داستان رد شدن قوم بنی اسرائیل از دریا در قرآن

در قرآن یک قضیه‌ای است، این دیگر در قرآن است همه‌ی شما خواندید امّا تقاضا می‌کنم یک بار دیگر این را ببینید، نمی‌دانم به این توجّه کردید با نه. دارد وقتی حضرت موسی شبانه قوم بنی اسرائیل را از مصر فراری داد، این کسانی که بردگی می‌کردند، این‌ها را از دست فرعونی‌ها نجات داد و طوری که فرعونیان نفهمند این‌ها را شبانه بیرون کشید. حالا جای تأمّل دارد که این بزرگوار چه قدرت سازماندهی داشت به گونه‌ای یک قوم را بیرون آورد که فرعونیان شب متوجّه نشدند، صبح متوجّه شدند. از آن طرف فرعونی‌ها وقتی صبح بلند شدند، دیدند که این برده‌های آن‌ها -بنی اسرائیل- نیستند. یک لشکر شدند، سواره به سرعت به دنبال آن‌ها رفتند. آن‌ها دیگر خیلی سریع می‌رفتند. قوم بنی اسرائیل و حضرت موسی به رود نیل رسیدند.

رود نیل آن زمان هم یک دریا بود، الآن هم یک دریا است. یک رودخانه‌ی معمولی نیست که انسان پای خود را بالا بزند و از آن رد بشود. وقتی به این دریا رسیدند، دیدند جلوی آن‌ها بن‌بست است، دیگر نمی‌توانند بروند. پشت سر را نگاه کردند دیدند قوم فرعونی‌ها دارند می‌آیند. نه راه پیش دارند و نه راه پس. در بن‌بست گرفتار شدند. به حضرت موسی اعتراض کردند. «فَلَمَّا تَراءَا الْجَمْعانِ»[۱] وقتی به قدری لشکریان فرعون نزدیک شدند که این دو جمعیت یکدیگر را می‌دیدند، «قالَ أَصْحابُ مُوسى‏ إِنَّا لَمُدْرَکُونَ» به حضرت موسی اعتراض کردند که ما گرفتار شدیم، ما بیچاره شدیم، موسی تو بودی ما را بدبخت کردی. اعتراض‌ها شروع شد. ما داشتیم زندگی خود را می‌کردیم، تو ما را بیرون آوردی. حالا آن زندگی از مرگ برای آن‌ها بدتر بود. زیر بار فرعونیان بردگی می‌کردند. امّا خوب حالا که گرفتار شده بودند، به حضرت موسی اعتراض کردند.

توکّل حضرت موسی بر خداوند

حضرت موسی نمی‌دانست که این دریا می‌خواهد شکافته بشود، اگر می‌دانست من و شما هم آن‌جا بودیم، آرامش خود را حفظ می‌کردیم. امّا حضرت موسی این را نمی‌دانست، امّا این را می‌دانست که من بندگی او را می‌کنم، خدا خدایی خود را بلد است. لذا با آرامش برگشت به این بندگان خدایی که دیگر بریده بودند، فرمود: چه خبر است، «إِنَّ مَعی‏ رَبِّی سَیَهْدینِ»[۲] ما خدا داریم، ما را هدایت می‌کند. یا موسی چطور هدایت می‌کند؟ چطور آن را نمی‌دانم، امّا می‌دانم که ما را کمک می‌کند. همان‌جا خطاب رسید یا موسی: «اضْرِبْ بِعَصاکَ الْبَحْرَ»[۳] با چوب خود به دریا بزن. وقتی زد، دریا شکافته شد. همین امواج مثل دیوار ایستادند. همان چیزی که سبب هلاکت می‌شود، سبب نجات شد. ایستاد و کف دریا پیدا شد، برویم. وقتی که حضرت موسی و قوم بنی اسرائیل از این آب رد شدند، علی القاعده اگر من و شما آن‌جا باشیم بلد هستیم، این کار را می‌کنیم وقتی که انسان از یک پل رد شده است، می‌زند پل پشت سر خود را خراب می‌کند که دشمن به او نرسد. قاعدتاً حضرت موسی باز با این چوب خود باید به دریا می‌زند که به هم می‌آمد که فرعونیان نرسند.

امّا می‌دانید خداوند متعال چه فرمودید؟ فرمود: «وَ اتْرُکِ الْبَحْرَ رَهْواً»[۴] موسی بگذار دریا همین‌طور شکافته شده باشد. بگذار همین‌طور باشد. برنگشت به خدا بگوید خدایا اگر همین‌طور شکافته باشد، همین‌طور که ما رفتیم، آن‌ها هم باز می‌آیند به ما می‌رسند، همان آش است و همان کاسه. برنگشت این را به خدا بگوید، تو چه کار داری، وقتی به تو گفتند برو، بگو چشم. حضرت موسی هم گفت: چشم. وقتی که این بزرگوار با قوم بنی اسرائیل از این شکاف بیرون رفتند، آخرین نفر از قوم بنی اسرائیل که از شکاف بیرون رفت، آخرین نفر از فرعونیان وارد این شکافته شد. وقتی همه‌ی آن‌ها وارد شدند، خداوند متعال فرمان داد و این آب بر هم آمد، همه‌ی آن‌ها غرق شدند. موسی دیدی! تو بندگی کردی ما چقدر خوب خدایی کردیم. به گمان تو می‌رسید این‌طور ما نیاز تو را برطرف بکنیم؟ «وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ»[۵]

کار خود گر به خدا بازگذاری حافظ                 ای دو صد عیش که با بخت خداداده کنی.

اگر آدم بلد باشد تکیه بر خدا بکند. ما هیچ موقعی از تکیه کردن بر خدا و توکّل بر او کردن ضرر نکردیم. خوشا به حال آن کسانی که در راحتی، در خوشی و ناخوشی، در عافیت و بلا، در همه حال بر او توکّل می‌کنند.


 

[۱]– سوره‌ی شعراء، آیه ۶۱٫

[۲]– همان، آیه ۶۲٫

[۳]– همان، آیه ۶۳٫

[۴]– سوره‌ی دخان، آیه ۲۴٫

[۵]– سوره‌‌ی طلاق، آیه ۳٫