۱٫ مراسم خواستگاری

خدیجه شریف‌ترین، ثروتمندترین و زیباترین زنان قریش بود. در جاهلیت به «طاهره»[۱] معروف بود و او را «سیّده‌ی قریش: بانوی قریش» می‌خواندند. همه‌ی مردان قریش خواهان همسری او بودند.[۲] بزرگان قوم از او خواستگاری و اموال فراوانی به او پیشنهاد کردند. از جمله باید از عقبه بن ابی معیط، صلت بن ابی یهاب، ابوجهل و ابوسفیان نام برد.[۳] خدیجه همه را رد و محمّد را انتخاب کرد که او را به اخلاق کریمانه، شرافت نفس و سجایای اخلاقی می‌شناخت. تقریباً به سبب انبوهی از روایات که همدیگر را تقویت می‌کنند، یقین داریم که ابتدا خدیجه تمایل خود را به ازدواج با پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) اظهار کرد.[۴]

ابوطالب با خانواده و شماری از مردان قریش برای خواستگاری از خدیجه نزد ولی‌اش که عموی او عمرو بن اسد بود، رفت. پدر خدیجه در جنگ‌های فجّار یا پیش از آن کشته شده بود.

روایات دیگری که می‌گوید: ابوطالب برای خواستگاری خدیجه نزد ورقه بن نوفل و عمویش، یا فقط نزد ورقه رفت؛[۵] از نظر ما مردود است؛ زیرا علاوه بر این‌که در مورد روایت نخست و خواستگاری از عمرو بن اسد اجماع وجود دارد[۶] حضور ورقه در قضایای مربوط به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ما را وا می‌دارد که در شخصیت حقیقی یا اسطوره‌ای وی به شدّت تردید کنیم. همان نقشی که یک بار به پدر خدیجه داده می‌شود و بار دیگر به عمویش، بار سوم با همان کلمات و جمله‌ها و حتّی مواضع و حرکات به ورقه داده می‌شود.[۷]

به هر حال، ابوطالب به خواستگاری خدیجه رفت نه آن‌چنان که ابن هشام می‌گوید: حمزه.[۸] زیرا از یک سو با منزلت و سیادت ابوطالب در میان قریش هماهنگی ندارد و از سوی دیگر حمزه فقط دو یا چهار سال از پیغمبر بزرگ‌تر بود؛ چنان‌که مخالف عقیده‌ی عموم مورّخان نیز هست. به نظر می‌رسد که دست‌هایی تلاش کرده تا به گونه‌ای این فضیلت را از ابوطالب سلب و به دیگران منسوب کنند. اگر چه تلاش ناموفّق و نامیمونی است.

مطابق مشهور ابوطالب پانزده سال پیش از بعثت رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) خدیجه را برای برادرزاده‌اش خواستگاری کرد. او بنا به نقل مورّخان در خطبه‌ی خواستگاری گفت:

الْحَمْدُ لِرَبِّ هَذَا الْبَیْتِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنْ‏ زَرْعِ‏ إِبْرَاهِیمَ‏ وَ ذُرِّیَّهِ إِسْمَاعِیلَ‏ وَ أَنْزَلَنَا حَرَماً آمِناً وَ جَعَلَنَا الْحُکَّامَ عَلَى النَّاسِ وَ بَارَکَ لَنَا فِی بَلَدِنَا الَّذِی نَحْنُ فِیهِ ثُمَّ إِنَّ ابْنَ أَخِی هَذَا یَعْنِی رَسُولَ اللَّهِ (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مِمَّنْ لَا یُوزَنُ بِرَجُلٍ مِنْ قُرَیْشٍ إِلَّا رُجَّحَ بِهِ وَ لَا یُقَاسُ بِهِ رَجُلٌ إِلَّا عَظُمَ عَنْهُ وَ لَا عِدْلَ لَهُ فِی الْخَلْقِ وَ إِنْ کَانَ مُقِلًّا فِی الْمَالِ فَإِنَّ الْمَالَ رِفْدٌ جَارٍ وَ ظِلٌّ زَائِلٌ وَ لَهُ فِی خَدِیجَهَ رَغْبَهٌ وَ لَهَا فِیهِ رَغْبَهٌ وَ قَدْ جِئْنَاکَ لِنَخْطُبَهَا إِلَیْکَ بِرِضَاهَا وَ أَمْرِهَا وَ الْمَهْرُ عَلَیَّ فِی مَالِیَ الَّذِی سَأَلْتُمُوهُ عَاجِلُهُ وَ آجِلُهُ وَ لَهُ وَ رَبِّ هَذَا الْبَیْتِ؛ حَظٌّ عَظِیمٌ وَ دِینٌ شَائِعٌ وَ رَأْیٌ کَامِلٌ.

سپاس خدای این خانه را که ما را از فرزندان ابراهیم و نسل اسماعیل قرار داد و ما را در حرم امن فرود آورد و ما را حاکمان بر مردم ساخت و ما را در شهری که در آن زندگی می‌کنیم، گرامی داشت.

سپس این برادرزاده‌ام با هیچ کدام از مردان قریش مقایسه نمی‌شود، مگر این‌که بر او برتری دارد و با هیچ فردی قیاس نمی‌شود، مگر این‌که از او با عظمت‌تر است. همتایی در میان خلق ندارد، اگر چه از نظر مال، تهیدست است و ثروت اندک دارد؛ ثروت، بهره‌ی دگرگون و سایه‌گذر است. او را تمایلی به خدیجه هست. نزد تو آمده‌ایم تا با رضایت و دستور خودش، او را از تو خواستگاری کنیم. کابین او بر عهده‌ی خودم است و هر چه بخواهید، فعلاً یا بعداً از مال خود می‌پردازم.

به خدای این خانه سوگند، او را بهره‌ای عظیم است و دینی گسترده و رأیی کامل.[۹]

۲٫ مهریه‌ی خدیجه

به هر حال ابوطالب، چنان‌که به صراحت از خطبه‌ی خواستگاری به دست می‌آید، کابین خدیجه را از مال خود تعهّد کرد، امّا خدیجه نپذیرفت و آن را از مال خودش تضمین نمود.

برخی گفتند: شگفتا! مهریه برای مردان و بر عهده‌ی زنان؟! ابوطالب به خشم آمد و گفت: اگر مثل برادرزاده‌ی من باشند، مردان را با گران‌ترین قیمت‌ها و بالاترین کابین‌ها می‌خواهند و هر گاه مردان، همانند شما باشند، کسی با آنان ازدواج نمی‌کند، مگر با مهریه‌های بسیار گران.

برخی روایات می‌رساند که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، خودش بیست بچّه شتر ماده را مهر خدیجه کرد. این روایت با آنچه گذشت، منافاتی ندارد، چه ممکن است، ابوطالب، مهریه را تضمین کرده باشد یا فقط خدیجه بدون ابوطالب یا خدیجه برای ابوطالب.

برخی گفته‌اند که علی (علیه السّلام) مهریه‌ی خدیجه را تعهّد کرد. گفته‌اند: این سخن غلط است؛ زیرا بنا بر همه‌ی اقوال مربوط به عُمرِ آن حضرت، در این زمان هنوز علی (علیه السّلام) به دنیا نیامده بود. [۱۰]

ما هر سخنی را در این‌که علی (علیه السّلام) در خواستگاری خدیجه حضور داشته، رد می‌کنیم و آن را بس شگفت‌آور می‌دانیم. این بدان معنی است که علی (علیه السّلام) به هنگام شهادت هفتاد و شش سال سن داشته است. در حالی که احدی چنین عقیده‌ای ندارد.

مقدار مهریه را بیست بچّه شتر ماده گفته‌اند؛ چنان‌که در روایت دیگری، چیزی بیش‌تر از دوازده اوقیه معادل پانصد درهم ثبت شده است. مقادیر دیگری هم گفته‌اند.[۱۱]

۳٫ سن خدیجه به هنگام ازدواج

دیدگاه‌های متفاوتی درباره‌ی عُمرِ خدیجه به هنگام ازدواج با رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بیان کرده‌اند، چنان‌که بین ۲۵ تا ۴۶ سال در نوسان است؛

  1. ۲۵ سال؛ بیهقی آن را صحیح خوانده است؛[۱۲]
  2. ۲۸ سال؛ شمار زیادی آن را ترجیح داده‌اند؛[۱۳]
  3. ۳۰ سال؛[۱۴]
  4. ۳۵ سال؛[۱۵]
  5. ۴۰ سال؛[۱۶]
  6. ۴۴ سال؛[۱۷]
  7. ۴۵ سال؛[۱۸]
  8. ۴۶ سال؛[۱۹]

هر چند شمار زیادی از جمله ابن عماد قول دوم را بر سایر اقوال ترجیح داده‌اند، امّا بیهقی قول نخست را صحیح می‌داند. او می‌گوید:

خدیجه شصت و پنج سال عمر کرد. گفته‌اند: پنجاه سال سن داشت. این صحیح‌تر است.[۲۰]

بنابراین اگر خدیجه ۱۵ سال پیش از بعثت با رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ازدواج کرده باشد، چنان‌که بیهقی در این‌باره جزم دارد،[۲۱] این بدان معنی خواهد بود که او که در سال دهم بعثت از دنیا رفته، می‌بایست به هنگام ازدواج ۲۵ سال سن داشته باشد. کسان دیگری غیر از بیهقی هم این قول را ترجیح داده‌اند.[۲۲]

هر چند حاکم نیشابوری که قول دوم را از ابن اسحاق نقل کرده است، نظر صریح خود را در این‌باره بیان نمی‌کند، امّا آنجا که از هشام بن عروه نقل می‌کند که خدیجه در سن شصت سالگی درگذشت؛ می‌گوید: این سخن، شاذ است. آنچه من معتقدم این است که به شصت سالگی نرسید.[۲۳] این سخن حاکم دلالت دارد که قول پنجم که می‌گوید: خدیجه در چهل سالگی با پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ازدواج کرد، شاذ است. از نظر وی سن خدیجه در این زمان کم‌تر از سی و پنج سال بوده است. با این حال به صراحت اعلام نکرده که خدیجه چند ساله بوده که با پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ازدواج کرد: سی ساله، بیست و هشت ساله یا بیست و پنج ساله؟

۴٫ یتیم قریش، افسانه‌ی رسوا

ابن اسحاق می‌گوید:

خدیجه به محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) گفت: محمّد؛ آیا ازدواج نمی‌کنی؟ گفت: با که؟ گفت: با من. محمّد گفت: مرا چه به تو؟ تو بانوی قریش و من یتیم قریش؟ خدیجه گفت: خواستگاری کن.[۲۴]

برخی می‌گویند:

ابوطالب به پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) گفت: می‌ترسم که قبول نکنند. او بانوی قریش است و تو یتیم قریش! ابوطالب، حمزه را به جای خود فرستاد، زیرا می‌ترسید، اگر خودش برود و او را رد کنند، رسوایی به بار خواهد آمد.[۲۵]

در روایت دیگری آمده، هنگامی که خدیجه از ابوطالب خواست که او را برای محمّد از عمویش خواستگاری کند، ابوطالب به او گفت: خدیجه، مرا مسخره نکن![۲۶]

ما تردید نداریم که همه‌ی این سخنان دروغ است. چگونه ممکن است، مردی که بیش از ۲۵ سال سن دارد، خود را یتیم بخواند؟ از سوی دیگر می‌دانیم که پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در اصیل‌ترین خانواده‌ی عرب‌نژاد رشد کرد و تربیت شد؛ حال چگونه نمی‌دانست که یتیم، فقط بر کودک نابالغ اطلاق می‌شود؟! بیان چنین واژه‌هایی از مردی در حدّ و قواره‌ی رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) با عنایت به آنچه در بالا بدان اشاره کردیم، از محالات است و تحت هیچ شرایطی نمی‌توان پذیرفت که پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) چنین واژه‌هایی را به کار برده باشد.

از سوی دیگر چرا فقط محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، یتیم نامیده شود؟ در حالی که وقتی عبد المطّلب از دنیا رفت، فرزندانش، عبّاس و حمزه کودکان خردسالی بودند که به سن بلوغ نرسیده بودند.[۲۷]

ظاهراً این سخن، ساخته‌ی دشمنان دین، یا اهل کتاب یا اذناب امویان است که همواره می‌کوشیدند به گونه‌ای از منزلت و شأن رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بکاهند.

شاید درست آن باشد که این سخن را زنان قریش بر زبان رانده باشند. ما، در این‌باره به هنگام سخن از ازدواج‌های قبلی خدیجه و نادرستی آن، بحث خواهیم کرد.

همین‌طور مطالب زیر هم دروغ است که می‌گوید: عموی خدیجه نمی‌پذیرفت که با محمّد، یتیم ابوطالب ازدواج کند.[۲۸] از این‌رو خدیجه حیله‌ای اندیشید و به او شراب نوشانید تا در حالت مستی او را به ازدواج محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) درآورد و چون به هوش آمد، خود را در مقابل کار انجام شده دید و به ناچار پذیرفت!

یا این سخن که می‌گوید: محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) پیش از ازدواج بر خدیجه وارد شد. خدیجه دست او را گرفت و به سینه‌ی خود چسبانید.[۲۹] این سخنان و گفته‌هایی از این دست با اخلاق و سجایای والای پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و سیره‌ی آن حضرت، کاملاً ناسازگار است و قطعاً دروغ. هدف از طرح چنین مطالبی، کاستن از منزلت و فضائل آن گرامی است.

۵٫ ثروت خدیجه

برخی از دشمنان اسلام سخنانی بر زبان می‌آورند که شواهد تاریخی بر بطلان و نادرستی آن دلالت دارد. آنان می‌گویند: محمّد به خاطر ثروت خدیجه با او ازدواج کرد.[۳۰] زندگی پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از اوّل تا آخر بهترین شاهد بر این گفته است که ثروت از نظر او هیچ ارزشی نداشت. خدیجه تمام ثروت خود را به میل خویش در راه اسلام و پیشرفت دین خرج کرد نه در راه پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و خواسته‌های شخصی او. از سوی دیگر خدیجه خود را برای ازدواج با پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) عرضه کرد[۳۱] نه این‌که محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) خواهان ازدواج با خدیجه شد تا گفته شود که به خاطر ثروت خدیجه، تقاضای ازدواج کرد.

۶٫ خدیجه در میان زنان قریش

عموم مورّخان تأکید کرده‌اند که خدیجه زیباترین زنان قریش بود. همچنان که با فضیلت‌ترین همسر رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود. شاید همین نکته حسادت برخی از زنان پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نسبت به خدیجه را تفسیر کند. آن‌گونه که حتّی پس از وفات خدیجه با این‌که هرگز با هم در خانه‌ی پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نبودند، از او بدگویی می‌کرد و می‌کوشید تا هر چه بیشتر از منزلت و شأن او بکاهد. آن‌چنان که از سخنان امام باقر (علیه السّلام) به دست می‌آید، از نظر فضیلت، اخلاص، ولایت و حتّی زیبایی و جمال، امّ سلمه پس از خدیجه، رتبه‌ی دوم را در میان زنان پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) داشت.

به هر حال زنان صاحب جمال و اخلاص پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) همواره مورد بغض و حسادت آن دسته از زنان او بودند که نه بهره‌ای از جمال داشتند و نه به ادب رفتار با رسول (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آراسته بودند، بلکه همواره با کارها و مواضع و حتّی سخنان خود آن حضرت را آزار و اذیّت می‌کردند.

این مطلب اقتباسی از فصل سوم بخش سوم ترجمه‌ی کتاب الصحیح من سیره النبی الاعظم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‌باشد،


[۱]. ر.ک: الاصابه، ۴/۲۸۱-۲۸۲؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ۲/۱۵۲؛ تهذیب الاسماء و اللغات، ۲/۳۴۲؛ سیر اعلام النبلاء، ۲/۱۱۱؛ الروض الانف، ۱/۲۱۵؛ تاریخ الخمیس، ۱/۲۶۴٫

[۲]. ر.ک: البدایه و النهایه، ۲/۲۹۴؛ بهجه المحافل، ۱/۴۷؛ سیره ابن هشام، ۱/۲۰۱؛ تاریخ الخمیس، ۱/۲۶۳؛ الطبقات الکبری، ۱/۱۳۱٫

[۳]. بحار الانوار، ۱۶/۲۲٫

[۴]. کشف الغمّه، ۲/۱۳۹؛ سیره حلبی، ۱/۱۳۸؛ تاریخ الخمیس، ۱/۲۶۴٫

[۵]. الکافی، ۵/۳۷۴؛ سیره حلبی، ۱/۱۲۹٫

[۶]. سیره حلبی، ۱/۱۳۷٫

[۷]. همان.

[۸]. ر.ک: سیره ابن هشام، ۱/۲۰۱؛ سیره حلبی، ۱/۱۳۸٫

[۹]. الکافی، ۵/۳۷۴؛ بحار الانوار، ۱۶/۱۴؛ مناقب آل ابی‌طالب، ۱/۴۲؛ سیره حلبی، ۱/۱۳۹؛ تاریخ یعقوبی، ۲/۲۰؛ تاریخ الخمیس، ۱/۲۶۴٫

[۱۰]. سیره حلبی، ۱/۱۳۹؛ سیره مغلطای، ۱۲؛ الاوائل، ۱/۱۶۱٫

[۱۱]. ر.ک: تاریخ الخمیس، ۱/۲۶۴؛ مجمع الزوائد، ۹/۲۱۹؛ تاریخ یعقوبی، ۲/۲۰٫

[۱۲]. دلائل النبوه، بیهقی، ۲/۷۱؛ البدایه و النهایه، ۲/۲۹۴٫

[۱۳]. شذرات الذهب، ۱/۱۴؛ انساب الاشراف، ۱/۹۸؛ تهذیب تاریخ دمشق، ۱/۳۰۳؛ سیر اعلام النبلاء، ۲/۱۱۱؛ مختصر تاریخ دمشق، ۱/۳۰۳٫

[۱۴]. ر.ک: سیره حلبی، ۱/۱۴۰؛ تاریخ الخمیس، ۱/۲۶۴؛ سیره مغلطای، ۱۲٫

[۱۵]. سیره ابن کثیر، ۱/۶۲۵؛ سیره حلبی، ۱/۱۴۰٫

[۱۶]. انساب الاشراف، ۱/۹۸؛ سیره مغلطای، ۱۲؛ المواهب اللدنیه، ۱/۳۸؛ شذرات الذهب، ۱/۱۴؛ تاریخ الخمیس، ۱/۲۶۴٫

[۱۷]. تهذیب تاریخ دمشق، ۱/۳۰۳٫

[۱۸]. تهذیب الاسماء و اللغات، ۲/۳۴۲؛ مختصر التاریخ، ۲/۲۷۵؛ سیره حلبی، ۱/۱۴۰؛ تاریخ الخمیس، ۱/۳۰۱٫

[۱۹]. ر.ک: انساب الاشراف، ۱/۹۸٫

[۲۰]. دلائل النبوه، بیهقی، ۲/۷۱٫

[۲۱]. البدایه و النهایه، ۲/۲۹۵؛ دلائل النبوه، بیهقی، ۲/۷۱٫

[۲۲]. محمد رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، ۴۶٫

[۲۳]. المستدرک علی الصحیحین، ۳/۱۸۲٫

[۲۴]. سیره حلبی، ۱/۱۳۸٫

[۲۵]. الاوائل، ۱/۱۶۰-۱۶۱٫

[۲۶]. سیره حلبی، ۱/۱۳۸٫

[۲۷]. این دیدگاه علّامه سیّد مهدی روحانی (رحمه الله) است.

[۲۸]. سیره حلبی، ۱/۱۳۸؛ مسند احمد، ۱/۳۱۲؛ مجمع الزوائد، ۹/۲۲۰٫

[۲۹]. سیره حلبی، ۱/۱۴۰٫

[۳۰]. النبوه، ۶۳٫

[۳۱]. سیره حلبی، ۱/۱۳۷؛ سیره ابن هشام، ۱/۲۰۰؛ تاریخ الخمیس، ۱/۲۶۴٫