از نظر شیعه واقعه‌ی غدیر خم سندی قطعی و غیر قابل انکار بر امامت و پیشوایی حضرت علی (علیه السّلام) پس از رحلت پیامبر (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) و لزوم پیروی از آن حضرت است. این مسأله از چهار طریق قابل بررسی است:

۱ – معناکاوی واژه‌ی ولایت،

۲ – آیات قرآن،

۳ – تفسیر پیامبر،

۴ – قرائن و شواهد خارجی.

یک. معنای ولایت

واژه‌ی ولایت در معانی مختلفی چون مالک، آزاد کننده، نزدیک، همسایه، یاور، اولی و سزاوارتر به کاری و… به کار رفته است. لیکن لغت‌شناسان و فرهنگ‌نامه‌ها عمدتاً کلمه‌ی ولایت و مشتقّات آن مانند مولی و ولی را به معنای سرپرستی، عهده‌داری امور، سلطه، استیلا، رهبری و زمامداری معنا کرده‌اند. در این‌جا معنای این کلمه با برخی از مشتقّاتش از کتاب‌های لغت اهل سنّت نقل می‌شود:

-‌ راغب اصفهانی می‌نویسد: وِلایت، یعنی یاوری کردن و وَلایت؛ یعنی زمامداری و سرپرستی امور، و گفته شده است که وِلایت و وَلایت مانند دِلالت و دَلالت است و حقیقت آن «سرپرستی» است؛ ولی و مولا نیز در همین معنا به کار می‌رود.[۱]

-‌ ابن اثیر می‌نویسد: ولی؛ یعنی یاور و هر کسی امری را بر عهده گیرد، مولا و ولی آن است. سپس می‌گوید: و از همین قبیل است حدیث «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ»‏ و سخن عمر که به علی (علیه السّلام) گفت: «تو مولای هر مؤمنی شدی»؛ یعنی «ولی مؤمنان گشتی».[۲]

-‌ صاحب صحاح اللغه می‌نویسد: هر کس سرپرستی امور کسی را به عهده گیرد، ولی او است.[۳]

دو. آیات قرآن

۱ – آیه‌ی ابلاغ،

۲ – آیه‌ی اکمال،

۳ – آیه‌ی «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ‏».

پیوند دو آیه‌ی پیشین با واقعه‌ی غدیر و چگونگی دلالتشان بر مسأله‌ی امامت از نظر گذاشت[۴]. آنچه اکنون باید مورد توجّه قراد داد آیه‌ی سوم است.

براساس آنچه در منابع شیعه و سنی[۵]روایت شده است پس از انتشار سخنان پیامبر در غدیر خم، شخصی به نام «جابر بن نظر» یا «حارث بن النّعمان الفهری» نزد پیامبر آمد و عرض کرد:

«ای محمّد از جانب خدا به ما گفتی شهادت دهیم که جز خدای یگانه پروردگاری نیست و شهادت دهیم که تو پیامبر خدایی و نماز بخوانیم و روزه بداریم و حج انجام دهیم و زکات بپردازیم. امّا به این حد راضی نگشتی و پسر عمویت را بر سر ما سروری بخشیدی و گفتی: «هر که را من مولای اویم، علی مولای او است». اکنون بگو این سخن را از پیش خود گفتی، یا از جانب خدا؟ پیامبر فرمود: «سوگند به آن‌ که جز او خدایی نیست این مطلب از سوی خداوند است».

در این هنگام او برگشت و به سوی اسب خود شتافت در حالی که می‌گفت: خدایا! اگر آنچه محمّد می‌گوید حق است پس سنگی بر ما ببار یا ما را به عذابی دردناک گرفتار کن. هنوز به اسب خود نرسیده بود که از جانب حق سنگی بر سرش بارید و او را بر زمین کوبید و جانش را بگرفت. آن‌گاه این آیه نازل شد: «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ * لِلْکافِرینَ لَیْسَ لَهُ دافِعٌ * مِنَ اللَّهِ ذِی الْمَعارِجِ»[۶] «پرسیده‌ای از عذاب واقع شونده‌ای پرسید که اختصاص به کافران دارد(و) آن را بازدارنده‌ای نیست. (و) از جانب خداوند صاحب درجات (و مراتب) است».

قرآن در این آیه لجاجت شخص مورد نظر را نکوهیده و آن را گونه‌ای از کفر قلمداد کرده که دربردارنده‌ی عذابی نابخشودنی است. بنابراین قرآن در این باره سه آموزه دارد:

۱ – الهی بودن جریان غدیر را تأیید می‌کند.

۲ – برداشت امامت و رهبری امام علی (علیه السّلام) از سخنان پیامبر را تأیید می‌کند.

۳ – مخالفت و عناد با مسأله‌ی فوق را کفر و مستوجب عقاب معرّفی می‌کند.

این همه خود نشانگر اهمّیّت و جایگاه عظیم مسأله‌ی امامت در کنار رسالت است.

سه. توضیح پیامبر

بهترین شارح و بیانگر مراد گوینده‌ی یک سخن خود اوست و چه حجّتی قاطع‌تر از تفسیر و توضیح گوینده بر معنا و مراد او از کلامش؟ روایات متعدّی در منابع شیعه و سنّی وجود دارد که پیامبر (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) در برابر پرسش دیگران به توضیح مراد خویش از چگونگی ولایت امیر مؤمنان (علیه السّلام) پرداخته‌اند.

اکنون به جهت اختصار به ذکر دو روایت بسنده می‌کنیم:

۳-۱ – حسین بن اسماعیل جرجانی به سند خود از پیامبر نقل می‌کند که از آن حضرت در مورد معنای «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ» پرسیدند. حضرتش پاسخ داد: خدا مولای من است یعنی او بر من نسبت به خودم و تصرّف در امورم اولویت دارد و با وجود او من از خود اختیاری ندارم.[۷]

من نیز مولای مؤمنانم؛ یعنی به تصرّف در امور آنان بر خودشان مقدّم هستم و در عرض من آنان نباید از پیش خود کاری بکنند، و هر کس که من مولای او و مقدّم بر او از خودش می‌باشم و با وجود من اختیاری از خود ندارد، پس علی مولای اوست و از نفس خودش بر او مقدّم است و با وجود علی نباید از پیش خود کاری کند».[۸]

۳-۲ – شیخ الاسلام حموینی آورده است که در روز غدیر وقتی پیامبر فرمودند: «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ …» سلمان برخاست و پرسید: ای رسول خدا! این چگونه ولایتی است؟ پیامبر فرمود: «ولایتی مانند ولایت من؛ هر کس که من نسبت به خودش بر او سزاوارترم پس علی نیز بر او از خودش سزاوارتر است».[۹]

چهار. قرائن و شواهد

۴-۱ – معرّفی ثقلین؛ چنان که گذشت پیامبر (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) در موارد متعدّدی به معرّفی اهل بیت و تعیین راهبرد دائمی پیروی از قرآن و عترت پرداخته‌اند از جمله حضرتش در جریان غدیر فرمود: «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی»؛ «من در میان شما دو چیز گران‌بها به ودیعت می‌گذارم: کتاب خدا و عترتم را». در این‌جا پیامبر اهل بیت (علیهم السّلام) را در کنار قرآن قرار داد و التزام به آن دو را راه نجات و رستگاری معرّفی نمود و در رأس عترت طاهرین مسأله‌ی ولایت امام علی (علیه السّلام) را بیان نمود. این مسأله نشان می‌دهد که ولایت امام علی (علیه السّلام) سرآغاز پیروی جدایی‌ناپذیر از قرآن و عترت است و این همان امامت و زعامت بلافصل آن حضرت در امور دینی و دنیایی است.

۴-۲ – پیامبر در مقدّمه‌ی سخن به مسأله‌ی ایفای رسالت و اولویت خود بر مؤمنان انگشت گذارده و از مردم در این رابطه اقرار گرفتند؛ سپس بلافاصله موضوع ولایت امام علی (علیه السّلام) را طرح نمودند. این نشان می‌دهد که نوع ولایت مطرح شده در این‌جا از همان سنخ ولایت و اولویت پیامبر بر مؤمنان است که به موجب آن پیامبر خدا حقّ تقدّم و تصرّف بلا منازع در شئون دینی، سیاسی و اجتماعی مسلمانان را دارد.

۴-۳ – این‌که پیامبر (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) پس از طرح ولایت علیّ بن ابی‌طالب (علیه السّلام) بی‌درنگ دست به دعا برداشته و بر تنها گذاشتن و یاری نکردن او نفرین می‌فرستد، قرینه‌ی روشنی است بر این‌که ولایت مورد نظر از نوع ولایت زعامت و رهبری است، نه چیزهایی مانند محبّت و علاقه‌ی قلبی صرف، زیرا آنچه با اطاعت، نصرفت و یاری همگانی جامعه تلازم دارد، پیشوایی و رهبری امّت است، نه اموری چون صرف محبّت و علاقه‌ی قلبی.

۴-۴ -اعلام همگانی؛ مسأله‌ی غدیر از عمومی‌ترین خطاب‌های پیامبر بوده است. زیرا:

اوّلاً، آن حضرت مکانی پیش از جدا شدن و انشعاب مسافران را انتخاب کرد تا همگی در سخنرانی آن حضرت حضور داشته باشند.

ثانثاً، دستور داد به کسانی که از آن مکان گذشته بودند خبر داده شود که برگردند و برای کسانی که هم عقب مانده بودند بمانند تا از راه برسند.

ثالثاً، دستور داد شاهدان به غایبان اطّلاع دهند و این خبر بزرگ را به گوش همگان برسانند.

این همه دلالت بر این دارد که مسأله‌ی مورد نظر برای امّت اسلامی بسیار مهم و حیاتی بوده است. این در شرایط آخر عمر پیامبر (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) که همه‌ی احکام و عقاید دینی بیان شده، با هیچ چیز سازگار نیست جز با مسأله‌ی امامت و خلافت که بدون اعلام صریح و قاطع آن برای عموم، استمرار خطّ رسالت گرفتار مشکل خواهد بود و دین ناقص خواهد ماند. اگر چنین نباشد آیا عاقلانه است که پیشوای بزرگ مسلمانان در آخرین سخنرانی عمومی خود برای جمعیت باشکوه حج‌گزاران، در آن گرمای سوزان مسافران خسته و کوفته را گرد آورد و با این تأکیدات با آنان سخن بگوید و از همه‌ی آنچه گذشت معنا و مقصودی کمتر از تعیین تکلیف آینده‌ی مسلمانان و ارائه‌ی راهبردی جهت حفظ سلامت و صیانت دینی و رهبری دینی امّت داشته باشد و مثلاً صرفاً در پی اعلام دوستی و محبّت حضرت علی (علیه السّلام) باشد.

۴-۵ – چنان‌که در بحث از آیه‌ی اکمال گذشت، پیامبر (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) پس از اعلام ولایت امیر المؤمنین فرمود: «الله اکبر بر اکمال دین و اتمام نعمت و خشنودی خدا به رسالت من و ولایت علی بعد از من».[۱۰]

نکته‌ی مهم در این‌جا این است که:

اوّلاً چه معنایی از ولایت غیر از امامت که استمرار خطّ رسالت و تداوم آن است با اکمال دین سازگار است؟ افزون بر آن اگر معنای دیگر مانند ولایت محبّت در نظر باشد دیگر قید «بعد از من» زاید است زیرا محبّت حضرت علی (علیه السّلام) مقیّد به زمان پس از رحلت پیامبر نیست. معنا ندارد منظور پیامبر را این بگیریم که بعد از رحلت من، علی را دوست بدارید! زیرا محبّت علی با حیات پیامبر قابل جمع است و تنها رهبری امام (علیه السّلام) است که پس از آن حضرت مورد نظر است زیرا در یک زمان وجود دو پیشوا در عرض هم ممکن نیست.

۴-۶ – پس از این واقعه پیامبر فرمود: «مرا مبارک باد بگویید! خدای تعالی مرا نبوّت عطا فرمود و اهل بیتم را امامت».[۱۱]

۴-۷ – پس از سخنان پیامبر مردم با حضرت علی بیعت کردند به طوری که سرور و شادمانی و مبارک بادگویی و بیعت سه روز به طول انجامید.[۱۲]

افزون بر عموم مردم سرکردگانی چون ابوبکر، عمر و عثمان و… با آن حضرت بیعت کردند. عمر بن الخطاب در بیعت با آن حضرت گفت: «هَنیئاً لَکَ یَابْنَ أبى طَالِبٍ! أصْبَحْتَ مَوْلَاىَ وَ مَوْلى‏ کُلٍّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَهٍ»[۱۳].

نکته‌ی اساسی در این‌جا این است که بیعت با هیچ معنایی جز خلافت و اولویت سازگار نیست و سخنان کسانی چون ابوبکر و عمر در این بیعت نیز به همین معنا قابل حمل است.

۴-۸ – همه‌ی حاضران از خطابه‌ی پیامبر مسئله‌ی امامت و پیشوایی حضرت علی (علیه السّلام) را فهمیدند و بلافاصله حسان بن ثابت انصاری از پیامبر اجازه گرفت و اشعاری زیبا سرود که در یکی از ابیات آن می‌گوید:

     فَقَالَ لَهُ: قُمْ یَا عَلِیُّ فَإِنَّنِی       رَضِیتُکَ مِنْ بَعْدِی إِمَاماً وَ هَادِیاً.

پیامبر (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) رو به علی (علیه السّلام) فرمود:

«ای علی برخیز! همانا می‌خواهم که پس از من تو امام و راهنمای امّت باشی»

ذکر این نکته بایسته است که:

اوّلاً، «تقریر»؛ یعنی سکوت و عدم مخالفت پیامبر در برابر یک سخن یا رفتار نزد همه‌ی مسلمانان حجّت و جز سنّت است. بنابراین اگر مسئله‌ی غدیر معنایی غیر از امامت داشت چرا پیامبر سخنان حسان بن ثابت را نفی نکردند، بلکه تأکید کرده او را تشویق فرمود.

ثانیاً، این مسأله نشان می‌دهد که دیگران هم دقیقاً همین معنا را از واقعه‌ی غدیر فهمیده‌اند. اگر چنین نبود اعتراض نکردند که منظور پیامبر امامت و هدایت امّت نبوده است.

در بسیاری از سخنان دیگر صحابه نیز همین معنا نمودار است و حتّی مخالفان ولایت امیر مؤمنان (علیه السّلام) نیز همین برداشت را داشته‌اند. نمونه‌ی آن را در ماجرای حارث بن نعمان فهری بیان شد.

۴-۹ – امیر مؤمنان ع، ائمه‌ی اطهار (علیهم السّلام) و برخی از دیگر صحابه و تابعین در اثبات امامت بارها به حدیث غدیر استناد کرده‌اند.[۱۴]

قرائن و مستندات دیگری نیز در دلالت حدیث غدیر بر ولایت امامت وجود دارد که رعایت اختصار ما را از بررسی آن‌ها معذور می‌دارد.[۱۵]

 

منبع: پرسشها و پاسخهای دانشجویی امام شناسی؛ دفتر نشر معارف – تدوین و تألیف: حمیدرضا شاکرین، محمدرضا کاشفی


 

[۱]. الرّاغب اصفهانی، معجم مفردات الفاظ القرآن، (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) ۵۷۰٫

[۲]. ابن اثیر، ابو الحسن علیّ بن عبد الواحد، النّهایه فی غریب الحدیث و الاثر، ج ۵، (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) ۲۲۷٫

[۳]. الجوهری، اسماعیل بن حماد، الصّحاح فی اللغه العرب، تحقیق احمد بن عبد الغفور عطار، بیروت، دار العلم للملایین، ج ۶، (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) ۲۵۲۸٫

[۴]. بنگرید پرسش‌های ۱۳ و ۱۴٫

[۵]. علّامه امینی، در کتاب الغدیر ۳۰ مورد از منابع اهل سنّت را در این رابطه بررسی و معرّفی کرده است.

بنگرید: الغدیر، ج ۱، (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) ۲۲۴ ۲۳۹٫

[۶]. معارج (۷۰)، آیات ۳ ۱٫

[۷]. مراد در این‌جا اختیار تشریعی است، یعنی بر خلاف دستور او مجاز به تصرّف در امور نیستم و تنها باید اوامر او را پیروی کنم.

[۸]. شمس الاخبار، (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) ۳۸، به نقل از: صلوه العارفین؛ الغدیر، ج ۱، (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) ۳۸۶٫

[۹]. «ولاء کولای، من کنت اولى به من نفسه‏ فعلی اولی به من نفسه»، الغدیر، ج ۱، (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) ۳۸۷٫

جهت آگاهی بیشتر بنگرید: همان، (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) ۳۹۰ ۳۸۶٫

[۱۰]. در این‌جا باید توجّه داشت که حتّی اگر کسی نزول آیه‌ی اکمال را در رابطه با واقعه‌ی غدیر نپذیرد، خود سخن پیامبر در این باره که ولایت امام علی را اکمال دین معرّفی می‌کند دلیل روشنی بر مقصود آن حضرت از ولایت امامت و زعامت است.

[۱۱]. بنگرید: الغدیر، ج ۱، (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) ۲۷۴٫

[۱۲]. الغدیر، ج ۱، (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) ۲۸۳ ۲۶۹٫

[۱۳]. الغدیر، ج ۱، (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) ۲۷۲٫

[۱۴]. جهت آگاهی بیشتر بنگرید: پرسش ۲۵٫

[۱۵]. جهت آگاهی بیشتر بنگرید: الغدیر، ج ۱، (صلِّی الله علیه و آله و سلّم) ۴۱۱ ۳۶۲٫