واحد نمایندگی ولی فقیه در استانها را به اتفاق آیتالله طاهری خرم آبادی با هم تشکیل دادند. یعین اولاش یک دفتر مرکزی درست کردند، بعد گسترشاش دادند به استانها و در نهایت در تک تک شهرستانها حوزهی نمایندگی امام در سپاه افتتاح شد و نیروهاش مشغول به کار شدند.
در زمان جنگ هم همین اتفاق افتاد. یعنی این دو عزیز با هم مسؤولین دفتر نمایندگی ولی فقیه تمام تیپها و لشکرها و قرارگاه را انتخاب کردند.
آقای محلاتی هیچ وقت یک جا بند نمیشد. مدام درحال سرکشی بود. یا در حال سخنرانی. که هم روحیه بدهد، هم راه را نشان کم تجربهها بدهد. در این بین اگر مشکلی در جاهای دیگر هم پیش می آمد، او کسی نبود که مشکل گشا نباشد. بخصوص اگر دستورش را از امام گرفته باشد. مثلاً در غائلهی اصفهان مشکلی پیش آمد که حاج احمد آقا مجبور شد زنگ بزند به خط تلفن سیاسی دفتر. آن روز آن تلفن را من برداشتم.
حاج احمد آقا گفت «آقای محلاتی کجاست؟»
گفتم «مجلس.»
حاج احمد آقا گفت «سریع خبرش کن بیاد که امام کارش داره.»
یک خواهش دیگر هم داشت. گفت «اگه براتون ممکنه آقای جنتی رو هم پیداش کنین، خبرش کنین بیاد.»
آن موقع آقای جنتی در مجلس نبود و پیدا کردناش سخت بود.
زنگ زدم به مجلس. گفتند آقای محلاتی در صحن مجلس است.
پیغام دادم که «بگین فوری با دفتر تماس بگیرن.»
تلفن زنگ خورد و پیام را داد.
گفتم «باید با آقای جنتی برید اصفهان. دستور امامه.»
آقای طاهری از اصفهان به امام پیغام داده بودند که«نگذارید سید مهدی هاشمی به بیتتان بیاید. مواظباش باشید.»
و حالا آقای محلاتی و آقای جنتی باید میرفتند اصفهان که جواب امام را به آقای طاهری برسانند. امام وزیر اطلاعات وقت را خواسته بودند و دستور داده بودند که کارهای سید مهدی را زیر نظر بگیرد. پیغام به اصفهان رسید و تلفن سیاسی باز زنگ خورد. این بار آقای طاهری بود، از اصفهان، و با آقای محلاتی کار داشت.
گفتم «نیستن الآن. مجلسان.»
گفت «سلام برسونین و بگین اون امر امام طاعت شد.
قاصد خندهرو، ص ۱۳۰ و ۱۳۱٫
پاسخ دهید