عصر امام باقر و صادق علیهما السّلام عصر گسترش علوم اهل بیت علیهم السّلام در زمینههای مختلف بود. این مسأله درباره امام صادق علیه السّلام بیشتر صدق میکند و این به دلیل مصادف شدن بخشی از دوران امامت آن حضرت، با فضای باز سیاسی بود که در نتیجه خلاء سیاسی ناشی از انقراض حاکمیت نیرومند امویان از یک طرف و روی کار آمدن بنی عباس از طرف دیگر به وجود آمده بود. امام توجه تامّ و تمام شیعیان را به اهل بیت جلب کرده و آنان را از تمسک به احادیث دیگران بازمیداشت. این امر مهمترین علت شکلگیری فقه شیعه به صورتی مستقل و اصیل بود و اهمیت آن از پیش تا حدودی در زندگی امام باقر علیه السّلام تبیین شده بود.
در اینجا نیز مروری بر تأکیدهای امام صادق علیه السّلام در این زمینه خواهیم داشت.
امام در روایتی فرمود:
أیّتها العصابه! علیکم بآثار رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سنته و آثار الائمه الهداه من أهل بیت رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله.[۱]
ای شیعیان! آثار رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سنت او و آثار ائمه هدی از اهل بیت پیامبر علیهم السّلام را مد نظر داشته باشید.
همچنین امام صادق علیه السّلام به یونس بن ضبیان فرمود:
یا یونس! ان اردت العلم الصحیح فعندنا أهل البیت، فإنّا ورثنا و اوتینا شرع الحکمه و فصل الخطاب.[۲]
ای یونس! علم راستین پیش ما اهل بیت است؛ زیرا ما راههای حکمت و میزان تشخیص خطا از صواب را به ارث بردهایم.
شیخ حر عاملی در «وسائل الشیعه» بابی تحت عنوان: «باب وجوب الرجوع فی جمیع الاحکام الی المعصومین» گشوده که حاوی احادیث اهل بیت عصمت علیهم السّلام در این زمینه میباشد.[۳]
ابان بن تغلب به عنوان یک شیعه واقعی و آگاه امام صادق علیه السّلام، مذهب شیعه را چنین تعریف میکند:
الشیعه الذین اذا اختلف الناس عن رسول الله صلّی اللّه علیه و آله اخذوا بقول علیّ و اذا اختلف الناس عن علیّ اخذوا بقول جعفر بن محمد.[۴]
شیعیان کسانی هستند که هرگاه مردم در قول رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله اختلاف میکنند، سخن امیر مؤمنان علیه السّلام را میگیرند و وقتی در سخن علی علیه السّلام اختلاف میکنند، قول جعفر بن محمد صادق علیهما السّلام را میپذیرند.
یونس بن یعقوب به امام صادق علیه السّلام گفت: از خود شما شنیدم که از علم کلام نهی فرمودید، امام در جواب او فرمود: انّما قلت: ویل لهم إن ترکوا ما أقول و ذهبوا الی ما یریدون؛[۵]من گفتم: وای بر آنها اگر آنچه را که من میگویم، ترک کنند و به سوی آنچه خودشان میخواهند بروند.
از همین روی است که امام، به شیعیان خود سفارش میکرد تا همدیگر را یاری دهند و میفرمود: رحم اللّه من أحیا أمرنا. امام صادق علیه السّلام روایات خویش را برای شاگردان خود نقل میکرد و شاگردان؛ اعم از شیعه و سنی، روایات آن حضرت را مینوشتند، با این تفاوت که اهل سنت حدیث را از جعفر بن محمد، و از پدرش و او از پدرانش و آنها از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله نقل میکردند؛[۶]به عبارت دیگر، با ذکر سند میآوردند. اما شاگردان شیعه آن حضرت با عنوان «عن ابی عبد الله» و بدون ذکر این سند نقل میکردند؛ زیرا اعتقاد شیعه به عصمت ائمه و امامت آنها و حجّیت قول امام، آنان را از ذکر سند بینیاز میساخت با این حال، امام تأکید داشت که احادیث او همان احادیث رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله است.
حدیثی حدیث أبی و حدیث أبی حدیث جدّی و حدیث جدّی حدیث علی بن ابی طالب و حدیث علیّ حدیث رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و حدیث رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله قول اللّه. [۷]
حدیث من حدیث پدرم و حدیث پدرم حدیث جدم و حدیث جدم حدیث علی بن ابی طالب علیه السّلام و حدیث امیر مؤمنان، حدیث رسول خدا و حدیث رسول خدا، فرمایش خداست.
تقریبا تمامی احادیث امامان شیعه همین حکم را دارد، مگر آنچه که گاه بر حسب ضرورت از کسی نقل میکردند. به ابی بکر بن ابی عیاش گفتند: چرا با این که جعفر بن محمد را درک کرده از او استماع حدیث نکرده است؟! او گفت: از جعفر بن محمد درباره احادیثی که نقل میکرد پرسیدم: آیا چیزی از آنها را خود شنیده است؟- یعنی شیوخ حدیثی دارد- گفت: نه «لکنّها روایه رویناها عن آبائنا» [۸]اینها روایاتی است که از پدران خود نقل میکنیم.
اهمیت این نقل بسیار زیاد بوده و در حقیقت ماهیت عقاید شیعی را از لحاظ اساس و پایه توضیح میدهد. ابن عدیّ میگوید:
و لجعفر بن محمد حدیث کبیر عن أبیه عن جابر و عن أبیه، عن آبائه و نسخا لاهل البیت یرویه جعفر بن محمد؛[۹]
جعفر بن محمد احادیث زیادی از طریق پدرش از جابر دارد و نیز از پدرش، از آباءش و نیز نسخهای برای اهل بیت است که جعفر بن محمد آن را روایت میکند.
او میافزاید: کسانی چون ابن جریح، شعبه بن حجاج و دیگران از او روایت میکنند.
ابو زهره تلاش میکند شیوخ روایتی برای امام صادق دست و پا کرده و اتصال آن حضرت را از کانال آنها غیر از اجداد طاهرینش به رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله مطرح کند و از این نمونه تنها نام قاسم بن محمد بن ابی بکر را ذکر کرده است.[۱۰]
باید گفت که اگر بنا بود امام صادق علیه السّلام همانند محدثان معروف آن زمان- چنانکه در «تذکره الحفاظ» میبینیم که هر یک از آنها دست کم ده نفر را به عنوان مشایخ روایت خود ذکر کردهاند- از طریق مشایخ روایتی غیر از اجداد طاهرینش از رسول خدا نقل حدیث نماید، میبایستی مشایخ روایت خود را معرفی کند. در حالی که میبینیم او تنها از طریق اجداد خود حدیث نقل میکند که آنها را نیز نمیتوان به عنوان شیخ روایت به حساب آورد.
ائمه اهل بیت از ابتدا بر این نکته تأکید داشتند که آنها (شیوخ) روایتی ندارند و علم آنها از طریق دیگری غیر از مشایخ روایت معمول، سرچشمه میگیرد. امیر المؤمنین علیه السّلام به منظور بیان همین مطلب میفرماید:
ألا إنّ ابرار عترتی و طائب ارومتی أحلم الناس صغارا و أعلمهم کبارا الا و إنّا أهل البیت من علم اللّه علمنا و بحکم الله حکمنا و من قول صادق سمعنا، فان تتّبعوا آثارنا تهتدوا ببصائرنا، معنا رایه الحق من یتبعها لحق و من تأخر عنها غرق.[۱۱]
نیکان عترت و پاکان خانواده من، بردبارترین مردم در کوچکی و داناترین آنها در بزرگی هستند. ما اهل بیت از علم خدا بهره گرفتیم و به حکم خدا حکم میکنیم و سخن از پیامبر راستگو شنیدیم. اگر از ما و آثار ما پیروی کنید با راهنمایی ما هدایت مییابید و پرچم حق با ما است که هر کسی از آن پیروی کند به حق میرسد و هر کسی از آن روی برگرداند در ضلالت و گمراهی غرق میشود.
امام صادق علیه السّلام فرمود:
إنّ عندنا ما لا نحتاج معه الی الناس و ان الناس لیحتاجون الینا و ان عندنا کتاب املاء رسول اللّه و خطّ علیّ علیه السّلام صحیفه فیها کلّ حلال و حرام.[۱۲]
پیش ما اهل بیت چیزی است که با وجود آن احتیاج به مردم ندارید، ولی مردم به ما احتیاج دارند. پیش ما کتابی است که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله املا فرموده و امیر مؤمنان علیه السّلام آن را نوشته است. کتابی که کلیه احکام؛ اعم از حلال و حرام، در آن است.
این یکدستی که در کتب روایی شیعه وجود دارد، به هیچوجه در کتب روایی اهل سنت نیست؛ زیرا کتابهای آن مشحون از اختلاف آراء و احادیثی با محتوای ناهماهنگ است که به طور عمده ریشه آنها به عقاید و نظریات صحابه منتهی میشود.در این صورت بیانصافی است که کسی در مقام معرفی شیعه، آن را نحلهای بداند مرکب از آراء و افکار مختلف که اوهام زیادی در آن راه یافته است.[۱۳]
از این رو امام صادق علیه السّلام وقتی علوم محدثان عامی زمان خود را مورد ارزیابی قرار میدهد، چنین میفرماید:
ان الناس بعد نبیّ اللّه رکب به سنّه من کان قبلکم، فغیّروا و بدّلوا و حرّفوا و زادوا فی دین الله و نقصوا منه فما من شیء علیه الناس الیوم الّا و هو متحرّف عمّا نزّل به الوحی من عند اللّه.[۱۴]
دیگران پس از پیامبر راه امتهای قبلی را پیمودند، پس دین خدا را تغییر داده و آن را از اصل خود منحرف نمودند. بر آن، چیزهایی افزوده و مطالبی از آن برداشتند.
بنابراین هر چه اکنون در دست آنها است صورت تحریفشده آن چیزی است که از طرف خدا نازل شده است.
روایات امامان شیعه در فقه سنت نیز نفوذ کرده و بسیاری از محدثان آنها از امام باقر و صادق علیهما السّلام روایاتی نقل کردهاند که بخشی از آن در جوامع حدیثی آنان مندرج است. حتی میتوان گفت روایات فراوانی در کتب اهل سنت یافت میشود که گاه از نظر لفظی و گاه از جهت مضمون شبیه روایات اهل بیت است.
دلیل شدت اختلاف میان فقهای سنت آن بود که به سرعت نیاز به اجتهاد پدید آمد و آنان کار استنباط خود را از روایات برای دریافت احکام جدید آغاز کردند در حالی که شیعه تا مدتها تمسک به نص روایات امامان داشت.
اشکال مهم کار اهل سنت این بود که به مقدار کافی منابع حدیثی در اختیار نداشتند[۱۵] و مقدار موجود هم علاوه بر آن که در حافظه عدهای در شهرهای متعدد و دور دستی پراکنده بود، از نظر محتوا نیز اختلاف زیادی میان آنها وجود داشت و همین روایات بود که مشکل کار را دو چندان کرده بود. به این ترتیب بود که علمای اهل سنت این مشکل بزرگ غیر قابل حل را با شرعی تلقی کردن افعال خلفا و صحابه و حتی تابعین تا حدودی حل کردند. البته این که چنین کاری تا چه حد با مبانی دینی و عقلی سازگار بود، مسأله دیگر است.
درباره ضعف روایی غیر شیعه روایتی زیبا از طریق امام صادق علیه السّلام نقل شده است:
یظن هؤلاء الذین یدّعون انّهم فقهاء علماء انّهم قد أثبتوا جمیع الفقه و الدین ممّا یحتاج الیه الامّه و لیس کل علم رسول الله علّموه و لا صار الیهم من رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و لا عرفوه و ذلک انّ الشیء من الحلال و الحرام و الاحکام یرد علیهم فیسألون عنه و لا یکون عندهم فیه اثر عن رسول اللّه.[۱۶]
اینهایی که خود را از فقیهان و عالمان اسلام میشمارند و کلیه مسائل فقهی و دینی و هر آنچه را که مردم به آن محتاجند، استنباط کردهاند، چیزی از علم رسول خدا نمیدانند و چیزی از رسول خدا به آنها نرسیده است؛ زیرا هنگامی که از احکام و حلال و حرام از آنها سؤال میشود، از رسول خدا اثری در آن مسأله پیش آنها وجود ندارد. این ضعف روایی اهل سنت و اتکای آنها بر عمل صحابه و تابعین، به طور طبیعی باعث ضعف بنیه فقهی آنها گردید، زیرا اختلاف نظر و سلیقه بین صحابه و تابعین، به قدری زیاد بود که جمع کردن آرا و فتاوا را بسیار دشوار میساخت.
ابو زهره درباره عصری که ابو حنیفه و امام صادق علیه السّلام در آن زندگی میکردند مینویسد:
و لقد کثر المأثور من فتاوی الصحابه فی ذلک العصر کثره عظیمه شغلت عقول الفقهاء و اتّخذوها نبراسا فی اجتهادهم فتأثروا بها فی اجتهادهم. [۱۷]
در آن زمان روایاتی که حاوی فتاوی صحابه است به قدری زیاد یافت میشد که افکار فقها را به خود مشغول کرده بود، به طوری که این روایات را چراغ راه خود در اجتهاد قرار دادند و به شدّت تحت تأثیر آن قرار گرفتند.
فقهای اهل سنت علاوه بر اتکا به سیرت صحابه و تابعین، منابع حکم و فتوای دیگری نیز ارائه دادند که مهمترین آنها قیاس است. یکی از عالمان اهل سنت در توجیه تمسک به قیاس، مسأله کمبود نصوص را مطرح کرده است.[۱۸] عین همین نظر را امام صادق علیه السّلام در آن زمان مطرح کرده و در ادامه حدیث قبلی در زمینه فقر روائی اهل سنت میفرماید:
و یستحیون ان ینسبهم الناس الی الجهل و یکرهون أن یسألوا فلا یجیبون فیطلب الناس العلم من معدنه فلذلک استعملوا الرأی و القیاس فی دین الله و ترکوا الآثار و دانوا بالبدع.[۱۹]
شرمشان میآید که مردم نسبت جهل و نادانی به آنها بدهند و خوش ندارند که به سؤالات جواب ندهند. در نتیجه مردم علم را از معدن آن (اهل بیت) اخذ کنند و برای همین، رأی و قیاس را در دین خدا وارد کرده و آثار رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله را کنار گذاشتند و به این ترتیب به بدعت رو آوردند.
در روایت فوق، امام علت گرایش فقهای اهل سنّت به رأی و قیاس را، فقر روایی آنها دانسته و خود این گرایش را علت رو گردانی آنان از روایات، قلمداد فرموده است.
در واقع چارهجویی آنها برای رفع کمبود حدیث با تمسک به رأی و قیاس، خود سبب شد تا تعبد به نصوص- تقریبا- جای خود را به رأی و قیاس به عنوان منابع حکم و فتوا بدهد. چنین فقهی با چنین منابعی، نمیتوانست فقهی اصیل و مطابق با آثار و اخبار باشد.
امام صادق علیه السّلام در برابر چنین مکتب فقهی، موضع مخالف گرفته، بیشترین بخش فعالیت فرهنگی خود را اختصاص به مخالفت با رأی و قیاس دادند، به طوری که روایات متعددی در این زمینه از آن حضرت نقل شده که به نمونههایی از آن اشاره میکنیم.
ابو حنیفه از جمله کسانی بود که در تمسک به رأی و قیاس، گوی سبقت را از دیگران ربوده بود و اساسا مکتب فقهی او، در عراق مشهور به مکتب رأی بود. این نیز به آن دلیل بود که او روایاتی را که از طرق اهل سنت نقل شده بود، صحیح نمیدانست. ابن خلدون در این زمینه مینویسد:
تمامی روایات مقبول ابو حنیفه، تنها به هفده حدیث یا همین حدود میرسید، چنانکه مالک نیز ۳۰۰ حدیث را صحیح دانسته و میپذیرفت.[۲۰]
ابو بکر بن داود میگوید: روایاتی که ابو حنیفه نقل کرده، از حدود یکصد و پنجاه حدیث تجاوز نمیکند. [۲۱]
گرایش ابو حنیفه به رأی و قیاس و ترک عمل به نصوص، معلول دو علت بود:
۱- نخست نادرست دانستن روایات موجود که سبب میشد تا او حاضر به نقل و تمسّک به آنها نباشد.
۲- از وقتی که روی به رأی و قیاس آورد، از نظر وی این چنین منابعی او را حتی از نصوص نیز بینیاز میساخت، به طوری که حتی از آن مقدار هم که به نظر خود او صحیح و قابل استناد بود، دست برداشت و یکپارچه به رأی و قیاس روی آورد. البته محمد بن حسن شیبانی و دیگر پیروان ابو حنیفه این را یک اتهام میدانند.
به هر روی عراق که مرکز شیوع مذهب رأی به شمار آمد، منطقهای بود که شیعیان نیز در آن فراوان بودند. لذا برخورد شیعیان و اصحاب رأی، امری غیر قابل اجتناب مینمود. به همین دلیل امام صادق علیه السّلام با تمام توان همّت خود را در جهت انکار مبانی رأی و قیاس و استحسان به کار برد.
در روایت مشهوری که درباره مناظره امام صادق علیه السّلام با ابو حنیفه نقل شده، امام او را از قیاس در دین پرهیز داده و در چند جا یادآور شدند که قیاس در آنها به هیچ وجه نمیتواند جوابگو باشد. امام از او میپرسد: آیا زنا مهمتر است یا قتل نفس؟
ابو حنیفه میگوید: قتل نفس. امام صادق علیه السّلام میفرمود: خدا در زنا چهار شاهد و در قتل نفس دو شاهد برای اثبات ادعا خواسته است و این بر خلاف مقتضای قیاس است. سپس پرسیدند: آیا نماز مهمتر است یا روزه؟ گفت: نماز. حضرت فرمود: زن موظف به قضای نمازهای فوت شده در ایّام حیض نیست، ولی روزههای فوت شده را باید قضا کند. این نیز با قیاس قابل توجیه نیست.[۲۲]
مثالهای دیگری از این قبیل نیز در روایات دیگر ذکر شده است. [۲۳]به این ترتیب امام نشان داد که استفاده از قیاس چگونه فقیه را به آرا و فتاوائی بر ضد احکام ثابت و مسلّم اسلامی وامیدارد. این روایت را موفّق مکی در مناقب ابو حنیفه بگونهای نقل کرده که گویا مناظره میان ابو حنیفه و امام باقر علیه السّلام روی داده نه امام صادق علیه السّلام. ضمنا چنین به نظر میرسد که ابو حنیفه این مثالها را برای امام باقر علیه السّلام زده و در برابر اعتراض امام، میخواهد نشان دهد که او قیاس را قبول ندارد.[۲۴]
امام، اصحاب خویش را از مجالست با اهل رأی، به صورتی که تحت تأثیر آنان قرار گیرند، بازمیداشت. [۲۵]چنانکه در زمینه محکوم کردن عمل به قیاس، روایات زیادی از امام نقل شده[۲۶] و آن حضرت نگرانی شدید خود را از کسانی که از ایشان حدیث نقل کرده و به قیاس عمل میکردند هرگز پنهان نمیداشت.
داود بن سرحان میگوید: از امام صادق علیه السّلام شنیدم که میفرمود:
إنّی لأحدّث الرجل بالحدیث و أنهاه عن الجدال و المراء فی دین اللّه و أنهاه عن القیاس، فیخرج من عندی فیتأوّل حدیثی علی غیر تأویله.[۲۷]
گاهی حدیثی بر کسی میگویم و او را از جدال و مراء در دین خدا و قیاس نهی میکنم. او پس از آن که از پیش من بیرون میرود سخن مرا بر خلاف منظورم تأویل میکند.
به یقین اگر امام صادق علیه السّلام با این قاطعیت در برابر قیاس و طرفداران و مبتکرین آن نمیایستاد، فقه شیعه که در عراق فاصله چندانی با اصحاب رأی نداشت، از آن متأثر شده و اصالت خود را از دست میداد. اما به عکس، میبینیم که چگونه فقهای شیعه در حد گسترده متعبّد به نصوص بوده و آن را روش همیشگی خود در استنباط احکام قرار دادند و به مرور زمان بر اساس همین نصوص، احکام فرعی را بیان کرده و یک مکتب فقهی غنی و پربار با اصول و قواعد مستحکم ارائه دادند؛ کاری که شیخ طوسی در «مبسوط» در شکل دادن به آن نقشی اساسی ایفا کرد.
درباره مشکل سند، اهل سنت دشواریهای فراوانی در پیش روی خود داشتند. به همین علت بود که ابو حنیفه به آن احادیث اعتماد نداشت؛ زیرا بیشتر طرق احادیث، اطمینانبخش نبود و در یک کلام، فقه غیر شیعه متکی به مجموعه نارسایی از احادیث بود که اعتماد به آن مشکل مینمود. در برابر شیعیان متّکی به عصمت ائمه و منبع پرفیض اهل بیت بودند که در رأس آنها امیر المؤمنین علیه السّلام قرار داشت و از این جهت مشکلی نداشتند، حتی بسیاری از علمای اهل سنت نیز تردیدی در این حقیقت نداشتند. ابو حنیفه خود بخش معتنابهی از احادیثی را پذیرفته که از طریق اهل بیت وارد شده است.[۲۸] اطمینان ابو حنیفه به روایات اهل بیت از نقل زیر به دست میآید:
روزی ابو حنیفه حدیثی از امام صادق علیه السّلام شنید و از محضر آن حضرت خارج شد. از او پرسیدند: چرا از جعفر بن محمد در زمینه واسطه موجود میان او و رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله نپرسیدی؟ ابو حنیفه گفت: حدیث را به همین شکل قبول دارم. [۲۹]
منبعی که شیعه بر آن اتکا داشت برای اهل سنت نیز قابل قبول بود، زیرا امام صادق علیه السّلام احادیث را از طریق پدران خود نقل میکرد که اصل آن به امیر المؤمنین علیه السّلام و سپس به شخص رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله میرسید. امیر مؤمنان علیه السّلام سالهای متمادی در محضر پیامبر صلّی اللّه علیه و آله بوده و فقیه و محدثی قابل اعتماد برای همه فقها و محدثان بود.
در دوران امویان، آثار باقی مانده از غیر طریق شیعه، به فراموشی سپرده شد و تنها اهل بیت بودند که آثار آن حضرت را حفظ کرده و دست به دست به فرزندان خود و به وسیله آنها به شیعیان خود رساندند.
ابو زهره با اشاره به از بین بردن بسیاری از اقوال امیر مؤمنان علیه السّلام در دوران امویان مینویسد: معقول نیست که آنها علیّ را بر بالای منابر سب کرده و اجازه داده باشند احادیث او در میان مردم به عنوان منبع غنی و سرشار علوم اسلامی معمول باشد … از این رو علوم او تنها در میان اهل او باقی ماند. به همین جهت به این نتیجه میرسیم که علم روایت از امیر مؤمنان علیه السّلام، به صورت کامل آن، در خاندان آن حضرت محفوظ بود که فرزندان او احادیثی را که وی از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله روایت کرده و همچنین فتاوا و فقه آن حضرت را به طور کامل یا نزدیک به کامل نقل کردهاند.[۳۰]
روایتی که طریق آن از امام صادق علیه السّلام تا رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله باشد، سندش با هیچ سند دیگری قابل مقایسه نیست. شخصیت ائمه علیهم السّلام، هم از حیث اخلاقی و هم علمی، فراتر از هر شخص دیگری حتی با سادهترین معیارهای موجود نزد اهل سنت است.
لذا عجلی از رجالیین قدیمی اهل سنت ذیل نام امام صادق علیه السّلام مینویسد: «جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب رضی الله عنهم اجمعین، و لهم شیء لیس لغیرهم، خمسه ائمه». برای آنها مزیتی هست که برای هیچکس دیگر نیست، و آن این که آنها پنج امام هستند.[۳۱]
منبع:کتاب حیات فکری وسیاسی ائمه ازصفحه۳۴۵ تا ۳۵۵ / رسول جعفریان
[۱] وسائل الشیعه، ج ۱۸، ص ۲۳ و ۶۱
[۲] وسائل الشیعه، ج ۱۸، ص ۴۸
[۳] وسائل الشیعه، ج ۱۸، ص ۴۱
[۴] رجال النجاشی، ص ۱۲
[۵] الکافی، ج ۱، ص ۱۷۱؛ وسائل الشیعه، ج ۱۸، ص ۴۵
[۶] به عنوان نمونه، نک: تاریخ جرجان، ص ۱۷۰، ۲۶۴، ۲۶۵، ۴۰۵، ۵۷۰
[۷] کشف الغمه، ج ۲، ص ۱۷۰؛ الکافی، ج ۱، ص ۵
[۸] تهذیب الکمال، ج ۵، ص ۷۷؛ الکامل فی ضعفاء الرجال، ج ۲، ص ۵۵۵
[۹] الکامل فی ضعفاء الرجال، ج ۲، ص ۵۵۸
[۱۰] الامام الصادق علیه السّلام، صص ۹۰- ۸۸
[۱۱] العقد الفرید، ج ۴، ص ۶۷، به نقل از الامام الصادق علیه السّلام، ص ۹۰
[۱۲] الکافی، ج ۱، ص ۲۴۱
[۱۳] الامام ابو حنیفه، ص ۱۱۱
[۱۴] همان، ص ۱۴۰
[۱۵] علت اصلی آن این بود که بعد از رسول خدا اجازه نوشتن حدیث به مردم داده نشد
[۱۶] تفسیر العیاشی، ج ۲، ص ۳۲۱؛ وسایل الشیعه، ج ۱۸، ص ۴۰
[۱۷] الامام ابو حنیفه، ص ۱۰۵
[۱۸] المدخل الفقهی العام، ج ۱، ص ۷۴، به نقل از مجله نور علم، شماره ۱۰، ص ۵۵
[۱۹] وسائل الشیعه، ج ۱۸، ص ۴۰
[۲۰] مقدم ابن خلدون، ص ۴۳۴
[۲۱] تاریخ بغداد، ج ۱۳، ص ۴۱۶
[۲۲] نک: الموفقیات، صص ۷۶- ۷۷؛ شرح الاخبار، ج ۳
[۲۳] وسائل الشیعه، ج ۱۸، ص ۳۰؛ الاحتجاج، ص ۱۹۶؛ وفیات الاعیان، ج ۱، ص ۴۷۱
[۲۴] نک: الامام ابو حنیفه، ص ۶۹
[۲۵] المحاسن، ص ۲۰۵، حدیث ۳۵۶؛ وسائل الشیعه، ج ۱۸، ص ۱۶
[۲۶] وسائل الشیعه، ج ۱۸، صص ۲۹- ۲۳؛ الکافی، ج ۱، ص ۵۸؛ علل الشرایع، ج ۱، صص ۸۳- ۸۱؛ رجال کشی، صص ۱۸۹ و ۱۶۴- ۱۶۳
[۲۷]رجال کشی، صص ۱۷۰، ۱۳۹- ۱۳۸
[۲۸] نک: الآثار، زمانی که از احمد بن حنبل درباره این سند پرسیدند: «عن موسی بن جعفر عن جعفر بن محمد عن محمد بن علی عن علی بن الحسین عن حسین بن علی عن علی بن ابی طالب عن النبی» گفت: هذا اسناد لو قرأ علی المجنون أفاق. این سندی است که اگر بر دیوانه خوانده شود عاقل میشود.
نک: المناقب، ابن شهر آشوب، ج ۲، ص ۳۷۸
[۲۹] الامالی، شیخ مفید، صص ۲۲- ۲۱
[۳۰] الامام الصادق علیه السّلام، ص ۱۹۵
[۳۱] تاریخ الثقات، ص ۹۸
پاسخ دهید