اگر محبّت، محبّت واقعی بود، یکی از علائم حبّ واقعی این است که انسان دشمن خدا را دوست ندارد. شما با کسی دوست بودید، با دشمن او که نمیتوانید بسازید. او از تو میرنجد. لذا بعد از آن که مسئلهی ولایت را، مسئلهی محبّت را، ولایت یعنی اطاعت پیامبر اکرم را بعد مسئلهی اینکه این اطاعت منشأ قلبی دارد، منشأ ایمانی دارد، جاذبه دارد، این را مطرح میکند، بلافاصله «وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ».
یک آدمی ممکن است فاسق هم باشد ولی از فسق خود منزجر باشد، گناه که میکند، این گناه نیش قلب او است، دائماً در باطن خود احساس میکند که نیش میخورد. این عاقبت به خیر است ولی بدا به حال کسی که فسق خود را بپسندد، گناه که میکند، خوشحال باشد، مباهات بکند که رفتیم یک لذّتی بردیم. بدبخت خدا به همین زودی سزای تو را میدهد. این لذّت بردن تو عزا میشود. چرا به معصیت خدا دل خوش هستی؟
«کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ» از علائم ولایت برائت است، برائت از کفر، از فسق و از عصیان.
پاسخ دهید