آیا ماجرای شکافتهشدن سینه پیامبر اسلام(ص) توسط فرشتگان که برخی آنرا ذیل آیه اول سوره انشراح نقل کردهاند، سند معتبری دارد؟
آیا داستان شکافته شدن سینه پیامبر اسلام(ص) راست است که می گویند سوره انشراح بر اساس همین اتفاق نازل شده است؟
پاسخ اجمالی
ابتدا باید گفت که لحن آیات سوره «شرح» و یا «انشراح» لحنی محبت آمیز و در راستای دلدارى پیامبر اکرم(ص) است.
پروردگار در نخستین آیه این سوره به لطفی از جانب خود اشاره کرده و می فرماید آیا ما سینه ات را گشاده نساختیم!: «أَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ».
«نشرح» از ماده «شرح» و به معناى گسترش دادن قطعات گوشت و تولید ورقه هاى نازک تر است و منظور از «شرح صدر» گسترش آن به وسیله نور الهى و سکینه و آرامش خدادادی می باشد. شرح یک گفتار نیز به معناى گسترش و توضیح معانى مخفى آن گفتار است.[۱] به هر حال، منظور از شرح صدر در این جا معناى کنایى آن است و آن توسعه دادن به روح و فکر پیامبر است و این توسعه می تواند مفهوم وسیعى داشته باشد که هم وسعت علمى پیامبر را از طریق وحى و رسالت شامل گردد و هم بسط و گسترش تحمل و استقامت او در برابر لجاجت ها و کارشکنی هاى دشمنان و مخالفان.[۲]
لذا هنگامى که موسى بن عمران مأموریت دعوت فرعون طغیانگر را پیدا می کند،[۳] بلافاصله از خدا می خواهد که: «رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی»؛[۴] خدایا! سینه ام را گشاده ساز و کار را بر من آسان کن.
در جایى دیگر خطاب به پیامبر اکرم(ص) آمده است: «منتظر فرمان پروردگارت باش استقامت و شکیبایى کن و مانند یونس مباش [که بر اثر ترک شکیبایى لازم، گرفتار آن همه مشکلات و مرارت شد]».[۵]
بنابراین، اصولاً هیچ رهبر بزرگى نمی تواند بدون شرح صدر به مبارزه با مشکلات رود و آن کس که مانند پیامبر خاتم، رسالتش از همه عظیم تر است، شرح صدر او باید از همه بیشتر باشد، طوفان ها آرامش اقیانوس روح او را بر هم نزند، مشکلات او را به زانو در نیاورد، کارشکنی هاى دشمنان مأیوسش نسازد، سؤالات از مسائل پیچیده او را در تنگنا قرار ندهد و … .
با این وجود برخی ذیل آیه شرح صدر به ماجرایی اشاره می کنند که در جوانی و یا نوجوانى حضرتشان رخ داد که فرشتگانی آمده و سینه مبارکشان را شکافته، قلبشان را بیرون آورده و شستشو داده و آن را از علم و دانش و رأفت و رحمت پر کردند.[۶] مضمون این حدیث در بسیاری از منابع مهم روایی اهل سنت آمده[۷] که به عنوان نمونه به یکی از آنها اشاره می کنیم:
ابو هریره از پیامبر(ص) پرسید اولین چیزى که در دوران پیامبری ات مشاهده کردی چه بود؟ حضرتشان فرمود: «پرسش خوبی کردى، من بیست سال و چند ماهم بود و در صحرایی بودم که ناگهان از بالاى سرم سخنى شنیدم، به بالا نگریسته و مردى را دیدم که از دیگری می پرسید، آیا این همان است؟! سپس آن دو به طرفم آمدند … و هر کدام یکی از بازوى مرا گرفتند، ولى من احساس نمی کردم که دست آنها با بازویم تماسی دارند. یکى به دیگرى گفت: بخوابانش … سینه اش را بشکاف، پس او سینه ام را گرفت و آن را شکافت، اما خون و دردى مشاهده نکردم، پس آن دیگرى به وى گفت: کینه و حسد را در آور، و او چیزى مانند لخته خون را از قلبم در آورده و بیرون انداخت، باز آن دیگرى گفت رأفت و دلسوزی را جایگزین کن! او چیزى به شکل نقره در همانجاى دلم گذاشت، آن گاه انگشت ابهام دست راستم را تکان داد و گفت برو به سلامت. من برگشتم در حالى که رأفت و رحمتم نسبت به کودکان و بزرگسالان بیشتر شده بود».[۸]
ظاهر این ماجرا، توصیفی از ماجرایی است که در یک برخورد مادى رخ داده است.[۹]
اما برخی اندیشمندان، به دلایلی وقوع چنین رخدادی را نمی پذیرند:
۱٫ معنای آیه «أ لم نشرح لک صدرک» واضح است و برای تفسیر آن نیاز به وجود چنین ماجرایی نیست.
۲٫ معنای «شرح» غیر از معنای «شقّ» و شکافتن است.
۳٫ قلب معصوم خالی از هرگونه زنگار و زشتی است.
با تمام آنچه گفته شد، حتی اگر این روایت را بپذیریم؛ بدیهى است که منظور از این حدیث این قلب جسمانى نیست، بلکه کنایه و اشاره اى است به امدادهاى الهى از نظر روحى و تقویت عزم و اراده پیامبر و پاکسازى او از هر گونه نقایص اخلاقى و وسوسه هاى شیطانى. ولى به هر حال دلیلى نداریم که آیه مورد بحث اشاره به خصوص این ماجرا باشد، بلکه مفهومى گسترده و وسیع دارد که این داستان ممکن است مصداقى از آن محسوب شود.[۱۰]
منبع:اسلام کوئست
پی نوشت:
[۱]. راغب اصفهانى، حسین بن محمد، مفردات الفاظ قرآن، ص ۴۴۹، بیروت، دار القلم، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.
[۲]. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج ۱۰، ص ۷۷۰، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، ۱۳۷۲ش؛ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ۲۷، ص ۱۲۱ – ۱۲۲، تهران، دار الکتب الإسلامیه، چاپ اول، ۱۳۷۴ش.
[۳]. طه، ۲۴٫
[۴]. طه، ۲۵ – ۲۶٫
[۵]. قلم، ۴۸٫
[۶]. سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج ۶، ص ۳۶۳، قم، کتابخانه آیه الله مرعشی نجفی، ۱۴۰۴ق؛ فخرالدین رازی، ابوعبدالله محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، ج ۳۲، ص ۲۰۵، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، ۱۴۲۰ق.
[۷]. بخارى، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج ۱، ص ۲۴۵ و ج ۳، ص ۱۴۴، قاهره، جمهوریه مصر العربیه، وزاره الاوقاف، المجلس الاعلى للشئون الاسلامیه، لجنه إحیاء کتب السنه، چاپ دوم، ۱۴۱۰ق؛ ترمذى، محمد بن عیسى، سنن الترمذی، ج ۵، ص ۲۷۴، قاهره، دار الحدیث، چاپ اول، ۱۴۱۹ق؛ نسائى، احمد بن على، السنن الکبرى، ج ۱، ص ۱۴۰، بیروت، دار الکتب العلمیه، منشورات محمد علی بیضون، چاپ اول، ۱۴۱۱ق و …
[۸]. ابن حنبل، احمد بن محمد، مسند الإمام أحمد بن حنبل، ج ۳۵، ص ۱۸۱ – ۱۸۲، بیروت، مؤسسه الرساله، چاپ اول، ۱۴۱۶ق؛ الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج ۶، ص ۳۶۳٫
[۹]. طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۲۰، ص ۳۱۷ – ۳۱۸، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، ۱۴۱۷ق.
[۱۰]. تفسیر نمونه، ج ۲۷، ص ۱۲۳٫
پاسخ دهید