ترس بزرگان از شیطان
حقیقتاً شیطان یک موجود است، یک موجود تخیّلی نیست، یک موجود واقعی است. در این عالم لشکرکشی دارد، هم از طایفهی خود، هم از انسانهایی که شیطان صفت هستند و در خدمت قرار گرفته است. آنها را در خدمت خود قرار داده است. یک موجود واقعی است. در بعضی از روایتها وقتی لشکرکشی شیطان را گفته است که بعضی از فرماندهان آن کوتاهی میکنند، شیطان آنها را گردن میزند. بعضی از فرماندهان خود را وقتی که کوتاهی میکنند، گردن میزند. جنود دارد، لشکریان دارند. خدا رحمت کند مرحوم آقای آقا شیخ مرتضی زاهد را. دوستان بزرگوار یک کتابی است شاید بعضی از شما دیده باشید. اصلاً اسم کتاب شیخ مرتضی زاهد است. تأثیر این کتاب از صد تا درس اخلاق درجهی یک بیشتر است. مرحوم آقای آقا شیخ مرتضای زاهد هنوز به هر حال نوادههای ایشان و فرزندان ایشان هستند، در تهران هستند، در اطراف خود شما هستند. هنوز اینها زنده هستند. خیلی سال نیست مثلاً ۵۰ سال است ایشان مرحوم شده است. ایشان از بزرگان تهران بود. حضرت امام بسیار ایشان را دوست داشت، خیلی به ایشان ارادت دارد.
این آقای آقا شیخ مرتضای زاهد در همین تهران ما یک نماز جماعتی داشت که مردم خیلی از این طرف و آن طرف میآمدند، پشت سر ایشان نماز میخواندند. بعد از نماز معمولاً برمیگشت و یک روایتی میخواند و یک مسئلهی شرعی میگفت و یک مقدار صحبت میکرد. یک مرتبه بعضی از اینها که همیشه با ایشان بودند، پشت سر ایشان نماز میخواندند و از ملازمین ایشان بودند، دیدند آقا یکی دو روز است پریشان است، دقّت کافی را ندارد. یکی دو جای نماز را مثلاً فرض کنید تشهّد باید رکعت دوم بنشیند، ننشست باز دو مرتبه نشست. جایی که نماز را باطل نمیکند. تعجّب کردند ایشان با آن حضور قلب با آن حالات. حتّی دیدند در صحبت هم وقتی صحبت میکند، منظّم نیست، گاهی موقعها پراکندهگویی میکند. صحبت ایشان مثل همیشه مرتّب نیست. حتّی یکی از کسانی که با ایشان تا خانه میرفت، میگفت در خیابان دقّت کافی را نداشت، اگر من دست او را نمیگرفتم، ماشین به او میزند. معلوم بود که مضطرب است، معلوم است که پریشان است. یک دو سه روز وضعیت او اینطور بود، یکی از او پرسید، یکی از این کسانی که عرض میکنم همیشه پشت سر ایشان بود و رودربایستی او هم با آقا کمتر بود، پرسید گفت: آقا چند روز است شما پریشان هستید، اتّفاقی افتاده است؟ گفت: بله که اتّفاقی افتاده است. گفتم: خوب چه شده است؟ گفت: من دو سه روز قبل یک روایت از پیغمبر خواندم، آن روایت من را پریشان کرد. چون اهل باور بود، روایات اهل بیت را هم باور داشت. گفت یک روایت از پیغمبر خواندم، آن روایت من را پریشان کرد و آن روایت این است که پیغمبر اکرم به امیر المؤمنین فرمود: یا علی به تعدادی که تو از راههای هدایت و دستگیری بلد هستی، شیطان هم از راههای گمراه کردن مردم بلد است. فوت و فن آن را وارد است. بعد آقا شیخ مرتضای زاهد گفته بود حالا من با یک چنین شیطانی چه بکنم؟ میخواهید نگران نباشم، می خواهید پریشان نشوم. یک چنین موجودی که قسم خورده است، به جان ما افتاده است.
خدا رحمت کند مرحوم ملّاصدارا آن فیلسوف بزرگ اسلامی، در یکی از کتب تفسیر خود میگوید، میگوید: شیطان برای حضرت آدم و حوّا قسم خورد میخواهد آنها را نصیحت بکند، آنها را فریب داد. برای ما که قسم خورده است میخواهد ما را فریب بدهد. دیگر چه کار میخواهد بکند!؟ برای حضرت آدم و حوا قسم خورد که میخواهد آن ها را نصیحت بکند «وَ قاسَمَهُما إِنِّی لَکُما لَمِنَ النَّاصِحینَ»[۱] آنها را فریب داد و آنها را از بهشت بیرون کرد. برای ما که شمشیر را از رو بسته است، قسم خورده است : «فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ»[۲] خدایا به عصمت تو قسم که من همه را فریب میدهم. «إِلاَّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصینَ» مگر آدمهای مخلصی که به هر حال خود را به خدا سپردند و کلاسهایی را طی کردند.
[۱]– سورهی اعراف، آیه ۲۱٫
[۲]– سورهی ص، آیه ۸۲٫
پاسخ دهید