مباهله یعنی چه؟چه ویژگیهائی دارد؟چرا پیامبر(ص)با مسیحیان نجران مباهله نمود؟
مباهله پیامبر(ص) با مسیحیان نجران برگرفته از سنتی متداول، در میان اقوام سامی[۱] و بیانگر تلاش های فراوان پیامبر(ص) برای دعوت اهل کتاب به دین اسلام بوده است[۲] که متأسفانه بخش وسیعی از مناظرات و گفتگوهای پیامبر(ص) با آنان مورد غفلت سیره نویسان واقع شده و در متون اسلامی نیز به طور مستقل بدان پرداخته نشده است.
مباهله از آن جهت که دلیلی بر فضیلت و برتری اهل بیت(ع) و عصمت و امامت بلافصل امام علی(ع) است، دارای اهمیت است.
مباهله از ریشه «بهل» به معنای رها ساختن، ترک گفتن، به خود واگذاشتن[۳] و قید و بند چیزی را برداشتن و نیز لعنت کردن آمده است[۴] که از زبانهای عبری و سریانی وارد زبان عربی شده است[۵] و در اصطلاح به عملی گفته میشود که دو یا چند نفر که در مسأله مهم دینی با یکدیگر اختلاف دارند، در یک جا جمع شوند و با اصرار و تضرع به درگاه خداوند، از او بخواهند آن را که بر باطل است، رسوا و مجازات کند. تفاوت میان مباهله و لعنت کردن آن است که مباهله از شدت و تأکید بیشتری برخوردار است.[۶]
زمان و علت مباهله مسحیان نجران با پیامبر(ص)
برخی زمان آن را سال سوم هجری میدانند؛ زیرا به اتفاق اکثر مفسران شیعه[۷] و سنی آیه ۶۱ سوره آل عمران که برای دعوت به مباهله است، در این سال نازل شده است و برخی وقوع آن را در سال نهم هجری «عامالوفود» دانستهاند که پیامبر(ص) عازم مدینه شدند؛ اما قول اول صحیحتر به نظر میرسد.[۸]
از محتوای آیات ۲۴ـ ۱۹ آل عمران میتوان دریافت که پیامبر(ص) برای تفهیم اینکه همه انبیاء در یک مسیر واحد بودهاند و دین حق یکی است[۹] و اختلاف در ظاهر شرایع به دلیل تناسب آن با مراحل تکامل اندیشه بشری است و عیسی(ع) نیز بنده و فرستاده خداست، تلاشهای فراوانی کرد و موفق شد، عدهای از آنان را به اسلام فرا خواند؛ اما عدهای دیگر به مجادله و محاجه با پیامبر(ص) پرداختند و چون سخنان منطقی پیامبر(ص) در آنان اثر نکرد، به دستور خدا آنان را به مباهله فرا خواند.
مسیحیان نجران
«نجران» سومین شهر یمن در منطقه مرزی حجاز و یمن میباشد، که ۷۳ دهکده داشت و تنها منطقه مسیحینشین و مرکز صنعت نساجی در حجاز بود و چون نخستین ساکن آن “نجران بن زید” نام داشت، نجران نامیده شد.[۱۰] ساکنان این سرزمین را باقی مانده «اصحاب اخدود» دانستهاند.[۱۱]
هیأت نمایندگان مسیحیان
هفتاد تن[۱۲] از صاحبنظران و نخبگان مسیحی که سه تن از آنان رهبران مذهبی مسیحیت و در رأس هیأت بودند، وارد مدینه شدند؛[۱۳]
۱ – “ابو حارثه ابن علقمه” اسقف اعظم و نماینده رسمی کلیساهای روم و حجاز.
۲ – “عبدالمسیح” ملقب به عاقب که در عقل و درایت شهرت داشت.
۳ – “ایهم” که به او سید میگفتند.
ماجرای مباهله
در سال سوم یا نهم هجری «عامالوفود» پیامبر(ص) نامهای برای دعوت مسیحیان نجران به دین اسلام فرستاد.
بزرگان مسیحی نجران، پس از مذاکرات طولانی به نتیجه مشخص نرسیده و تصمیم گرفتند، پس از دیدار پیامبر(ص) راه حل مناسبی بیابند.[۱۴]
آنان با لباسهای فاخر ابریشمی و انگشتر طلا به دست بر پیامبر(ص) در مسجد وارد شدند. پیامبر(ص) با آنان سخن نگفت. آنان در جستجوی علت این رفتار، نزد علی(ع) راهنمایی شدند. حضرت فرمود: «با همان لباسهای سفر، نزد پیامبر(ص) روید». آنان چنین کردند و هنگام ملاقات با پیامبر(ص)، ایشان فرمود: «به خدا سوگند! بار نخست شیطان همراهتان بود».[۱۵]
هنگام گفتگو با پیامبر(ص)، آنان ابتدا درباره ماهیت عیسی(ع) سؤال کردند. پیامبر(ص) از ایشان به عنوان بنده و پیامبر(ص) خدا یاد کرد.[۱۶]
آنان شگفت زده پرسیدند چگونه ممکن است در حالی که همه آدمیان پدری دارند و عیسی(ع) بدون پدر به دنیا آمده است؟
پیامبر(ص) فرمود: «آدم از خاک و بدون پدر آفریده شد، آفرینش عیسی(ع) نیز همانند آفرینش آدم، بدون پدر و از نفخه روحالقدس میباشد».[۱۷]
مسیحیان که قائل به ربوبیت حضرت عیسی(ع) بودند و او را فرزند خدا میدانستند، از پاسخ به این استدلال درمانده و به انکار شدید آن پرداختند. تا آنجا که پیامبر(ص) از رفتار آنان به ستوه آمد.[۱۸] سپس به فرمان خداوند آنان به مباهله دعوت شدند: «هرگاه بعد از علم و دانشی که (درباره مسیح) به تو رسیده (باز) کسانی با تو به محاجه و ستیز برخیزند، به آنها بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را، ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود؛ آنگاه مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.»[۱۹]
فردای آن روز ۲۴ یا ۲۵ ذیالحجه[۲۰] دو طرف در بیابانی اطراف مدینه گرد آمدند.[۲۱]
پیامبر(ص) همراه امام علی(ع) که حسنین(ع) پیش روی آنها و فاطمه(س) پشت سر حضرت بود، همگی در جایگاه خویش و در زیر یک چادر قرار گرفتند.[۲۲] پیامبر(ص) فرمود: «بارالها! اینان اهل بیت من هستند.»[۲۳]
مسیحیان نجران نیز که برخی فرزندان خود را همراه آورده بودند و در مقابل آنان استقرار یافتند. بزرگان مسیحی چون عزیزترین اشخاص پیامبر(ص) را همراه او دیدند[۲۴]، به قوم خویش گفتند: «ما صورتهایی را میبینیم که اگر از خدا درخواست از جا برکندن کوهها را کنند، چنین خواهد شد.[۲۵] هرگز با آنان مباهله نکنید که به خدا سوگند او همانند پیامبران به مباهله نشسته است[۲۶] که اگر چنین کنید هلاک خواهید شد و تا قیامت، مسیحیای بر روی زمین باقی نخواهد ماند.»[۲۷]
از اینرو از مباهله امتناع کرده، عدهای اسلام آوردند و عدهای به دادن جزیه راضی شدند. برخی این تصمیم را ناشی از ظهور نشانههای عذاب دانستهاند.[۲۸]
پیامبر(ص) پس از پشیمانی آنان از مباهله فرمود: «به خدا سوگند اگر مباهله میکردم، تمام این بیابان پر از آتش میشد و در دم هلاک میشدید.»[۲۹]
مسیحیان موظف شدند، به عنوان جزیه سالیانه دو هزار دست لباس به مسلمانان بدهند.[۳۰]
منبع:پرسمان
[۱]. پذیرفتن مباهله توسط مسیحیان نشانی از وجود این سنت در میان آنان بوده است.
[۲]. آل عمران، ۲۵ـ۲۰.
[۳]. ابی الحسین احمد بن فارس بن زکریا، معجم مقاییس اللغه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۲۰۰۱م، ج۱، ص۱۴۱.
[۴]. زمخشری، ابوالقاسم محمود بن عمر؛ اساس البلاغه، دمشق، دارالشعب، ۱۹۶۰، ص۷۱.
[۵]. ماسینیون، لویی؛ مباهله در مدینه، تهران، رسالت، ۱۳۷۸، ص.۶۷
[۶]. ابو هلال عسکری، حسن بن عبدالله؛ معجم الفروق اللغویه، قم، جامعه مدرسین، ۱۴۱۲.
[۷]. طباطبایی، سید محمد حسین؛ تفسیر المیزان، ترجمه سید محمدباقر همدانی، قم، دارالعلم، بیتا، ج۵ ، ص۲۲۹.
[۸]. یعقوبی، احمد بن أبی یعقوب؛ تاریخ یعقوبی، ترجمه محمدابراهیم آیتی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۱، چاپ ششم، ج۱، ص۴۴۹.
[۹]. طباطبایی، سید محمدحسین، پیشین، آل عمران، ۱۹.
[۱۰]. حموی، یاقوت؛ معجم البلدان، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۹۷۹م.، ج۵، ص۲۶۶.
[۱۱]. همان، ص۲۶۷.
[۱۲]. ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران، وزارت فرهنگ و آموزش عالی، ۱۳۶۳، ج۲، ص۴۴۷.
[۱۳]. ابن کثیر، ابوالفداء اسماعیل؛ البدایه و النهایه، بیروت، دارالکتب، ۱۴۱۸، ج۵، ص۶۴.
[۱۴]. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، دار احیا التراث العربی، ۱۹۸۳م، ج۲۱، صص۳۱۸ـ ۲۲۸.
[۱۵]. ابن کثیر، پیشین، ج۵، ص۶۵.
[۱۶]. طبری، ابو علی فضل ابن حسن؛ مجمع البیان، تهران، اعلمی، ۱۴۱۵، ج۲، ص۳۰۹.
[۱۷]. آل عمران، ۵۹.
[۱۸]. طبری، محمد ابن جریر؛ جامع البیان فی تفسیرالقرآن، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۵، ج۳، ص۴۰۵.
[۱۹]. آل عمران، ۶۱.
[۲۰]. ابن شهرآشوب، ابو عبدالله محمد؛ مناقب آل ابی طالب، بیروت، دارالاضواء، ۱۴۱۲، ج۳، ص۴۲۱.
[۲۱]. میبدی، رشیدالدین؛ کشف الاسرار، تهران، امیرکبیر، ۱۳۶۱، ج۲، صص۱۵۱ـ ۱۴۷.
[۲۲]. مفید، محمد ابن محمد بن نعمان؛ الارشاد، قم، دارالمفید، ۱۴۱۴، ص۱۱۵.
[۲۳]. ابن حنبل، احمد؛ المسند، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۱۵، ج۱، ص۳۰۲.
[۲۴]. همان، ص۱۱۵.
[۲۵]. الفخر الرازی، تفسیر الفخر الرازی، بیروت، دارالفکر، ۱۹۸۵م.، چاپ سوم، ج۸ ، ص۸۹.
[۲۶]. ابن شهرآشوب، ابو عبدالله محمد؛ مناقب آل ابی طالب، بیروت، دارالاضواء، ۱۴۱۲، ج۳، ص۴۲۰ و نیز یعقوبی، تاریخ یعقوبی، بیروت، دار صادر، ۱۴۱۵، ج۲، صص۸۳ـ۸۲.
[۲۷]. الفخر الرازی، پیشین، ج۸ ، ص۸۹.
[۲۸]. مجلسی، محمدباقر؛ پیشین، ص۳۲۳.
[۲۹]. زمخشری، پیشین، ص۳۶۹.
[۳۰]. ابن هشام، السیره النبویه، ترجمه سید هاشم رسولی محلاتی، بیجا، انتشارات کتابفروشی اسلامی، بیتا، ص۴۶.
پاسخ دهید