در این متن می خوانید:
      1. قبیله انحراف
      2.  
      3.  پی نوشت ها

قبیله انحراف

در طول تاریخ اسلام عزیز جریانهای انحرافی فراوانی ظهور و افول کرده‌اند، لکن برخی از آنها با عوام‌فریبی و حکومت‌گرایی توانستند در جوامع اسلامی به عمر کوتاه خود چند صباحی بیفزایند، لکن در نهایت طبق وعده الهی از بین خواهند رفت: (إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقًا).[۱]

تمام جریان‌های انحرافی در یک نقطه با هم مشترک‌اند: همه آنها می‌کوشند بر اساس خودخواهی ها و جمود فکری خود دین را به نفع خود تفسیر کنند و آن را ابزار اثبات و استقرار خود قرار دهند و در واقع، از آموزه‌های دینی علیه خود دین بهره می‌جویند. بدین ترتیب میان مسلمانان تفرقه ایجاد می‌کنند:(یُرِیدُونَ أَن یُفَرِّقُواْ بَیْنَ اللّهِ وَرُسُلِهِ وَیقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَکْفُرُ بِبَعْضٍ وَیُرِیدُونَ أَن یَتَّخِذُواْ بَیْنَ ذَلِکَ سَبِیلاً)،[۲] و (یُرِیدُونَ أَن یُطْفِؤُواْ نُورَ اللّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَیَأْبَى اللّهُ إِلاَّ أَن یُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ).[۳]

علل و عوامل متعددی در انحرافات فکری و عقیدتی و فرقه‌سازی  و جریان‌سازی میتواند دخیل باشد که از عمده‌ترین آنها، دوری از الگوها و اسوه‌های الهی است. خداوند متعال، پیامبر اکرم(ص) و اولیای الهی را اسوه و الگوی انسان‌ها در تمام زمینه‌ها قرار داده است. هر کس از این اسوه‌ها دور باشد، در تفسیر و تبیین آموزه‌های دینی و کتاب و سنّت، با مشکل مواجه خواهد شد و در نهایت، انحراف فکری و تفسیر انحرافی از دین به جامعه تحویل میدهد:(لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ)،[۴] (لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِیهِمْ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ).[۵] (فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ)،[۶] مصداق تام اهل ذکر پیامبر اکرم(ص)و معصومین: هستند: (وَمَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا)[۷] یا (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَکُونُواْ مَعَ الصَّادِقِینَ).[۸] بر اساس روایات، وقتی درباره امور دینی اختلاف پیدا شد، باید کتاب قرآن و سنّت رسول خدا(ص) مراجعه کرد و تفسیر به رأی نکرد: (وَابْتَغُواْ إِلَیهِ الْوَسِیلَهَ)،[۹] یا در امور آنها را واسطه قرار دهید. پیامبر اکرم(ص)به ما مسلمانان سفارش کرده‌اند:إنّی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی أهل بیتی، إن تمسّکتم بهما لن تضلّوا أبداً. [۱۰]

در حدیثی دیگر فرمودند:

إنّما مثل أهل بیتی فیکم کمثل سفینه نوح من رکبها فیها نجی و من تخلّف عنها غرق.[۱۱]

و أهل بیتی أمان لأمّتی من الاختلاف.[۱۲] فإذا خالفتها قبیله … فصاروا حزب إبلیس.[۱۳]

اینها نمونه هایی از آیات و روایاتی است که برای در امان ماندن امت اسلامی از هرگونه کج‌اندیشی و انحراف و برای پیدا کردن راه حق و حقیقت و صراط مستقیم(اسلام ناب)، اسوه و الگوهایی را توصیه می‌کند.

و هم‌چنین عواملی چون افراط و تفریط در فهم باورها و آموزه‌های دینی، فریب خوردن از دشمنان، جهل و نادانی،  خودخواهی و خودبینی، منفعت‌طلبی، ریاست‌طلبی، تحریف دین، دنیاگرایی، هواپرستی، اباحی‌گری، نفوذ فرهنگ‌های بیگانه، عمل نکردن به آموزه‌های دینی، تفسیر به رأی و …، از اسباب دیگر انحرافات به شمار می‌روند.

یکی از این قبیله‌های منحرف، موسوم به وهابیت است که ریشه‌های فکری آن به قرون اولیه اسلام بر می‌گردد. این جریان فکری در سه نوبت ظهور و بروز داشت:

ابتدا در قرن چهارم هجری توسط ابومحمد حسن بن علی بن خلف بربهاری (۲۳۳ـ ۳۳۹ق) این جریان انحرافی مطرح شد. وی هر نوع مرثیه‌خوانی بر امام حسین۷ و اهل‌بیت: را ممنوع کرد و حکم قتل عزاداران و مرثیه‌خوانان اهل‌بیت عصمت و طهارت: را صادر و هرگونه زیارت قبور اولیای الهی و ائمه: را منع کرد و کسانی که زیارت قبور را جایز می‌دانستند (اعم از شیعه و سنی)، کافر و گمراه قلمداد می‌کرد و دستور داد هر کس با باورهای او مخالفت ورزد، اموالش را غارت کنند و خرید فروش آنها را بر هم بزنند.[۱۴]

بربهاری و پیروان او برای خداوند مانند و شبیه قائل بودند و ذات احدیت را دارای کف و دست و انگشتان و دو پا یا کفشی از طلا و صاحب گیسوان تصور می‌کردند.[۱۵] در تفسیر آیه شریفه (عَسَى أَن یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقَامًا مَّحْمُودًا)،[۱۶] می‌گفتند که خداوند روز قیامت پیامبرش را کنار خودش و بر روی عرش می‌نشاند، اما اهل‌سنّت این تفسیر را نپذیرفتند. این تفسیر انحرافی، باعث بروز فتنه و کشتار گشت؛ به‌طوری که عده‌ زیادی از طرفین به خاک و خون کشیده‌ شد‌ند.[۱۷]

برداشت‌های سطحی و ظاهری بربهاری و پیروان او از آیات قرآن کریم و تفسیر به‌رأی، تکیه بر باورها و دریافت‌های ذهنی، غرور و نادانی و تعصب جاهلی آنان سبب شد که فتنه‌جویی آنان بالا بگیرد و آرامش از جامعه رخت بربندد. خلیفه الراضی، حاکم وقت، با نکوهش باورها و رفتارهای این گروه با آنان به مبارزه برخاست و بربهاری و پیروان او را پراکنده کرد.

۱ – در قرن هشتم هجری احمد بن‌تیمیه (‌۶۶۱ ـ ۷۲۸ق) این جریان را به طور آشکار و گسترده مطرح ساخت و او بار دیگر احادیث تشبیه و تجسیم و جهت داشتن خداوند را مطرح کرد و بر حفظ ظواهر آنها اصرار ورزید. بدین ترتیب انحراف خود را آشکار ساخت، به ویژه موقعی که ساکنان شهر «حماه» از وی خواستند تا آیه (الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى)[۱۸]را تفسیر کند، وی در تفسیر این آیه دچار لغزش شد و برای خداوند مکانی در فراز آسمان‌ها تعیین کرد که بر عرش متکی است.[۱۹] وی با این تفسیر نادرست خود، آشکارا برای خداوند، جهت و سمت جسمانی قائل شد.[۲۰]

به نظر ابن‌تیمیه، پیامبران و اولیای الهی پس از مرگ، هیچ تفاوتی با افراد عادی ندارند. وی معتقد بود که هرگونه مسافرت به قصد زیارت قبور انبیا و صالحان و نذر کردن، سوگند خوردن و بوسیدن و مسح کردن مزار آنان حرام و مایه شرک است.

ایشان آیات و روایات مربوط به فضایل و مناقب امام امیرالمؤمنین علی(ع)و خاندان پاک او را که بسیاری از محدثان به صحت آن تصریح کرده‌اند، بدون ارائه مدرکی، انکار می‌کند و همه را مجعول می‌داند؛ از جمله وی آیه شریفه (إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ)[۲۱] را که طبق نقل ۶۴ محدث و دانشمند اسلامی درباره امام امیرالمؤمنین علی(ع)نازل شده، انکار می‌کند[۲۲] و آیه شریفه مودت[۲۳] را  که به نقل ۴۵ محدث و دانشمند درباره خاندان رسالت نازل شده،[۲۴] تکذیب می‌کند.[۲۵]

انتشار افکار انحرافی ابن‌تیمیه در میان علمای اسلام غوغایی به راه انداخت. علمای اسلام، اعم از شیعه و اهل‌سنّت، بر ضد افکار ابن‌تیمیه قیام کرده و ده‌ها ردیه علیه وی نوشتند.

۱ – سومین بار محمد بن‌عبدالوهاب (۱۱۱۵ ـ ۱۲۰۶ق) در قرن دوازدهم در منطقه نجد رسماً موجودیت قبیله انحراف را اعلام کرد. وی به کمک استعمارگران با استفاده از مبانی فکری ابن‌تیمیه، نظریه‌های او را مجدداً مطرح ساخت. ابن‌عبدالوهاب برای عملی ساختن تفکرات خود با محمد بن‌سعود (نیای خاندان سعودی) امیر منطقه «درعیه»، برای کشورگشایی و به اصطلاح خودشان مبارزه با کفر و شرک پیمان بست. پس از این پیمان، محمد بن‌عبدالوهاب به رؤسای قبایل مهم نجد نامه نوشت و آنان را دعوت به همکاری کرد. سپس به کمک ابن‌سعود و برخی قبائل، لشکری تشکیل داد و علیه مسلمانان قیام کرد و مسلمانان را به کفر و شرک متهم ساخت و با حمله به شهرها، روستاها و مساجد، زیارتگاه‌های صحابه و اولیای الهی را با خاک یکسان کرد و مردمی که در برابر او ایستادگی می‌کردند، به خاک و خون ‌کشید و اموال آنها را به عنوان غنایم جنگی به غارت برد.[۲۶]

بدین ترتیب ابن‌عبدالوهاب با استفاده از شعارهای اسلامی تمام مسلمانان را که به آنها لبیک نگفتند، کافر و مشرک خواند و کشتن و غارت اموال آنها را مباح شمرد و کلیه آثار و شعائر اسلامی را به عنوان مظاهر کفر و شرک واجب الهدم اعلام کرد.

این فرقه به کمک استعمارگران رخنه بزرگی را در جهان اسلام ایجاد کرده‌اند و باعث تفرقه‌ و تضعیف و ایجاد تشتت در میان مسلمین گشته‌اند. آنان در طول تاریخ عامل مهمی‌ در تسلط قدرت‌های بزرگ بر جهان اسلام بوده‌اند و بی‌شک شناخت این فرقه و آگاهی از روش‌ها و ترفندهای تبلیغی آنان، مسلمانان را از فرو غلتیدن در افکار انحرافی آنها باز می‌دارد.

 

منبع: نشریه سراج منیر


 

 پی نوشت ها

[۱]. سوره اسراء، آیه ۸۱٫

[۲]. سوره نساء، آیه ۱۵۰٫

[۳]. سوره توبه، آیه ۳۲٫

[۴]. سوره احزاب، آیه ۲۱٫

[۵]. سوره ممتحنه، آیه ۶٫

[۶]. سوره نحل، آیه۴۳٫

[۷]. سوره حشر، آیه ۷٫

[۸] . سوره توبه، آیه ۱۱۹٫

[۹]. سوره مائده، آیه ۳۵٫

[۱۰]. الجامع الصحیح (سنن ترمذی)، ج۵، ص۶۶۲، ح ۳۷۸۶؛ مسند احمد بن حنبل، ج۸، ص۱۳۸، ح۲۱۶۳۴، و ص۱۵۴، ح۲۱۷۱۱؛ المعجم الکبیر، ج۲، ص۱۵۳، ح۴۹۲۱؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۴، ص۱۲۹، ح۴۷۶۵؛ کنز العمال، ج۱، ص۱۷۲ ـ ۱۷۳، ح۸۷۱ و ۸۷۲٫

[۱۱]. مسند البزار، ج۹، ص۳۴۳، ح ۳۹۰۰، و ج۱۱، ص۳۲۹، ح۵۱۴۲؛  المعجم الصغیر، ج۲، ص۸۴، ح۸۲۵؛ المعجم الاوسط، ج۵، ص۳۵۵، ح۵۵۳۶؛ المعجم الکبیر، ج۳، ص۴۵ ـ ۴۶، ح۲۶۳۶ و ۲۶۳۸، و ج۱۲، ص۳۴، ح۱۲۳۸۸؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۲، ص۳۷۳؛ الصواعق المحرقه، ج۲، ص۴۴۵٫

[۱۲]. المعجم الکبیر، ج۷، ص۲۲، ح۶۲۶۰٫

[۱۳]. الصواعق المحرقه، ج۲، ص۴۴۵٫

[۱۴]. ر.ک: وهابیان، ص ۲۶٫

[۱۵]. الکامل فی التاریخ، ج ۶، ص ۲۴۸٫

[۱۶]. سوره اسراء، آیه ۷۹٫

[۱۷]. الکامل فی التاریخ، ج۸، ص ۲۱۳٫

[۱۸]. سوره طه، آیه ۵٫

[۱۹]. مجموعه الرسائل الکبری، ص ۴۲۹، رساله ۱۱٫

[۲۰]. ر.ک: مختصر منهاج السنه، ج ۱، ص ۲۴۰ـ ۲۷۸٫

[۲۱]. سوره مائده، آیه ۵۵٫

[۲۲]. ر.ک: منهاج السنه، ج ۲، ص ۶۱۱٫

[۲۳]. سوره شوری، آیه ۲۳٫

[۲۴]. ر.ک: الغدیر، ج۳، ص ۱۵۶ ـ ۱۷۲٫

[۲۵]. ر.ک: مختصر منهاج السنه، ج ۱، ص ۳۵۲٫

[۲۶]. ر.ک: روضه الأفکارو الأفهام، ص ۸۱ـ۲۰۳؛ تاریخ آل سعود، ج ۱، ص ۳۱ به بعد؛ تاریخ العربیّه السعودیّه، ص ۱۱۲ ـ ۱۲۰٫