معنای توکّل داشتن به خداوند
معنای توکل این نیست که انسان تنبلی کند بار خود را بر عهدهی خدا بگذارد، نه، گاهی مواقع بعضی اینطور هستند، توکّل را بد فهمیدهاند. مقدّس بازیهایی انجام میدهند اسم آن را توکّل میگذارند بعد که نتیجه نمیگیرند از خدا گلهمند میشوند، میگویند ما که به تو توکّل کردیم. اسم آن توکّل نبود تنبلی بود. ما گاهی مواقع میخواهیم خدایی کنیم کار خراب میشود، گاهی مواقع ما میخواهیم خود رزّاق شویم از هر راهی دربیاوریم، مگر تو رزّاق هستی؟ تو بنده هستی. کارمندی که یک مشکل در زندگی او درست شده، بچّهی او بیمار شده احتیاج به عمل دارد پول هم ندارد. کارگر، کاسب، کارمندی که در این مخمصه قرار گرفتهای، در زندگی تو مشکل ایجاد شده، تو به سمت حرام نرو، تو نزول نکن، تو رشوه نگیر، ببین خدا برای تو از کجا درست میکند.
حاج آقا از کجا درست میکند؟ راهی برای من نمانده است. تو چه کار داری خود خدا وعده داده از جایی که به گمان تو نمیرسد برای تو درست میکنند، تو چند کانال خدا را میشناسی؟ خدا میگوید از آنجایی که به گمان تو نمیرسد من برای تو میفرستم. ببینید در واقع اینطور است، توکّل در یک جمله خیلی ساده برای اینکه در ذهن بماند به این معنا است که تو بندگی کن خدایی را به خدا بسپار، تو بندگی خود را بکن کم نگذار، زحمت خود را بکش، امّا نتیجه را به خدا واگذار کن. به یاد دارید امام راحل بزرگوار ما در آن سختیهای اوّل انقلاب چقدر این جمله را تکرار میکرد و به همه درس میداد: ما مأمور به وظیفه هستیم مأمور به نتیجه نیستیم. ما مأمور به وظیفه هستیم وظیفهی تو بندگی است، بندگی خود را بکن نتیجه با خدا است، او خدایی خود را بلد است. گفت:
گرت هواست که معشوق نگسلد پیوند نگاه دار سر رشته تا نگه دارد
اگر میخواهی تو را رها نکنند:
گرت هواست که معشوق نگلسد پیوند نگاه دار سر رشته تا نگه دارد
تو سررشتهی بندگی خود را نگه دار خدا سر رشتهی خدایی خود را بلد است.
پاسخ دهید