درمان هر درد

توحید خالص، درمان هر دردی است؛ و به برکت این داروی شفابخش، تمام بیماری‌های روحی و اخلاقی… برطرف می‌شود.

 

زیربنای دین

سن: زیربنای دین چیست؟!

ج: تمام امور مربوط به شرع، فرع توحیدند. توحید است که نبوّت می‌خواهد؛ و توحید است که معاد می‌طلبد.

 

صفات ذات

از روایات استفاده می‌شود که علم، قدرت، سمع، بصر و حیات، از صفات ذاتند؛ یعنی خداوند ذاتاً علیم و قدیر است.

و سمع و بصر نیز به علم برمی‌گردند؛ زیرا سمیع یعنی عالم بالذّات به مسموعات، و بصیر یعنی عالم بالذّت به مبصَر است.

 

کمال بی‌نهایت

هر کمال وجودی که در مخلوق وجود دارد، خداوند متعال آن را داشته که داده و اعطا کرده است. و خداوند، واقعیّتی است که هیچ کمال وجودی را فاقد نیست.

 

دائم الفیض

از روایات استفاده می‌شود که: خداوند متعال، همیشه خلق می‌نموده و دائماً فیّاض بوده و فیض ارزانی می‌داشته است… زمان یا حین یا وقتی نبوده که خداوند متعال قدرت بر خلق و فیض نداشته و سپس عالم را خلق نموده باشد؛ بلکه خداوند، دائم الفیض بوده و جُود و بخشش و عطای او همیشگی بوده است.

 

ظهور و حضور خداوند

حقّ سبحانه در مرتبه‌ی ظاهر و حسّ و وَهْم و عقل، موصوفی است که قابل رؤیت نیست؛ ولی بحسب واقع، موجودی است که بواسطه‌ی احاطه‌ی ذاتی خود، زیر پرده‌ی خفا نمی‌رود. بنابراین، حاضر است ولی نه به معنی محدودیّت؛ و غائب از احاطه‌ی حسّ و وهم و عقل است، ولی نه به معنی مفقودیّت که خاصّه‌ی غیبت می‌باشد.

 

وحدت محض

کثرت اسماء و صفات، فقط در مقام لفظ و تعبیر و از حیث مفهوم ذهنی است؛ وگرنه در خارج، یک واقعیّت مُرسَل و مطلق و غیرمتناهی است؛ که هم علم است و هم قدرت و هم حیات و به همین قیاس.

 

فعل خداوند

جهان هستی (ماسوی) هرچه باشد، و هر عظمت و وسعت حیرت‌انگیزی که داشته باشد، و هر کثرت و اختلاف و تضاد و تزاحم و تنازعی که در وی حکم‌فرمائی نماید، یک واحد بیش نیست، که فعل حقّ بوده، و از هر جهتی که فرض شود، چنگ نیاز به دامن کبریای حقّ زده، و کمترین لحظه‌ای- چه در وجود و چه در بقاء- کوچک‌ترین استغنائی از قیّومیّت وجودی حقّ سبحانه ندارد.

 

مهم‌ترین اصل گسترده

طبق تعالیم عالیه‌ی اسلام، مسأله‌ی توحید، یگانه اصلی است که در تمام شئون جهان هستی، حاکم است. و به روشنی مشاهده می‌گردد که در اسلام هر قضیّه‌ی علمی و عملی، در حقیقت همان مسأله‌ی توحید است که به اشکال و صورت‌های مختلف درآمده و در لباس قضایای علمی و عملی جلوه‌گر شده است.

 

ظهورات حق متعال

در مسأله‌ی توحید چنین به خاطر دارم که حضرت صادق (ع) بسیار توجّه و تمایل دارند به این‌که لفظ هُوَ را به خدا برگردانند که به مقام ذات اشاره کند. اگر این‌جور باشد، هُوَئی جز خدا نداریم و دیگر مسأله‌ تمام است: قُلْ هُوَ اللهُ اَحَد…

راجع به امیر المؤمنین (ع) وارد است که آن حضرت در شب قبل از غزوه‌ی بدر، حضرت خضر (ع) را در خواب دیدند و گفتند به او: به من ذکری بده که آن را بگویم و بر دشمنان غالب شوم! حضرت خضر به او گفت: بگو: یاهوُ یامَن لاهُو اِلّاَ هُو… چقدر این ذکر پرمعنائیست! … امیر المؤمنین (ع) جنگ می‌کرد و این ذکر را می‌گفت…

آری این‌ها همه ظهورات است. مردم با چشم‌های کورکورانه می‌بینند؛ امیر المؤمنین (ع) با چشم دیگری می‌نگرد. این‌ها همه اطوار و اشکال ظهورات حقّ است جلّ و علا.

 

مؤثّر حقیقی

وقتی که عالم وجود سربسته و دربسته اختصاص به پروردگار دارد، و هیچ موجودی در عالم، ذی أثر نیست مگر به اراده و اذن خدا؛ در این صورت هر اثری از موجودات مختلف ببینیم، بالاخره مال خداست و از خداست.

 

مالک مطلق

آنچه قرآن مجید به ما تعلیم می‌دهد اینست که: آنچه در عالم وجود است چه ذات و چه فعل و اثر، همه مملوک خداست وَحْدَهُ لاَ شَریکَ لَهُ؛ و از برای خداست آنچه را که بخواهد در این ممالیک خود انجام دهد؛ و از برای غیر خدا به هیچ وجه اختیاری و قدرتی نیست، مگر به همان مقداری که خداوند به او تملیک نموده و او را بر آن، قدرت داده است. و خداوند مالک مطلق است نسبت به همه‌ی موجودات، و نسبت به انسان و نسبت به مملوکات انسان.

 

هیچ مخلوقی استقلال ندارد

آنچه در عالم تکوین مشاهده می‌شود از موجوداتی که دارای فعل و یا اثری هستند (همان‌هایی را که ما آن‌ها را علل و اسباب می‌دانیم) در سببیّت خود استقلال ندارند، و از فعل و تأثیر خداوند متعال بی‌نیاز نیستند. این موجودات نه می‌توانند کاری انجام دهند و نه می‌توانند أثری داشته باشند، مگر آنچه را که خدا آن‌ها را علل و اسباب می‌دانیم) در سببیّبخواهد به جای آرد یا اثری گذارد. یعنی خداوند قدرت فعل و اثر را به آن می‌دهد؛ و اراده‌ی خلاف آن را نمی‌کند تا بالنّتیجه قدرت از آن موجود سلب گردد.

 

توحید کامل

توحید کامل، حقیقت مالکیّت را منحصر در خدای سبحان می‌کند و بر این اساس، غیر از خدای تعالی هیچ چیزی استقلال در تأثیر ندارد، تا حبّ و بغض و یا خوف و اندوه و یا فرح و تاسّف و یا حالات دیگر، متعلّق به آن شود.

و کسی که اعتقاد به توحید، سراسر وجودش را فرا گرفته، خوف و اندوه و حبّ و کراهتش را از خدا می‌داند.

 


 منبع: کتاب حکمت زلال، صفحات ۱۸ الی ۲۳