فلک چو کرد لباس سیاه شب بر تن

جهان ز تابش ماه منیر، شد روشن

صفای دیگری امشب، در آسمان پیداست

که چشم دل نشود سیر هرگز از دیدن

به هر طرف نگری بینی اختران سپهر

سر از شعف به در آورده اند از مامن

سبب ز پیر خرد خواستم که: بر پا شور

به نیمه رمضان از چه شد؟ بگو با من

جواب داد: مگر غافلی؟ که امشب هست

ولادت شه دین، حضرت امام حسن

همان شهی که خصال و فضایلش، همه نیک

همان شهی که به کردار و خلق بود حسن

شهی که داشت نشانها، ز حیدر کرار

شهی که فاطمه پرورده بود در دامن

شهی که جامه ی صلح و صفا و پاکدلی

به طول زندگیش بوده یکسره بر تن

همان شهی که به قصد نجات خلق، نمود

طریق حق و حقیقت، حراست از رهزن

شهی که جعده محتاله، کرد مسمومش

شهی که دید ز دونان بسی فریب و فتن

مدیح همچو شهی، کار کلک «فرزین» نیست

که شد به فُسحتِ میدان وصف او، الکن

 

شاعر: عبدالحسین فرزین