قرآن کریم در سوره نساء می‏فرماید: «والله اعلم بایمانکم بعضکم من بعض‏» (۲) شما ابعاض یک واقعیت هستید، اگر ابعاض یک واقعیت‏شدید، هرچه که برای خود می‏طلبید برای دیگری هم بطلبید .
مطلب دیگر این است که: تعبیر «اخوان‏» به منزله تعلیق حکم بر وصف است . چرا مؤمنین لاحق برای مؤمنین سابق طلب مغفرت می‏کنند؟ به دو دلیل: دلیل اول این که آن‏ها سبق در ایمان آوردند و مایه تشویق متاخران شدند . دلیل دوم این است که آنان ابعاض یک واقعیت‏اند، برادر یکدیگرند، بیگانه نیستند، مثل این که انسان با یک دست مشکل دست دیگر را حل کند . پس این دو تعبیر به منزله دو نکته است‏برای طلب مغفرت کردن .

دشمنی با مؤمنان، باعث کفر و فسق است

این قسمت از آیه که: «ولاتجعل فی قلوبنا غلا للذین آمنوا» دو نکته دارد: یکی آن که یک وقت کسی دشمن مؤمن است چون او مؤمن است و این با ایمان سازگار نیست; یعنی اگر کسی دشمن مؤمن بود از این نظر که او مؤمن است کینه نسبت‏به مؤمن به خاطر ایمانش ، کفر است . لذا در سوره مبارکه نساء که وارد شده «و من یقتل مؤمنا متعمدا فجزاؤه جهنم خالدا فیها»(۳) گفته‏اند سرش این است که گرچه کشتن یک انسان معصیت کبیره است و مایه خلود نیست ولی اگر کسی مؤمنی را بکشد مخلد در نار است و چون تعلیق حکم بر وصف، مشعر بر علیت است; یعنی مؤمنی را لایمانه بکشد اگر کسی مؤمنی را لایمانه بکشد کافر است و مخلد در نار . پس کینه مؤمن، لایمانه، کفر است و اگر لایمانه نباشد بلکه به انگیزه‏های دیگر باشد مثل اختلافات شخصی، همسایگی و خانوادگی و امثال آن، فسق است .
پس کینه مؤمن یا کفر است‏یا فسق است . لذا اینها عرض می‏کنند: «ولاتجعل فی قلوبنا غلا للذین آمنوا» .

درباره کلمه «بعد»

در آیه شریفه «والذین جاؤا من بعدهم‏» کلمه «بعد» ممکن است فقط بعد زمانی باشد نه بعد رتبی، لذا از رسول خدا – صلی الله علیه و آله و سلم – رسیده است که: «نحن الآخرون السابقون‏» ما دیر آمدیم و زودتر از همه هم هستیم، جلوتر از همه هستیم یعنی زمانا دیر آمدیم و رتبتا از همه جلو هستیم .

برادری، منطق مؤمنان

خداوند از مؤمنین طوری یاد می‏کند که آن‏ها را خردمند و فرزانه و اولوا الالباب بشناسیم، چون می‏کوشند تا داعیه اختلاف در بین آن‏ها پیدا نشود، زیرا داعیه اختلاف از همان اراده سوء است، اگر غل و کینه‏ای در بین افراد یک جامعه نباشد یقینا با هم متحد خواهند بود . از این که عرض کرده‏اند: «ربنا لاتجعل فی قلوبنا غلا للذین آمنوا» یعنی نه تنها ما با جامعه خودمان متحد باشیم، با گذشتگان هم متحد شدیم، کاری نکنیم که آیندگان هم از ما برنجند و آن توفیق را بده که یک سیره‏ای داشته باشیم که آینده هم از ما خوشش بیاید، ما هم از گذشتگانمان خوشحال باشیم . ما با سایر مؤمنین نگرانی نداشته باشیم .
از نظر قرآن کریم این طرز تفکر نشانه فرزانگی است، چون در همین سوره مبارکه حشر آیه چهاردهم که در پیش داریم می‏فرماید: «تحسبهم جمیعا و قلوبهم شتی ذلک بانهم قوم لایعقلون‏» (۴) شما اینها را خیال می‏کنید با هم هستند و متحدند و کنار هم هستند در حالی که دل‏هایشان از هم جداست و سر این که بدن‏های آنان نزدیک هم است و دل‏هایشان جدای از هم است این است که این‏ها عاقل نیستند .
پس معلوم می‏شود ممکن نیست دو تا مؤمن با هم اختلاف داشته باشند و هر دو عاقل باشند . از این که خدا می‏فرماید مؤمنین عرض می‏کنند: «لاتجعل فی قلوبنا غلا» یعنی اینها اولوا الالبابند یعنی اهل عقل هستند، یعنی سیره این‏ها این است، نه این که فقط در دعا بگویند . این که کفار به رسول خدا – صلی الله علیه و آله و سلم – عرض کردند: حرفت را عوض کن نه این که یعنی این کلمه را عوض کن بلکه می‏گفتند منطقت را عوض کن . ما هم در تعبیرات ادبی و عرفی به یکدیگر می‏گوییم حرفت چیست؟ یعنی منطقت چیست؟ این جا هم که می‏فرماید: مؤمنان می‏گویند ولاتجعل . . . یعنی منطق آن‏ها این است نه این که فقط دعا بکنند و کارشان نحوه دیگری باشد . قولا و فعلا سنت این‏ها چه در قول و چه فعل این است که یک مؤمن کاری نمی‏کند که مؤمن دیگر را برنجاند و مایه اختلاف فراهم کند . اگر کاری کرد معلوم می‏شود عاقل نیست، چون برهانی که در آیه چهاردهم همین سوره حشر است این است که فرمود: «تحسبهم جمیعا و قلوبهم شتی ذلک بانهم قوم لایعقلون‏» پس اگر کسی داعیه اتحاد داشت عاقل است، چرا؟ برای این که فرمود اگر کسی داعیه اختلاف داشت عاقل نیست . که مؤمنین باید به این نکته حساس التفات بیشتری داشته باشند .

منطق منافقان

به دنبال این آیه، جریان منافقین جامعه را هم بازگو می‏کند و می‏فرماید:
«
الم تر الی الذین نافقوا یقولون لاخوانهم الذین کفروا» (۵) که معمولا در طرح مسائل اجتماعی است، برای این که کسی خیال نکند جامعه صدر اسلام همان سه گروه بودند که پیرامون آن‏ها بحث‏شد، همان گونه که در آیات سوره توبه همه این اقوام به پنج گروه مشخص شده‏اند، در آیات سوره حشر هم همه این اقوام مشخص هستند، یعنی مهاجرین، انصار، تابعین و منافقینی که در جمع این‏ها حضور داشتند . در سوره توبه بعد از این که جریان مهاجر و انصار و تابع را ذکر کرد فرمود: «و من اهل المدینه مردوا علی النفاق‏» (۶) متمردین و منافقینی که در درون مردم مدینه به سر می‏بردند آن‏ها را هم یادآور شد . الآن هم خطر اجتماعی این گروه
ناشناخته را ذکر می‏کند و می‏فرماید: «الم تر الی الذین نافقوا یقولون لاخوانهم الذین کفروا من اهل الکتاب‏» .
این کلمه «نافقوا» بحثش در اول سوره بقره گذشت و گفتیم: به آن نقب‏ها و کانال‏های زیرزمینی که موش‏ها احداث می‏کنند که از یک سوراخی وارد و از سوراخ دیگر خارج شوند «نافقات‏» می‏گویند .
منافق، کانال کش است از یک طرف مثل موش وارد می‏شود و از یک سوراخ دیگری هم خارج می‏شود . این شخص هرگز سوراخ زیرزمینی نمی‏کند که خود را دفن کند، این سوراخش کانالی است طوری است که از راه دیگر خارج می‏شود لذا از طرف دیگر چون خارج می‏شود می‏گویند «فسق‏» یعنی «خرج‏» ، این‏ها را می‏گویند منافق، آن‏ها وارد می‏شوند که خارج بشوند نه این که وارد شوند تا بمانند . فرمود: این منافقین به برادرانشان این چنین می‏گویند: «الم تر الی الذین نافقوا یقولون لاخوانهم الذین کفروا من اهل الکتاب‏» . این جا «یقولون‏» یعنی سیره آن‏ها این است نه این که فقط حرف بزنند بلکه منطق حرفی، عملی و تقریری آن‏ها همین است . آری، منافقان هم برادر یک‏دیگرند، چون «الکفر مله واحده‏» همان طوری که «انما المؤمنون اخوه‏» ، «انما الکافرون هم اخوه‏» . لذا گاهی می‏فرماید: «ان المبذرین کانوا اخوان الشیاطین‏» (۷) گاهی می‏فرماید این‏ها به شیاطینشان برمی‏گردند «یقولون لاخوانهم الذین کفروا» ، منافقین یک اخوان داخلی دارند که بعضی از آن‏ها برادر بعض دیگرند، یک اخوان خارجی دارند که منافق با کافر برادرند . سرش این است که منافق مادامی که حادثه‏ای پیش نیامده کفر درونی‏اش ظاهر نمی‏شود اما وقتی حادثه‏ای پیش آمد همین منافق «هم للکفر یومئذ اقرب منهم للایمان‏» (۸) چون حالا باید یک طرف را انتخاب بکند یا درون یا بیرون، چون درون اصل است گرایش به درون پیدا می‏کند . در حال عادی و عدم خطر درونش کافر، بیرونش ایمان، کسی او را نمی‏شناسد . در روز خطر باید یک راه را انتخاب کند لذا می‏فرماید: «هم للکفر یومئذ اقرب منهم للایمان‏» کفر این‏ها آن روز ظهور می‏کند . همین منافقین به برادرانشان که کافرند و اهل کتاب هستند یعنی یهود بنی‏نضیر، یهود بنی‏قینقاع، یهود بنی‏قریظه و با آن‏ها
که پیمان داشتند مثلا با یهود بنی‏نضیر این چنین می‏گفتند: «لئن اخرجتم لنخرجن معکم‏» (۹) این «لام‏» توطئه قسم است‏یعنی والله، قسم یاد کردند که اگر دولت اسلام بخواهد شما را تبعید کند، ما هم با شما از جزیره العرب بیرون می‏آییم، که بیرون آمدن دسته جمعی یک اعتراض شدید به اسلام باشد و معلوم شود که این‏ها کسانی نیستند که بتوان با آن‏ها زندگی کرد . دولت اسلام می‏خواهد شما را تبعید کند ولی وقتی با شما باشیم این تبعید رنگ هجرت می‏گیرد: «و لانطیع فیکم احدا ابدا» ما درباره شما حرف هیچ کسی را گوش نمی‏دهیم . هرچه هم به ما پیشنهاد بدهند که بمانیم، نمی‏مانیم . «و ان قوتلتم‏» ، اگر شما طرف قتال قرار گرفتید و مسلمین به مقاتله شما برخاستند، «لننصرنکم‏» ما هم به سود شما علیه دولت اسلام می‏جنگیم . پس اگر خواستند شما را تبعید کنند ما با حیله این تبعید را به صورت هجرت درمی‏آوریم، اگر خواستند با شما بجنگند ما شما را تایید می‏کنیم و شما را پیروز می‏گردانیم . این خلاصه حرف منافقین بود .

خبر غیبی قرآن درباره منافقان

خدای سبحان می‏فرماید: «والله یشهد انهم لکاذبون‏» خدا شهادت می‏دهد که این‏ها دروغ می‏گویند; یعنی در این قصه دروغ می‏گویند . ممکن است منافق در قصه و جریان دیگری کافر را یاری کرده باشد، اما در این جریان یهودیان بنی‏نضیر و مانند آن خدا فرمود این‏ها دروغ می‏گویند . این یکی از معجزات قرآن کریم است که از غیب خبر داده است و قاطعانه فرمود این‏ها دروغ‏گویند یعنی در همه این دعواها کاذبند .
آن گاه این اجمال را تفصیلا بیان کرد که آیه بعدی به منزله شرح این آیه است و بیان می‏کند که منافقین چرا کاذب‏اند؟ تفصیلش این است: خداوند در این سه جمله سه بار سوگند یاد می‏کند:
۱) «
لئن اخرجوا لایخرجون معهم‏» اگر مثلا ما یهود بنی‏نضیر را از این جا اخراج و تبعید نماییم منافقین هرگز حاضر نیستند از جزیره‏العرب یا از مدینه بیرون بروند و بخواهند کار سیاسی انجام دهند و این تبعید را به صورت هجرت دربیاورند .
۲) «
و لئن قوتلوا» اگر کار به تبعید تمام نشد و دولت اسلام با آن‏ها به جنگ پرداخت و مورد حمله قرار گرفتند «لاینصرونهم‏» منافقین به این یهودیانی که مورد حمله واقع شده‏اند کمک نمی‏کنند .
۳) «
و لئن نصروهم‏» اگر هم این‏ها را یاری کنند، خواه در مسئله تبعید که بخواهند بازی سیاسی دربیاورند و خواه در مسئله جنگ که بخواهند کار نظامی انجام بدهند «لیولن الادبار» از میدان جنگ رو بر می‏گردانند . بر فرض که در تمام مراحل یاد شده بخواهند یهودیان را یاری کنند، مطمئن باشند که «ثم لاینصرون‏» این لاینصرون هم به کفار برمی‏گردد هم به منافق . بر فرض هم منافقین بخواهند کمک سیاسی یا نظامی کنند هرگز موفق به نصرت نخواهند شد و منصور نخواهند بود نه کفار و نه منافق . وقتی قهر الهی فرا برسد همه این‏ها را ریشه‏کن می‏کند .
در این جا خدای سبحان چند مطلب را یکی پس از دیگری ذکر کرد: اولا اخبار غیب کرد که خودش یک معجزه است، بعدا با سوگند آن اخبار غیب اجمالی را مفصلا بیان کرد که منافقین با آن‏ها همراهی نخواهند کرد . در قرآن کریم این چنین آمده است که خداوند نه تنها به موجودات عالم است‏بلکه به معدوم‏ها هم عالم است . از ذات مقدس امام هشتم – سلام الله علیه – سؤال کردند: آیا خداوند به معدومات عالم است؟ فرمود: نه تنها به معدومات، عالم است‏بلکه به ممتنعات هم عالم است و نه تنها به ممتنعات عالم است‏بلکه به ممتنعات – بر فرض وجود آن‏ها – هم عالم است که چه خواهد شد; یعنی فلان شی‏ء ممتنع که وجود ندارد اگر وجود می‏داشت چه می‏شد خدا به این هم عالم است .
این بیان امام هشتم – سلام الله علیه – با آیه قرآن کریم استدلال شده یعنی خود حضرت استدلال کرده به سوره مبارکه انعام که «و لو ردوا لعادوا لما نهوا عنه‏» (۱۰) فرمود این‏ها که الآن در جهنم در زحمت قرار گرفته‏اند و می‏گویند خدایا ما را برگردان، این چنین نیست که اگر ما این‏ها را برگردانیم سودی به حالشان داشته باشد . حضرت به این آیه استدلال کرده که برگشت این‏ها از جهنم به دنیا محال است چون در آن حال بساط دنیا برچیده شده و دنیایی نیست تا برگردند وقتی قیامت‏برپا می‏شود که کل آسمان‏ها و زمین وضعش برچیده بشود، وقتی این نظام برچیده شد: «یوم تبدل الارض غیر الارض والسموات و برزوا لله الواحد القهار» (۱۱) کل آسمان و زمین برچیده می‏شود، اگر خورشید است که «اذا الشمس کورت‏» (۱۲) شد، اگر نجوم است که «و اذا النجوم انکدرت‏» اگر زمین است که تبدیل شد، اگر سماوات است که تغییر پیدا کرد . کل بساط دنیا عوض شد . دنیایی نیست تا اهل جهنم بخواهند برگردند، برگشت اهل جهنم از جهنم به دنیا محال است ولی بر فرض محال اگر این محال واقع بشود و جهنمی‏هایی که کفر برای آن‏ها ملکه شد از جهنم به دنیا برگردند باز هم همان کار سابق را ادامه می‏دهند . و لذاست که امام هشتم – سلام الله علیه – به این جمله استدلال کرده و فرمود: «لو ردوا لعادوا لما نهوا عنه‏» .

هدایت عمومی و خصوصی

نمونه این آیه، آیه ۲۳ سوره انفال است که فرمود: «ولو علم الله فیهم خیرا لاسمعهم ولو اسمعهم لتولوا و هم معرضون‏» خدای سبحان توفیق خاص را از بعضی‏ها گرفته است، آن توفیق عمومی به نام «هدایت عام‏» را نصیب همه کرده است‏به عنوان «هدی للناس‏» اما بعضی‏ها را از توفیق خاص محروم کرده برای این که اگر خدا توفیق خاص بدهد و ایمان در دل این‏ها راه پیدا بکند با فشار و اصرار این ایمان را از دل خود بیرون می‏آورند: نظیر: «واتل علیهم نبا الذی آتیناه آیاتنا فانسلخ منها» ، (۱۳) نظیر «بصرت بما لم‏یبصروا به‏» (۱۴) این دو عالم اسرائیلی که انسان کوچک معمولی که نبودند، نه آن بلعم آدم کوچکی بود و نه سامری . سامری را گفته‏اند از آن بزرگان اهل معرفت‏بود، گفت چیزی را که من دیدم دیگران ندیدند، یک انسان عادی این چنین نیست، بالاخره از او کاری ساخته بود که از دیگران ساخته نبود . پس خدا این توفیق و لطف را داد، آن‏ها با تمام فشار این توفیق را از دل بیرون کردند . این که سامری گفت: «بصرت بما لم‏یبصروا» یعنی چیز مخفی بود من فقط دیدم و دیگران ندیدند، یعنی با همین چشم ظاهری، این که هنر و مقامی نیست و از آن خاکی که انسان با همین چشم ببیند کاری ساخته نیست که گوساله را به حرف دربیاورد، این یک آدم غیر عادی بود، چیزی می‏دانست که دیگران نمی‏دانستند و چیزی می‏دید که دیگران نمی‏دیدند و چیزی می‏فهمید که دیگران نمی‏فهمیدند منتهی چون ظرفیت نداشت در راه باطل صرف کرد این: «انی بصرت بما لم‏یبصروا» از یک جایی حکایت می‏کند .
در این آیه سوره مبارکه انفال هم می‏فرماید بعضی‏ها این‏طور هستند ما توفیق را هم در خانه‏شان ببریم این‏ها با فشار او را خارج می‏کنند: «لو علم الله فیهم خیرا لا سمعهم‏» یعنی به گوش جان این‏ها می‏شنواند نه به گوش ظاهر چون به گوش ظاهر قبلا رسانده و فرموده بود: «هدی للناس‏» و قرآن به گوش ظاهری به همه رسیده و آن‏ها را به طور عام دعوت کرده است و دیگر نیازی به شرط و جزا ندارد، اما درباره آن گوش جان است که می‏فرماید اگر ما ایمان را وارد گوش جانشان بکنیم و با گوش دل هم بشنوند با دست دل او را بیرون می‏کنند، چون: «فی قلوبهم مرض‏» . «ولو اسمعهم لتولوا و هم معرضون‏» اول اعتراض می‏کنند بعد اعراض . این اعتراض‏ها زمنیه آن اعراض است‏یک وقت‏یک کسی سؤال می‏کند به عنوان این که سؤال مفتاح علم است این بسیار خوب است، اما گاهی اعتراض می‏کند که معاذالله زمینه اعراض باشد . «لتولوا» ، اول اعتراض می‏کند «و هم معرضون‏» بعد رو برمی‏گردانند .

ناتوانی منافقین

بنابراین همه حالات اهل نفاق با این بیان مشخص شد، پس کاری از منافقین چه در بعد سیاسی و چه در بعد نظامی ساخته نیست اگر هم اهل کتاب را یاری کنند از میدان جنگ برمی‏گردند: «ثم لاینصرون‏» . منافقین در داخله اسلامی به همین نحوه عمل می‏کردند . این‏ها با ما تعهد بستند که وارد جبهه بشوند چند قدم آمدند دیدند جنگ جدی است‏برگشتند .
در سوره مبارکه احزاب وضع منافق را پرده‏برداری کرد و فرمود: اینها وقتی سخن از غنائم بود حضور داشتند اما وقتی سخن از غرامت است‏برمی‏گردند . در این سوره دو آیه است این دو آیه مقابل یکدیگر است‏یکی از این دو آیه خیلی معروف است و می‏فرماید: «من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و مابدلوا تبدیلا» (۱۵) مؤمنان به عهدشان وفا کردند . در مقابل این‏ها، گروه دیگری هستند که در همین سوره مبارکه احزاب مشخص شده‏اند می‏فرماید: «و لقد کانوا عاهدوا الله من قبل لایولون الادبار و کان عهد الله مسئولا» (۱۶) فرمود اینها قبلا به ما تعهد سپردند، با ما بیعت کردند که در جنگ برنگردند، همین که جنگ شد از بین راه برگشتند . در جریان جنگ احد سیصد و اندی که یک سوم رزمندگان آن روز را تشکیل می‏دادند از بین راه برگشتند . این آیه، آیه نفاق است و در مقابل آن آیه است که آیه ایمان است . این می‏گوید: «من المؤمنین رجال‏» مال شهداست در مقابلش آن آیه
است که می‏گوید: «و لقد کانوا عاهدوا الله‏» اما برگشتند که مال منافقین است .
بین مدینه تا معرکه احد فاصله‏ای نبود، منافقین همین چند قدم را هم برگشتند . از هر دو گروه پرده برداشته شد . هم آن‏هایی که طالب شهادت بودند و رفتند و به تعهد خود عمل کردند و هم کسانی که برگشتند و به عهد خود با خدا عمل نکردند به این‏ها گفتیم: «قل لن ینفعکم الفرار ان فررتم من الموت او القتل و اذا لاتمتعون الا قلیلا» هر کجا بروید مرگ به سراغ می‏آید ولی آن‏ها خیانت کردند . پس این‏ها افرادی بودند که از این طرف به مسلمین تعهد سپردند که ما با شماییم و بین راه برگشتند، هم از آن طرف به کفار تعهد سپردند که ما با شماییم و برمی‏گشتند و تازه اگر برنگردند و واقعا هم بخواهند اهل کتاب را یاری کنند کاری از این‏ها ساخته نیست . نتیجه این که «ثم لاینصرون‏» این اخبار قطعی است و منافقان منصور نخواهند بود .
ادامه دارد

 


پی‏ نوشت‏ها:

۱) حشر (۵۹) آیه .
۲)
نساء (۴) آیه‏۲۵ .
۳)
همان آیه ۹۳ .
۴)
حشر (۵۹) آیه ۱۴ .
۵)
همان، آیه‏۱۱ .
۶)
توبه (۹) آیه‏۱۰۱ .
۷)
اسراء (۱۷) آیه‏۲۷ .
۸)
آل عمران (۳) آیه‏۱۶۷ .
۹)
حشر (۵۹) آیه ۱۱ .
۱۰)
انعام (۶) آیه ۲۶ .
۱۱)
ابراهیم (۱۴) آیه ۴۸ .
۱۲)
کورت (۸۱) آیه‏۱ .
۱۳)
اعراف (۷) آیه‏۱۷۵ .
۱۴)
طه (۲۰) آیه‏۹۶ .
۱۵)
احزاب (۳۳) آیه‏۲۳ .
۱۶)
همان آیه‏۱۵ .