قبل از ریشه یابی عدم اطاعت مسلمانان صدر اسلام نسبت به موضوع خلافت علی علیهالسلام، تذکر این نکته لازم است که: بر اساس شواهد قطعی تاریخی، کوتاهی و قصور مسلمانان صدر اسلام، مخصوصاً مسلمانان ساکن در مدینه، در رابطه با موضوع خلافت امیرالمؤمنین علیهالسلام صرفاً از باب جهل و بی خبری نبوده است؛ بلکه حداقل، این عدم اطاعت و سکوت و بی تفاوتی، در میان خواص جامعه، از روی توجه و آگاهی بوده است. زیرا شخصیت ممتاز امیرالمؤمنین علیهالسلام برای مسلمانان صدر اسلام، چهرهای شناخته شده و کاملاً آشنا بود که برتری ایشان نیز در میان اصحاب پیامبر صلیاللهعلیهوآله آشکار و همچنین شایستگی حضرت، برای امر خلافت و زعامت امت بعد از پیامبر، بر همگان روشن بود.
از سوی دیگر با توجه شایستگیهای منحصر به فرد امیرالمؤمنین علیهالسلام و بنا به دستور وحی، پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله مکرراً مسأله خلافت و جانشینی علیعلیهالسلام را در موارد متعددی مطرح و اعلام نموده بود که مهم ترین آن، صحنه با شکوه غدیر است. چنانچه پیامبر صلیاللهعلیهوآله، علی علیهالسلام را در حضور جمعیت انبوه حاضر به خلافت بعد از خود معرفی نمود و از حاضران نیز بیعت گرفت. این جریان در منابع شیعه و سنی از طرق صحابه به طور متواتر منعکس شده است.
با توجه به زمینه سازی پیامبر صلیاللهعلیهوآله انتظار این بود که امیرالمؤمنین بلافاصله بعد از رحلت پیامبر صلیاللهعلیهوآله، زمام امور را در درست گیرد و رهبری امت و مقام خلافت را بر عهده بگیرد. اما عملاً چنین نشد و مسیر خلافت به انحراف کشانده شد و علی علیهالسلام نیز از صحنه سیاسی و مرکز تصمیم گیری به کنار گذاشته شد؟!
بررسی و ریشه یابی عوامل این رخداد مهم تاریخی، نیاز به تبیین و تحلیل گسترده دارد که در اینجا مختصراً به چند مسئله به عنوان عوامل اساسی و کلیدی این رخداد تلخ، اشاره می گردد:
۱ – دنیا طلبی و عافیت خواهی:
روحیه دنیا طلبی و عافیت خواهی اکثر مردم، مخصوصاً گروه خواص و نخبگان جامعه آن روز، یکی از مهمترین علل بیتفاوتی و رویکرد محافظه کارانه آنان نسبت به این رخداد تلخ، محسوب میشود. این امر باعث گردید که مردمان آن روز علی علیهالسلام را تنها بگذارند؛ چراکه مسلمین حماسههای بینظیر امیرالمؤمنین در صحنههای جهاد را با چشم سر مشاهده کرده بودند و سخنان پیامبر صلیاللهعلیهوآله در مورد شخصیت بیهمتای علی علیهالسلام را، شنیده بودند؛ برای همین آنها در موقعیت حساس هنگامه رحلت پیامبر صلیاللهعلیهوآله، در مقابل توطئه گروه کودتاچیان که به سرکردگی خلیفه دوم و اول در سقیفه صورت گرفته بود، سکوت کرده و از حضرت علی علیهالسلام حمایت ننمودند و انحراف آشکار مسیر خلافت را نظارهگر شدند.
از این جهت دنیا طلبی و حفظ جان و مال و موقعیت، مانع از عکس العمل آنان در این خصوص گردید. برای همین آنها از موضع گیری در برابر مجموعه سقیفه که با خطرات احتمالی مواجه بود، خودداری نموده و سکوت را برای خود ترجیح دادند که این روحیه البته معلول ضعف ایمان آنان بود.
۲ – قوم محوری و قبیلهگرائی:
با توجه به ظهور اسلام در جزیره العرب، عمده مسلمانان را مجموعه اعراب مسلمان مکه و مدینه (مهاجرین و انصار) تشکیل می دادند. آنان علی رغم گرویدن به اسلام، علقه های قومی و فرهنگ قبیله محوری را کنار نگذاشته بودند. بهگونهای که این روحیه هنوز در تصمیماتشان دخیل بود.
در اولین لحظات بعد از رحلت پیامبر صلیاللهعلیهوآله گروه مهاجرین مکه، در رأس آنان ابوبکر و همفکرانش در برابر قبایل انصار به صف آرای پرداختند و با اکثریت گروه انصار به پیشوائی سعد بن عباده[۱] رئیس خزرجیان، به مقابله بر خواستند و سرانجام نیز با حیلههای حساب شده و تهدید خلیفه دوم، در این رقابت پیروز گردیدند و قدرت را تصاحب نمودند.
در چنین اوضاع و احوالی که رگههای جاهلیت قوم گرائی، گل کرده بود و دو طایفه مهاجر و انصار بر سر خلافت پیامبر صلیاللهعلیهوآله به جنگ و ستیز برخواسته بودند، فقط عده اندکی از پیروان راستین پیامبر صلیاللهعلیهوآله و رجال بنی هاشم به علی علیهالسلام وفادار ماندند که این تعداد نیز بسیار کم و انگشت شمار بود و در حدی نبود که بتوانند حرکت جامعه را از وضعیت به وجود آمده تغییر دهند؛ زیرا رنگ نفاق در چهره اکثر مدعیان تقرب پیامبر صلیاللهعلیهوآله مشهود بود. چنانچه همانها بعداً جریانهایی مثل ناکثین و مارقین و … در برابر حضرت علی علیهالسلام اقدام کردند.
۳ – قریب العهد بودن به اسلام:
بسیاری از مسلمانان، به تازگی به اسلام گرویده بودند و نسبت به آموزههای دینی و قرآنی، آگاهی عمیق و ایمان راسخی نداشتند. طبیعی بود که در آن شرایط ، انتظار حرکت اصلاحی و حمایت از سوی این عده وجود نداشت؛ بلکه حتی خطر تفرقه و ارتداد در میان آنان نیز وجود داشت. چنانچه خود امیرالمؤمنین علیهالسلام نیز به این نکته اشاره کردهاند که اگر چنین خطری در میان آنان وجود نداشت موضع دیگری میگرفت[۲]. بدیهی است که از چنین مجموعهای که خطر ارتداد بسیار از آنان موجب سکوت حضرت گردید، توقعی حمایت و دفاع و ایثار نخواهد بود.[۳]
۴ – کینه و عقده آنان نسبت به حضرت:
بسیاری از قبایلی که در مکه و مدینه و اطراف آن زندگی می کردند، نسبت به علی علیهالسلام بی مهر بودند و کینه او را در دل داشتند؛ زیرا علی علیهالسلام بود که پرچم کفر این قبایل را سرنگون کرد و قهرمانان آنان را به خاک ذلت افکند. این افراد هر چند بعدها پیوند خود را به اسلام اعلام نمودند، ولی در باطن – علی رغم تظاهر به اسلام – بغض و عداوت علی علیهالسلام را در دل داشتند.[۴]
بنابراین با توجه به عقدهها و کینههای دیرینه یک عده و همچنین تازگی و نوآموزی بسیار دیگر، و نیز گرایش طایفهای و قومی گروهی، و مهمتر از همه قدرت طلبی عناصر مطرح و در میان اصحاب پیامبر و محافظه کاری و نفاق نخبگان؛ همه و همه عواملی بودند که زمینه حمایت مردمی از حضرت علی علیهالسلام را به حداقل رسانده بود؛ برای همین امام علیهالسلام، مجبور به انتخاب سکوت تلخ شدند.
پی نوشت:
.[۱] سبحانی، جعفر، پژوهشی عمیق پیرامون زندگی علی ـ علیه السّلام ـ ، انتشارات جهان آراء، چاپ سوم، ۱۳۶۶، ص ۲۰۱ – ۲۰۹
.[۲] «ایم الله لو لا مخافه الفرقه بین المسلمین و أن یعود الکفر و یبور الدین لکنا على غیر ما کنا لهم علیه»: به خدا سوگند اگر خطر ایجاد اختلاف و شکاف در میان مسلمانان نبود و بیم آن نمی رفت که بار دیگر کفر و بت پرستی به سرزمین اسلام باز گردد و اسلام محو و نابود شود. من موضع دیگری در برابر آنان می گرفتم. (رک: ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، چاپ اول قاهره، دارالاحیاء الکتب العربیه، ۱۳۷۸ هجری قمری، ج۱، ص ۳۰۷)
[۳] . مهدی پیشوائی، سیره پیشوایان، قم، مؤسسه امام صادق ـ علیه السّلام ـ ، چاپ دوم، ۱۳۷۴ هجری قمری، ص ۶۳ – ۷۲
[۴] سبحانی، جعفر، پژوهشی عمیق پیرامون زندگی علی ـ علیه السّلام ـ، ص ۲۱۹
پاسخ دهید