مسلمانان در اغلب موارد در جنگهای مختلف خود با دشمنان در شمار افراد از نیروهای مقابل کمتر و از نظر ساز و برگ نظامی و امکانات جنگی ضعیفتر بودند لیکن خداوند متعال پیروزی، مجد و افتخار دائمی را نصیب مسلمانان می کرد؛ در عین حال، کار حنین بر خلاف انتظار پیش رفت. در این نبرد، شمار مسلمانان چند برابر آنان در نبردهای گذشته بود. سپس همین سپاه بزرگ که به امکانات جدیدی هم مجهز شده بود از مقابل نیروهای شرک گریخت و جنگ به مبارزه میان سپاهی چندین هزار نفری و یک نفر بدل شد که آن یکنفر توانست شکست بزرگ یارانش را به پیروزی حمایت شده بر سپاهی جرار بدل کند. آن فرد کسی نبود جز امیرالمومنین علی علیه السلام.
مسلمانان در جنگهای مختلف خود با دشمنان عادت کردهاند که هم در شمار افراد از نیروهای مقابل کمتر باشند و هم از نظر ساز و برگ نظامی و امکانات جنگی ضعیفتر، این اختلاف عِدّه و عُدّه، آنقدر زیاد است که بر حسب سیر طبیعی، پیروزی مسلمانان را در هر حال ناممکن میسازد لیکن خداوند تبارک و تعالی پیروزی، مجد و افتخار دائمی را نصیب مسلمانان کرده، دشمنان اسلام را به ذلت و خواری و درد و رنج شکست مبتلا نموده است.
در عین حال، کار حنین بر خلاف انتظار پیش رفت. در این نبرد، شمار مسلمانان چند برابر آنان در نبردهای گذشته بود. همین سپاه وارد مکه شد که بزرگترین پایگاه مخالفان و دشمنان رسول خدا صلّی الله علیه و آله مسلمانان بود، امّا احدی از گردنکشان قریش و سران تجاوز کار شرک، جرئت نکرد به مقابله برخیزد. بدین ترتیب سپاه اسلام توانست بزرگترین پیروزی خود را ثبت کند؛ زیرا شوکت و اقتدار شرک را نابود کرد و سیطره شرک را به طور نهایی و کامل از منطقه بر چید.
سپس همین سپاه بزرگ و پیروز که به امکانات جدیدی هم مجهز شده است و حتّی از نظر مادی وضعیت بهتری از گذشته دارد، با سپاهی از مشرکان روبرو میشود که هر چند از نظر شمار نیروها بر مسلمانان فزونی دارد، امّا گمان نمیرود که بتواند در مقابل سپاه مسلمین مقاومت کند تا آنجا که برخی مردمان در سپاه پیامبر صلّی الله علیه و آله آشکارا گفتند:
امروز از نظر کمی نیرو شکست نمیخوریم!
لیکن نتایج نبرد، بر عکس انتظار مسلمانان بود. سپاه اسلام معرکه نبرد را از دست داد و از مقابل نیروهای شرک گریخت و جنگ به مبارزه میان سپاهی چندین هزار نفری و یک نفر بدل شد که توانست شکست بزرگ یارانش را به پیروزی حمایت شده بر سپاهی جرار بدل کند که تا چند لحظه قبل پیروز میدان بود! آن فرد واحد توانست زنان و مردان هوازن را به اسارت گیرد و بر اموال و احشام آنان چیره شود…
برخی از دلایل شکست
۱٫ خیانت عرب
با سند صحیح از امام جعفر صادق علیه السّلام مروی است که فرمود:
روزی سختتر از حنین بر پیامبر صلّی الله علیه و آله نگذشت، زیرا در این روز مردم عرب به او ستم (و خیانت) کردند.[۱]
این روایت به نکته مهمی اشاره دارد: همدستی مردم عرب برای خیانت به رسول خدا صلّی الله علیه و آله در حنین!
شاید در وهله نخست فهم این روایت سخت و دشوار باشد؛ زیرا فرض آن است که رسول اکرم صلّی الله علیه و آله با ده هزار نفر یا اندکی بیشتر به مکه آمد و توانست آنجا را فتح کند.
سپس اهالی مکه با همه توان و امکانات همراه او به حنین آمدند. آنان که از مردم عرب بودند … بنابراین وضع پیامبرصلّی الله علیه و آله در هیچ یک از جنگهای سابق به لحاظ گستردگی حمایت مردم عرب از او، بهتر از حنین نبود.
پس منظور امام جعفر صادق علیه السّلام از این سخن چیست که مردم عرب در حنین به رسول خدا صلّی الله علیه و آله خیانت کردند؟! و همین موجب شد که جنگ حنین بر آن حضرت سخت و دشوار آید!
از این مهمتر، ارزیابی حضرت از جنگ حنین است که به عقیده او، روزی سختتر از حنین بر پیامبر صلّی الله علیه و آله نگذشته است!
شاید بتوان چنین پاسخ داد:
قضیه حنین بزرگتر و خطرناکتر از آن است که تصور کنیم. هوازن، چنان که رهبری آن مالک بن عوف به صراحت اذعات میکند، بیست هزار شمشیر فراهم آورد و بلکه در برخی روایات است که نیروهای هوازن بالغ بر بیست و چهار هزار یا سی هزار نفر میشد!
از سوی دیگر کسانی که از مردم مکه همراه رسول خدا صلّی الله علیه و آله آمدند به دینی پایبند نبودند، بلکه برای نظاره ماجرا آمدند تا ببینند کدام طرف پیروز خواهد شد. هدف عمده آنان کسب غنایم بود و فرقی نمیکرد که آن را از مسلمانان به دست آورند یا از هوازن!
همچنان که گروهی از همراهان مکی مسلمانان در حنین از این ناراحت نمیشدند که رسول خدا صلّی الله علیه و آله آسیب ببیند!
خواهیم دید که بخشی از جنگجویان سپاه مسلمانان در حنین از منافقان و گروه موسوم به «مؤلفه قلوبهم» و کسانی بودند که تمایل خود را به شکست مسلمانان ابراز کردند … همین گروه بودند که چون مسلمانان در ابتدای نبرد پا به فرار گذاشتند، شادمانی خود را از شکست سپاه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آشکار کردند و خبر آن را چونان بشارتی دلانگیز به گوشه و کنار منطقه رساندند!
از متون و گزارشهای تاریخی حنین به دست میآید که در همان لحظهای که مسلمانان پا به فرار گذاشتند، چندین بار بر ای ترور رسول خدا صلّی الله علیه و آله اقدام شد. این تلاشها و آن ترکیب نیروها و نیز فرار همه نیروهای همراه رسول خدا صلّی الله علیه و آله تأکید دارد که موضوع طبیعی نبود، بلکه برخی ترجیح میدهند که نوعی تفاهم ضمنی میان هوازن و بسیاری از زعمای مظنون در سپاه اسلام برقرار بوده است! و تدبیر زیرکانه و مخفیانه آنان، سپاه اسلام را به آن شکست مفتضحانه کشاند و هدف آن بود که در پایان به قتل پیامبر صلّی الله علیه و آله منتهی شود؛ چه از طریق ترور و چه قتل در معرکه نبرد! شاید همین تدبیر توطئه آمیز بود که نیروهای مقدمه سپاه را وادار به فرار کرد تا پس از آنان همه سپاه بگریزند و پیامبر صلّی الله علیه و آله تنها بماند و آنان بتوانند در چنین وضعیتی طرح ترور حضرت را اجرا کنند! این چیزی است که به زودی از میان متون و گزارشهای مختلف حنین با استناد به دلایل و شواهد بیان خواهیم کرد.
۲٫ بنی سلیم، خالد و اهالی مکه
رسول خدا صلّی الله علیه و آله افراد بنی سلیم را در مقدمه سپاه خود قرار داد و اهالی مکه را همراه آنان کرد و خالد بن ولید را فرمانده گروه پیشتازان (بنی سلیم و مکیان) نمود.
در اینجا دو نکته اهتمام ما را به خود جلب کرده است. خواهیم کوشید به اختصار در این باره سخن گوییم:
الف) دسته عشایری
روشن شد که مقدمه سپاه مسلمانان در حنین از دو دستهی عشایری تشکیل میشد: بنی سلیم و اهالی مکه. فرماندهی هر دو گروه به یک نفر مکی واگذار شد که به تاریخ جنگی پر از تجاوزات و مخالفتهای آشکار با فرامین خدا و رسول صلّی الله علیه و آله معروف و مشهور است. او خالد بن ولید بود.
پیش از این در مباحث مقدماتی این مجموعه بیان کردیم که هر چند اسلام با تعصبات قبیلهای و عشیرهای مبارزه کرد، امّا از سوی دیگر کوشید تا مبانی روابط و مناسبات افراد قبیله و عشیره را تغییر داده به مبانی انسانی و ایمانی بدل سازد. بدین ترتیب که قبیله و عشیره وسیلهای برای همبستگی، تعاون و معاضدت افراد در جهت حفظ مصالح عمومی، دفع شرور و اشاعه خیر و صلاح در میان مردم باشد.
روشن است که حضور افراد یک قبیله در یک موقعیت جنگی واحد میتواند از یک سو سطح همکاری و تعاون نیروها برای دفاع در مقابل دشمن را بالا برد و از سوی دیگر موجب شود تا از یکدیگر محافظت و حراست کنند. بدین ترتیب که افراد قویتر باید از برادران خود دفاع کنند. این دفاع از طریق پیوندهای عشیرهای و قبیلهای و با انگیزه همبستگی و معاضدت خویشاوندی قویتر میشود.
شاید همین نکته است که موجب میشود، حجم خسارت در سطح خانوادگی، روابط اجتماعی و عینیت سیاسی جامعه کاهش یابد.
ب) نقش بنی سلیم در شکست مسلمانان
گزارشهای تاریخی بیانگر آن است که نخست افراد بنی سلیم از مقابل نیروهای هوازن گریختند … سپس سایر نیروها در پی آنان پا به فرار گذاشتند تا آن که احدی جز علی علیه السّلام و چند تن از بنی هاشم با پیغمبر صلّی الله علیه و آله باقی نماند.
به عقیده ما اهالی مکه به صورت فعّال و مؤثر در این شکست مشارکت داشتند. هر چند گروهی از آنان مسلمان شده بودند امّا هنوز با این دین پیوند نخورده و حلاوت آن را نچشیده بودند. گروهی هم نفاق ورزیدند و با واقعیت بیرونی همراهی کردند، امّا در عمق وجود مسلمان نشدند. از این گروه میتوان به دسته « مؤلفه قلوبهم» اشاره کرد که عمدتاً زعمای مردم مکه بودند و رسول خدا صلّی الله علیه و آله علاوه بر سایر غنایم، هزاران و بلکه دهها هزار شتر، گاو و گوسفند از احشام غنیمتی حنین به آنان داد تا دلهایشان را به اسلام جذب کند.
شمار این گروه از مردمان به صدها و بلکه هزاران نفر میرسید. پیامبر صلّی الله علیه و آله به صد نفر از زعمای قوم، ده هزار شتر داد که به هر کدام صد شتر رسید. علاوه بر این به دهها و صدها نفر دیگر هم شمار کمتری از احشام حنین داد تا دلهایشان جذب اسلام شود.
در متون آمده بود که گروهی از مردمان مکه میپسندیدند که در این جنگ رسول خدا صلّی الله علیه و آله و مسلمانان صدمه ببینند تا هوازن. برخی از آنان که دیدند مسلمانان از دم تیغ هوازن گریختند، دست به شماتت و سرزنش زدند.
وجود و حضور این افراد در مقدمه سپاه این احتمال جدّی را مطرح میسازد که در شکست مسلمانان مشارکت فعال و مؤثری داشتهاند.
همچنان که نمیتوان فرماندهی مقدمه یعنی خالد بن ولید را از مشارکت در خلق حادثه یا فراهم سازی زمینه آن تبرئه کرد؛ خصوصاً که وی فرماندهی مقدمه را بر عهده داشت و نه تنها هیچ اعتراضی به فراریان نکرد، بلکه خود نیز همراه آنان پا به فرار گذاشت!
آنچه ما را به پذیرش و تأیید این تحریکات وا میدارد، آن است که خالد اندکی قبل از فتح مکه مسلمان شد و چون مسلمانی خود را آشکار کرد و برخی مأموریتها به او واگذار شد، نه تنها به خوبی از عهده آن بر نیامد بلکه مرتکب جنایات، جرایم و فجایعی در حق مردمان بیگناه شد، تا آنجا که رسول خدا صلّی الله علیه و آله دستان خود را رو به قبله به آسمان بلند کرد و با صدای بلند از کرده وی نزد خداوند برائت جست؛ سپس بر او خشم گرفت و مدتها از او رویگردان بود!
خالد دست از این جنایت بر نداشت و بلافاصله پس از رحلت پیامبر صلّی الله علیه و آله در سرکوبی مخالفان، خلیفه، مالک بن نویره مسلمان و همراهانش را بر خلاف احکام شرع کشت و در همان شب قتل مالک، با زن وی همبستر شد! این قصه معروف و مشهور است.
حال چگونه و چرا میتوان او را از ننگ شکست در جنگ حنین تبرئه کرد؟!
آن روز «امّ حارث انصاری» لگام شتر همسر خود ابو الحارث را گرفته بود و نام آن شتر مجسار بود. امّ حارث به شوهرش اعتراض کرد و گفت: ای حارث این چه کاری است که پیامبر را رها میکنی؟! و لگام شتر را محکم گرفت و شتر هم تلاش میکرد که خود را به شتران دیگر برسانند، ولی امّ حارث از شتر جدا نمیشد و مردم پشت کرده بودند و میگریختند. امّ حارث گوید:
عمر بن خطاب هم در حال گریز از کنار من گذشت، گفتم: ای عمر؛ این چه حال است؟
گفت: قضای الهی است![۲]
تفسیر عمر از شکست
تفسیری که دلالتها و اهداف خاص خود را دارد، تفسیر عمر بن خطاب از شکست مسلمانان در حنین است. برخی از کسانی که در آن واقعه حضور داشتهاند میگویند:
مسلمانان فرار کردند. پس من با آنان گریختم، در همین حال عمر بن خطاب را دیدم، به او گفتم: مردم را چه شده است؟ گفت: قضای الهی است.
سپس مردم به سوی رسول خدا صلّی الله علیه و آله بازگشتند…[۳]
امّ حارث انصاری نیز وقتی عمر از کنار وی میگذشت، به او گفت:عمر، این چیست؟ گفت: قضای خداوند متعال است.[۴]
تاملی بر بیان عمر
چند نکته را به اختصار بیان میکنیم:
الف) این گویندهای که با فراریان گریخته است، حاضر نشد خود را در فرار و شکست شریک بداند. از این رو نگفت: من هم با آنان گریختم بلکه میگوید: مردم گریختند، پس من هم فرار کردم. وی میخواهد بگوید قصد فرار نداشته است امّا چون دیگران فرار کردند، من هم پا به فرار گذاشتم.
ب) سخن عمر اشاره دارد که مردم در این فرار و شکست گناهی نباشد؛ زیرا خداوند این شکست را برای آنان مقرر کرده است. اگر قرار است اعتراض کنیم باید به خدا باشد نه فراریان!
ج) عمر دلیلی بر این ادعای خود ارائه نکرده است، بلکه فقط بر عقیده جبر الهی تأکید دارد. بارها در همین کتاب گفتهایم که این عقیده از بقایای شرک است که ظاهرا مشرکان از یهودیان گرفته بودند. برای آگاهی بیشتر به کتابهای، اهل بیت علیهم السّلام فی آیه التطهیر: اهل بیت علیهم السّلام در آیه تطهیر؛ و زندگانی سیاسی امام حسن مجتبی علیه السّلام مراجعه کنید.
شرح دو معجزه در جنگ حنین
نقل شده است: در افشاندن خاک به سوی کفار و سخن پیامبر که فرمود:« به خدای کعبه سوگند که شکست خوردند»، دو معجزه آشکار از رسول خدا صلّی الله علیه و آله وجود دارد:
الف) فعلی؛ ب) خبری
ابتدا رسول اکرم صلّی الله علیه و آله از شکست هوازن خبر داد و سپس سنگریزه یا خاک به سوی آنان افشاند. همین در دشمن تأثیر گذاشت و از میدان گریختند.
در روایت نیز آمده که پیامبر صلّی الله علیه و آله رو به کفار کرد و فرمود: «چهرههایتان زشت باد.»
در اینجا هم دو معجزه فعلی و خبری وجود دارد.[۵] رسول خدا صلّی الله علیه و آله از آنچه به چهرههای آنان خواهد رسید، خبر داد و سپس اقدام حضرت در حصول آن زشتی مؤثر واقع شد.
نزول آرامش
طبرسی گوید:
آیه: ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَکینَتَهُ عَلى رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنینَ وَ أَنْزَلَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها.[۶] آنگاه خدا آرامش خود را بر فرستاده خود و بر مؤمنان فرود آمد و سپاهیانی فرو فرستاد که آنها را نمیدیدید.
هنگامی بود که مسلمانان بازگشتند و با دشمن جنگیدند.
گفتهاند: نزول آرامش بر کسانی که همراه پیامبر صلّی الله علیه و آله ثابت و استوار ماندند. یعنی: علی علیه السّلام عبّاس و گروهی از بنی هاشم، این روایت از ضحاک نقل شده است.
حسن بن علی بن فضال از امام رضا علیه السّلام روایت کند که فرمود:
«سکینه» نسیمی خوشبو است از بهشت که به صورت آدمی درآید و با پیمبران باشد.[۷]
مانند این روایت از عبّاس بن هلال هم نقل شده است.[۸]
درباره آیه مبارکه:
وَ أَنْزَلَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها.[۹] و سپاهیانی فرو فرستاد که آنها را نمیدیدید.
گوید: آنان فرشتگان هستند.
درباره آیه مبارکه:
وَ عَذَّبَ الَّذینَ کَفَرُوا.[۱۰] و کسانی را که کفر ورزیدند عذاب کرد.
گوید: آنان را با شمشیر کشت.
از سعید بن جبیر روایت کردهاند که گفت:
خداوند متعال در حنین، رسول خود را با پنج هزار فرشته نشاندار یاری کرد. آن روز، انصار را خداوند متعال، مؤمنین[۱۱] نامید. فرمود:
ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَکینَتَهُ عَلى رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنین.[۱۲]
آنگاه خدا آرامش خود را بر فرستاده خود و بر مؤمنان فرود آورد.
عبدالله بن مسعود گفت:
روز حنین با رسول خدا صلّی الله علیه و آله بودم. مردم از اطراف او پراکنده شدند و به دشمن پشت کردند. او همراه هشتاد مرد از مهاجرین و انصار ماند.[۱۳] حدود هشتاد قدم عقب عقب آمدیم (در متن دیگری: روی پاهایمان ایستادهایم) و پشت به دشمن نکردیم. در این حال رسول خدا صلّی الله علیه و آله بر استر خود سوار بود و گامی بر نداشت…[۱۴]
تاملی بر متون فوق
الف) حقیقت آرامش
آنچه حسن بن فضال از امام رضا علیه السّلام در معنای آرامش روایت کرده، مطلب بدی نیست که به آسانی و سهولت بتوان رد کرد. اگرچه مشتمل است بر شماری تعابیر که به مذاق برخی از مردمان خوش نمیآید.
زیرا همانگونه که بیان کردیم، آرامش حالتی از رضایت و خشنودی است که خداوند بر بندگان شایسته، مستعد و آماده خود القا میکند تا بدان وسیله به ایمانشان بیفزایند و آن نیز بر طهارت دل و صفای باطنشان فزونی بخشد.
در عین حال، این مانع نمیشود که آرامش، تجلیات خاصی نسبت به پیامبران داشته باشد که با حالات آنان متناسب باشد و اگر نتوانیم حقیقت آن را به دقّت دریابیم، همین کافی است که بدانیم مسئله خاصی وجود دارد که پیامبران به موجب آن از دیگر مردم متمایز میشوند.
ب) «مؤمنان» در جنگ حنین کیانند؟
سخن سعید بن جبیر که خداوند متعال روز حنین، انصار را «مؤمنین» نامید، اجتهاد شخصی او است و از نظر ما مردود:
۱ . آیات قرآن، کسانی را که همراه رسول خدا صلّی الله علیه و آله بودند، مؤمنان نامیده است؛ چنان که درباره اصحاب بیعت شجره میفرماید:
لَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنینَ إِذْ یُبایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَهِ فَعَلِمَ ما فی قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّکینَهَ عَلَیْهِمْ وَ أَثابَهُمْ فَتْحاً قَریباً.[۱۵]
به راستی خدا هنگامی که مؤمنان، زیر آن درخت با تو بیعت میکردند از آنان خشنود شد و آنچه در دلهایشان بود باز شناخت و بر آنان آرامش فرو فرستاد و پیروزی نزدیکی به آنها پاداش داد.
درباره فتح مکه فرمود:
إِذْ جَعَلَ الَّذینَ کَفَرُوا فی قُلُوبِهِمُ الْحَمِیَّهَ حَمِیَّهَ الْجاهِلِیَّهِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکینَتَهُ عَلى رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنینَ وَ أَلْزَمَهُمْ کَلِمَهَ التَّقْوى وَ کانُوا أَحَقَّ بِها وَ أَهْلَها وَ کانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیما[۱۶]
آنگاه که کافران در دلهای خود، تعصّب [آن هم] تعصّب جاهلیّت ورزیدند، پس خدا آرامش خود را بر فرستاده خویش و بر مؤمنان فرو فرستاد و آرمان تقوا را ملازم آنان ساخت و [در واقع] آنان به [رعایت] آن [آرمان] سزاوارتر و شایسته [اتّصاف] آن بودند و خدا همواره بر هر چیزی داناست.
و نیز فرمود:
هُوَ الَّذی أَنْزَلَ السَّکینَهَ فی قُلُوبِ الْمُؤْمِنینَ لِیَزْدادُوا إیماناً مَعَ إیمانِهِمْ وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ کانَ اللَّهُ عَلیماً حَکیما.[۱۷]
او است آن کس که در دلهای مؤمنان آرامش را فرو فرستاد تا ایمانی بر ایمان خود بیفزایند و سپاهیان آسمانها و زمین از آن خداست و خدا همواره دانای سنجیده کار است.
تردیدی ندارم که انصار هم از جمله مؤمنان مذکور در این آیات مبارکه بودند که پیش از حنین، در سوره فتح نازل شد.
۲ . گفتهایم و باز هم خواهیم گفت که پیروزی مسلمانان در حنین فقط به دست علی علیه السّلام محقق شد. دست کم این گزینه را برتر میدانیم.
۳ . آیا میتوانیم از سخن منسوب به سعید بن جبیر فهم کنیم که مقصود توهین و کاستن از شأن انصار و ایجاد تردید در ایمان آنان است و تفسیر آیاتی که از وجود مؤمنانی با رسول خدا صلّی الله علیه و آله سخن میگوید، به خصوص مهاجرین، اگرچه هم در این میدان از مقابل دشمن گریختهاند و هم در میدانهای دیگری قبل از این؟!
۴ . گذشت که ضحاک میگفت: آرامش بر خصوص کسانی نازل شد که همراه رسول خدا صلّی الله علیه و آله ثابت و استوار ماندند و آنان علی علیه السّلام و عبّاس با شماری از بنی هاشم بودند.
این بدان معنی است که مقصود از مؤمنان در این آیه شریفه، همین گروه هستند و آنان از مهاجریناند نه انصار. با این بیان، سخن سعید بن جبیر، که میگوید: آرامش بر انصار نازل شد، بیمعنی خواهد بود!
ج) ارزش روایت ابن مسعود
در نقد روایت عبد الله بن مسعود می گوییم:
۱ .مهاجرین نیز با فراریان حنین از میدان نبرد گریختند؛ بنابراین نمیتوان نام آنان را در شمار ثابتقدمان همراه رسول خدا صلّی الله علیه و آله ثبت کرد، مگر اینکه مقصود علی علیه السّلام عبّاس و شماری از بین هاشم باشد.
پس چرا این همه تعمیم موهم و گمراه کننده؟!
۲ . این پندار که هشتاد نفر به دشمن پشت نکردند، نادرست است بلکه همه مسلمانان جز پیامبر صلّی الله علیه و آله و علی علیه السّلام پشت به دشمن از میدان فرار کردند. شماری از بنیهاشم نیز پیرامون رسول خدا صلّی الله علیه و آله را گرفته و چونان سپری انسانی حضرت را در مقابل شمشیر دشمن حفظ میکردند.
د) ترس و نزول آرامش
خداوند متعال میفرماید:
لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللَّهُ فی مَواطِنَ کَثیرَهٍ وَ یَوْمَ حُنَیْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْکُمْ شَیْئاً وَ ضاقَتْ عَلَیْکُمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّیْتُمْ مُدْبِرینَ؛ ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَکینَتَهُ عَلى رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنینَ وَ أَنْزَلَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها وَ عَذَّبَ الَّذینَ کَفَرُوا وَ ذلِکَ جَزاءُ الْکافِرینَ؛ ثُمَّ یَتُوبُ اللَّهُ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ عَلى مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیم.[۱۸]
قطعاً خداوند شما را در مواضع بسیاری یاری کرده است و [ نیز] در روز حُنَین؛ آن هنگام که شمار زیادتان شما را به شگفت آورده بود، ولی به هیچ وجه از شما دفع [خطر] نکرد و زمین با همه فراخی بر شما تنگ گردید، سپس در حالی که پشت [به دشمن] کرده بودید برگشتید.
آنگاه خدا آرامش خود را بر فرستاده خود و بر مؤمنان فرود آورد و سپاهیانی فرو فرستاد که آنها را نمیدیدید و کسانی را که کفر ورزیدند عذاب کرد و سزای کافران همین بود.
سپس خدا بعد از این [واقعه] توبه هر کس را بخواهد میپذیرد و خدا آمرزنده مهربان است.
برخی گمان بردهاند که سبب نزول آرامش، ترس مسلمانان نبود. با این بیان که فرار مسلمانان، نه از ترس بلکه بدان سبب بود که ناگهان با هوازن و ثقیف روبهرو شدند و دشمن چونان مردی یگانه به آنان یورش آورد و چنان مسلمانان را آماج تیرهای خود قرار دادند، که تقریباً هیچ اثری خطا نمیکرد. از اینرو نیازمند آرامش بودند و خداوند متعال به فضل و رحمت بیمنتهای خود آنان را مشمول این نعمت الهی کرد و بر آنان آرامش فرو فرستاد.
رسول خدا صلّی الله علیه و آله هم به آرامش نیاز داشت؛ زیرا به سبب آنچه بر مسلمانان رفته بود، دلی پر از حزن و اندوه و تأسف داشت. دلیل اینکه ترس مسلمانان سبب نزول آرامش نبود، اینکه به مجرد شنیدن ندای عبّاس به میدان باز گشتند.
این سخن را نمیتوان پذیرفت؛ زیرا:
۱ . ظاهر آیات سوره توبه میرساند که مسلمانان از ترس و خوف فرار کردند؛ زیرا معتقد بودند که کثرت آنان برای پیروزی در میدان جنگ کافی است امّا فکر نکرده بودند که باید به خداوند بازگردند و به ساحت قدس یزدانی اعتماد کنند… آنان پروردگار خویش را بیاد نیاوردند که در میدانهای فراوان (و به بیان برخی روایات در هشتاد میدان) آنان را یاری کرده بود.
آیات مذکور درصدد آن است که مسلمانان را به واسطه فرار و پشت کردن به دشمن مورد ملامت و سرزنش قرار دهد. این فرار موجب میشود که فراریان به دلالت آیات قرآنی به خشم و غضب خداوند دچار شوند:
وَ مَنْ یُوَلِّهِمْ یَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلاَّ مُتَحَرِّفاً لِقِتالٍ أَوْ مُتَحَیِّزاً إِلى فِئَهٍ فَقَدْ باءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصیرُ.[۱۹]
و هر که در آن هنگام به آنان پشت کند- مگر آنکه [ هدفش] کنارهگیری برای نبردی [مجدّد] یا پیوستن به جمعی [ دیگر از هم رزمانش] باشد- قطعاً به خشم خدا گرفتار خواهد شد و جایگاهش دوزخ است و چه بد سرانجامی است.
پشت کردن به دشمن در جنگ حرام است و موجب خشم و غضب الهی، خواه به سبب اضطراب ناشی از یورش ناگهانی دشمن باشد و خواه به سبب ترس و خوف.
۲ . تأسف و اندوه پیامبر صلّی الله علیه و آله از اینکه اصحاب به ریسمان الهی چنگ نزدند، امری ستوده محبوب خداوند متعال است که نه آرامش را بدان ارتباطی باشد و نه توان مورد بغض و غضب قرار گیرد. با غض نظر از همه این سخنان، پیامبر صلّی الله علیه و آله معصوم است و فعلی از او صادر نمیشود که مورد بغض و غضب الهی باشد.
۳ . کسانی که از میدان جنگ گریختند، یک دست نبودند بلکه در میان آنان هم مسلمان بود و هم مشرک و هم منافق. معقول نمینماید که آرامش بر مشرکان و منافقان هم نازل شده باشد؛ زیرا آرامش، صرف سکون و طمأنینه و دلاوری و شجاعت نیست؛ زیرا این سکونت و آرامش برای کافران نیز فراهم بود که در مرحله نخست به مسلمانان حمله آوردند و بلکه به هر شجاع فداکاری ارزانی میشود. آرامش، حالتی است که خداوند سبحان از بابت کرامت و تفضّل به اولیای مؤمن خود عطا میکند.
حالا میتوان فهمید که چرا خداوند سبحان به سبب این آرامش بر خصوص بندگان مؤمن خود به امتنان رفتار میکند و بر رسول اعظم صلّی الله علیه و آله و مؤمنان تفضّل میورزد.
این سکونت و آرامش نیازمند آن است که فرد، شایسته دریافت آن باشد و به تقوا، طهارت قلب، صدق ایمان و دیگر فضایل آراسته باشد؛ و این آرامش از موجبات فزونی ایمان است؛ چنان که آیه چهار سوره مبارکه فتح بدان تصریح دارد. آنان که با رسول خدا صلّی الله علیه و آله ثابت قدم و استوار ماندند، سزاوار این کرامت الهی هستند امّا آنان که مرتکب جنایت فرار از میدان نبرد شدند و به خشم و غضب الهی گرفتار، نمیتوان آنان را در این کرامت با مجاهدان راه خدا شریک کرد.
۴ . همین آیه مبارکه: لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللَّهُ فی مَواطِنَ کَثیرَهٍ وَ یَوْمَ حُنَیْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْکُمْ شَیْئاً؛[۲۰]
دلالت دارد که مسلمانان فراری را در این شکست عذری نباشد؛ زیرا میگوید: تا زمانی که تکیهگاه آنان خداوند بود و به ذات اقدس پروردگار پناه میبردند، آنان را یاری میداد امّا چون به کثرت خویش اعتماد کردند، به این مصیبت بزرگ دچار شدند که زمین هم به رغم آن همه وسعت بر آنان تنگ آمد و سپس پشت به دشمن از میدان فرار کردند! قابل ملاحظه است که خداوند متعال میدانهایی را که مسلمانان را یاری کرده، زیاد خوانده است تا به آنان نشان دهد که تا چه پایه کفران نعمت کردهاند و آشکارا مرتکب عمل بد شدهاند!
منبع: اقتباسی از ترجمه کتاب الصحیح من سیره النبی الاعظم صلى الله علیه وآله، ج ۸ ، علامه سید جعفر مرتضی عاملی
[۱]. علل الشرایع، ۱۵۸؛ ۲/۴۶۲؛ بحار الانوار، ۲۱/۱۸۰٫
[۲]. المغازی، ۳/۹۰۴؛, سبل الهدی و الرشاد، ۵/۳۳۱٫
[۳]. سبل الهدی و الرشاد، ۵/۳۳۱ ؛ المغازی، ۳/۹۰۴٫
[۴]. سیره ابن کثیر، ۳/۶۲۴؛ سبل الهدی و الرشاد، ۵/۳۳۶؛ المغازی، ۳/۹۰۴؛ بحار الانوار،۲۱/۱۵۰؛ تفسیر قمی،۱/۲۸۷٫
[۵]. سبل الهدی و الرشاد،۵/۳۵۰؛ مرقاه المفاتیح، ۱۱/۲۷٫
[۶]. توبه: ۲۶٫
[۷]. الکافی، ۴۴/۲۰۶؛ وسائل الشیعه،۱۳/۲۱۲؛ مجمع البیانن، ۵/۱۷-۱۸؛ جامع احادیث الشیعه، ۱۰/۴۲۲؛شجره طوبی، ۲/۳۰۹؛نور الثقلین، ۱/۱۲۶؛ منتقی الجمال، ۳/۲۲٫
[۸]. بحار الانوار، ۱۳/۴۵۰؛ تفسیر عیاشی، ۱/۱۳۳؛ مسند الامام الرضا (علیه السّلام)، ۱/۳۳۷٫
[۹]. توبه: ۲۶٫
[۱۰]. توبه: ۲۶٫
[۱۱] – بر این مطلب تاملی داریم که ذکر میشود.
[۱۲]. توبه: ۲۶؛ سبل الهدی و الرشاد، ۵/۳۲۷؛ الدر المنثور، ۳/۳۲۲، تفسیر البغوی، ۲/۲۷۹؛ تفسیر ثعالبی،۵/۲۳ ؛ فتح القدیر، ۲/۳۴۹؛ تفسیر ابن ابی حاتم، ۳/۷۵۲٫
[۱۳] – بر این مطلب تاملی داریم که ذکر میشود.
[۱۴]. مسند احمد، ۱/۴۵۳؛ مجمع الزوائد، ۶/۸۴؛ المستدرک علی الصحیحین، ۲/۱۱۷؛ ر. ک: فتح الباری،۸/۲۵؛ الدر المنثور، ۳/۲۲۴؛فتح القدیر۲/۳۴۸-۳۴۹؛ تاریخ مدینه دمشق، ۳۳/۷۹؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ۲/۵۸۲؛ امتاع الاسماع، ۵/۶۹؛ سیره حلبی، ۳/۶۸٫
[۱۵]. فتح: ۱۸٫
[۱۶]. فتح: ۲۶٫
[۱۷]. فتح: ۴٫
[۱۸]. توبه: ۲۵-۲۷
[۱۹]. انفال:۱۶٫
[۲۰]. توبه: ۲۵
پاسخ دهید