«گوهر؛ گوهر» عنوان کتابی است که به بررسی سی قصیده ی فاطمی پرداخته است. همه در وزن «مفتعلن فاعلات مفتعلن فع» و همگی مختوم به حرف «را».
این تحقیق و تدوین توسّط جواد هاشمی «تربت» انجام گرفته و به تازگی توسّط انتشارات محمل در سال ۱۳۹۶ منتشر شده است.
نادره و شافعه
نادرهُ الکون، روح پاک پیمبر[۱]
شافعهُ الحشر، سرّ خالق اکبر
قلزم جود و عطا، حبیبهی یزدان
زینت عرش خدا، ولیّهی داور
فاطمه الطّهر، دخت احمد مرسل
واسطه الفیض، جفت ساقی کوثر
صَفوت[۲] حق، صاحب مقام ولایت
مطلع انوار یازده دُر و گوهر
فاتحهی[۳] علم و حلم و نسل محمّد
جامعهی زهد و قدس و طهر مطهّر
دور زده قرنها به معرفت او
در همهی طور[۴] و کور[۵] ز اوّل و آخر[۶]
فرض نموده خدا اطاعت او را
بر همهی ممکنات ز اکبر و اصغر
داده خدایش کتاب، گر چه نبی نیست
کرده عطایش علوم، بیحد و بیمر[۷]
ریزهخور خوان اوست مؤمن و کافر
در خط فرمان اوست طارم اخضر[۸]
ارض و سماوات شد ز نورش پیدا
دایرهی کون را وجودش محور
خلقت نورش ز ممکنات، مقدّم
گر چه از آنها ظهور اوست مؤخّر
کس نتوان پی برد به کُنه[۹] جلالش
معرفت ذات اوست غیر میّسر
اوست محیط[۱۰] و مُحاط[۱۱] مینتواند
پی ببرد بر محیط خود؛ فَتَدبّر[۱۲]
کس نشناسد مقام رفعت او را
جز پدر و مرتضی که بودش شوهر
همسر او کس نبُد به عالم[۱۳] ایجاد
گر که نمیگشت خلق، حیدر صفدر
بست خدا عقد او به عرش معلّا
با علی مرتضی، کنندهی خیبر
نحله[۱۴] و کابین[۱۵] او، جحیم و جنان را
کلّاً با رُبع[۱۶] ارض کرد مقرّر
شاهد این ازدواج، خیل ملایک
با همهی حور عین به محضر داور
مجری ایجاب[۱۷] عقد، ذات خدا بود
روح الامین در قبول گشت مؤمّر[۱۸]
کرد به امر خدا نثار در این جشن
زیور خود را درخت طوبی یکسر
از دُر و یاقوت [و] لعل و لؤلؤ و مرجان
آن چه به خود برگرفته از زر و زیور
از پی برچیدنش جمیع ملایک
سبقت بر یکدگر گرفته سراسر
تا به قیامت برند هدیه و گویند
هست نثار زَواج[۱۹] بانوی محشر
دخت رسول خدا و عصمت کبری
حجّت و ناموس حقّ و زهرهی ازهر[۲۰]
جان به فدایت! که خود تو سرّ خدایی
کشتی ایجاد را تو باشی لنگر
هست رضایت، رضای خالق یکتا
خشم تو، خشم خدای خالق اکبر
گر چه گنهکار و روسیاه و حقیرم
هست امیدم که خود مرانیام از در
عاصی «حیران» که زاد راه ندارد
جز درِ جودت نکوبد او درِ دیگر
[۱]. دیوان حیران، ص ۱۱ ـ ۱۳؛ ۲۸ بیت؛ این قصیده در کتاب «یاس شقایقگون» ص ۸۵ ـ ۸۸ هم آمده است.
[۲]. خالص، ناب، برگزیده.
[۳]. سرآغاز، آغاز کار، اوّل چیزی.
[۴]. نوع، حالت، چگونگی، نوبت؛ ج: اطوار (کنایه از زمانهای گوناگون است).
[۵]. دَوَران و حرکات مستدیرهی افلاک؛ ج: اکوار (اشاره به زمانهای مختلف دارد).
[۶]. این بیت اشاره دارد به این روایت شریف از مولایمان حضرت امام جعفر صادق۷ که فرمودند: «و هی الصّدیقه الکبری و علی معرفتها دارتِ القُرونِ الاولی». آیه الله غروی اصفهانی به همین مضمون چنین لطیف اشارت دارد:
وَ حُبّها مِن الصّفاتِ العالیه
علیه دارَتِ القُرون الخالیه
(انوار القدسیه، ص ۲۱)
ترجمه: و دوستی او از صفات عالی و ارزنده است؛ قرنهای گذشته بر محور او دور زدهاند.
[۷]. بیشمار، بیحد، بیاندازه.
[۸]. طارم اخضر، کنایه از آسمان است.
[۹]. حقیقت، باطن، پایان هر چیز.
[۱۰]. احاطه کننده، فروگیرنده.
[۱۱]. احاطه شده.
[۱۲]. پس فکر کن، پس تدبّر کن.
[۱۳]. در مأخذ، «در عالم» آمده که در این صورت، حرف «عین» تلفّظ نمیشود لذا تبدیل شد.
[۱۴]. (به کسر نون) مهریه، کابین.
[۱۵]. مهریه، مهر، صداق، نحله.
[۱۶]. یک چهارم.
[۱۷]. واجب کردن، لازم گردانیدن، پذیرفتن، طرف عقد واقع شدن.
[۱۸]. امر شده.
[۱۹]. نکاح و عروسی.
[۲۰]. روشن، درخشان، درخشانتر.
پاسخ دهید