عبادت

الف مفضّل از امام صادق(علیه السلام)از پدرش از جد بزرگوارش روایت کرده  که فرمود:

حسن بن على بن ابى طالب پرستشگرترین، زاهدترین و برترین فرد دوران خویش به شمار مى آمد، پیاده و گاهى پاى برهنه به حج مى رفت، هرگاه از مردن و قبر و قیامت و رستخیز و عبور از پل صراط یاد مى کرد، مى گریست و زمانى که حضور در پیشگاه خداى متعال را متذکر مى شد فریادى برمى آورد و از بیم آن عرصه از هوش مى رفت و هرگاه در پیشگاه خداى عزوجل به نماز مى ایستاد بند بند اعضایش مى لرزید و هرزمان از بهشت و دوزخ یاد مى کرد از بیم، چون مارگزیده به خود مى پیچید، از خداوند درخواست بهشت مى کرد و از آتش دوزخ به او پناه مى جست و هرگاه قرآن تلاوت مى کرد و به جمله (یا ایها الذین آمنوا; اى ایمان آورندگان)مى رسید عرضه مى داشت: لبیک اللهم لبیک.همواره در یاد و ذکر خدا دیده مى شد. از همه راستگوتر و خوش بیان تر بود…

ب- هروقت آن بزرگوار وضو مى گرفت اعضاى بدنش مى لرزید و رخسارش به زردى مى گرایید. چگونگى عارض شدن چنین حالتى بر او را از آن حضرت جویا شدند در پاسخ فرمود:

بر آن کس در پیشگاه پروردگار عرش به ایستد رواست که رنگ چهره اش زرد و بند بند اعضایش به لرزه درآید.

ج- امام مجتبى هر زمان به در مسجد مى رسید سر مبارکش را بالا مى گرفت و به پیشگاه خدا عرضه مى داشت:

خدایا! میهمان تو به آستانت آمده. اى خداى نیکى بخش! گنهکارى به درگاهت رو آورده، اى آریم! با زیبایى هاى فضل و آرمت از گناهان زشتم درگذر.[۱]

د- آن حضرت از نماز صبح که فراغت مى یافت هرچند به انجام امورى مى پرداخت ولى تا طلوع خورشید، سخن نمى گفت.

هـ- از امام محمد باقر(علیه السلام)روایت شده که فرمود:

امام مجتبى (علیه السلام)فرمود: شرم دارم، خدا را دیدار کنم و پیاده به زیارت خانه اش نرفته باشم، از این رو، وى بیست بار پیاده از مدینه رهسپار مکه شد.[۲]

و- از على بن جذعان منقول است که گفت: حسن بن على (علیه السلام)دوبار، تمام اموال و سه بار نیمى از دارایى اش را در راه خدا بخشید به گونه اى که یک لنگه نعلین و کفش خود را به بینوا مى داد و یک لنگه آن را نگاه مى داشت.[۳]

دعاهاى گوناگونى از امام مجتبى (علیه السلام)روایت شده که مجموعه اى از معارف و آداب نیایش با ذات مقدس بارى تعالى و خشوع و کرنش در برابر عظمتش را درخود جاى داده که به نمونه هایى از آن دعاها اشاره مى کنیم:

امام (علیه السلام)عرضه مى دارد:

«اللهّم انّک الخَلَفُ من جمیع خَلقِک و لیس فی خلقکَ خَلَفٌ مثلُکَ،

الهی مَن أحسن فبرحمتک و مَن اساء فبخطیئته فلا الذی احسن استغنى عن ردفک و معونتک ولا الذی أساء استبدل بک و خرج من قدرتک.

الهی بک عرفتک و بک اهتدیتُ الى أمرک ولولا انتَ لم أدرِ ما انت، فیا مَن هو هکذا ولا هکذا غیره صلّ على محمّد و آل محمّد و ارزقنی الاخلاص فی عملی والسعه فى رزقی.

اللهّم اجعل خیر عملی آخره و خیر عملی خواتمه و خیر أیّامی یوم القاک.

الهی اطعتک ولک المنّه علیَّ فى احبّ الأشیاء إلیک: إلایمان بک والتصدیق برسولک. و لم اعصک فی ابغض الأشیاء إلیک: الشرک بک والتکذیب برسولک، فاغفرلى ما بینهما یا ارحم الراحمین»;[۴]

خدایا! از میان آفریدگانت تنها جانشین تویى و چون تو جانشینى میان آنان وجود ندارد.

خدایا! آن کس که عمل نیک انجام داد با رحمت تو بدان توفیق یافت و آن کس که مرتکب گناه شد با خطاى خودش بدان دست یازید. بنابراین، نه آن کس که کار نیک انجام داده از پشتیبانى و حمایت تو بى نیاز است و نه کسى که از او بدى سر زده دیگرى را به جاى تو برگزیده و از تحت قدرتت خارج گشته است.

خدایا! به وسیله خودت تو را شناختم و به واسطه ذات مقدست به دستوراتت راه یافتم و اگر خود نبودى هیچ گاه تو را نمى شناختم. اى کسى که داراى این صفات هستى و دیگران از آن برخوردار نیستند بر محمد و خاندانش درود فرست و اخلاص در عمل و روزى فراوان برایم مقرر فرما. خدایا! پایان کارم را ختم به خیر گردان و بهترین روزهایم را روز دیدار با خودت قرارده. خدایا! از تو فرمان بردم و به عطاى محبوب ترین اشیاء نزد خود که ایمان به تو و تصدیق پیامبرت بود، بر من منّت نهادى و در تنفّرآمیزترین اشیاء که شرک به تو و تکذیب رسول گرامى ات بود از فرمانت سرپیچى نکردم. پس اى مهربان ترین مهربانان! گناهانى را که در این میان از من سرزده بر من ببخشاى.

ابن کثیر آورده : امام مجتبى (علیه السلام)هرشب که به خانه هاى همسرانش مى رفت سوره مبارک کهف را با خود مى برد و همواره در بستر خویش قبل از خوابیدن، تلاوت مى نمود.[۵]

بردبارى و گذشت

امام حسن مجتبى (علیه السلام)، به بردبارى فوق العاده اى معروف بود و بزرگترین دلیل بر آن، صبر و شکیبایى آن بزرگوار بر پى آمدهاى صلحش با معاویه بود که همواره با پدر ارجمندش امیرمؤمنان (علیه السلام)در آشمکش و طى آن به ناحق بر مسند حکومت تکیه زده بود. امام حسن (علیه السلام)پس از ماجراى صلح، از ناحیه بهترین یاورانش آماج انواع سرزنش ها قرار گرفت و با گذشت و بردبارى با آنان روبرو گردید و در راه خدا انواع جور و جفا از آنان دید ولى براى رضاى خدا آن ها را تحمل نمود.

نقل شده روزى مروان حکم براى مردم در حضور امام مجتبى از على بن ابى طالب (علیه السلام)یاد کرد و به وى ناسزا گفت، این خبر به امام حسین (علیه السلام)رسید و نزد مروان آمد و گفت: فرزند زنِ کبود چشم! تو به على ناسزا مى گویى؟! و سپس خدمت برادرش حسن رسید و عرضه داشت: [برادر!] این انسان خبیث به پدرت دشنام مى دهد و تو مى شنوى و خاموش نشسته و به او اعتراض نمى کنى؟!

امام مجتبى (علیه السلام)در پاسخ برادر فرمود: به فردى که مسلط بر اوضاع است و هرچه بخواهد مى گوید و هرکار بخواهد انجام مى دهد، چه بگویم؟ منقول است روزى مروان حَکَم امام مجتبى (علیه السلام)را دشنام داد وقتى سخنش پایان یافت امام حسن (علیه السلام)فرمود:

اگر آن چه را گفتى راست است خداوند پاداش راستگویى ات را بدهد، و اگر دروغ مى گویى خداوند دروغت را آیفر دهد و کیفر الهى به مراتب سخت تر از بازخواستِ من است. روایت شده روزى یکى از غلامان حضرت خیانتى انجام داد که سزاوار کیفر بود و حضرت دستور به تنبیه او داد.

غلام عرضه داشت. مولاى من! قرآن مى فرماید: (والعافین عن الناس; آنان که از گناه مردم درمى گذرند) .

حضرت فرمود: «از تو گذشتم»

غلام عرض کرد: (والله یحبّ المحسنین; خداوند نیکوکاران را دوست دارد.)

امام (علیه السلام)در برابر خواسته غلام فرمود: «تو در راه خدا آزاد هستى و حقوقت را دو برابر قبل خواهم پرداخت.»[۶]

مبرّد و ابن عایشه نقل کرده  اند: مردى شامى حضرت را سواره دیدار کرد و به ناسزاگویى وى پرداخت . امام حسن (علیه السلام)او را پاسخ نداد و سکوت کرد وقتى ناسزاگویى آن مرد پایان یافت امام (علیه السلام)جلو آمد و بر او سلام کرد و لبخندى زد و فرمود: اى پیرمرد! تصور مى کنم غریبه هستى و گویى امر بر تو مشتبه شده، اگر بخواهى از تو راضى باشیم، راضى خواهیم شد، اگر چیزى بخواهى مى دهیم، اگر راهنمایى خواسته باشى راهنمایى ات مى کنیم، اگر مرکبى خواستى سوارت مى گردانیم، اگر گرسنه ایى، تو را سیر مى گردانیم، اگر عریانى لباست مى پوشانیم اگر نیازمندى بى نیازت خواهیم گرداند، اگر رانده شده اى پناهت مى دهیم، اگر نیازى دارى آن را برآورده خواهیم ساخت، اگر بار و بُنه سفرت را به منزل ما بیاورى و تا هنگام رفتن، مهمان باشى برایت مناسب تر است، زیرا ما از خانه وسیع و جاه و مال فراوانى برخورداریم».

مرد با شنیدن سخنان حضرت به گریه افتاد و عرضه داشت: گواهى مى دهم که شما جانشین خدا در زمین هستى و خداوند بهتر از هرکس مى داند رسالت خویش را در چه خاندانى قرار دهد، تو و پدرت (منفورترین آفریدگانِ خدا نزد من بودید، ولى اکنون محبوب ترین آفریدگانش پیش من هستید.[۷]

جود و بخشش

سخاوت واقعى این است که انسان بذل و بخشش را به انگیزه خیر و احسان را به انگیزه احسان انجام دهد و این صفت در برترین شکل و برجسته ترین مفاهیم آن در وجود مبارک ابو محمد امام حسن مجتبى (علیه السلام)تبلور داشت به همین دلیل به کریم اهل بیت لقب گرفت.

امام مجتبى (علیه السلام)تا آن جا براى مال و دارایى ارزشى قائل بود که گرسنه اى را سیر کند یا عُریانى را بپوشاند یا به فریاد محرومى برسد و یا با آن، بدهىِ فرد بدهکارى را بپردازد. حضرت براى پذیرایى از مهمانانِ خود، دیگ هاى بزرگى براى پختن غذا تدارک دیده بود و درباره آن بزرگوار گفته اند: هیچ گاه در پاسخ مستمندى «نه» نگفت.

به امام مجتبى (علیه السلام)گفته شد: چرا هیچ گاه فقیرى را مأیوس برنمى گردانى؟ حضرت پاسخ داد:

من خود، دست نیاز بر درگاه خدا دارم و به الطافش امیدوارم، به همین دلیل شرم دارم از این که خودفقیر باشم و فقیرى را مأیوس برگردانم، خداى بزرگ مرا عادت داده که نعمت هاى فراوانش را بر من ارزانى دارد و من نیز او را عادت داده ام نعمت هایش را به مردم ببخشم مى ترسم اگر از عادتم دست بردارم خداوند نیز عادتش را از من بازدارد و از نعمت هایش محرومم گرداند.[۸]

روزى بر غلام سیاهى گذارش افتاد که قرص نانى مقابل خود نهاده و لقمه اى از آن را خود مى خورد و لقمه اى را پیش سگى که نزدش بود مى افکند، امام(علیه السلام)سبب این کار را از او پرسید، غلام عرضه داشت: شرم دارم که خود غذا بخورم و به این حیوان غذا نخورانم.

امام(علیه السلام)در این غلام صفت پسندیده اى دید از این رو، علاقه مند شد وى را بر این کار پسندیده اش، پاداش دهد لذا به او فرمود: همین جا باش تا نزدت بازگردم.حضرت نزد مولاى وى آمد و غلام و باغى را که در آن کار مى کرد از مولایش خریدارى نمود و بدین وسیله غلام را آزاد و آن باغ را به ملکیّت او درآورد.[۹]

روایت شده یکى از کنیزکان امام مجتبى دسته گلى به حضرت هدیه کرد، امام (علیه السلام) بدو فرمود: تو در راه خدا آزاد هستى. أنس او را به این کار نکوهش کرد، امام (علیه السلام)فرمود:

«أدبنا اللّه فقال تعالى: (وَ إِذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّهٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها)[۱۰] و کان احسن منها اعتاقها»;[۱۱]

ما تربیت یافتگان مکتب الهى هستیم، خداوند فرمود: (هرگاه به شما تحیّت گویند، پاسخ آن را بهتر از آن تحیّت بدهید) بنابراین، بهتر از دسته گلى که او هدیه کرد، آزادى اوست.

از جمله فضایل بلند اخلاقى آن بزرگ مرد این بود که هرگاه باغ و بستانى از کسى خریدارى مى کرد و سپس فروشنده اش به فقر و تنگدستى دچار مى شد، حضرت باغ را با پولش به وى برمى گرداند.

روزى بینوایى نزدش آمد و از تهیدستى اش شکوه کرد، اتفاقاً آن روز حضرت چیزى در اختیار نداشت و این امر بر او دشوار آمد و از برگرداندن او شرم داشت، رو به فقیر کرد و فرمود: تو را به موضوعى راهنمایى مى کنم که از آن طریق نیازت برآورده شود، مرد بینوا عرضه داشت: فرزند رسول خدا! چه موضوعى؟

حضرت فرمود: دختر خلیفه از دنیا رفته و پدرش در غم او فوق العاده اندوهگین است و از هیچ کس تسلیت مناسبى نشنیده تو نزد خلیفه برو و با این کلمات به او تسلیت بگو وى نیاز تو را برآورده خواهد ساخت، عرضه داشت: آن کلمات را به من بیاموز تا آن ها را به خاطر بسپارم.

حضرت فرمود: به او بگو: «الحمد للّه الذی سترها بجلوسک على قبرها ولم یهتکها»;

خداى را سپاس که دخترت را مستور داشت و تو بر قبرش نشستى و حرمتش را ;« بجلوسها على قبرک هتک نکرد که او بر مزار تو بنشیند.

مرد فقیر این کلمات را به خاطر سپرد و نزد خلیفه آمد و با همان عبارات به او تسلیت گفت و بدین وسیله حزن و اندوه خلیفه برطرف شد و دستور داد به او جایزه دهند و سپس از او پرسید: این کلمات از خودت بود؟ گفت: خیر، از سخنان امام حسن(علیه السلام) خلیفه گفت: راست گفتى، آن حضرت خاستگاه سخن شیوا و فصیح است و سپس فرمان داد تا جایزه دیگرى نیز به او بدهند.[۱۲]

امام حسن مجتبى(علیه السلام)قبل از آن که محرومان و بینوایان، نیاز خود را ابراز کنند و لب به ستایش وى بگشایند نیاز آن ها را برطرف مى ساخت تا خوارى و ذلّت پرسش بر آنان نمودار نشود.[۱۳]

فروتنى و پارسایى

تواضع و فروتنى، دلیل کمال و ارج و عظمت نفسِ آدمى تلقى شده و بر بزرگى و عظمت انسان مى افزاید، امام حسن (علیه السلام)در اخلاق نکو و پسندیده اش، از پدر و جدّ بزرگوارش پیروى مى کرد و در این راستا تاریخ، موارد زیادى را ثبت نموده که به فضائل بلند اخلاقى آن حضرت اشاره دارد، از جمله:

الف) روزى امام مجتبى(علیه السلام)سوار بر مرکب بر جمعى تهیدست گزارش افتاد که روى زمین نشسته و پاره هاى نانى پیش روى خود نهاده و مى خوردند. وقتى چشمشان به امام مجتبى افتاد عرضه داشتند: فرزند رسول خدا! بفرمایید از غذاى ما تناول کنید، حضرت از مرکب فرود آمد و فرمود: «ان اللّه لا یحبّ المستکبرین»; خداوند متکبران را دوست ندارد و با آنان شروع به خوردن کرد تا همگى سیر شدند و به برکت وجود امام(علیه السلام)غذا هم چنان باقى بود، سپس امام حسن (علیه السلام)آنان را به میهمانى خود فراخواند و از آن ها پذیرایى نمود و لباس نو بر اندکمشان پوشاند.[۱۴]

ب) روزى بر جمعى از کودکان که مشغول غذا خوردن بودند، گذشت. حضرت را براى خوردن غذا همراه خود دعوت کردند. امام (علیه السلام)دعوت آن ها را اجابت کرد و پس از غذا خوردن، آنان را به منزل خویش دعوت کرد و مورد بذل و بخشش خود قرار داد و فرمود:

دستِ فراتر، از آن هاست زیرا آنان غیر از آن چه به من خوراندند چیزى در اختیار نداشتند ولى آن چه را ما بدانان دادیم، در اختیار داشتیم.[۱۵]

امام مجتبى (علیه السلام)به یاد جهان آخرتى که خدا آن را براى بندگان پروا پیشه اش مهیا کرده  بود، از لذایذ دنیوى و رزق و برق آن چشم پوشید. از جمله مواردى که نمودار زهد و پارسایى آن بزرگوار تلقى مى شد مى توان بى رغبتى وى به خلافت را نام برد که براى رضاى خدا از آن گذشت. زمانى اهمیّت این از خودگذشتگى براى ما روشن مى شود که ملاحظه کنیم تا چه پایه معاویه در پى رسیدن به تاج و تخت تلاش مى کرد و براى دست یابى به قدرت، از کاربُرد تمام شیوه هاى ضد اخلاقى فرونگذارد، در صورتى که مى بینیم امام حسن (علیه السلام)تنها براى جلوگیرى از خونریزى مسلمانان، از خلافت کناره مى گیرد.

از دیگر جلوه هاى زهد و پارسایى امام مجتبى (علیه السلام)ماجراى مدرک بن زیاد است. وى مى گوید: روزى در باغ و بستان ابن عباس به سر مى بردیم، ابن عباس به اتفاق امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) بدان جا آمدند و در آن باغ گشت و گذار کرده  سپس بر لب جویبارى نشستند. امام حسن(علیه السلام)به من فرمود: مدرک! غذایى هم براى خوردن دارى؟ عرض کردم: آرى; به سرعت رفتم و قرص نانى و مقدارى نمک و دو دسته پیازچه خدمت حضرت آوردم و امام از آن ها تناول کرد و سپس فرمود: مدرک! چه غذاى مطبوعى بود؟ پس از آن که امام غذا میل کرد براى آنان بهترین انواع غذا را آوردند، امام حسن (علیه السلام)رو به مدرک کرد و بدو فرمان داد غلامان را فراخواند و برایشان غذا بیاورد، مدرک آنان را صدا زد و از آن غذا خوردند و امام حتى لقمه اى از آن ها نخورد، مدرک به امام عرضه داشت: چرا شما از این غذا تناول نفرمودید؟ حضرت پاسخ داد: «إنّ ذاک الطعام احبّ عندی»;[۱۶] غذایى را که قبلاً برایم آوردى بیشتر دوست داشتم.

منبع: کتاب پیشوایان هدایت ۴ – سبط اکبر؛ حضرت امام حسن مجتبى علیه السلام / مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام 


 [۱]– مناقب ۳/۱۸۰، بحار ۴۳/۳۳۹٫

[۲]– مناقب ۳/۱۸۰، بحار الانوار ۴۳/۳۳۹٫

[۳]– همان.

[۴]– مهج الدعوات ۱۴۴٫

[۵]– به البدایۀ و النهایه ۸/۴۲، چاپ دار احیاء التراث العربی ۱۴۰۸ مراجعه شود.

[۶]– بحار الانوار ۴۳/۳۵۲٫

[۷]– العوالم ۱۲۱ به نقل از مناقب ۳/۱۴۸٫

[۸]– حیاۀ الامام الحسن ۱/۳۱۶-۳۱۷ به نقل از انساب الاشراف ۱/۳۱۹، طبقات کبری ۱/۲۳٫

[۹]– البدایۀ و النهایه ۸/۳۸٫

[۱۰]– نساء/ ۸۶٫

[۱۱]– مناقب ابن شهر آشوب ۲/۲۳، حیاۀ الامام الحسن ۱/۳۲۲ به نقل از خوارزمی.

[۱۲]– نور الابصار ۱۳۵- ۱۳۶٫

[۱۳]– همان ۳۲۵، حیاۀ الامام الحسن ۱/۳۲۵٫

[۱۴]– عوالم العلوم ۱۲۳ به نقل از مناقب ۱۸۷/۳٫

[۱۵]– حیاۀ الامام الحسن ۱/۳۱۳ به نقل از صبان در حاشیه نور الابصار ۱۶۶٫

[۱۶]– مختصر تاریخ دمشق ۷/۲۱، چاپ دار الفکر.