در این متن می خوانید:
      1. مصباح بزم قرب

مصباح بزم قرب

دختر طبعم چه خوب یافته زیور[۱]

از دُر فخر مدیح دختر پیغمبر

 

فاطمه، امّ الائمّه، بضعهی احمد

شافع یوم القیامه، عصمت داور

 

طیّبهی طاهره، حبیبهی ایزد

نیّرهی باهره[۲]، شفیعهی محشر

 

همدم یک شهریار و مام دو خسرو

همسر یک شهسوار و امّ دو رهبر

 

جلوهی یک آفتاب، برج دو خورشید

لَمعهی[۳] یک ماهتاب، درج دو گوهر

 

اختر یک تاجور[۴]، انیس دو سیّد

دختر یک نامور[۵]، جلیس دو سرور

 

والیهی هشت خلد، عصمت کبری

حاکمهی نُه سپهر، زهرهی ازهر

 

عالمهای کز علوم حضرت او شد

چار کتاب خدا، مبین و مفسَّر[۶]

 

گر نه به صبح ازل، زجاجهی فیضش

کردی مصباح بزم قرب، منوّر،

 

چون دل ابلیس تا به شام ابد بود

مشعل مشکات[۷] کائنات، مکدّر

 

زاهدهای کآمده است خیل[۸] کَروبی[۹]

مر متمسّک به ذیل زهدش یکسر

 

قنبر او را دخیل، موسی و عیسی

فضّهی او را کنیز، مریم و هاجر

 

تخت سلیمان، کمین عطاش به سلمان

تاج سکندر، گزین سخاش به بوذر

 

جابر او حاکم نجاشی[۱۰] و قاآن[۱۱]

مالک او مر ملیکِ[۱۲] طغرل و قیصر[۱۳]

 

چاکر مقداد اوست بهمن و دارا

خادم عمّار اوست هِرقل[۱۴] و سنجر[۱۵]

 

معتکفین بساط عزّ و جلالش

آدم و نوح و خلیل و خضر و سکندر

 

بهرهور فیض اوست عارف و عامی

ریزهخور خوان اوست کهتر و مهتر

 

سبزهای از گلشن جلالش جنّت

قطرهای از جدول زلالش کوثر

 

جلوهای از چهر اوست جنّت مینو

شعلهای از قهر اوست دوزخ داور

 

مجمرهدار سرایش آدم و حوّا

آینهدار لقایش احمد و حیدر

 

فخر به قرب خدا کنند [و] خدا را[ست][۱۶]

فخر به کونین از این گزیدهی داور

 

آمده با آفتابِ چهرِ منیرش

مهر و مه اندر سپهر، ذرّهی اخضر

 

لیک ز انصاف، دور بود به قرآن!

لیک ز اسلام، دور بُد به پیمبر!،

 

مر به چنین مرضیه[۱۷]، تعدّی[۱۸] بوبکر

یا به چنین راضیه[۱۹]، تعدّی عمّر[۲۰]

 

لال شوی! ای زبان! و کر شوی! ای گوش!

چاک شوی! خامه! و بسوزی! دفتر!

 

غصب فدک گویم و تجاهل اصحاب

خُلف[۲۱] زمان گویم و تطاول[۲۲] اخضر[۲۳]

 

داغ نبی بس نبود کز بر او بُرد

شیر خدا را به بند، روبه کافر؟

 

در به چسان سوخت؟ چون شکست؟ کجا خورد؟

وز در و دیوار شد که خسته و مضطر؟

 

سیلی شیطان بخست طلعت یزدان

بازوی ایمان شکست ضربت کافر

 

فاطمه، مجروح گشت و محسن، مقتول

قلب علی رنجه گشت و جان پیمبر

 

وااسفا! نالهی حزینهی زهرا[۲۴]

کرد به پا در مدینه، شورش محشر[۲۵]


[۱]. منتخب القصائد، ص ۱۲۵ ـ ۱۲۶؛ ۳۱ بیت. در کتاب «یاس شقایقگون» (ص ۷۴ ـ ۷۷) ۲۵ بیت از این قصیده آمده است.

[۲]. روشن، درخشان، تابناک.

[۳]. پرتو، روشنی.

[۴]. تاجدار، صاحب تاج وتخت، پادشاه.

[۵]. نامآور، نامدار، دارای نام، معروف، مشهور.

[۶]. تفسیر و تأویل شده، بیان کرده شد. این مصراع در مأخذ، چنین است: «چار کتاب مبین خدای مفتر» که بسیار مغلوط به نظر میرسد لذا تصحیح قیاسی شد.

[۷]. جایی که در آن چراغ بگذارند، چراغدان.

[۸]. در این مصراع دو خطای چاپی وجود داشت که تصحیح شد: زایدهای کآمده است خلیل.

[۹]. فرشتهی مقرّب، مهتر فرشتگان.

[۱۰]. لقب پادشاهان حبشه.

[۱۱]. لقب پادشاهان مغول.

[۱۲]. پادشاه، پادشاه همهی پادشاهان.

[۱۳]. جابر و مالک به عنوان اسم اشخاص صدر اسلام به کار رفته و معنای کلمه مراد نیست. ضمناً در ضبط این بیت، چند خطای کوچک در مأخذ بود که حتّی وزن مصراع دوم را مختل کرده بود لذا تصحیح قیاسی شد؛ بیت چنین بود:

جابر او حاکم و نجاشی قاآن

مالک او مر ملک طغرل و قیصر.

[۱۴]. (به فتح و کسر «ها» و به فتح و کسر «قاف» که در این صورت چهار نوع تلفّظ میگیرد) نام یکی از سلاطین روم، سلاطین روم را در این زمان قیصر و در زمان قدیم هرقل میگفتند، لغت رومی است.

[۱۵]. لقب پادشاه.

[۱۶]. به گمانم این دو کلمه، هنگام خوانش یا کتابت افتاده لذا افزوده شد تا کمکی برای فهم و فصاحت بیشتر باشد و به امانت (همان طور که در مقدّمه اشاره شد) در [] قرار گرفت.

[۱۷]. به سبب رعایت وزن شعری، در این جا «مرضیّه»، مشدّد خوانده نمیشود.

[۱۸]. ستم کردن، از حدّ خود درگذشتن.

[۱۹]. به سبب رعایت وزن شعری، در این جا «راضیّه»، مشدّد خوانده نمیشود.

[۲۰]. در کتاب «یاس شقایقگون»، به جای نام دو ملعون، به ترتیب، کلمههای «بیحد» و «بیمر»، جاگزین شده تا بیشتر به کار بیاید.

[۲۱]. دروغ، خلاف.

[۲۲]. گردنکشی کردن، دستدرازی کردن، تعدّی کردن.

[۲۳]. سبز، تر و تازه؛ در این جا به معنی نارس و بی تجربه.

[۲۴]. اصل مصراع در مأخذ چنین بود: «نالهی وااسفای حزین زهرا» که خطای چاپی، شعر را دچار اختلال وزن کرده بود لذا تصحیح قیاسی شد. البتّه میتوان حدسهای دیگری هم زد ولی احتمالش ضعیف است؛ مثلاً «نالهی وااغربتای حضرت زهرا». در کتاب «یاس شقایقگون» چنین است: «نالهی جانسوز و اشک دیدهی زهرا».

[۲۵]. اصل عبارت در مأخذ، «شور و محشر» بود که تصحیح قیاسی شد.