راضی بودن به مدیریت خداوند در عالم

خدا مرحوم آیت الله حاج شیخ محمّدتقی بافقی را رحمت کند که با رضاخان هم در قضیه‌ی کشف حجاب درگیر شده بود و از عاشقان امام زمان بود. در تأسیس حوزه‌ی علمیّه‌ی قم کنار مرحوم مؤسّس مرحوم آقای حائری بود و به هر حال خیلی کمک‌کار بود. انسان بسیار باعظمتی بود. نقل می‌کنند ایشان در آخر عمر یک سکته‌ای کرده بود و در بستر افتاده بود. بعد از سکته‌ی اوّلی که کرد، بعد از مدّت کوتاهی سکته‌‌ی دوم را هم کرد و دست‌های او از کار افتاد، به گونه‌ای که غذا در دهان او می‌گذاشتند. شخصی به عیادت او رفت، گفت: حاج آقا حال شما چطور است؟ با آن لهجه‌ی زیبای یزدی گفت: الحمد لله، بهتر از این نمی‌شود! از صبح تا به حال ناز دست‌‌های من را هم می‌کشند، می‌گویند دست‌ها دیگر کار نکنید، ما لقمه در دهان شما می‌گذاریم.

این‌ها عالم را چگونه می‌دیدند؟ این‌ها زیبا می‌دیدند، چون خود آن‌ها زیبا بودند. گفت:

منم که شهره‌ی شهرم به عشق ورزیدن               منم که دیده نیالوده‌ام به بد دیدن

این‌ها بد نمی‌دیدند، زیبا می‌دیدند؛ چون خدای زیبایی دارد در این عالم مدیریت می‌کند، آن‌ها هم زیبا می‌دیدند. چنین افرادی که به مدیریت خدا در این عالم راضی هستند، اصلاً جایی به بن‌بست می‌رسند؟ اصلاً کم می‌آورند، دچار افسردگی می‌شوند؟ به خودکشی می‌رسند؟

این‌که شما می‌بینید در بعضی از جاها بعضی از افرادی که ثروتمند هستند و در ثروت غلت می‌خورند، با این‌که خیلی ثروتمند هستند، از جهت مادّی ثروت دارند، امّا از جهت دینی فقیر هستند، پوچ هستند. افرادی که خدا و مدیریت خدا را در این عالم باور دارند و می‌دانند چه کسی دارد این عالم را ربوبیّت می‌کند، در زندگی کم نمی‌آورند.