فضاى باز و گسترده اسلامى که پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) آن را در پى قرار داد صلحى که با اوس و خزرج در بیعت عقبه دوم، ایجاد نمود[۱] نقطه آغازین راه یابى رسالت اسلام به جهانى وسیع تر و گامى بلند در جهت ساختار جامعه دینى باایمان، به شمار مى آمد. به دنبال گسترش اسلام در مدینه با تلاش مبلِّغان برگزیده مخلصى که براى خدا و نشر تعالیم اسلام از خود فدا کارى نشان دادند، آن سامان به سرزمینى امن براى مسلمانان تبدیل گشت که در جهت تبلور امور فرهنگى و تربیتى و رسالت الهى در جامعه جزیره العرب پایگاهى مرکزى و مهم تلقى مى شد.

آن گاه که قریش بر آزار و اذیَّت و تحت فشار قرار دادن مسلمانان و مجبور ساختن آنان بر دست برداشتن از آیین اسلام و دلسرد کردن آن ها از یارى پیامبر و گستاخى و ظلم و ستم خود ادامه داد، پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)به یاران خود فرمان هجرت به مدینه داد و فرمود:

خداوند براى شما سر زمین امن و برادرانى که در کنار ایشان زندگى آنید قرار داده است.

بدین ترتیب، یاران حضرت در چند مرحله به صورت دسته هاى کوچک و پنهانى و دور از چشم قریش رهسپار مدینه گردیدند. [۲]

با همه دشوارى ها و فشار و تکذیب و تهدیدى که پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) از

دور و نزدیک با آن روبرو شد و فرمود:

«ما اُوذی احدٌ مثل ما أوذیت فی الله»

هیچ کس مانند من در راه خدا آزار و اذیت ندید»[۳]

ولى امید وى به پیروزى بر دشمنان و موفقیت در راه تبلیغ رسالت اسلام، هیچ گاه به ضعف نگرایید و اعتماد کامل وى به ذات بارى تعالى قوى تر از قریش و توطئه هاى آنان بود و قریش، این واقعیت را در وجود پیامبر سراغ داشت و خطراتى که سال هاى بعد از آن ها پرده مى داشت، برایش تجسم مى یافت زیرا تصور مى کرد اگر پیامبر امکان یابد به یاران خود ملحق شود و از مدینه به عنوان مرکز و خاستگاهى در جهت گسترش رسالت خود استفاده کند، قطعاً موجودیت آن ها به خطر خواهد افتاد. به همین دلیل به تدارک نیرو پرداخته و قبل از آن که فرصت از دست رود براى نابودى وى، به برنامه ریزى نشستند، مشروط به این که مسؤلیت کشتن آن حضرت را یک شخص یا قبیله به تنهایى بر عهده نگیرد، تا بنى هاشم در جهت خونخواهى پیامبرشان نتواند باهمه قبایل از در جنگ و ستیز وارد شود بلکه با گرفتن خونبها از آنان، راضى گردد.

پس از گردهمایى دار الندوه که آراء و نظرات فراوانى میان قریش رد و بدل شد، تصمیم گرفته شد از هر قبیله جوانى شجاع و دلیر مأمور شود تا با شمشیرى برنده رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) را در خانه اش به محاصره در آورده و یکباره بر او هجوم ببرند و وى را به شهادت برسانند و در تعیین زمان اجراى این نقشه، بایکدیگر به توافق رسیدند. جبرئیل بر رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)نازل و حضرت را از ماجرا اگاه ساخت و به او دستود داد آن شب را در بستر خویش نخوابد و بدو اجازه هجرت داد در اینجا پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله وسلم)على را در جریان توطئه دشمن قرار داد و به او فرمان داد تا در استراحت گاه وى در بسترش بخوابد و به وى سفارش کرد پس از هجرت وى، بدهى هایش را بپردازد و امانت هاى مردم را به صاحبان آن ها باز گرداند

و نیز به او فرمود:

هر گاه امورى را که به تو محوّل کردم سر و سامان بخشیدى، مهیاى هجرت به سوى خدا و رسول باش، و به مجرد رسیدن نامه ام به تو، بسمت ما حرکت نما. [۴]

در این جا صفحه زرین دیگرى از صفحات عظمت على(علیه السلام)در تاریخ مى‌درخشد زیرا او فرمان رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) را با روحى سرشار از ایمان و صبر و بردبارى و اطمینان، پذیرا شد و بدین سان کامل ترین نوع اطاعت و فرمانبردارى بى چون و چرا در اجراى وظیفه و مسئولیت را براى ما ترسیم نموده، وى آگاهانه تسلیم رهبر بود و در راه عقیده و آرمان و مکتب جانفشانى بزرگى انجام داد و تنها در پاسخ رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)عرضه داشت:

اى رسول خدا! اگر جانم را فدایت کنم شما زنده مى مانى؟

فرمود:

آرى! پروردگارم آن را به من وعده داده است.

على(علیه السلام)از این که رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) از سلامتى خود وى را آگاه ساخت لبخندى زد و سجده شکر به جا آورد[۵] و سپس پیامبر او را در آغوش کشید و اشک شوق ریخت و على(علیه السلام) نیز از فراق و جدایى رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) به گریه افتاد.[۶]

بافرارسیدن شب، على(علیه السلام) عباى ویژه رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) را که حضرت همواره آن را مى پوشید، به تن کرد و با نفسى مطمئن و خاطرى آرام و بى پروا و مسرور از وظیفه اى که بدو محوّل شده و شادمان از سلامتى وجود رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) در بستر آن بزرگوار آرمید، جوانان قریش که سراسر وجودشان را شرارت فرا گرفته بود باشمشیرهاى برهنه از راه رسیده و خانه رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)را به محاصره در آوردند و از روزنه در به محلى که معمولاً پیامبر مى خوابید نگریستند، شخصى را در بستر خفته دیدند، با دیدن وى به وجود پیامبر در منزل یقین حاصل کردند و از موفقیت طرح و نقشه خود اطمینان یافتند. رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)که درگوشه اى از خانه پنهان شده بود، ثلث آخر شب از خانه گردید و در آن مخفى شد تا از آن به بعد هجرت مبارک « ثور » بیرون و رهسپار غار خویش را استمرار بخشد.

دشمنان که پیشاپیش آنان خالد بن ولید در حرکت بود، با فرارسیدن لحظه اجراى نقشه خود به خانه پیامبر اکرم یورش بردند، ناگهان على(علیه السلام) از جاى خویش برجست و شمشیر خالد را برگرفت و بر آن ها حمله‌ور شد . جمعیت از مقابل حضرت گریخته و به بیرون خانه فرار کردند و حال پیامبر را از او جویا شدند على(علیه السلام)فرمود:«نمى دانم به کجا رفته است.» و این گونه، خداوند سلامتى وجود مقدس پیامبر اکرم و گسترش رسالتش را مقرر فرموده بود.

على(علیه السلام) با عملکرد شگفت انگیز خود و اقدام شجاعانه و روش بى نظیرى که اتخاذ کرد، سنّت جانفشانى و فداکارى را در مسیر تغییر ساختار و اصلاح جامعه و رهروان طریق عقیده وجهاد، بنا نهاد و در این راستا هدفى جز رضاى خدا و سلامتى وجود نازنین پیامبراکرم و گسترش رسالت مبارک آن حضرت نداشت و این آیه مبارکه در شأن او نازل گشت:

(وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْری نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ) [۷]

برخى از مردم براى کسب رضایت الهى، جان خویش را سودا مى کنند و خداوند نسبت به بندگانش مهربان است.

على(علیه السلام) افتخار فرشتگان

خوابیدن على(علیه السلام) در بستر رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) براى قریش تجاوز گر، ذلّتى آشکار به شمار مى رفت چرا که کمال و آرزوهاى آنان در کشتن رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)به یأس مبدل گشت و طرح و برنامه هاى آن هابه شکست انجامید، بینى شیطان به خاک مالیده شد و مقام و منزلت ایمان فزونى یافت زیرا ثواب و ارزش هیچ عملى به پایه خوابیدن در بستر پیامبر نمى رسید، چرا چنین نباشد در صورتى که خداوند با این عمل، بر فرشتگان خویش فخر و مباهات نمود، روایت شده:

شبى که على بن ابى طالب(علیه السلام) در بستر رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) خوابید، خداوند به جبرئیل و میکائیل وحى فرمود: من میان شما دو تن، پیمان برادرى ایجاد کرده و عمر یکى از شمارا طولانى تر از دیگرى قرار داده ام، کدام یک حاضرید پذیراى مرگ شوید و زندگى را به دیگرى واگذارید؟ هر دو فرشته زندگى را بر گزیده و به آن ابراز علاقه کردند، خداوند به آنها وحى فرمود: آیا نخواستید بسان على بن ابى طالب باشید آن گاه که میان او و محمد(صلى الله علیه وآله وسلم)پیمان برادرى ایجاد کردم، على در بستر او خوابید تا جان خویش را فداى وى سازد، و زندگى را به پیامبر واگذاشت؟ اکنون به زمین فرود آیید و على را از شر دشمن حفاظت آنید، جبرئیل فرود آمد و بالاى سر و میکائیل پایین پاى حضرت نشست جبرئیل مى گفت: آفرین بر تو اى فرزند ابو طالب، چه کسى نظیر توست؟ خداوند به وجود تو بر فرشتگان خویش بالاى هفت آسمان فخر و مباهات مى کند. [۸]

مأموریت هاى پس از لیله المبیت

با نزدیک شدن سپیده دم نخستین روز هجرت مبارک، که سایه آرامش و امنیت الهى پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) را در هر گامى که به سمت مدینه مقرّ و پایگاه جدید رسالت اسلامى بر مى داشت، در میان گرفته بود، بر سرور و شادى على افزوده مى شد. آن شب هراس انگیز با احتمالات فراوان و دشوارى هاى زیادش به پایان رسید بى آن که خطر و یاحادثه ناگوارى متوجه امام(علیه السلام) شود و آن بزرگوار توانست مأموریت خویش را به شکلى کامل به انجام رساند که در مقام اجرا و پیاده کردن آن در سطح بسیار بالایى از دقت و آگاهى قرار داشت.

در برابر امام(علیه السلام) مسئولیت هاى دیگرى نیز وجود داشت که از عهده کسى جز او ساخته نبود از جمله: بر گرداندن امانت هایى که نزد رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) بود صاحبان آن ها – که بیشتر آن ها مشرک بودند – به دلیل امانتدارى و اخلاص پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) به آن بزرگوار اعتماد داشتند. زیرا پیامبر میان قریش به راست گویى و امانتدارى معروف بود هم چنین عرب هایى که در موسم حج به آن دیار مى آمدند زر و زیور و دارایى خویش را نزد آن حضرت به امانت سپرده بودند و رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) هیچ گاه بر خلاف تعهدات خود عمل نمى کرد و در امانت هاى خویش خیانت نمى ورزید هر چند شرایط موجود دشوارمى نمود و در آن لحظات زود گذرى که انسان عاقل را مات و مبهوت مى ساخت و خطرات، وجود مقدس پیامبر را تهدید مى کرد حضرت فراموش نکرد آن مأموریت را به فردى بسپارد که به بهترین شکل ممکن آن را به انجام رساند و چنان شخصى جز على(علیه السلام) نبود چرا که آن حضرت به امور مربوط به رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) و امانت سپردگان و دارایى آن ها، آشناتر از همه واز قدرت و توان فوق العاده اى بر خوردار بود.

بدین ترتیب، على(علیه السلام) امانت ها را به صاحبان آن ها رساند و سپس در مسجدالحرام با صداى بلند اعلام کرد: «مردم! آیا کسى هست که امانتش به وى باز گردانده نشده باشد؟ آیا کسى هست که سفارشى داشته باشد؟ آیا کسى هست که از پیامبرطلبى داشته باشد؟» و چون کسی حاضر نشد، رهسپار مدینه شد و به رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)پیوست. على بن ابى طالب(صلى الله علیه وآله وسلم) بعد از (هجرت) پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)تنها سه روز در مکه درنگ کرد. [۹]

هجرت امام على(علیه السلام)

رسید و مورد « قبا » رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) با آرامش و امنیت به منطقه استقبال انبوه جمعیت انصار قرار گرفت و از آنجا توسط ابو واقد لیثى نامه اى به على(علیه السلام)نوشت و در آن به او فرمان داد به سوى وى حرکت نموده و شتابان به آن حضرت بپیوندد. وقتى نامه رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) به على(علیه السلام) رسید حضرت براى تدارک مقدمات حرکت تعدادى شتر خریدارى کرد و مهیاى خروج از مکه شد و به مسلمانان مستمندى که با او در شهر باقى مانده بودند دستور داد از تاریکى شب استفاده کنند و خود را با بار و بنه اى اندک به ذى طوى (محلى در نزدیکى مکه) برسانند و بدین سان، سومین مسئولیت دشوار على(علیه السلام)که حرکت به سمت مکه به همراه زنان بود، آغاز گردید. حضرت به همراه فواطم (یعنى) فاطمه دخت رسول اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) و فاطمه بنت أسد مادر خود و فاطمه دختر زبیر بن عبد المطلب و فاطمه دختر حمزه از مکه خارج گردید و أیمن غلام رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)و ابو واقد لیثى نیز در پى آنان حرکت کردند. [۱۰]

ابو واقد که شتران را مى راند از شدّت ترس و بیم، شتران را به سرعت مى راند تا دشمنان به آن ها دست نیابند، بر على(علیه السلام)دشوار آمد که زنان بنى هاشم را در اثر سرعت شتران با آن رنج و ناراحتى ببیند از این رو، به ابو واقد فرمود: «ابو واقد! زنان بدنى ضعیف دارند با آن ها مدارا آن کن» و حضرت خود شخصاً شتران را به آرامى راند و براى ایجاد آرامش در دل همرهان خویش این شعر را زمزمه مى کرد:

ولیس الاّ الله فأرفع ظنّکا *** یکفیک ربّ النَّاسِ ما أهمّکا

قدرتى برتر از خدا وجود ندارد، گمانى غیر از این نداشته باش، حمایت او تو را کافى است، بنا براین چه دغدغه دارى.

على(علیه السلام) هم چنان کاروان را به آرامى رهبرى مى کرد تا در مسیر راه به رسید، در این منطقه مأمورانى که قریش براى دستگیرى امام و « ضجنان » بالاى منطقه همراهانش و باز گرداندن آن ها به مکه گسیل داشته بودند، به کاروان رسیدند. این غلام حرب بن « جناح » جمعیت که هفت سوار جنگاور و نقاب زده را تشکیل مى دادند امیّه نیز آنان را همراهى مى کرد. على(علیه السلام) به أیمن و ابو واقد دستور داد: «شترها را بخوابانید و زانوهاى آن هارا ببندید» و امام(علیه السلام)خود جلو آمد و زنان را پیاده کرد و سپس باشمشیر در برابر سواران دشمن قرار گرفت، آنان به حضرت گفتند: اى خیانتکار! تصور کردى مى توانى این زنان را نجات دهى، پدرت به عزایت بنشیند، برگرد.

امام على(علیه السلام) فرمود: «اگر برنگردم چه؟… » از این سخن امام خشم و نفرت آنان فزونى گرفت و به او گفتند: باید بر گردى در غیر این صورت گردنت را مى زنیم.

برخى از آنان به شتران نزدیک شده تا آن ها را رَمْ دهند و بدین وسیله در دل زنان به ایجاد رعب و وحشت کنند که على(علیه السلام) آنان را از آن کار بازداشت.  «جناح» به سرعت به سمت امام آمد و ضربتى بر حضرت وارد آورد که امام(علیه السلام)جاخالى داد و با چالاکى ضربه اى بر کتف او فرود آورد که او را به دو نیم ساخت و شمشیر به کتف اسب او رسید[۱۱] و آن گاه پیاده بر سایر سواران حمله برد و آن ها با بیم و هراس از مقابل حضرت گریختند و به او گفتند: اى پسر ابو طالب از ما درگذر و متعرّض ما مشو.

امام(علیه السلام)به آنان فرمود: «من اینک به سوى برادر و پسر عموى خود رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)روانه ام هرکس دوست دارد بدنش را قطعه قطعه سازم و خونش را بریزم به من نزدیک شود». سواران باهراس و وحشت پابه فرار گذاشتند. سپس امام(علیه السلام)رو به ایمن و ابو واقد کرد و به آنان فرمود: «زانوان شتران خود را بازکنید». و بدین سان کاروان به حرکت خویش ادامه داد، تا به« ضجنان » رسیدند در آن جا یک شبانه روز اتراق کردند تا برخى از مسلمانان مستضعف به آنان بپوندند و شب را در آن جا بسر برد و فواطم تا سپیده دم خدا را در همه حال یاد مى کردند سپس على(علیه السلام)نماز صبح را با آنان به جا آورد و به راه خویش ادامه داد، منزلى را پس از منزل دیگر پشت سر را گذاشت و لحظه اى از یاد خدا غفلت نورزید تا وارد مدینه شدند.

قبل از ورود آنان به مدینه در بیان مقام و منزلت پاداشى که خداوند براى آنان مهیا کرده بود وحى الهى نازل شد که:

(الَّذینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى‏ جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فی‏ خَلْقِ السَّماواتِ…فأستَجابَ لَهُم ربّهم… فالذین هاجَروا وأُخرِجوا مِن دیارِهِمْ وأوذوافی سبیلی وقاتلوا… و لادخلنّهم جنات… والله عنده حسن الثّواب) [۱۲]

آنان که خدا را در حال ایستاده و نشسته و آن گاه که بر پهلو خوابیده اند یاد مى کنند و در اسرار آفرینش آسمان ها و زمین مى اندیشند… خداوند درخواست آن ها را پذیرفت… آنان که در   راه خدا هجرت کردند و از خانه هاى خود بیرون رانده شدند و در راه من آزار و اذیت دیدند… آن‌هارا به باغ هاى بهشتى وارد مى کنم و بهترین پاداش ها نزد پروردگار است.

رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) در منطقه « قبا » بر عمرو بن عوف وارد شد و بیش از ده روز نزد آنان اقامت فرمود و نمازهاى پنجگانه را شکسته به جا آورد، مردم به حضرت عرضه مى داشتند: آیا نزد ما اقامت مى فرمایى تا برایتان منزل و مسجدى تدارک ببینیم؟ در پاسخ مى فرمود: «من در انتظار على بن ابى طالب هستم و به او فرمان داده ام به من بپیوندد و تا على نزدم نیاید اقامتگاهى انتخاب نمى کنم و إن شاء الله به زودى از راه خواهد رسید».[۱۳]

زمانى که على(علیه السلام) بدان جا رسید، پاهاى مبارکش در اثر پیاده روى و شدت گرما آماس کرده بود، وقتى رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) او را با آن وضعیت مشاهده کرد اشک از دیدگانش جارى گشت و آن گاه دستان مبارکش را بر پاهاى على کشید و امام بعد از آن احساس درد و ناراحتى نکرد. [۱۴]

آن گاه که على(علیه السلام)خدمت رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) رسید حضرت به اتفاق على(علیه السلام)از قبا رهسپار منطقه بنى سالم بن عوف گردید و براى آنان نقشه مسجدى طراحى و قبله آن را تعیین فرمود و در آن، دو رکعت نماز گزارد و دو خطبه خواند و همان روز سوار بر شترى که با آن از مکه آمده بود، راهى مدینه شد و على(علیه السلام) گام به گامِ پیامبر در حال حرکت بود و لحظه اى از آن بزرگوار جدا نمى شد. سرانجام رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)به اتفاق على(علیه السلام) بر ابو ایوب انصارى وارد شد و به بناى مسجد خویش پرداخت و پس از آماده شدن خانه خود و على، به منازل خویش منتقل شدند. [۱۵]

رازِ خوابیدن امام در بستر پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)

١ . خوابیدن امام(علیه السلام) شب هجرت در بستر پیامبر به منزله اعلان پختگى شخصیت الهى امام على(علیه السلام) و شایستگى وى در عهده دارى جانشینى پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) در هر امر دشوار ورخداد پراهمیت و دعوت مهم، به شمار مى آمد.

٢. امام(علیه السلام) با پوشیدن رداى رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) و خوابیدن در بستر آن بزرگوار و این عمل ،خویشاوندى را به ارتباط در دین و عقیده مرتبط مى ساخت و تأکید بر این اصل بود که جان على(علیه السلام) همان جان رسول خداست(صلى الله علیه وآله وسلم) به ویژه آن گاه که امام(علیه السلام)درسایر مسئولیت هاى مربوط به امور مالى و اجتماعى مخصوص رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) عمل نمود.

٣ . سه روز درنگ امام(علیه السلام) در مکه و اعلان موضع گیرى اصولى خود که بى پروا و با اطمینان اظهار داشت بر همان شیوه رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) ثابت قدم است و دستورات حضرت را اجرا و مسئولیت هایى را که به وى سپرده در کمال آرامش و دقت انجام خواهد داد و آن گاه که در برابر دیدگان قریش آشکارا هجرت خویش را آغاز کرد، دلیل بر شجاعت و دلاورى آن بزرگ مرد است.

۴ . در ماجراى خوابیدن امام (علیه السلام) به جاى پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) برخى از زوایاى شخصیت آن حضرت مثل شجاعت و دلاورى امام و قدرت نفسانى و جسمى و پختگى ذهنى و آگاهى دینى آن بزرگوار و ظرفیت پذیرى نسبت به دستورات الهى نمودارگشت.

 منبع: کتاب پیشوایان هدایت ۲ – امیرمؤمنان حضرت على بن ابى طالب(علیه السلام) / مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام


[۱]– سیره ابن هشام ۱/ ۴۴۰، موسوعه التاریخ الاسلامی ۱/ ۷۰۰٫

[۲]– سیره ابن هشام ۱/ ۴۸۰، مناقب ابن شهر آشوب ۱/ ۱۸۲ موسوعه التاریخ الاسلامی ۱/ ۷۱۷٫

[۳]– کنز العمال ۳/ ۱۳۰، ح ۵۸۱۸، حلیه الاولیاء ۶/ ۳۳۳٫

[۴]– فصول المهمه صباغ مالکی ۴۵، بحار الانوار ۱۹/ ۵۹- ۶۰٫

[۵]– ماجراى خوابیدن على(علیه السلام) را در بستر پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) بسیارى از دانشمندان و تاریخ نگاران مانند طبری ۲/ ۹۹ف احمد حنبل در مسند ۱/ ۳۳۱، أسد الغابه ۴/ ۴۵، ابن عساکر ۱/ ۱۳۷، حاکم در مستدرک ۳/ ۴، بحار الانوار ۱۹/ ۶۰ یاد آور شده‌اند.

[۶]– اعیان الشیعه ۱/ ۲۷۵٫

[۷]– بقره/ ۲۰۷، در بیان شأن نزول این آیه به شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ۱۳/ ۲۶۲، احیاء العلوم غزالی ۳/ ۲۳۸، کفایه کنجی ۱۱۴ تذکره سبط ابن الجوزی ۴۱ نور الابصار شبلنجی ۸۶، طبقات ابن سعد ۱/ ۲۱۲، تاریخ یعقوبی ۲/ ۲۹، سیره ابن هشام ۲/ ۲۹۱، عقد الفرید ابن عبد ربه ۳/ ۲۹۰، تفسیر رازی ۵/ ۲۲۳، شواهد التنزیل ۱/ ۹۶ مراجعه شود.

[۸]– تذکره الخواص ۴۱، سیره حلبی در حاشیه سیره نبوی ۳/ ۲۷، فصول المهمه ابن صباغ ۴۷، مناقب ابن شهر آشوب ۲/ ۶۵، بحار الانوار ۱۹/ ۳۹، أسد الغابه ۴/ ۳۵٫

[۹]– مناقب ابن شهر آشوب ۲/ ۵۸، مروج الذهب مسعودی ۲/ ۲۸۵٫

[۱۰]– امالی طوسی ۲/ ۸۴، بحار الانوار ۱۹/ ۶۴ به نقل از امالی.

[۱۱]– بحار الانوار ۱۹/ ۶۵٫

[۱۲]– آل عمران/ ۱۹۱- ۱۹۵، بحار الانوار ۱۹/ ۶۶-۶۷٫

[۱۳]– روضه کافی/ ۳۳۹٫

[۱۴]– بحار الانوار ۱۹/ ۶۴، مناقب ابن شهر آشوب ۱/ ۱۸۲، کامل ابن اثیر ۲/ ۱۰۶٫

[۱۵]– روضه کافی/ ۳۳۹- ۳۴۰٫