مراقبت نفس
جان همه روز از لگدکوب خیال وز زیان و سود وز خوف زوال
نی صفا می ماندش نی لطف و فر نی بسوی آسمان راه سفر
دلی که شلوغ است و لگدکوب خیالات است.
نی صفا می ماندش نی لطف و فر نی بسوی آسمان راه سفر
یک کسی خدمت آیت الله آقای اراکی رسید. رضوان خدا بر این مرجع بزرگوار تقلید. آقای اراکی واقعاً یک تکه نور بود، یک قرن بندگی. اگر کسی در نزد او مینشست، واقعاً احساس کوچکی میکرد، در مقابل کسی که یک قرن بندگی کرده است. سنّ ایشان بسیار بالا بود، نزدیک صد سال داشتند. هر کسی نزد ایشان میرسید، میگفت یک چیزی به من بگو، یک نصیحتی بکن. به تناسب شغل این طرف. میگفت شغل تو چیست؟ مثلاً میگفت برای کدام شهر هستی؟ به تناسب شهر او، شغل او، به تناسب اسم او، به تناسب، یک چیزی قابل استفاده به او میگفت. یک کسی خدمت آقای اراکی رسید، گفت: آقا من را یک نصیحتی بکن. آقای اراکی فرمودند: آقا جان شغل شما چیست؟ گفت: من نجّار هستم، در و پنجره درست می کنم. آقای اراکی فرمودند یک در و پنجره هم برای روح خود درست بکن. در و پنجرهی روح انسان همین ورودی و خروجیها است، انسان همینها را محکم بکند.
البتّه همین هم کار سختی است، همین کار سادهای نیست. آنهایی که یک مقدار با خود زحمت کشیدند و کار کردند، میدانند همین کار ساده، همین پلهی اوّل عفّت کار سادهای نیست، کار سختی است ولی خوب همین است، بهشت رفتن سختی دارد. جهنّم رفتن است که سختی ندارد. جهنّم هیچ سختی ندارد. همینطور انسان لیز می خورد و به جهنّم می رود. اصلاً سختی ندارد. رها بودن سختی دارد؟ هرز بودن سختی دارد؟ زبان هر چه دوست داری بگو، گوش هر چه دوست داری بشنو. چشم هر چه دوست داری ببین. شکم هر چه دوست داری راهی شکم بکن، اینکه سختی ندارد. رها بودن و هرز بودن سختی ندارد. انسان لیز میخورد و به جهنّم میرود. بهشت رفتن است که ترمز میخواهد.
پاسخ دهید