راههای مناسب برای امر به معروف و نهی از منکر در خانواده
یک آقایی است، الآن سنّی از ایشان گذشته است، میگفت: من جوان بودم، شاید نوجوان ۱۶، ۱۷ سال داشتم، میگفت یک شبی با دوستان خود بودم، نمیخواستم شب به خانه بروم. اوّلین باری بود که نمیخواستم شب به خانه بروم. به یکی گفته بودم به پدر و مادرم بگو من شب نمیآیم. اتّفاقاً آن واسطه هم نگفته بود از یاد برده بود یا هر چیزی نگفته بود. ما شب را با دوستان خود بودیم. صبح به خانه رفتم. میگوید رفتم وارد حیاط شدم، دیدم پدرم روی ایوان ایستاده است، ناراحت. میدانستم که خیلی ناراحت است. گفتم: چه اتّفاقی افتاده است؟ برگشت به من با وجود همهی ناراحتی خود یک کلمه گفت، گفت فلانی این رسم رفاقت نبود. شب گذشته من و مادر تو تا صبح نخوابیدیم. میگوید بعد هم فهمیدم که آن واسطه به پدر و مادر من خبر نداده بوده که من شب نمیآیم، خیلی دلم برای آنها سوخت، اینها تا صبح نخوابیدند، نگران بودند. آن وقت با وجود این همه ناراحتی و بیخوابی صبح که میخواست به من بگوید، اینقدر خوب گفت. فقط گفت این رسم رفاقت نبود که ایشان هم میگفت من دیگر فهمیدیم که چه کار بکنم، دیگر تکرار نشد.
یک نفر دیگر هم میگفت، میگفت: من سیگاری شده بودم و از پدر خود مخفی میکردم. میدانستم پدر من بسیار ناراحت میشود اگر بفهمد من سیگاری شدم، خیلی از سیگار بدش میآید، پنهان میکردم. میگوید یک شب زیر رخت خواب خود چند تا سیگار گذاشته بودم و حالا میخواستم بخوابم. اتّفاقاً آن شب پدرم آمد و رخت خواب خود را در کنار رخت خواب من انداخت. همینطور شروع به خمیازه کشیدن کرد و پای خود را دراز کرد و پای او به رخت خواب من خورد و سیگارها پیدا شد. من گفتم الآن بسیار عصبانی میشود. میدانستم که این چقدر بدش میآید. من هم که کاری نمیتوانستم بکنیم، همینطور دراز کشیده بودم فقط ببینم چه کار میخواهد بکند. میگوید پدر من رو به قبله نشست، گفت: خدایا اگر این سیگاری شدن فرزند من آغاز اعتیاد او باشد، من را از دنیا ببر. من طاقت دیدن انحراف فرزند خود را ندارم. میگوید وقتی دیدم این پدر اینطور دارد به خاطر من درخواست مرگ میکند که مبادا من در انحراف بیفتم، همانطور که دراز کشیده بودم عهد کردم، خدایا تمام شد، این را کنار گذاشتم و همینطور هم شد، این را کنار گذاشتم. راههای زیبایی هم دارد که انسان اگر بخواهد امر به معروف و نهی از منکر بکند از این راهها…
پاسخ دهید