انسان اگر سری به کتب روایی اهل سنت بزند، مدح مکرر پیامبر اسلام و تواتر در موارد اعمال صالحه خلفا با چشم میبیندد. آیا این خود نشانگر صلاحیت آنان برای خلافت نمیباشد؟
پاسخ این سؤال بسیار روشن است. چرکه خداوند متعال خطاب به حضرت ابراهیم علیهالسلام میفرماید: عهد من به ظالمین نمیرسد[۱]. بنابرین اگر کسی که حتی یک لحظه در طول عمرش به خدا شرک ورزیده باشد، لایق امامت و خلافت نیست. پس مدح پیامبر اکرم صلیاللهعلیهآله و صدور اعمال صالحه از خلفای ثلاث، بر فرض صحّت، تلازمی با این منصب ندارد.
منظور از عهد در آیه، منصب امامت و خلافت میباشد و این مطلب با قرینه جمله قبل روشن میگردد و کسی در این مورد تشکیک نکرده است.[۲] و حضرت ابراهیم علیهالسلام بعد از گذراندن امتحانات الهی، مفتخر به رسیدن به مقام امامت میشود، و از خداوند متعال درخواست میکند که امامت را در ذریه او قرار دهد، و خداوند در جواب میفرماید: امامت به کسانی میرسد که هرگز ظالم نشده باشند، و ظلمی از آنها سر نزده باشد. که این فرموده از جانب خداوند، از دو جهت قابل بحث میباشد.
منظور از ظالم، شرک و بتپرستی میباشد؛ زیرا شرک در قرآن به معنای ظلم به کار رفته است. چنانکه لقمان، خطاب به پسرش ظلم را به عنوان شرک عظیم قلمداد میکند[۳]. همچنین راغب اصفهانی گفته است: ظلم بر سه قسم است،[۴] ظلم بین انسان و خدا، بین خود و انسان دیگر، میان خود و نفس خویش! در تاریخ آمده است، که ابوبکر چهل ساله بود که اسلام آورد و موحد گشت. در تاریخ طبری آمده است، ابوبکر بعد از حضرت علی علیهالسلام ایمان به خداوند آورد.[۵] و او تقریباً هم سن پیامبر بوده است. و در جایی دیگر از ابوبکر نقل کردهاند: که او از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهآله سؤال میکند، که تو چرا بت نمیپرستی؟! معلوم میشود که خود او بت میپرستیده است.[۶]
و در مورد خلیفه دوم نقل شده است که عمر، سی و سه ساله بود که اسلام آورد.[۷] و او شصت و پنجمین مردی است که ایمان آورد. و خواهرش به او خطاب میکند که: تو بتپرست هستی.[۸] در مورد خلیفه سوم همین بس که او به دست ابوبکر، مسلمان شد. پس بدین معنی، به خلفای سهگانه ظلم اطلاق میشود. و چه ظلمی از این بالاتر که انسان برای خداوند شریک قایل شود. و همچنین عهد، به معنای امامت و ظلم نیز به معنای شرک میباشد؛ چنانچه در قرآن نیز ظلم به معنی شرک آمده و در کتابهای لغت نیز اینگونه است. لذا آیه میفرماید کسی که در عصری، مشرک باشد، لایق امامت نیست.
در علم اصول بحث شده است که مشتق، بر کسی که مبدأ در او به فعلیت رسیده و فعل از او صادر شده است و لو اینکه الان آن را انجام ندهد، اطلاق میشود و از آن جایی که شامل نشدن امامت و خلافت نسبت به کسانی که الان اهل ظلم هستند، مسلم و شخص است، لذا آیه، نسبت به کسانی که قبلا آلوده به ظلم و شرک شدهاند نیز عنایت دارد.
پس منظور این آیه نفی لیاقت منصب خلافت از هر کسی است که در زمان و عصری، از او شرک صادر شده است. و همچنین عدم شایستگی مقام خلافت و امامت، با اعمال صالحه و مدح پیامبر اکرم صلیاللهعلیهآله منافاتی ندارد.
به علاوه که در مورد تعداد زیادی از اصحاب پیامبر اکرم صلیاللهعلیهآله، مدایح بسیاری وارد شده و حتی جزء مبشرّین به بهشت نیز هستند؛ ولی به این منصب هم نرسیدند. و چه بسا که بسیاری از این مدایح در مورد زنان صحابی وارد شده است که اینها قطعاً لایق امامت و خلافت نیستند. پس مدح پیامبر اکرم صلیاللهعلیهآله به هیچ عنوان، تلازمی با منصب خلافت ندارد.
علاوه بر آن در مورد صدور اعمال صالح از خلفای ثلاث، مناقشه وارد شده و بسیاری از روایات وارده در مورد بعضی از صحابه، در زمان معاویه و به خاطر مقاصد سیاسی جعل شده است. اما عملکرد آنها بعد از حیات نبی مکرم اسلام صلیاللهعلیهآله مورد خدشه جدّی از سوی فریقین است و در کتابهای معتبر شیعه و سنی عملکرد آنان به نحوی گزارش شده که مملو از مخالفت با سنت پیامبر است، که آن نیز به صورت متواتر بیان شده است.
[۱] . «وَ اِذِ ابْتَلى اِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَاَتَمَّهُنَّ قالَ اِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ اِماماً قالَ و مِنْ ذُرِّیَّتی قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمینَ». ([به خاطر آورید] هنگامى که خداوند، ابراهیم را با وسایل گوناگونى آزمود. و او به خوبى از عهده این آزمایشها برآمد. خداوند به او فرمود: «من تو را امام و پیشواى مردم قرار دادم!» ابراهیم عرض کرد: «از دودمان من [نیز امامانى قرار بده!]» خداوند فرمود: «پیمان من، به ستمکاران نمىرسد»! [و تنها آن دسته از فرزندان تو که پاک و معصوم باشند، شایسته این مقامند])؛ سوره بقره، آیه۱۲۴
[۲] از جمله مسعودی، ابن اثیر، ابن خلدون، سیوطی، ابی حیان
.[۳] « یا بنَیَّ لا تشْرکْ باللَّه
پاسخ این سؤال بسیار روشن است. چرکه خداوند متعال خطاب به حضرت ابراهیم علیهالسلام میفرماید: عهد من به ظالمین نمیرسد[۱]. بنابرین اگر کسی که حتی یک لحظه در طول عمرش به خدا شرک ورزیده باشد، لایق امامت و خلافت نیست. پس مدح پیامبر اکرم صلیاللهعلیهآله و صدور اعمال صالحه از خلفای ثلاث، بر فرض صحّت، تلازمی با این منصب ندارد.
منظور از عهد در آیه، منصب امامت و خلافت میباشد و این مطلب با قرینه جمله قبل روشن میگردد و کسی در این مورد تشکیک نکرده است.[۲] و حضرت ابراهیم علیهالسلام بعد از گذراندن امتحانات الهی، مفتخر به رسیدن به مقام امامت میشود، و از خداوند متعال درخواست میکند که امامت را در ذریه او قرار دهد، و خداوند در جواب میفرماید: امامت به کسانی میرسد که هرگز ظالم نشده باشند، و ظلمی از آنها سر نزده باشد. که این فرموده از جانب خداوند، از دو جهت قابل بحث میباشد.
منظور از ظالم، شرک و بتپرستی میباشد؛ زیرا شرک در قرآن به معنای ظلم به کار رفته است. چنانکه لقمان، خطاب به پسرش ظلم را به عنوان شرک عظیم قلمداد میکند[۳]. همچنین راغب اصفهانی گفته است: ظلم بر سه قسم است،[۴] ظلم بین انسان و خدا، بین خود و انسان دیگر، میان خود و نفس خویش! در تاریخ آمده است، که ابوبکر چهل ساله بود که اسلام آورد و موحد گشت. در تاریخ طبری آمده است، ابوبکر بعد از حضرت علی علیهالسلام ایمان به خداوند آورد.[۵] و او تقریباً هم سن پیامبر بوده است. و در جایی دیگر از ابوبکر نقل کردهاند: که او از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهآله سؤال میکند، که تو چرا بت نمیپرستی؟! معلوم میشود که خود او بت میپرستیده است.[۶]
و در مورد خلیفه دوم نقل شده است که عمر، سی و سه ساله بود که اسلام آورد.[۷] و او شصت و پنجمین مردی است که ایمان آورد. و خواهرش به او خطاب میکند که: تو بتپرست هستی.[۸] در مورد خلیفه سوم همین بس که او به دست ابوبکر، مسلمان شد. پس بدین معنی، به خلفای سهگانه ظلم اطلاق میشود. و چه ظلمی از این بالاتر که انسان برای خداوند شریک قایل شود. و همچنین عهد، به معنای امامت و ظلم نیز به معنای شرک میباشد؛ چنانچه در قرآن نیز ظلم به معنی شرک آمده و در کتابهای لغت نیز اینگونه است. لذا آیه میفرماید کسی که در عصری، مشرک باشد، لایق امامت نیست.
در علم اصول بحث شده است که مشتق، بر کسی که مبدأ در او به فعلیت رسیده و فعل از او صادر شده است و لو اینکه الان آن را انجام ندهد، اطلاق میشود و از آن جایی که شامل نشدن امامت و خلافت نسبت به کسانی که الان اهل ظلم هستند، مسلم و شخص است، لذا آیه، نسبت به کسانی که قبلا آلوده به ظلم و شرک شدهاند نیز عنایت دارد.
پس منظور این آیه نفی لیاقت منصب خلافت از هر کسی است که در زمان و عصری، از او شرک صادر شده است. و همچنین عدم شایستگی مقام خلافت و امامت، با اعمال صالحه و مدح پیامبر اکرم صلیاللهعلیهآله منافاتی ندارد.
به علاوه که در مورد تعداد زیادی از اصحاب پیامبر اکرم صلیاللهعلیهآله، مدایح بسیاری وارد شده و حتی جزء مبشرّین به بهشت نیز هستند؛ ولی به این منصب هم نرسیدند. و چه بسا که بسیاری از این مدایح در مورد زنان صحابی وارد شده است که اینها قطعاً لایق امامت و خلافت نیستند. پس مدح پیامبر اکرم صلیاللهعلیهآله به هیچ عنوان، تلازمی با منصب خلافت ندارد.
علاوه بر آن در مورد صدور اعمال صالح از خلفای ثلاث، مناقشه وارد شده و بسیاری از روایات وارده در مورد بعضی از صحابه، در زمان معاویه و به خاطر مقاصد سیاسی جعل شده است. اما عملکرد آنها بعد از حیات نبی مکرم اسلام صلیاللهعلیهآله مورد خدشه جدّی از سوی فریقین است و در کتابهای معتبر شیعه و سنی عملکرد آنان به نحوی گزارش شده که مملو از مخالفت با سنت پیامبر است، که آن نیز به صورت متواتر بیان شده است.
[۱] . «وَ اِذِ ابْتَلى اِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَاَتَمَّهُنَّ قالَ اِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ اِماماً قالَ و مِنْ ذُرِّیَّتی قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمینَ». ([به خاطر آورید] هنگامى که خداوند، ابراهیم را با وسایل گوناگونى آزمود. و او به خوبى از عهده این آزمایشها برآمد. خداوند به او فرمود: «من تو را امام و پیشواى مردم قرار دادم!» ابراهیم عرض کرد: «از دودمان من [نیز امامانى قرار بده!]» خداوند فرمود: «پیمان من، به ستمکاران نمىرسد»! [و تنها آن دسته از فرزندان تو که پاک و معصوم باشند، شایسته این مقامند])؛ سوره بقره، آیه۱۲۴
[۲] از جمله مسعودی، ابن اثیر، ابن خلدون، سیوطی، ابی حیان
.[۳] « یا بنَیَّ لا تشْرکْ باللَّه إنَّ الشّرْکَ لَظلْمٌ عَظیمٌ » سوره لقمان، آیه ۱۳
[۴] مفردات راغب الفاظ القرآن، ص ۵۳۸، چاپ دارالقلم، چاپ اول، ص ۹۹۳
[۵] تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج ۳، ص ۸۶۲
[۶] تاریخ نامه طبری، منسوب به بلعمی، ج ۱، ص ۳۸، چاپ البرز
[۷] مروج الذهب، مسعودی، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج ۱، ص ۶۶۱، چاپ مرکز انتشارات علمی و فرهنگی
[۸] تاریخ کامل، ابن اثیر، ترجمه محمد حسین روحانی، ج ۲، ص ۹۰۷ و تاریخ ابن خلدون، عبدالرحمان بن محمد، ترجمه محمد آیتی، ج ۱، ص ۳۸۹، چاپ پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و تاریخ الخلفاء، سیوطی، ص ۱۱۰، چاپ الشریف الرضی
إنَّ الشّرْکَ لَظلْمٌ عَظیمٌ » سوره لقمان، آیه ۱۳
[۴] مفردات راغب الفاظ القرآن، ص ۵۳۸، چاپ دارالقلم، چاپ اول، ص ۹۹۳
[۵] تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج ۳، ص ۸۶۲
[۶] تاریخ نامه طبری، منسوب به بلعمی، ج ۱، ص ۳۸، چاپ البرز
[۷] مروج الذهب، مسعودی، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج ۱، ص ۶۶۱، چاپ مرکز انتشارات علمی و فرهنگی
[۸] تاریخ کامل، ابن اثیر، ترجمه محمد حسین روحانی، ج ۲، ص ۹۰۷ و تاریخ ابن خلدون، عبدالرحمان بن محمد، ترجمه محمد آیتی، ج ۱، ص ۳۸۹، چاپ پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و تاریخ الخلفاء، سیوطی، ص ۱۱۰، چاپ الشریف الرضی
پاسخ دهید