بعد از شهادت امام حسین(ع)، بسیاری از کوفیان بودند که از کرده خود پشیمان شدند. آنها دست به قیامی زدند که قیام توابین نام گرفت. یکی از مهم‌ترین اهداف این قیام انتقام از قاتلان امام حسین(ع) بود تا بدین وسیله، اشتباهی را که مرتکب شده بودند جبران کنند، هر چند در این راه کشته شوند.
در مورد پذیرش توبه آنها؛ هم ما و هم خود آنها اقرار داشته‌اند که در واقعه کربلا می‌توانستند عملکرد بهتری داشته باشند. در سمت دیگر، توبه کردن آنها نیز نقل اخبار و گفتارها است. در سمت دیگر توبه کردن آنها نیز مورد نقل اخبار و گفتارها است. قضاوت در مورد توبه آنها، باید براساس شواهد و قرائن بوده باشد، زیرا آنچه در عالم واقع، حاصل شده؛ به اینکه خداوند در واقع توبه آنها را پذیرفته است یا نه، از علم ما خارج است. اما براساس قرائن و شواهد می توان این گونه بیان داشت؛ آنها تلاش کردند با انتقام گرفتن از قاتلان امام حسین(ع) جبران گذشته کنند و بیشتر آنها توبه خود را با اهدای بزرگ‌ترین داشته؛ جان خود تکمیل کردند، براساس این‌ عملکرد می‌توان حکم به پذیرفته شدن توبه کرد، به خصوص اینکه پذیرنده توبه خداوندی است ارحم الراحمین.
 

قیام توابین؛
پس از مرگ معاویه، بزرگان و مردم کوفه نامه‌های بسیاری را برای امام حسین(ع) فرستادند و ایشان را به کوفه دعوت کردند. امام حسین(ع) در جواب این درخواست‌ها، مسلم بن عقیل را به نمایندگی خود به کوفه فرستاد تا اوضاع را بررسی کرده و به امام گزارش دهد.
در نهایت امام به سمت کوفه حرکت کرد تا این‌که در دهم محرّم سال ۶۱ هـ.ق توسط سپاهیانی از کوفه به شهادت رسید؛ سپاهیانی که خود، امام حسین(ع) را دعوت کرده بودند و خود بر روی مهمان شمشیر کشیده و او را شهید کردند. بسیاری دیگر از جمله برخی بزرگان شیعه که امام را دعوت کرده بودند، در اثر تدابیر شدیدی که ابن زیاد در کوفه اندیشیده بود، گرفتار شدند و نتوانستند به سپاه امام بپیوندند.

 

آغاز قیام
بعد از شهادت امام حسین(ع)، بسیاری از کوفیان از کرده خود پشیمان شدند چه آنها که در جنگ شرکت کردند و بر امام شمشیر کشیدند و چه آنها که نتوانستند در جهاد کربلا به امام حسین(ع) یاری رسانند؛ لذا شیعیان به ملامت یکدیگر می‌پرداختند و به جنایتی که انجام داده بودند و خود امام را دعوت کرده و بر علیه او شمشیر کشیدند، می‌اندیشیدند. این‌گونه ریشه و بنیان قیام توّابین در میان مردم کوفه نهاده شد.[۱]
در همان زمان، شمارى از رهبران قبایل و سرشناس‌ترین شیعیان در منزل ‏سلیمان بن صرد خزاعی گرد آمدند و بزرگانی؛ چون سلیمان، مسیّب و … خطبه‌های اثرگزاری را قرائت کردند تا مردم را برای این قیام آماده کنند. برای نمونه؛ مسیّب بن نجبه که از دلاوران و شیعان مخلص امیر المؤمنین علی(ع) بود، گفت: ستایش خداوند را … اما بعد، ما به طول عمر مبتلا و به انواع فتنه‏ها دچار شده‌ایم. بهتر این است که سوى خداى خود برویم و در شمار کسانی که این آیه فردا روزی در مورد آنان صدق می‌کند، شمرده شویم: «مگر شما را [آن‌قدر] عمر دراز ندادیم که هر کس که باید در آن عبرت گیرد، عبرت می‌گرفت و [آیا] براى شما هشدار دهنده نیامد».[۲] امام على(ع) فرمود: «عمرى که خداوند به انسان مى‏دهد و او را با آن عمر معذور مى‏دارد فقط شصت سال است»، همه ما به این عمر رسیده‌ایم، در حالی‌که اصرار داشتیم خود را پاک و منزّه بداریم و بدین پرهیزگارى تظاهر کنیم ولى خداوند ما را دروغ‌گو و مدعى دیده که در تمام کارهاى فرزند پیغمبر خدا تخلف کرده‏ایم و حال این‌که قبل از واقعه، نامه‏ها و پیغام‌هاى متعدد او به ما رسید و اتمام حجت کرد و از ما یارى خواسته و خواسته خود را نهان و آشکار اظهار کرده بود تا آن‌که در کنار و پناهگاه ما کشته شد و ما او را با نیرو و دست یارى نکردیم و با زبان هم از او دفاع ننمودیم. از بذل مال در راه نجات یا پیروزى او خوددارى کردیم. از عشایر و اقوام خود هم براى او نصرت و مدد نخواستیم. عذر ما نزد خداوند هنگامى که (در قیامت) پیغمبر خود را ببینیم چه خواهد بود؟ و حال این‌که دوست و فرزند و تمام ذریّه و نسل او میان ما کشته شده‏اند. به خدا هیچ عذرى نخواهید داشت مگر این‌که کشندگان او را بکشید و انتقام گیرید و تمام کسانی که براى قتل او تجهیز و روانه شده‏اند از میان بردارید یا این‌که در این راه کشته شوید که شاید خداى ما از ما خشنود شود من از باز خواست و عذاب خداوند در قیامت آسوده و ایمن نخواهم بود.[۳]
این صحبت‌ و صحبت‌های این چنینی بسیار اثرگزار بودند و شالوده قیام را بنا کردند و به نوعی افکار و اهداف قیام را نیز بیان می‌کنند.
در پایان این جلسه سلیمان بن صرد خزاعى به رهبرى قیام برگزیده شد.[۴]
پس از این جلسه شیعیان بسیاری به این قیام پیوستند و حتی سلیمان با بزرگان شیعه در بصره و مدائن نامه نگاری کرد و آنها را به قیام دعوت کرد و در مورد آغاز قیام نیز با آنها گفت‌وگوهایی انجام داد و بسیاری از آنها نیز به این درخواست جواب مثبت دادند.[۵]
جلسات هفتگى توّابین که پنهانى برگزار مى‏شد، با سخنرانى سلیمان‏ بن صرد و دیگر سران توّابین آغاز مى‏شد. شیعیان در این جلسات‏ درباره چگونگى عضوگیرى، تهیه تدارکات نظامى، بررسى شیوه‏هاى ‏شروع قیام، تعیین زمان و مکان و بررسى اولویت‏ها در مراحل قیام‏ به بحث مى‏پرداختند. سلیمان بن صرد و بزرگان قیام، همواره هدف‏هاى قیام را براى توّابین بیان مى‌داشتند.‏
 
استقبال مردم از قیام در سال ۶۴ هـ.ق بسیار چشمگیر بود. مرگ‏ یزید را مى‏توان علت اصلى این امر دانست. عبیدالله بن ‏زیاد، حاکم بصره که عامل اصلى قتل امام حسین(ع) و یارانش در کربلا بود، از بصره گریخت و به شام ‏رفت[۶] و عملا شام پناهگاه این قاتل امام حسین(ع) شد.

 

اهداف قیام توّابین

اهداف قیام توّابین را به وضوح می‌توان در گفتارها و در رفتار آنان مشاهده کرد. بزرگان شیعه تلاش بسیاری می‌کردند تا این اهداف را در میان شیعیان نهادینه کنند. یکی از مهم‌ترین اهداف این قیام این بوده که از قاتلان امام حسین(ع) انتقام بگیرند که به این وسیله اشتباهی که مرتکب شده بودند را جبران کنند، اگرچه در این راه کشته شوند.

بنابراین، خونخواهى امام حسین(ع) هدف اصلى توّابین بود که شعار «یا لثارات الحسین» بیان‌گر همین هدف بوده است. آنان تنها راه جبران اشتباه خویش را در کشتن فرماند‏هان لشکر یزید در کربلا مى‏دانستند.

 

بزرگان قیام توّابین
قسم اعظم و شاخص هر قیامی، در دست بزرگان آن قیام می باشد؛ به گونه‌ای که شناخت قیام بدون شناخت بزرگان و اهداف و عقاید آنها امکان پذیر نیست. در قیام توابین نیز بزرگانی وجود دارند که نقش کلیدی آنها غیر قابل انکار بوده و شناخت آنها ما را در شناخت بهتر قیام کمک می کند:
دو تن از بزرگان قیام توابین عبارتند از سلیمان بن صرد خزاعی و  مسیّب بن نجبه که مختصری با آنها آشنا می‌شویم:

 

سلیمان بن صرد خزاعى 
سلیمان بن صرد بن الجون بن أبى الجون بن منقذ بن ربیعه بن أصرم الخزاعی‏،[۷] از قبیله خزاعه که در جاهلیت نامش یسار بود و پس از مسلمان شدن، پیامبر اسلام(ص) نام او را به سلیمان تغییر داد. او را همچنین با کنیه ابو مطرّف نیز می‌شناختند.[۸]
سلیمان بن صرد از اصحاب پیامبر اسلام(ص)، حضرت على، امام حسن و امام حسین(ع) بود و از اینها روایاتی را نیز نقل کرده است.[۹] وى پس از ارتحال پیامبر(ص) همراه نخستین گروه مسلمانان، مکه را به سوى کوفه ترک کرد و تا آخر عمر در این شهر جدید اقامت گزید.[۱۰]
سلیمان بن صرد در جنگ صفّین، فرمانده پیاده نظام مستقر در سمت راست سپاه امام على(ع) بود.[۱۱]
البته گفتارهایی پیرامون حضور او در جنگ جمل و دیر آمدن او به آن جنگ مطرح است که نیازی به بیان آن در این مختصر نیست.

 

مسیّب بن نجبه 
وى از پهلوانان عرب، رئیس قبیله و مردى پرهیزگار بود. در جنگ قادسیه و تمام جنگ‌هاى حضرت على(ع) علیه دشمنان آن‌حضرت حضور داشت. او از بزرگان اصحاب امام على(ع) بود.[۱۲]
او را مردی دلاور و متخصص در امور جنگ دانسته‌اند و حتی در ابتدای قیام برخی علاوه بر سلیمان، مدح و توصیفی از مسیّب گفتند که نشان از میل آنها به ریاست مسیّب دارد. البته با رهبری سلیمان نیز مخالفتی نداشتند که در نهایت و به پیشنهاد مسیّب، سلیمان به عنوان فرماندهی انتخاب شد.[۱۳]
این دو از افراد اصلی این قیام بودند که هر دو در همین قیام شهید شدند. علاوه بر اینها، بزرگان دیگری نیز حضور داشتند که حتی اثرگذار نیز بودند.

 

فرصت طلایى قیام

با مرگ یزید، روحیه قیام در میان شیعیان افزایش یافت.[۱۴] و قدرت شام نیز کاهش یافته بود؛ زیرا در حجاز عبدالله بن زبیر قیام کرده بود و بسیاری را در بیعت خود داشت و برای شهرهای مختلف فرماندار می‌فرستاد. قدرت یافتن زبیریان، تهدیدی جدّی برای حکومت شام بود و طبیعتاً این ایام، زمان مناسبی برای قیام علیه حکومت شام بوده است.

البته حاکم زبیری کوفه نیز تلاش بسیاری کرد تا توّابین را در زیر پرچم زبیریان در آورد و یا این‌که بنابر خواسته زبیریان، آنان را فرماندهی کند که این خواست مورد قبول توّابین نشد و آنها حاضر نشدند تحت لوای زبیریان در آیند.[۱۵]

 

 

قرارگاه نخیله

در سال ۶۵ هـ.ق سلیمان و سپاهیانش در نخیله اردو زدند تا برای جنگ با قاتلان امام حسین(ع) آمده شوند.[۱۶]
اما آنچه پیش‌بینی می‌شد، واقع نشد و بی‌وفایی کوفیان تکرار شد؛ زیرا تعدادی که آمده بودند بسیار کمتر از آنهایی بود که بیعت کرده بودند و نیامدند. از شانزده هزار نفری که اسم نوشته بودند تنها چهار هزار نفر آمدند. لذا سپاه توّابین مدتی را در نخیله ماند تا افرادى که امید مى‏رفت ‏به آنها ملحق شوند، به نخیله بیایند.[۱۷] تعدادی از سپاهیان به درون شهر رفتند و ندای «یا لثارات الحسین» سر دادند و این سبب شد تعدادی از سپاهیان به آنها بپیوندند ولی با این وجود نصف کسانی که با سلیمان بیعت کردند نیز به نخیله نرفتند و این موجب ناراحتی سلیمان شد.[۱۸]

 

دو نظر در مسیر نبرد 
سلیمان بن صرد از ابتداى قیام توّابین مصمّم بود که هدف اصلى‏ قیام را شام قرار دهد، اما برخى از توّابین با این نظر موافق ‏نبودند. بسیارى از قاتلان امام حسین(ع) از جمله؛ عمر بن سعد و دیگر فرماندهان لشکر یزید، در کوفه مى‏زیستند.  بسیارى‏ از فرماندهان قبیله‏ها و بزرگان محله‏هاى کوفه نیز جزو فرماندهان ‏نظامى لشکر یزید در سال ۶۱ هـ.ق بودند و در شهادت امام‏حسین(ع) و یارانش سهیم بودند .سلیمان بن صرد بر این باور بود که عامل اصلى در حادثه‏ کربلا، عبیدالله بن زیاد بود و باید به جنگ او که در آن زمان در شام بود، رفت.[۱۹] البته در این ایام عمر سعد و … نیز در امارت حاکم زبیری پنهان بودند و از جماعت توّابین ترس داشتند.[۲۰]
توّابین در ابتدای قیام خود به کربلا رفتند و بر سر تربت حسین به گریه و عزاداری مشغول شدند و تضرع نمودند و بخشش خواستند.[۲۱] این عمل یقیناً نقش عمده و مهمی در دلاوری آنان و رسیدن به مقصود اصلی که توبه در نزد خداوند بوده است، داشت.

 

جنگ در عین الورده
در «عین الورده» سپاه دو طرف با یکدیگر درگیر شدند. در درگیری‌های نخستین، سپاه توّابین به جهت کمین و حمله غافلگیر کننده، توانستند بر سپاه شام غلبه کنند؛ اما در نهایت و پس از چند روز درگیری و به جهت کم بودن سپاه توابین و شهادت فرماندهان این قیام، آنها شکست خوردند و باقی مانده آنها به فرماندهی رفاعه بن شداد به کوفه برگشتند.[۲۲]

 

توبه توّابین
این مختصری از داستان قیام توابین بود. هدف و نیت آنها همان‌طور که از نام قیامشان نمایان است، جبران اشتباهات گذشته بوده، هم ما و هم خود آنها اقرار داشته اند که در واقعه کربلا می‌توانستند عملکرد بهتری داشته باشند. در سمت دیگر توبه کردن آنها نیز مورد نقل اخبار و گفتارها است. قضاوت در مورد توبه آنها باید براساس شواهد و قرائن بوده باشد، زیرا آنچه در عالم واقع، حاصل شده؛ به اینکه خداوند در واقع توبه آنها را پذیرفته است یا نه از علم ما خارج است. اما براساس قرائن و شواهد می توان این گونه بیان داشت؛ آنها تلاش کردند با انتقام گرفتن از قاتلان امام حسین(ع) جبران گذشته کنند و بیشتر آنها توبه خود را با اهدای بزرگ‌ترین داشته؛ جان خود تکمیل کردند، براساس این‌گونه عملکرد می‌توان حکم به پذیرفته شدن توبه کرد، به خصوص اینکه پذیرنده توبه خداوندی است ارحم الراحمین.

 

منبع: اسلام کوئست


پی نوشت ها

[۱]. ر.ک: مسکویه الرازى، ابو على، تجارب الأمم، تحقیق: امامى، ابو القاسم، ج ۲، ص ۱۰۷ – ۱۰۸، سروش، تهران، چاپ دوم، ۱۳۷۹ش؛ ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج ۴، ص ۱۵۸ – ۱۶۵، دار صادر، بیروت، ۱۳۸۵ق.

[۲]. فاطر، ۳۷: «أَوَ لَمْ نُعَمِّرْکُمْ ما یَتَذَکَّرُ فِیهِ من تَذَکَّرَ وَ جاءَکُمُ النَّذِیرُ».

[۳]. الکامل فی التاریخ، ج ‏۴، ص ۱۵۹.

[۴]. بلاذری، احمد بن یحیی، أنساب الأشراف، تحقیق: زکار، سهیل، زرکلی، ریاض، ج ۶، ص ۳۶۵، دار الفکر، بیروت، چاپ اول، ۱۴۱۷ق.

[۵]. همان، ص ۳۶۶.

[۶]. أنساب‏ الأشراف، ج ‏۶، ص ۳۶۷.

[۷]. ابن عبدالبر، یوسف بن عبد الله‏، الاستیعاب فى معرفه الأصحاب، تحقیق: البجاوى، على محمد، ج‏ ۲، ص ۲۴۹، دار الجیل، بیروت، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.

[۸]. ابن أثیر، أبو الحسن علی بن محمد، أسد الغابه فى معرفه الصحابه، ج ‏۲، ص ۲۹۷، دار الفکر، بیروت، ۱۴۰۹ق.

[۹]. ابن حجر عسقلانى، احمد بن على، الإصابه فى تمییز الصحابه، تحقیق: عبد الموجود، عادل احمد، معوض، على محمد، ج ۳، ص ۱۴۴، دار الکتب العلمیه، بیروت، چاپ اول، ۱۴۱۵ق.

[۱۰]. أسد الغابه، ج ‏۲، ص ۲۹۷.

[۱۱]. الدینورى، ابو حنیفه احمد بن داود، الأخبار الطوال، تحقیق: عبد المنعم عامر، مراجعه جمال الدین شیال، ص ۱۷۱، منشورات الرضى، قم، ۱۳۶۸ش.

[۱۲]. أنساب ‏الأشراف، ج ‏۶، ص ۳۶۴.

[۱۳]. همان، ص ۳۶۵.

[۱۴]. تجارب ‏الأمم، ج ‏۲، ص ۱۰۹.

[۱۵]. برای آگاهی بیشتر ر.ک: سماک امانی، محمد رضا، قیام توابین بخش سوم، شماره ۳۹، خرداد ۱۳۷۹ش.

[۱۶]. الاستیعاب، ج ۲، ص ۲۵۰.

[۱۷]. أنساب ‏الأشراف، ج ‏۶، ص ۳۶۷.

[۱۸]. الکامل فی التاریخ، ج ‏۴، ص ۱۷۵.

[۱۹]. أنساب ‏الأشراف، ج ‏۶، ص ۳۶۹.

[۲۰]. ذهبى، شمس الدین محمد بن احمد، تاریخ ‏الإسلام، تحقیق: تدمرى، عمر عبدالسلام، ج ۵، ص ۴۶، دار الکتاب العربى، بیروت، چاپ دوم، ۱۴۱۳ق.

[۲۱]. أنساب‏ الأشراف، ج ‏۶، ص ۳۷۰.

[۲۲]. تاریخ‏ الإسلام، ج ‏۵، ص ۴۸.