طبرانی از عبدالله بن محمّد بن عقیل روایت کرده است:

وقتی رحلت فاطمه (ع) نزدیک شد، از علی (ع) درخواست آب کرد. سپس غسل کرد و تطهیر نمود و جامه‌های کفن خویش را خواست. جامه خشن و زبری آوردند آن را پوشید و خود را حنوط کرد. سپس به علی (ع) گفت: زمانی که مرگم فرا رسد بدنم را آشکار مکن و مرا در همین جامه‌ها پیچیده به خاک بسپار.

قال الطّبرانیّ:

حدّثنا إسحاق بن إبراهیم الدّبریّ عن عبد الرّزّاق عن معمّر عن عبدالله ابن محمّد بن عقیل إنّ فاطمه لمّا حضرتها الوفاه أمرت علیّاً فوضع لها غسلاً فاغتسلت و تطهّرت و دعت بثیاب أکفانها، فأتیت بثیاب غلاظ خسن و لبستها و مسّت من الحنوط و أمرت علیّاً أن لا تکشف إذا قبضت و أن درج کما هی فی ثیابها، فقلت له: هل علمت أحداً فعل ذلک؟‌ قال: نعم کثیر بن عبّاس.[۱]

 


[۱]ـ المعجم الکبیر ۲۲: ۳۹۹ ح ۹۹۶، حلیه الأولیاء ۲: ۴۳٫