«گوهر؛ گوهر» عنوان کتابی است که به بررسی سی قصیده ی فاطمی پرداخته است. همه در وزن «مفتعلن فاعلات مفتعلن فع» و همگی مختوم به حرف «را».
این تحقیق و تدوین توسّط جواد هاشمی «تربت» انجام گرفته و به تازگی توسّط انتشارات محمل در سال ۱۳۹۶ منتشر شده است.
مهر فروزان
ای فلک عصمت و حبیبهی داور![۱]
در فلک عصمتی تو زهرهی ازهر
زهرهی زهرا توییّ و عصمت کبری
عصمت کبری توییّ و عفّت داور
ای فلک دو مه و دو اختر تابان!
معدن دو گوهر و دو سیّد رهبر!
از تو به پا شد ستون خرگه والا
وز تو بنا شد رواق گنبد اخضر
عین مسبِّب توییّ و علّت ایجاد
علّت ایجادی و شفیعهی محشر
گر تو نبودی به برّ و بحر، سفینه
دهر بُدی تا ابد گسیخته لنگر
تودهی غبرا ز فیض جود تو ساکن
در حرکت آمده ز نور تو اختر
اختر تابان و ماه و مهر فروزان
کسب ضیا میکنند از تو سراسر
جسم بُوَد عالم و ولیک[۲] تواش جان
هست عَرَض[۳] ممکنات؛ ذات تو جوهر[۴]
این به مدیح تو کم که دخت رسولی
دخت رسولیّ و روح حیدر صفدر
[۱]. گل یاس، ص ۱۲۲؛ ۱۰ بیت. هنوز دیوانی از این شاعر مشاهده نشده است. کتب «بهار ادب» (ص ۴۲)، «گلبن عفاف» (ص ۶۷) به سند «بهار ادب»، «یاس شقایقگون» (ص ۸۹ ـ ۹۰) و «آیینهی عصمت» (ص ۳۳۰ ـ ۳۳۱؛ با حذف یک بیت) نیز این قصیده را آوردهاند. این اسناد، اختلافات بسیار جزیی هم دارند که ما به سراغ بهترین واژه رفتهایم.
[۲]. آوردن واو عطف قبل از «ولیک» از فصاحت به دور است. پیشنهاد ذیل، واو عطف را حذف میکند و به قوّت کلام میافزاید: جسم بُوَد ماسوی ولیک.
[۳]. آن چه که قائم به دیگری است و وجود مستقلّی ندارد، آن چه که دوام و بقا ندارد؛ مقابل جوهر.
[۴]. آن چه که قائم به ذات باشد، اصل و خلاصهی چیزی؛ مقابل عرض.
پاسخ دهید