّقفی ، زُراره بن اَعْین ، معروف بن خرّبوذ، بُرَیْد العِجْلی ، ابوبصیر اسدی و فُضیل بن یَسار نیز نام برد. به ابوحمزه ثمالی کتابهایی در حدیث و تفسیر نسبت داده شده و گروهی از بزرگان اهل سنّت از او اخذ حدیث کرده اند. جابربن یزید که به گفته خود فقط ۰۰۰ ، ۷۰ حدیث از امام باقر علیه السّلام فراگرفته بود (مجلسی ، ۱۴۰۳، ج ۴۶، ص ۳۴۰) از آن حضرت غالباً با عنوان «وصّی الاوصیاء و وارث علم الانبیاء» یاد می کرد (اربلی ، ج ۲، ص ۳۳۷، به نقل از مفید). همچنین از محمّدبن مسلم روایت شده که از امام باقر علیه السّلام در باره ۰۰۰ ، ۳۰ مطلب سؤال کردم (کشّی ، ص ۱۶۳ و ۱۶۷؛ مجلسی ،۱۴۰۳، ج ۴۶، ص ۳۲۸). در میان عالمان شیعه شش نفر اخیر از داناترین دست پروردگان امام باقر علیه السّلام و فرزندش ، حضرت صادق علیه السّلام شناخته شده اند و زُراره برترین آنهاست (کشّی ، ص ۲۳۸). از آنها و دوازده تن دیگر اصطلاحاً به عنوان اصحاب اجماع * یاد می شود.
مطالب منقول از امام باقر علیه السّلام در صحاح و سنن اهل سنّت اندک است (ذهبی ، ۱۴۰۲ـ۱۴۰۹، ج ۴، ص ۴۰۲)؛ مثلاً بخاری فقط سه حدیث در باب غسل را از آن حضرت نقل کرده که از جابربن عبداللّه روایت کرده بوده اند (بخاری ، ج ۱، ص ۶۸ و ۶۹). امّا در متون حدیثی و فقهی شیعه ، اعمّ از امامیّه و اسماعیلیه (مثلاً دعائم الاسلام قاضی نعمان )، بالاترین رقم حدیث به این امام و فرزندش اختصاص دارد. علّت اصلی کم بودن احادیث امام باقر علیه السّلام ، و به طور کلی امامان شیعه در کتابهای اهل سنّت ، چند چیز است . از جمله بیشتر راویان این احادیث ، شیعیان ، و به تعبیر اهل سنّت رافضیان ، بوده اند؛ و حال آنکه به نقل روایت از قول رافضه ، اعتراض و آن را منع کرده اند (ابن حجر عسقلانی ، ج ۱، ص ۱۰ـ۱۲). دیگر اینکه امام باقر علیه السّلام بسیاری از مطالب دینی و احکام فقهی را بی آنکه به صورت حدیث به پیامبر صلّی اللّه علیه وآله وسلّم نسبت دهد، بیان می کرده است ، و این از نظر شیعیان کاملاً پذیرفته است . زیرا امام باقر علیّه السلام را امام معصوم و جانشین پیامبر می دانند که دانش او به واسطه پدرانش به پیامبر می رسیده است . حتّی بنا بر یک روایت (مفید، ج ۲، ص ۱۶۷؛ مجلسی ، ۱۴۰۳، ج ۴۶، ص ۲۸۸) آن حضرت گفته است که من همه آنچه را که می گویم به واسطه پدرانم از حضرت پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه وآله وسلّم روایت می کنم که ایشان آن را از فرشته وحی و او آن را از خدا دریافت کرده است . امّا نویسندگان کتب حدیث اهل سنّت فقط منقولاتِ از پیامبر صلّی اللّه علیه وآله وسلّم صحابه را نقل می کرده اند و بالتَّبَع منقولاتشان از امامان شیعه بسیار اندک بوده است.
گفتنی است که تعداد زیادی روایت نیز از امام باقر علیه السّلام نقل شده که ایشان به واسطه پدرانش از پیامبر نقل کرده است . روایات منقول از امام باقر علیه السّلام در کتب اهل سنّت غالباً از این دست است . مثلاً احمدبن حنبل در، قسمت راجع به علی بن ابیطالب (ج ۱، ص ۷۵ـ۱۶۰)، هفت حدیث نقل کرده که امام پنج تای آنها را از پدران خود و دو تا را از محمّدبن حنفیّه روایت می کند (ج ۱، ص ۷۷ـ۸۰، ۹۰، ۱۰۱ و ۱۰۳). همچنین حاکم نیشابوری از ایشان دَه حدیث نقل کرده که هفت مورد آن را به واسطه پدران خود روایت کرده است (ج ۲، ص ۲۲، ۴۲۸، ۵۸۸؛ ج ۳، ص ۱۴۴، ۱۶۳، ۱۷۳، ۵۱۶، ۵۶۸؛ ج ۴، ص ۲۲، ۳۴۵). البتّه در برخی از کتابهای اهل سنّت نام کسانی چون ابن عبّاس ، ابوسعید خُدری ، سعیدبن مسیّب و جابربن عبداللّه انصاری (از جمله رجوع کنید به ابونعیم ، ج ۳، ص ۱۸۸) به عنوان مشایخ حدیثی امام باقر علیه السّلام ذکر شده و نشان می دهد که امام از آنها نقل حدیث کرده است ، امّا محقّقان امامیّه بر اساس این اعتقاد که امامان شیعه علوم خود را فقط از طریق منابع وحیانی کسب می کرده اند، توضیح داده اند که نقل امام از این افراد، بر فرض صحّت ، بنا بر مصالحی بوده است (امین ، ج ۱، ص ۶۵۶). بنابر بررسی ذهبی (۱۳۹۲، ج ۳، ص ۷۹ـ۸۰) در صحاح ستّه ، امام باقر علیه السّلام بجز پدرش امام سجّاد علیه السّلام فقط از عبداللّه بن عمر و جابرانصاری روایت کرده است . با اینهمه به کم نقل شدن احادیث روایت شده از امام باقر علیه السّلام و دیگر امامان اهل بیت پیامبرصلّی اللّه علیه وآله وسلّم در کتب صحاح و سُنن اهل سنّت ، انتقاد شده است.
آنچه از امام باقر علیه السّلام روایت شده در همه زمینه های علوم اسلامی است ، اعمّ از تفسیر و علوم قرآنی ، فقه ، کلام ، اخلاق ، تاریخ ، سیره و مسائل نظام آفرینش که گاهی برخی از شاگردان آن حضرت آنها را به صورت کتاب مستقلّی تدوین کرده اند. ابن ندیم (ص ۳۶) کتابی را در تفسیر به امام باقر علیه السّلام نسبت می دهد که ابوالجارود از او و ابوبصیر * اسدی از ابوالجارود روایت کرده است . این تفسیر در کتب رجال و حدیث بیشتر به تفسیر ابوالجارود مشهور است ، ولی چنانچه نجاشی (ص ۱۷۰) نیز تصریح کرده ، از امام باقر علیه السّلام روایت شده است . آقابزرگ طهرانی (ج ۴، ص ۲۵۱، ۳۰۳) احتمال داده که این تفسیر، املاء امام بر ابوالجارود بوده است . اعتماد بزرگانی از محدّثان و دانشمندان نیز شاهدی بر صحّت منقولات آن است . یکی از شاگردان علی بن ابراهیم قمی روایات این تفسیر را در تفسیر علی بن ابراهیم درج کرده و البتّه ، به استنباط آقابزرگ طهرانی (ج ۴، ص ۳۰۳ـ۳۰۶) این شخص ، که انگیزه اصلی او افزودن منقولات از امام باقر علیه السّلام به تفسیر علی بن ابراهیم بوده است ، به گونه ای عمل می کرده که بین روایات دو تفسیر تفکیک شود و خوانندگان به خطا نیفتند.
روش و هدفهای علمی . پیدایش مذاهب کلامی چون مُرجئه و معتزله و خوارج ، و آشنایی مسلمانان با آراءِ ادیان دیگر، و حضور پراکنده پیروان سایر ادیان در میان مسلمانان ، و ظهور اختلافات فقهی بر اثر عدم دسترسی فقهای متأخّر به سنّت نبوی به سبب ممنوعیت طولانی روایت و کتابت حدیث (عسکری ، ج ۲، ص ۴۴ـ۵۸) و انحرافات عملی و فکری سران سرزمین اسلامی از تعالیم پیامبر صلی اللّه علیه وآله وسلّم و توجیه حکومت امویان ، از طریق ارائه ناقص و تحریف شده تعالیم اسلام ، از مهمترین وقایع دوران امام باقر علیه السّلام بود. گذشته از این ، آن دسته از صحابه و تابعان که به پیروی از امام علی علیه السّلام و جانشینان او معتقد بودند، یا به دست حاکمان اموی کشته شده یا بدون امکان انتقال دانسته های خود به نسل بعد درگذشته بودند. این خلا از یک سو راه هر نوع اقدام را برای امام باقر علیه السّلام دشوار ساخته و از سوی دیگر راه را برای جاعلان حدیث و غالیان هموار کرده بود. مراقبتهای پنهانی مأموران حکومت اموی از آل علی و امام باقر علیهم السّلام ، به فرد شاخص این خاندان ، تهدیدی جدّی برای تلاشهای آن حضرت به شمار می رفت.
در این شرایط ، امام به عنوان عالمی که دانش خود را از طریق پدرانش از پیامبر صلّی اللّه علیه وآله وسلّم دریافته ، حلقه های درسی بزرگی را در مدینه تشکیل داد. او در این کار چهار هدف عمده را پی گرفت : ۱) عرضه دیدگاههای اسلامی در همه زمینه ها، بخصوص در باره پرسشهایی که دانشمندان سایر ادیان مطرح می کردند. این مطالب هم سبب استواری ایمان پیروان دین می شد و هم غیرمسلمانان را به برتری اسلام معترف می کرد. بنا بر نقل مفید (ج ۲، ص ۱۶۳) امام باقر علیه السّلام با هر یک از پیروان عقاید گوناگون (اهل الا´راء) که بر او وارد می شد، مناظره می کرد و مردم مطالب بسیاری را در علم کلام از او فراگرفتند. اشاره به «اهل آراء» در کلام مفید حایز اهمیت است . در روزگار امام باقر علیه السّلام گرایشها و مذاهب مختلف کلامی پدید آمد و نیز پیروان ادیان دیگر در سرزمینهای اسلامی زندگی می کردند و میان ایشان و مسلمانان برخوردهای فکری روی می داد. بدین طریق ، پرسشها و بحثهای کلامی مطرح می شد و حضرت باقر علیه السّلام ، گذشته از مقام امامت و زعامت شیعیان ، به عنوان یکی از دانشمندان بزرگ زمان خود، که همه دانشمندان اسلامی به برتری علمی او معترف بودند، به پرسشها پاسخ می گفت و در بحثها شرکت می جُست . به همین دلیل ، موضوع بسیاری از احتجاجات آن حضرت و نیز احادیثی که از ایشان روایت شده ، مسائل کلامی است و آنچه امام در این باره فرموده ، هم اساس اعتقادات شیعه را تشکیل می دهد و هم در دیدگاههای کلامی مسلمانان اثر جدّی داشته است . ۲) روشنگری نسبت به اشتباهات و انحرافات فقهی و کلامی و تفسیری و تاریخی و اخلاقی که یا وابستگان حکومت اموی آن را پدید آورده بودند و یا از عدم اتّصال به سنّت نبوی ناشی می شد. بنابر این ، بیشتر مطالب امام علیه السّلام به ابوابی از علوم اسلامی اختصاص یافته که در جامعه اسلامی به صورت نادرست عرضه و به کار بسته می شده است . بر همین اساس ، گفته شده که شمار زیادی از روایات منقول از امام باقر علیه السّلام ، و نیز سایر امامان شیعه ، در حکم تعلیقه یا نقد فقه و کلام و سایر علوم اسلامی متداول در روزگار آنان بوده است ، به طوری که در موارد زیادی فهم درست بیانات این امامان بدون آگاهی از نظریات سایر مذاهب اسلامی تا حدّی دشوار است (رجوع کنید به فاضل لنکرانی ، ص ۱۴). ۳) گشایش ابوابی از معرفت دینی که حاکمان آن روز جامعه اسلامی از طرح آنها جلوگیری کرده بودند و آگاهی مردم از آنها سلطه نظام حاکم سیاسی را متزلزل می کرد. (کلینی ، ج ۲، ص ۴۱۵ـ۴۱۶) در حدیثی از امام صادق علیه السّلام نقل می کند که امویان مردم را در آموزش مباحث ایمان آزاد گذاشتند، امّا فراگیری آنچه را به شرک برمی گشت منع کردند، تا اگر مردم را به کارهای شرک آمیز وادارند ] ناروایی [ آن را در نیابند. به نظر می رسد که وجود همین تعالیم ، علاوه بر بیانات صریحی که رویارویی با حکّام و وابستگان آنها را توصیه می کرده ، یکی از مهمترین عوامل مقاومت روانی پیروان این مذهب در برابر جریانات سیاسی حاکم بر جوامع اسلامی بوده باشد. ۴) گزینش و پرورش گروهی از دانشمندان اسلامی بر مبنای دیدگاههای امام باقر علیه السّلام ، و گسیل کردن آنان به شهرهای بزرگ اسلامی به منظور ارائه درست نظریات آن حضرت ، و در نتیجه خنثی کردن تبلیغات دراز مدت امویان در معرفی اهل بیت پیامبر صلّی اللّه علیه وآله وسلّم ، و نیز نفی گرایشهای غلوآمیز برخی از پیروان اهل بیت ، برخورد صریح و قاطع با غالیان و اظهار بیزاری از سران آنان ، از جمله مغیره * بن سعید و بیان * بن سمعان (هر دو مقتول در ۱۱۹) جزو اقدامات مهم ایشان به شمار می رود (کشّی ، ص ۲۲۳ـ۲۲۸).
آن حضرت برای دستیابی به این هدفها و نیز اجرای مقاصد دیگری که برخود فرض می دید، گذشته از برپایی حلقه های متعدد درس عمومی و خصوصی ، به مناظره با دانشمندان برجسته شهرهای اسلامی و پیشوایان فکری فِرَق مهم آن روزگار و عالمان سایر ادیان و برخی مدعیان راهبری معنوی مردم عنایت خاصی داشت . همچنین از مراسم حجّ برای گفتگو با مسلمانان مناطق مختلف اسلامی بهره فراوان می برد. مجلسی (۱۴۰۳، ج ۴۶، ص ۲۳۳ـ۲۸۶، ۳۴۷ـ۳۵۹)، احمدبن علی طبرسی (ج ۲، ص ۳۲۱ـ۳۳۱) و امین (ج ۱، ص ۶۵۲ـ۶۵۳) شماری از مناظرات آن حضرت را گرد آورده اند.
در میان مناظرات امام باقر علیه السّلام از مناظره با پیشوای مسیحیان شام ، قتاده بن دعامه (فقیه بزرگ بصره )، بزرگان کیسانیه ، عمربن ذَرّ قاضی ، نافع مولی ابن عمر و مهمترین راوی سخنان وی (کلینی ، ج ۸، ص ۱۲۰؛ ذهبی ۱۴۰۲ـ۱۴۰۹، ج ۵، ص ۹۵)، طاوس الیَمانی و محمّدبن مُنْکَدِر از زهّاد و تارکین دنیا، ابوحنیفه یکی از ائمّه اهل سنّت و عبداللّه بن نافع ازرق از مدافعان تفکّر خوارج می توان نام برد. امّا مناظره ای که مفید (ج ۲، ص ۱۶۴ـ۱۶۵) به آن حضرت نسبت داده ، قابل تأمّل است . این مناظره ظاهراً با نافع بن ازرق ، رهبر فرقه ازارقه از خوارج ، صورت گرفته و درباره مسئله حکمیّت و جنگ صفّین است و نافع در برابر اعتراض امام به روش خوارج در برخورد با امام علی علیه السّلام و مُباح دانستن خون آن حضرت ، پاسخی نمی یابد. مشکل این روایت که مفید آن را بدون ذکر سند نقل کرده آن است که نافع در سال ۶۵ در واقعه دولاب (درنزدیکی اهواز) به قتل رسیده است (ابن ثیر، ج ۴، ص ۱۹۴). امام باقر علیه السّلام به هنگام گفتگو با او باید کمتر از هشت سال داشته باشد و این بعید می نماید، زیرا اگر چنین بود، قطعاً باید در شمار معجزات امام نیز از آن یاد می شد و حال آنکه منابع مختلف در این باره سخنی نگفته اند. از سوی دیگر، کلینی (ج ۸، ص ۱۲۰) با ذکر سند، مناظره ای را بین امام و نافع مولی ابن عمر نقل می کند که بخش انتهایی آن درباره خوارج و مسئله حکمیّت است . این نافع که ایرانی تبار است و از فقهای بزرگ مدینه به شمار می رود، بنابر قول اصحّ در ۱۱۷ درگذشته (ذهبی ، ۱۴۰۲ـ۱۴۰۹، ج ۵، ص ۱۰۱) و به گفته مجلسی (کلینی ، ج ۸، ص ۱۲۰، حاشیه ) به خوارج متمایل بوده و با امام علی علیه السّلام دشمنی می نموده است . علی بن ابراهیم قمی که همین مناظره را با همین سند در تفسیر خود (بنا بر نقل مجلسی ، ۱۴۰۳، ج ۱۰، ص ۱۶۱) نقل کرده قسمت اخیر آن را در باره خوارج ، نیاورده است و از نافع مذکور به صورت نافع بن ازرق یاد می کند. همچنین کلینی ، (ج ۱، ص ۸۸) در حدیثی دیگر با سند مشابه از شخصی به نام نافع بن ازرق نام برده است که از امام باقر علیه السّلام در بحث خداشناسی سؤال کرده است . این شخص نزد محقّقان علم رجال شناخته نیست ، ولی مامقانی و شوشتری احتمال داده اند که او همان نافع مولی ابن عمر باشد (تستری ، ج ۹، ص ۱۸۳ـ۱۸۴)، چنانکه از تعبیر علیّبن ابراهیم نیز چنین برمی آید، در هر صورت ، مناظره آن حضرت یا نافع مولی ابن عمر، به اشاره هشام بن عبدالملک ، انجام گرفته است که هیچ نسبتی با رهبر ازارقه ندارد. و نیز مناظره امام باقر علیه السّلام با عبداللّه بن نافع به سند دیگری نقل شده و اتحاد آن با این مناظره بسیار بعید است ، بخصوص که مناظره نخست در مسجدالحرام و مناظره دوم در مدینه روی داده است.
مواضع و اقدامات سیاسی . امام باقر علیه السّلام که بارزترین شخصیّت اهل بیت و از نظر شیعیان امام پنجم بود، طبعاً از نظر سیاسی بسیاری از مردم و مخالفان حکومت اموی به او روی آوردند و به همین جهت از سوی حکومت بشدت مراقبت می شد. البته به سبب وضع خاصی که بعد از شهادت امام حسین علیه السّلام پدید آمد، امام باقر علیه السّلام بیشتر روش تقیّه * را پیش می گرفت و بیشتر به تبیین مبانی نظری خود در قالب درس می پرداخت . ازینرو و از آنجا که همه فعّالیتها و جزئیات زندگی آن حضرت در منابع تاریخی ، ثبت نشده است ، نمی توان اقدامات سیاسی چندانی از ایشان سراغ گرفت : با وجود این ، چند خبر موجود نشان می دهد که امام باقر علیه السّلام در مسایل سیاسی بر اساس ملاکها و مبانی خود موضعگیری داشته و در برخورد با مسائل اجتماعی و سیاسی ، به ارشاد پیروان و گاهی سران حکومت می پرداخته است . مثلاً در منابع (کلینی ، ج ۸، ص ۱۲۰؛ ذهبی ، ۱۴۰۲ـ۱۴۰۹؛ ج ۴، ص ۴۰۵؛ مفید، ج ۲، ص ۱۶۳ـ۱۶۴) آمده است که هشام بن عبدالملک در موسم حجّ در مسجدالحرام امام باقر علیه السّلام را دید که در حال طواف است و مردم بر گردش حلقه زده از او سؤال می کنند. این توجّه و علاقه مردم نظر او را جلب کرد، از اطرافیان نام وی را پرسید و چون گفتند که او محمّدبن علی است ، شگفت زده ، گفت : «همان که مردم عراق فریفته اویند» یا «امام مردم عراق !». در روایتی دیگر (کلینی ، ج ۱، ص ۴۷۱) آمده است که هشام (گویا بعد از همین موسم حجّ) امام باقر علیه السّلام را همراه با فرزندش حضرت صادق علیه السّلام به شام فراخواند. امام هنگام ورود به مجلس او بر همه اهل مجلس یکجا سلام کرد، بر خلاف رسم متعارف ، خلیفه اموی را امیرالمؤمنین نخواند و بدون کسب اجازه نشست . هشام خشمگینانه زبان به ملامت گشود که چرا شما مردم را به امامت خود فرامی خوانید. حاضران در مجلس نیز بنا بر قرار قبلی همین شیوه را به کار گرفتند. آنگاه امام صریحاً از جایگاه اهل بیت پیامبر در دین و اینکه آنان عهده دار هدایت مردم اند، سخن گفت ، همچنین به گذرا بودن حکومت امویان اشاره کرد. هشام ابتدا او را به زندان افکند، ولی بعد، ناگزیر به آزاد کردن و برگرداندن آنان به مدینه شد. از این دو گزارش برمی آید که حرکت امام باقر علیه السّلام در دعوت به سوی امامت اهل بیت و معرفی مقام و نقش آنان در دین و نیز نفی حقانیت خلافت اموی ـ که هشام از آن به ایجاد اختلاف در میان امّت تعبیر کرده است ـ حرکتی گسترده و غیرقابل انکار بوده و لااقل در بخشی از سرزمین اسلامی تأثیر جدی گذاشته بوده است . این نکته را نیز نباید از نظر دور داشت که مطرح کردن مرجعیّت علمی اهل بیت پیامبر صلّی اللّه علیه وآله وسلّم ـ که امام باقر علیه السّلام شخصیت برجسته ایشان در آن دوره بود ـ در حقیقت ، به معنای تبیین جایگاه سیاسی آنان نیز بوده است و خلیفه اموی ، یا امام باقر علیه السّلام و یا دیگران ، این دو را از یکدیگر جدا نمی دانسته اند.
در گزارش دیگری که ابن ابی الحدید (ج ۱۱، ص ۴۳ـ۴۴) نقل کرده است ، امام به افشاگری کارهای امویان از ابتدا تا روزگار خود پرداخته و شیوه های حکّام اموی را در بازداشتن مردم از گرایش به اهل بیت ، ساختن احادیث دروغین ، آزار رساندن به شیعیان ، تخریب شخصیت امامان اهل بیت و به شهادت رساندن آنها آشکار کرده است . امام در این گفتار از تاریخِ سراسر رنج و ناملایمِ بعد از رحلت پیامبر صلّی اللّه علیه وآله وسلّم سخن گفته ، به دوره امامت حضرت علی علیه السّلام و ضدیتهای معاویه با آن حضرت ، دوران امام حسن علیه السّلام و خیانت مردم به او که به صلح با معاویه منجر شد، دعوت مردم کوفه از امام حسین علیه السّلام و پیمان شکنی آنها اشاره ، و از راویان دروغپردازی که با دریافت مال به سود امویان حدیث سازی کردند، و نیز آزارهای گوناگونی که بر دست حکّام اموی بر پیروانشان رفته ، شکوه کرده است . انتقاد صریح امام از خلیفه اموی در برخی موارد و در حضور طرفداران او (از جمله رجوع کنید به زمخشری ، ج ۳، ص ۵۱۴)، نهی برخی شیعیان از قبول مناصب رسمی از آنرو که ممکن است در اقدامات نابجای حاکمان ظالم شریک شوند (کشّی ، ص ۲۰۴) و تکریم او از برادرش زید * (همان ، ص ۲۳۱ـ۲۳۲) نیز از جمله گزارشهایی است که در دست است . با اینهمه آن حضرت از هر گونه اقدام سیاسی عمومی پرهیز می کرد و به پیروان نزدیک خود می گفت که اعتماد کافی به مردم عراق ندارد. هنگامی که بُرَیدِ * عجْلی از بسیاری شیعیان در عراق و آمادگی آنها برای فرمانبرداری از امام سخن گفت ، آن حضرت ضمن تأیید کثرت شیعیان عدم اعتماد خود را به آنها بیان و تصریح کرد که هنوز شرط لازم برای فداکاری در راه حقّ را احراز نکرده اند (حرّ عاملی ، ۱۴۰۳، ج ۳، ص ۴۲۵). بعلاوه ، هر جا که مصلحت امّت ایجاب می کرد از راهنمایی حاکمان اموی نیز دریغ نداشت ؛ توصیه او به عبدالملک مروان برای ضرب سکّه به جای استفاده از سکّه های رومی ، در پاسخ به تهدید امپراطور روم ، در برخی منابع نقل شده است . نکته جالب توجّه در این ماجرا آن است که عبدالملک نه از روی رغبت ، از روی ناچاری حضرت باقر علیه السّلام را با احترام به شام آورد و آن حضرت نیز با تأکید بر حقّانیّت اسلام او را راهنمایی کرد (بیهقی ، ج ۲، ص ۲۳۲ـ۲۳۶؛ دمیری ، ج ۱، ص ۹۰ـ۹۲ به نقل از بیهقی).
امامت امام باقر علیه السّلام . از منابع راجع به فرق اسلام و فرق شیعی مانند کتابهای علی بن اسماعیل اشعری (ج ۱، ص ۸۸ ـ ۹۷)، سعدبن عبداللّه اشعری (ص ۷۴ـ۷۶) و نوبختی (ص ۹۱ـ۹۴) و نیز متون حدیث و آثار کلامی امامیّه برمی آید که در میان شیعیان نسبت به امامت حضرت باقر علیه السّلام اختلاف اساسی وجود نداشته است و فقط گروهی اندک بعدها از امامت او برگشته و به بتریّه * پیوسته بودند (کشّی ، ص ۲۳۷ـ۲۳۸). این امر اساساً از دیدگاه شیعه به مسئله امامت ناشی می شود که آن را همانند نبوّت منصبی الهی می دانند و در اثبات آن به نصّ جلّی ، تصریح بر عصمت و صدور معجزه و کرامت استناد می کنند. بنا بر این ، اکثریت مسلمانان آن روز که برای اثبات جانشینی پیامبر صلّی اللّه علیه وآله وسلّم و زعامت مسلمانان به ملاکهایی دیگر چون شورا، انتخاب اهل حلّ و عقد و اجماع مردم مدینه معتقد بودند، هیچ گاه امامت امام باقر علیه السّلام را مگر در مقام بیان شایستگیهای آن حضرت ، مطرح نمی کرده اند. در میان شیعیان نیز بعد از شهادت امام حسین علیه السّلام گروهی به نام کیسانیه * محمّدبن حنفیّه را امام خواندند و سپس مدّعی زنده بودن و غیبت او شدند.(نوبختی ، ص ۴۷ـ۶۰؛ علی بن اسماعیل اشعری ، ج ۱، ص ۹۰ـ۹۶؛ سعدبن عبداللّه اشعری ، ص ۲۵ـ۴۴). سَرحوبیّه نیز گروهی دیگر بودند که امامت را در فرزندان امام حسن یا امام حسین علیهماالسّلام بدون تعیین و معرّفی ، مستمر دانستند. اینها چندان نپاییدند و در قیام زید به او پیوستند (نوبختی ، ص ۸۵ـ۸۸؛ سعدبن عبداللّه اشعری ، ص ۷۱ـ۷۲). در این میان بیشترین افراد شیعه معتقد به امامت حضرت علی بن الحسین علیه السّلام شدند و بعد از وفات او به فرزندش امام باقر علیه السّلام گرویدند.
امّا زیدیّه که خود را پیرو زیدبن علی بن الحسین می دانند، گذشته از اینکه در دو دوره متأخّر بر زمان امام باقر علیه السّلام و زید شکل گرفته اند (زید هرگز داعیه امامت نداشته است رجوع کنید به مفید، ج ۲، ص ۱۷۲؛ تستری ، ج ۴، ص ۲۵۹ـ۲۷۶) اساساً با دیدگاههای شیعه توافق ندارند. آنها به نصّ بر امامت و تصریح بر عصمت معتقد نیستند و زید را از آنرو که «قیام به سیف » کرد، امام می دانند. به این ترتیب ، با ملاکهای شیعی برای امامت ، فرد دیگری جز ابوجعفر محمّدبن علی بن الحسین به جانشینی امام چهارم معرّفی نشده و هیچیک از برادران او ادّعای امامت نداشته است . این اختلاف نسبت به برخی از امامان پیش آمده است (برای توضیح بیشتر رجوع کنید به امامت * ، زیدیه * ، کیسانیه * ). البتّه از برخی احادیث می توان دریافت که شماری از فرزندان امام مجتبی علیه السّلام (وُلْد الحسن ) مدّعی امامت و سرپرستی اهل بیت بوده و از قبول امامت حضرت باقر علیه السّلام با آنکه به مقام او اقرار داشته اند، تن می زده اند (کلینی ، ج ۱، ص ۳۰۵ـ۳۰۶؛ مجلسی ، ۱۳۶۳ ش ، ج ۳، ص ۳۲۴).
برای اثبات امامت حضرت باقر علیه السّلام ، به چندین حدیث معتبر از پیامبر صلّی اللّه علیه وآله وسلّم امامهای پیشین ، خصوصاً امام سجاد علیه السّلام ، استناد شده و حتی برخی از متکلّمان آنها را متواتر خوانده اند (طوسی ، ۱۳۹۴، ج ۴، ص ۱۹۴). در این احادیث هم به عصمت آن حضرت و هم به امامت او تصریح شده است (کلینی ، ج ۱، ص ۳۰۵ـ۳۰۶؛ بیاضی ، ج ۲، ص ۱۶۱ـ۱۶۲؛ مجلسی ، ۱۴۰۳، ج ۴۶، ص ۲۲۹ـ۲۳۳؛ حرّ عاملی ، ۱۳۵۷ ش ، ج ۵، ص ۲۶۱ـ۲۶۵). برخی (علم الهدی ، ص ۵۰۳؛ طوسی ، ۱۳۹۴، ج ۴، ص ۱۹۳) با توجّه به این احادیث ، ضمن یادآوری دیدگاه زیدیّه در باره امامت و تفاوت آن با نظرگاه شیعی ، امامت زیدبن علی را که نصّی بر عصمت او وجود ندارد، نفی کرده اند.
گذشته از نصّ بر عصمت و امامت ، در کتابهای کلامی به دانش فراوان امام باقر علیه السّلام ـ که هرگز مورد رد و انکار نشد ـ استناد شده و بروز معجزات و کرامات شاهدی دیگر بر این امر خوانده شده است (کلینی ، ج ۱، ص ۴۶۹ـ۴۷۲؛ کشّی ، ص ۳۴۸، ۳۵۶ـ۳۶۰؛ بیاضی ، ج ۲، ص ۱۸۲ـ۱۸۵؛ مجلسی ، ۱۴۰۳، ج ۴۶، ص ۲۳۳ـ۲۸۶، ۳۰۶ـ۳۲۰؛ حرّعاملی ، ۱۳۵۷ ش ، ج ۵، ص ۲۶۹ـ۳۲۲). آنچه اربلی (ج ۲، ص ۳۴۹ـ۳۵۰) به نقل از حمیرَی از ابوبصیر در شمار معجزات امام باقر علیه السّلام روایت کرده و مجلسی نیز (۱۴۰۳، ج ۴۶، ص ۲۶۹) به پیروی از او همین کار را انجام داده ، متضمّن چند اشتباه تاریخی است و به ظنّ قوی ، راجع به امام صادق علیه السّلام می شود).
بعد از وفات امام باقر علیه السّلام جز اکثریّت پیروان او که امامت حضرت صادق علیه السّلام را پذیرفتند، گروهی به امامت محمّدبن عبداللّه بن حسن معروف به نفس زکیّه (مقتول در ۱۴۵) معتقد شدند. اینان مرگ یا قتل او را انکار و ادّعا می کردند که وی از دیده ها پنهان شده و همان مهدی است که خروج خواهد کرد. مُغیره بن سعید از مبلّغان این نظر بود و حتّی برخی او را امام بعد از حضرت باقر علیه السّلام می دانستند که پس از او امامی نخواهد آمد تا محمّدبن عبداللّه بن الحسن خروج کند. گروهی نیز به ابومنصور عِجْلی پیوستند و او را جانشین امام باقر علیه السّلام خواندند (علی بن اسماعیل اشعری ، ج ۱، ص ۶۸ـ۷۵، ۹۶ـ۹۷؛ نوبختی ، ص ۹۴ـ۹۶؛ سعدبن عبداللّه اشعری ، ص ۷۶ـ۷۷؛ برای تفصیل بیشتر رجوع کنید به مغیریّه * ، منصوریه * ، نفس * زکیّه).
برخی از نویسندگان متأخّر، از جمله بغدادی (ص ۵۹ـ۶۰) و شهرستانی (ج ۱، ص ۱۴۷) از فرقه ای به نام باقریّه یاد کرده اند که پس از امام باقر علیه السّلام فرد دیگری را به امامت نپذیرفته اند. بغدادی در باره این گروه می نویسد که آنها ابوجعفر محمّدبن علی را مهدی منتظر می دانند و در اثبات ادّعای خود به حدیث معروف جابر از پیامبر صلّی اللّه علیه وآله وسلّم استدلال می کنند. به موجب این حدیث ، که پیشتر نیز به آن اشاره شد، پیامبر به جابر خبر داده بود که محمّدبن علی را خواهد دید و از او خواسته بود که سلام او را به وی برساند. بغدادی از قول آنان نوشته است که سلام رساندن پیامبر به حضرت باقر علیه السّلام دلالت بر مهدویّت او می کند. وی سپس این استدلال را ردّ کرده و مسلّم بودن وفات امام باقر علیه السّلام را نیز شاهد بر نادرستی آن ادّعا دانسته است . صَفَدی (ج ۴، ص ۱۰۲ـ۱۰۳) نیز همین مطالب را آورده است . امّا شهرستانی باقریّه را معتقدان به رجعت حضرت باقر می داند و آنها را از آنجا که آن حضرت را آخرین امام خوانده اند، باوصف «واقفه » (توقّف کنندگان ) یاد می کند. با اینهمه ، مهمّ این است که در مآخذ شیعی یا منابع متقدّم ملل و نحل ، فرقه ای به این نام ذکر نشده و معلوم نیست که این نام از کی و بر چه اساسی وارد کتابهای ملل و نحل متأخّر شده است.
امام و شیعیان . شاگردان و پیروان امام باقر علیه السّلام از جهات گوناگون اختلاف مرتبت داشتند. اوضاع خاصّ اجتماعی ـ سیاسی و وجود مخالفانی با انگیزه های مختلف ، پایداری شیعیان را بر اعتقاد خود دشوار کرده بود تا آنجا که برخی از آنها به دستاویز موضوعی بی اهمیّت ، دچار دودلی شدند و از امامت آن حضرت برگشتند (کشّی ، ص ۲۳۷ـ۲۳۸). در این شرایط ، آن حضرت از تربیت کسانی که ضمن پایداری بر اعتقاد شیعی بتوانند مبیّن و مدافع آرای شیعی در جامعه اسلامی باشند، به هیچ روی فروگذاری نمی کرد و بخصوص نسبت به کسانی چون محمّدبن مسلم ، زراره بن اعین ، حمران بن اعین و فُضَیْل بن یسار که از فرصتهای مختلف برای فراگیری دانشهای اسلامی از امام باقر علیه السّلام بهره می جستند و در نشر آنها می کوشیدند، تقدیر می کرد و با اینهمه از آنان می خواست که همه آموخته های خود را به هر کسی نگویند و خصوصاً مراقب مأموران دستگاه خلافت باشند (کشّی ، ص ۱۶۲، ۱۷۸، ۱۹۳، ۲۱۳). همچنانکه فرزندش حضرت صادق علیه السّلام نیز از آنها به نیکی یاد می کرد و آنها را احیاکنندگان آثار پدرش می خواند (همان ، ص ۱۳۶ـ۱۳۷). امام همچنین شاعرانی چون کُمَیْت * را که با سرودن اشعار در نشر افکار شیعه تلاش می کردند، تشویق می کرد (همان ، ص ۲۰۷ـ۲۰۸، ۲۴۵). به این ترتیب بود که اقدامات و روشهای مختلف امام باقر علیه السّلام به شکل گیری مجدّد جامعه شیعی انجامید.
منبع: سخن تاریخ
پاسخ دهید