در این متن می خوانید:
      1. پرهیز از عجب

پرهیز از عجب

از آسیب‌ها و آفات و عیوبی که می‌تواند متوجّه ما، اهل دیانت، اهل عبادت، اهل ریاضت و خوبان بشود این است که اعمال خوب خود را می‌بینند و به اعمال خود تکیه می‌کنند. دنیای که ما آمدیم تکیه‌گاه‌ها را خراب کنیم و فقط به خدا تکیه کنیم آدم اعمال خود را می‌بیند و به اعمال خود تکیه می‌کند و گاهی اوقات کم کم این اعمال باعث می‌شود که شخص دچار عجب شود، کم کم باعث می‌شود که از خدا طلبکار و متوقّع بشود. به محض این‌که اشکی می‌ریزیم و چند نماز با حال خوب می‌خوانیم، به محض این‌که کار خیری از ما سر می‌زند اصلاً گویی لحن حرف زدن ما هم با خدا عوض می‌شود، طلبکارانه حرف می‌زنیم. خدایا ببین من آمدم بقیه‌ی کارها با تو، من آمدم تو آمدی؟ آیا تو آمدی یا تو را آوردند؟ به تو توفیق آمدن دادند. چرا این‌طور حرف می‌زنی؟ گاهی اوقات مواظب لحن حرف زدن خود نیستیم.

مرحوم نراقی در کتاب معراج السّعادۀ قضیه‌ای را از حضرت ایّوب نقل کرده است که بسیار زیبا است. شما می‌دانید که حضرت ایّوب به عنوان مظهر صبر در قرآن معرّفی شده است، بلاها و مصیبت‌های سنگینی بر او وارد شده است. در یک امتحان الهی اموال او از بین رفت، گاو و گوسفندانی داشت که همه از بین رفتند. به خداوند متعال عرض کرد: خدایا من صبر و شکر می‌کنم و هیچ گله‌ای از تو ندارم. یک مدّت گذشت و در حادثه‌ی دیگری بعضی از فرزندان او از دنیا رفتند. گفت: خدایا امانتی بود که به من دادی و خود تو گرفتی، صبر و شکر می‌کنم و گله‌ای نمی‌کنم. باز حادثه‌ی دیگری برای او پیش آمد و خداوند متعال او را به بعضی از مرض‌های جسمی مبتلا کرد و او درد و سختی می‌کشید. گفت: خدایا صبر و شکر می‌کنم، گله‌ای از تو ندارم. تا این‌که کم کم بین مردم شایعه‌ای افتاد که حتماً ایّوب مشکلی دارد که خدا برای او بلا می‌فرستد. کم کم از جهت آبرویی برای او شایعه ساختند. این‌جا است که حضرت ایّوب در این نقل به خداوند متعال عرض کرد: خدایا، اموال من از بین رفت صبر کردم، فرزندان من بعضاً از بین رفتند صبر و شکر کردم، بدن من مبتلا به بیماری‌های جسمی شد صبر کردم امّا نمی‌توانم در مورد آبرو صبر کنم. خطاب رسید که ایّوب در موارد قبل تو صبر کردی یا ما توفیق صبر را به تو دادیم؟ این‌که می‌گویید آن موارد را صبر کردم امّا این یک مورد را نمی‌توانم مگر خودت در آن موارد صبر کردی؟ آن هم ما به تو توفیق صبر دادیم که در این نقل دارد که حضرت ایّوب به دهان خود زد که چه گفتم؟! صبر کردم نه، او به من توفیق صبر داد «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ»، «وَ ما بِکُمْ مِنْ نِعْمَهٍ فَمِنَ اللَّهِ»[۱] خوبی‌ها از طرف خدا است که به شما توفیق می‌دهد.


 

[۱]– سوره‌ی نمل، آیه ۵۳٫