زمانی که نظم لشکر اسلام از بین رفت و همه آنان از رسول اکرم فرار کردند، پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله خشمگین شدند. در این حال ایشان به علی علیه‌السلام رو کرد و فرمود:« آیا نمی‌خواهی تو نیز به برادرانت بپیوندی؟»

سپس امیرالمؤمنین جواب دادند:« ای رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله آیا انتظار دارید که بعد از ایمان آوردنم، کافر شوم؟ ای پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله شما اسوه من هستید.»[۱]

ابورافع می‌گوید:« علی علیه‌السلام که تا آن موقع قهرمان میدان بود و همه پرچمداران سپاه کفر را کشته بود، دیگر به کسی تبدیل شد که تنها در برابر حملات طاقت فرسای مشرکین بر خود رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله دفاع می‌کرد. در آن هنگام رسول خدا به علی علیه‌السلام فرمود:« یا علی مرا از آنان دور کن، بر آنان حمله کن تا پراکنده شوند.»

تا اینکه دسته‌ای که قصد جان پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله را کرده بودند، حمله‌ور شدند. در بین آنان بنو سفیان بن عویف اربعه حضور داشت. در این سان پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله علی علیه‌السلام را خطاب کرد و فرمود:« یا علی علیه‌السلام دسته‌ای دارد به سوی ما می‌آید. مرا از این دسته دور کن. به آنان حلمه کن.» سپس علی علیه‌السلام در حالی که سواره بود به سمت آنان حمله کرد. و آنقدر ضربه زد تا اینکه همه آنها متفرق شدند. سپس مشرکین دوباره نظم گرفتند و به سمت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله حمله کردند و علی نیز دوباره به سمت آنها هجوم آورد. این کار آنقدر تکرار شد تا اینکه بنی سفیان بن عویف اربعه و همه ده پسرش کشته شدند. در این هنگام بود که جبریل ندا داد:« ای محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله چه یاری رساندنی! بدان که همه ملائک در شگفت فداکاری‌های این جوانند!»

پیامبر نیز او را خطاب کرد و فرمود:« جای تعجب نیست. باید این طور باشد. همانا او از من و من نیز از او هستم.»

جبریل نیز عرض کرد:« من نیز از شما دو نفر هستم.»

سپس ندایی از آسمان آمد:« هیچ شمشیری به مانند ذوالفقار نیست. و هیچ جوانی نیز همانند علی علیه‌السلام نیست.»[۲]

سرانجام بعد از اینکه امیرالمؤمنین آن لشکرها را پس زد، دیگر هیچ کس جرأت جنگیدن با علی علیه‌السلام را نداشت. اما علی علیه‌السلام جراحت‌های زیادی را برداشت.[۳]

معتزلی میگوید:« من این روایت را از جمع کثیری از محدثین بیان کرده‌ام. این روایت از جمله اخبار مشهوره است.»[۴]

با این همه جالب است. که امیرالمؤمنین نیز در روز شوری برای کوتاه کردن دست مزدوران از حکومت مجبور می‌شود این واقعه را که جزو فضایل ارزشمند وی می‌باشد، بیان کند! در صفحات تاریخ آمده است که علی علیه‌السلام در پاره‌ای از اعتراضاتش به اهل شوری بیان کرده است که: « شما را به خدا سوگند! آیا این شما بودید که جبریل درباره‌اش فرمود: یا محمد تری هذه المواساه من علی؟ فقال رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله : انه منی و أنا منه. و بعد از آن جبریل گفت: من نیز از شما هستم و جز شما نیستم؟»

اهل شوری پاسخ دادند:« نه به خدا قسم!»

امیرالمؤمنین دوباره فرمودند:« شما را به خدا آیا این شما بودید که نه پرچمدار قریش از بنی عبدالدار را به قتل رساندید؟ در آن هنگام صواب حبشی که غلام آنها بود آمد و گفت:« به خدا هیچ کس جز پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله مولای مرا نکشته است. همانا مولای من دهانش کف کرده و چشمانش قرمز شده بود. آنها او را کشتند و از و کناره گرفتند. پس زمانی که من نزد مولایم رسیدم، بدنش طوری روی هم افتاده بود که گویی گنبدی را ساخته بودند. من او را درحالی که با دو ضربه نصف شده بود، به پشت گرفتم. پاهایش باقی ماند. از آوردن جسدش عاجز شدم. پس او را ایستاده در زمین رها کردم. و مسلمین به این جسد نگاه می‌کردند و به او می‌خندیدند؟!»

آنها دوباره گفتند:« نه به خدا سوگند!»[۵]

روایت دیگری نیز در این زمینه وجود دارد که از این قرار است:

از ابی جعفر علیه‌السلام در باره ماجرای شوری نقل شده است: امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمود:« شما را به خدا سوگند! آیا این شما بودید که ملائکه در روز احد به همراهیش درآمدند در حالی که هیچ کس جز او در میدان جنگ باقی نمانده بود؟»

آنها گفتند:« خیر! »

سپس علی علیه‌السلام ادامه داد:« آیا این شما بودید که در روز احد از چشمه مهراس پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله را سیراب کرد؟»

آنها نیز دوباره گفتند:« خیر! »[۶]

 منبع: صفحات ۱۶۷ تا ۱۷۰ جلد ۳ کتاب الصحیح من سیره الامام علی علیه‌السلام /علامه سید جعفر مرتضی عاملی 


[۱]. إعلام الورى ج۱ ص۱۷۷ ؛ بحار الأنوار ج۲۰ ص۹۵ و ۱۰۷ ؛ الکافی ج۸ ص۱۱۰ ؛ قصص الأنبیاء للراوندی ص۳۳۹ ؛ موسوعه أحادیث أهل البیت «علیهم السلام» للنجفی ج۱۱ ص۱۱۴٫

[۲]. النص المتقدم فی أکثره للمعتزلی فی شرح نهج البلاغه ج۱۴ ص۲۵۰ و ۲۵۱  / ج۱۰ ص۱۸۲ /  ج۱۳ ص۲۹۳ عن الزاهد اللغوی غلام ثعلب، وعن محمد بن حبیب فی أمالیه، ؛ الروایه فی الأغانی (ط ساسی) ج۱۴ ص۱۸ ؛ تاریخ الأمم والملوک ج۲ ص۱۹۷ ؛ الکامل فی التاریخ ج۲ ص۱۵۴ ؛ فرائد السمطین، الباب الخمسون ج۱ ص۲۵۷ ؛ مجمع الزوائد ج۶ ص۱۱۴ و ۱۲۲ عن البزار وعن الطبرانی ؛ کنز العمال ج۱۵ ص۱۲۶ ؛ البدایه والنهایه ج۶ ص۵ ؛ اللآلی المصنوعه ج۱ ص۳۶۵ ؛ تفسـیر القمی ج۱ ص۱۱۶ ؛ بحـار الأنـوار ج۲۰ ص۵۴ و ۹۵  و ۱۰۵ و ۱۰۷ و ۱۰۲ عن القمی ؛ علل الشرایع ص۷ باب ۷ ؛ الإرشاد ص۴۶ ؛ تفسیر فرات ص۲۴ و ۲۶ ؛ الکافی ج۸ ص۱۱۰ ؛ عیون أخبار الرضا ج۱ ؛ حیاه الصحابه ج۱ ص۵۵۹ ؛ ربیع الأبرار ج۱ ص۸۳۳ ؛ المناقب للخوارزمی ص۱۰۳ إلا أن فیه: أن ذلک کان فی بدر ؛ الغدیر ج۲ ص۵۹ و ۶۱ عن العدید من المصادر ؛ السیره النبویه لابن هشام ج۲ ص۱۰۶ ؛ تاریخ ابن عساکر ترجمه علی علیه السلام ) بتحقیق المحمودی) ج۱ ص۱۴۸ و ۱۴۹ و ۱۵۰ ؛ فی هامشه عن الفضائل لاحمد بن حنبل الحدیث رقم ۲۴۱ ؛ المعجم الکبیر للطبرانی ج۱ ص۳۱۸ ؛ غایه المرام ص۴۵۷ ؛ فضائل الخمسه من الصحاح السته ج۱ ص۳۴۳ ؛ الریاض النضره المجلد الثانی ج۳ ص۱۳۱ ؛ عن علی بن سلطان فی مرقاته ج۵ ص۵۶۸ عن أحمد فی المناقب، ؛ المجالس الفاخره للسید شرف الدین ص۲۸۴٫

[۳]. الإرشاد للمفید ص۵۳ و (ط دار المفید) ج۱ ص۸۹ ؛ بحار الأنوار ج۲۰ ص۸۸ ؛ أعیان الشیعه ج۱ ص۳۸۹ ؛ الدر النظیم ص۱۶۱٫

[۴]. شرح نهج البلاغه للمعتزلی ج۱۴ ص۲۵۱٫

[۵]. الخصال ج۲ ص۱۲۱- ۱۲۴ و (ط مرکز النشر الإسلامی) ص۵۶۰ ؛ بحار الأنوار ج۲۰ ص۶۹ / ج۳۱ ص۳۲۴ .

[۶]. الإحتجاج ص۷۳ و ۷۴ و (ط دار النعمان) ج۱ ص۱۹۹ – ۲۰۳ ؛ بحار الأنوار ج۲۰ ص۶۹ / ج۳۱ ص۳۳۷ و ۳۸۰ عنه ؛ مصباح البلاغه (مستدرک نهج البلاغه) ج۳ ص۲۱۷ _ ۲۲۱ ؛ غایه المرام ج۲ ص۱۲۹ ـ ۱۳۲ و ۳۳۰ ؛ الأمالی للطوسی ص۵۵۱٫