معاویه و دارو دسته فاسد اموى بابه دست گرفتن زمام حکومت، انحرافى را که در سقیفه پدید آمده بود به حد کمال رساندند.زیرا معاویه زمانى که دشمنى خود را با مسلمانان به صراحت بیان و به عدم رضایت آنان به حاکمیت خویش اعتراف نمود، خلافت را به سلطنتى ستم بار و خودکامه تبدیل کرد آن جا که گفت: «به خدا سوگند! من خلافت را نه به محبتى که از شما سراغ داشتم پذیرا شدم ونه به جهت خرسندى ازفرمانروایى خود، بلکه با شمشیرى که میانتان نهادم آن را به دست آوردم».[۱]

ولى معاویه و جریانى که رهبرى اش را خود بر عهده داشت با مانعى جدى واز میان برنداشتنى که همان اجراى صحیح احکام اسلام توسط امام على (علیه السلام) بود روبرو شدند. افزون بر این که امام (علیه السلام) هیچ گاه امت را به خود واننهاد و اعتقادات اسلامى را در دل آنان جایگزین ساخت. به همین دلیل مردم به ویژه مردم عراق بدو عشق می ورزیدند.

آن حضرت در این راستا به حفظ رسالت وامت اسلامى علاقه شدیدى داشت و بر ادعاهاى هواداران سقیفه از جمله ابوبکر که عجز و ناتوانى خود را ابراز و از اشتباهات زیادش با این جمله که: «به حاکمیت شما در آمدم ولى بهترین فرد شما نیستم»[۲] پوزش طلبید، خط بطلان کشید. زیرا از این پوزش خواهى تا اندازه اى عدم امکان اجراى کامل دین اسلام استفاده میشود; ولى امام على (علیه السلام)الگویى برجسته از رهبرى حکیمانه اى لایق و توانا آگاه و معصوم پس از رسول خدا (صلى الله علیه وآله) از خویش ارائه داد ومسلمانان نیز در انتظار رهبرى چون على بن ابى طالب (علیه السلام) به سرمى بردند.

اما معاویه در جهت به تباهى کشاندن این ارزش هاى اسلامى ونبرد با هواداران و دوستداران اهل بیت (علیهم السلام)و نابود ساختن ارزش هایى که امام على(علیه السلام)آن ها را میان مسلمانان ایجاد کرده بود دست به کار شد تا امت عزم و اراده اش را از دست داده و با وجدانى مرده نتواند در برابر هوا و هوس فرمانروایان مخالف دین مقدس اسلام از خود پایدارى ومقاومت نشان دهد.

معاویه در نخستین گام خود، اعلان کرد که هدف اصلى اش به دست گرفتن زمام حکومت بوده، هرچند دراین راه خون هاى زیادى از مسلمانان بیگناه ریخته شود وگفت:

به خدا سوگند! من براى این که شما نماز بخوانید و روزه بگیرید وحج به جا آورید و زکات بپردازید با شما نجنگیدم بلکه در جهت دست یابى به حکومت با شما نبرد کردم[۳]

شیوه اسلام ستیزى معاویه

در این جا ناگزیریم طرح هاى شیطانى که معاویه پایه گذارى کرد و رخدادهاى بزرگى را که در کنار آن ها به وجود آمد به دلیل این که از مهم ترین علل و اسباب قیام ابا عبد الله الحسین (علیه السلام) به شمار مى آیند به نحو فشرده مورد بررسى قرار دهیم.

امام حسین (علیه السلام) خود بر وضعیت مسلمانان که ازجنبه هاى اعتقادى و اخلاقى و اجتماعى و اقتصادى وسیاسى رو به تباهى رفته بودند شاهد وناظر بود این تباهى به تمام معنا بخاطر سیاست هاى ناشى از تلاش هاى معاویه پدید آمد که در جهت تحمیل یزید با زور به عنوان خلیفه مسلمانان به اوج خود رسیده بود و امت را از مسیر واقعى اسلام دور ساخت. به همین دلیل امام حسین(علیه السلام) پس از هلاکت معاویه انقلاب بزرگ خویش را که به بیدارى انسان ها و ایجاد عزم واراده در امت انجامید، آغاز نمود.

اکنون برخى از ارکان سیاست هاى جاهلى اموى که معاویه در اجراى آن بسیار کوشید ازنظرتان مى گذرد.

١. سیاست اقتصادى

معاویه از هیچ گونه سیاست اقتصادى مالى منطبق با معناى متداول این کلمه برخودار نبود، بلکه تصرف وى در جمع آورى اموال و دارایى و بخشش و توزیع آن ها به دلخواه و تمایل خودش انجام مى پذیرفت. او با بخشیدن ثروت هاى کلان به هواداران خویش مخالفانش را از هر گونه بخششى محروم مى ساخت. اموال مردم را دریافت مى کرد و به نا حق بر آنان مالیات مى بست. در دوران وى فقر و تنگدستى میان اکثریت قریب به اتفاق مسلمانان گسترش یافت در صورتى که ثروت هاى هنگفت نزد گروهى اندک که بر سرنوشت و امور مسلمانان حاکمیت داشتند انباشته شده بود. در اینجا برخى از محورهاى اصلى سیاست اقتصادى معاویه را یادآور مى شویم:

الف-  ایجاد محرومیت اقتصادى

معاویه در مناطقى که مردم جبهه مخالف وى را تشکیل مى دادند از جمله مدینه محرومیت اقتصادى را گسترش داد. حضور بسیارى ازشخصیت هاى مخالف خاندان اموى درمدینه که سوداى حکومت نیز داشتند سبب شد که معاویه هیچ گونه اموالى رابراى مردم مدینه هزینه نکند.به گفته تاریخ نگاران: معاویه مردم مدینه رابه فروختن املاکشان مجبور ساخت و سپس خود آن ها را با ارزان ترین بها خریدارى کرد وشخصى رابراى اداره امور املاک و گردآورى درآمدهاى آنان به مدینه فرستاد، ولى مردم از انجام کار او جلوگیرى به عمل آورده و در رویارویى بافرمانرواى خود عثمان بن محمد بدو گفتند: همه این اموال مربوط به ماست و معاویه ما را از پرداخت سهمیه بیت المال محروم ساخته و درهمى به ما نپرداخته است به گونه اى که زندگى ما فلج گشته وقحطى و گرسنگى دیارمان را فراگرفته است و معاویه املاک ما را تنها به درصدى از بهاى واقعى آن خریدارى کرده است وحاکم مدینه آن ها را با بدترین وزشت ترین عبارات پاسخ داد[۴].

معاویه گاهى مروان حکم و گاهى سعید بن عاص را بر مدینه مى گمارد و این دو با هم در به خوارى و ذلت کشاندن مردم این شهر و ایجاد فقر و محرومیت میان آنان، سخت تلاش مى کردند.

عراق

از آنجا که عراق مرکز اصلى مخالفان معاویه را تشکیل مى داد، وى مجازات هاى سخت اقتصادى را بر آنان تحمیل کرد. مغیره بن شعبه فرمانرواى وقت آن سامان از  پرداخت سهمیه بیت المال و ارزاق عمومى به مردم کوفه خوددارى مى کرد و فرمانروایانى که پس از معاویه روى کار آمدند نیز براى روا داشتن جور و ستم وایجاد محرومیت میان مردم عراق به اعتبار این که اکثریت آنان آگاهانه از امیر مومنان (علیه السلام)طرفدارى مى کردند، همین شیوه را پى گرفتند.

ب  حفظ حکومت با پول

معاویه، بیت المال را در جهت تثبیت پایه هاى حکومت و پادشاهى خود به کار گرفت و از اموال و دارایى به عنوان سلاحى استفاده کرد که مى توانست وى را بر امت استیلا بخشد. یکى از ترفندهاى سیاست امویان این بود که مال را به عنوان سلاحى براى تهدید مردم و وسیله اى براى نزدیک ساختن آنان به خود به کار مى گرفتند. گروهى را ازآن اموال محروم و به گروهى دیگر در جهت خریدن آن ها و حق السکوتشان چندین برابردیگران پول مى پرداختند.[۵]

معاویه درآمد مصر رابه عمروعاص بخشید و در ازاى همکارى عمرو با معاویه در نبرد با امیرمؤمنان (علیه السلام) دیار مصر را تا عمرو زنده بود طعمه وى ساخت.[۶]

ج  خریدن مردم

معاویه در سیاست اقتصادى خود شیوه اى جدید به نام «خریدن مردم» گشود و در کمال پستى و فرومایگى آن را اعلان داشت و گفت: به خدا سوگند! هواداران پر و پاقرص على را با پرداخت مال، به خود متمایل خواهم ساخت و به اندازه اى میان آنان

مال و دارایى تقسیم کنم که دنیایم بر آخرتش فایق آید[۷] نقل شده جمعى از اشراف عرب بر معاویه وارد شدند وى به هر یک از آنان یکصد هزار درهم و به حتات عموى فرزدق هفتاد هزار درهم هدیه داد وقتى حتات از ماجرا اطلاع حاصل کرد به عنوان اعتراض خشمگین نزد معاویه برگشت و معاویه بدون شرم و حیا در پاسخ وى گفت: من با پرداخت آن پول به آنان دینشان را خریدم ولى تو را به حال خود رها ساختم.

حتات گفت: دین مرا نیز خریدارى آن، معاویه فرمان داد جایزه اش را کامل کنند[۸].

د  مالیات نوروز

معاویه با بدعتى که بدون هیچ دلیلى آن را در آیین اسلام ایجاد کرد، براى تأمین هزینه هاى خود، مالیات نوروز را بر مسلمانان تحمیل کرد و در جهت پرداختن آن سخت آنان را مورد جور و ستم و تهدید قرار داد. به گفته مورخان مبلغ این مالیات به ده میلیون درهم مى رسید که مسلمانان به پرداخت آن عادت کرده بودند و فرمانروایان بعد از معاویه نیز با قرار دادن آن به عنوان یک شیوه پسندیده، مسلمانان را به پرداخت آن مجبور ساختند[۹]

٢. سیاست تفرقه افکنى

معاویه سیاست خود را بر اساس ایجاد تفرقه میان مسلمانان بنا نهاد، ولى بر این باوربود که حکومتش جز با گسترش دادن خصومت و دشمنى میان مسلمانان پا بر جا نخواهد ماند. وى از حیله و نیرنگى بر خوردار بود که با تکرار و اجراى دقیق آن، در انجامش مهارت داشت و آن را در مورد مخالفان خود در دولت اعم از مسلمان و غیر مسلمان به کار مى گرفت. اساس این نیرنگ را تلاشى مستمر در ایجاد تفرقه و پراکندگى، با شبهه افکنى و برانگیختن کینه توزى ها میان مخالفان تشکیل مى داد که برخى از این افراد خاندان و نزدیکان وى به شمار مى آمدند. یکدلى وسازگارى دو انسان بر جسته و سرشناس براى معاویه قابل تحمل نبود و رقابت طبیعى میان چنین افرادى، معاویه را در جهت ضربه زدن به آنان کمک مى کرد[۱۰].

الف  جور و ستم بر عجم

معاویه در مورد غیر عرب ها فوق العاده ستم روا داشت و آنان را به خوارى وذلت کشاند و یک بار تصمیم گرفت آن ها را یکجا نابود کند. به گفته تاریخ نگاران: معاویه، احنف بن قیس و سمره بن جندب را خواست و به آنان گفت: جمعیت عجم ها فزونى یافته به گونه اى که گذشته ها به فراموشى سپرده شده است. گویى مى بینم که اینان با چنگ انداختن بر عرب ها، بر آنان حاکمیت خواهند یافت. از این رو، تصمیم گرفته ام عده اى از آنان را از دم تیغ بگذرانم و عده اى را (به بیگارى کشیده و) براى رونق بازار و ساخت و ساز راه ها، نگاه دارم.[۱۱]

ب  تعصب قبیله اى

معاویه تعصبات قبیله اى را زنده کرد و در اشعار عربى، اشکال وحشت انگیز و دردناکى از کشاکش هاى گوناگونى که سلطه گران اموى با ساخته و پرداخته کردن آنها، سعى درسرگرم نمودن مردم وجلوگیرى از دخالت آنان درامور سیاسى داشتند، پدیدار گشته است.

بنا به نقل مورخان: معاویه درجهت کاستن از ارزش واهمیت قبایل اوس و خزرج و از اعتبار انداختن آنان در برابر جهان عرب و اسلام، به برانگیختن کینه توزى هاى دیرینه میان آن قبایل دست زد، چنان که تعصبات یمنى ها را بر ضدّ مصرى ها برانگیخت و آتش فتنه و آشوب را میان آنان شعلهور ساخت تا به وحدت و یکدلى که به صالح دولت معاویه زیانى برساند، دست نیابند[۱۲]

٣. سیاست زور و قدرت

معاویه با اتخاذ سیاست زورگویى و قلع و قمع به اداره امور مسلمانان پرداخت و به مقدّرات و عزت و شرافت آن ها بى احترامى نمود و پس از امضاى قرارداد صلح، اعلان داشت که وى تنها به جهت حاکمیّت یافتن بر مسلمانان، به قتل و کشتار و خونریزى آنان پرداخته است و در جمله اى از تکبّر و خودستایى اش دم زد و گفت: ما، زمان هستیم، هر کس را بالا ببریم فرادست است و هر کس را پایین آوریم، فرو دست خواهد بود[۱۳].

کارگزاران و فرمانروایان وى نیز همین شیوه فریبکارانه را ادامه دادند. عتبه بن ابى سفیان، با مخاطب قرار دادن مصریان بدان‌ها گفت: به خدا سوگند! تازیانه‌ها را بر پشت شما پاره خواهیم کرد. در سخنى از خالد قسرى با مردم مکّه آمده است که گفت: به خدا سوگند! آن کس را که به پیشواى خود (معاویه) اهانت روا دارد، نزد من آورند وى را در حرم به دار خواهم آویخت[۱۴].

۴. هرزگى و گستاخى و اهانت به ارزش هاى دینى

معاویه به هرزگى و گستاخى معروف بوده است. ابن ابى الحدید مى گوید: معاویه، در زمان عثمان انسانى فوق العاده بى شرم و گستاخ و در انجام کارهاى زشت انگشت نما بود و در دوران عمر اندکى پرده پوشى کرد، ولى در همان زمان لباس ابریشم و دیبا مى پوشید و در ظرف طلا و نقره آب مى آشامید و بر استرهایى با زین و لگام هاى زرّین و دیباى آراسته به نقش و نگار، سوار مى شد.

در کتب سیره آمده که مردم درباره او گفته اند: معاویه، در دوران عثمان در شام شراب مى نوشید[۱۵] از عبد الله بن بریده منقول است که گفت: من و پدرم بر معاویه وارد شدیم، ما را روى فرش نشانید و سپس برایمان غذا آوردند، خوردیم پس از صرف غذا شراب حاضر کردند و معاویه نوشید و به پدرم تعارف کرد، ولى پدرم در پاسخ او گفت: از آن زمان که رسول خدا (صلى الله علیه وآله) شراب را حرام کرده، هرگز ننوشیده ام[۱۶].

در روایات متعددى سخن از ربا خوارى معاویه به میان آمده است، از جمله: معاویه ظرفى از طلا و یا ورق طلایى را به بیشتر از وزن آن فروخت. ابودرداء به او گفت: از رسول خدا (صلى الله علیه وآله) شنیدم که از فروختن چند چیز نهى فرمود مگر این که مثل به مثل باشند.

معاویه گفت: من در آن اشکالى نمى بینم.

ابودرداء به او گفت: چه کسى مرا از معاویه معذور مى دارد؟ شگفتا! من سخن رسول خدا (صلى الله علیه وآله) را به یاد وى مى آورم ولى او نظر خودش را به من مى گوید! من و تو هرگز در یک سرزمین گرد نیاییم. سپس ابودرداء بر عمربن خطاب وارد شد و ماجرا را به اطلاع وى رساند و عمر به معاویه نوشت: چنین چیزى را جز مثل به مثل و یا به هم وزن آن مفروش[۱۷].

ملحق کردن زیاد بن عبید رومى به نسب خود بدون حجّت شرعى و اکتفا به گواهى ابومریم خمّار که خود نیز از نسب صحیح شرعى برخوردار نبود، از جمله مواردى است که معاویه ارزش هاى اسلامى را به باد اهانت مى گرفت و با این کار با سخن رسول خدا(صلى الله علیه وآله) که فرمود: «الولد للفراش و للعاهر الحجر»[۱۸];  فرزند از آن صاحب بستر (شوهر)است و زناکار باید سنگسار شود، به مخالفت برخاست.

۵ . کینه توزى و دشمنى آشکار با پیامبر و اهل بیت(علیهم السلام)

معاویه نسبت به نبىّ اکرم (صلى الله علیه وآله) کینه می ورزید، او در دوران خلافتش در چهل نماز جمعه بر رسول خدا(صلى الله علیه وآله) صلوات نفرستاد. برخى از هوادارنش سبب را از او پرسیدند، وى در پاسخ گفت: اگر بر او درود فرستم، عده اى بدان فخر و مباهات و گردن فرازى مى کنند[۱۹].

معاویه شنید مؤذّن در اذان مى گوید: «أشهد أن لا اله الاّ الله و ان محمّداً رسول الله» از جا برجست و گفت: آرى، پسر عبدالله! چقدر کارت بالا گرفته و بلند همت شده اى که راضى گشتى نامت در کنار نام پروردگار جهانیان برده شود [۲۰].

وى کلیه دستگاه ها و مراکز حکومتى خویش را به کار گرفت تا از ارج و عظمت اهل بیت که امانت رسول گرامى اسلام به شمار مى آمدند، بکاهد تا آنجا که در جهت نبرد با آنان و دورساختن آن ها از واقعیت زندگى اسلامى، مهم ترین ابزارى را که در اختیار داشت به خدمت گرفت از جمله:

١. سخنوران دربارى را به خدمت گمارد تا دل هاى مردم را از اهل بیت(علیهم السلام)متوجه دیگران کنند.

٢. براى کاستن از ارج و عظمت اهل بیت (علیهم السلام)به جعل روایات از زبان رسول خدا (صلى الله علیه وآله) پرداختند و معاویه از عناصرى چون ابوهریره دوسى، سمره بن جندب، عمروعاص و مغیره بن شعبه که به جعل صدها حدیث از زبان رسول خدا (صلى الله علیه وآله)دست یازیدند، بهره برد.

معاویه با به کارگیرى مراکز آموزشى و ملامکتبى ها کوشید تاکینه اهل بیت(علیهم السلام)را در دل کودکان نونهال غرس نموده و نسلى مخالف آنان روى کار آورد. معاویه هم چنان به خصومت و دشمنى خود با امیرمؤمنان (علیه السلام) استمرار بخشید و ناسزا و لعن آن بزرگوار را در مجالس عمومى و خصوصى خود، علنى ساخت و با اشاره به کلیه کارگزاران و فرماندارانش، از آنان خواست ناسزاگویى به آن حضرت را میان مردم منتشر ساخته و گسترش بخشند. بدین ترتیب، ناسزاگفتن به امیرمؤمنان(علیه السلام) به سراسر جهان اسلام سرایت کرد و معاویه در جمع مردم شام سخن گفت و اظهار داشت: رسول خدا (صلى الله علیه وآله) به من فرمود: تو پس از من به خلافت خواهى رسید. بنابراین، سرزمین مقدس  یعنى شام  را که در آن انسان هاى برجسته اى وجود دارد براى خود برگزین و اینک من شما مردم را برگزیدم، شما نیز ابوتراب را لعن کنید[۲۱].

۶ . خشونت با شیعیان

شیعیان در عصر معاویه رسماً مورد ستم و بیداد قرار گرفتند و به شدیدترین نوع قلع و قمع و رفتار خشونت بار، با آنان برخورد شد. امام محمّد باقر(علیه السلام)تهدیدى را که امویان بر پیروانشان روا مى داشتند چنین به وصف مى کشد: در هر منطقه اى پیروان ما به قتل مى رسیدند دست و پاهاى آنان را به صرف شک و تردید در دوستى و محبّت ما مى بریدند، هر کس از او به دوستى و محبّت ما یاد مى شد به زندان مى افتاد، یا اموالش چپاول مى شد و یا خانه اش تخریب مى گشت.[۲۲]

معاویه کوشید تا شخصیت هاى اندیشمند و آگاه شیعه را از میان بردارد و عده زیادى از آنان نظیر حجر بن عدى، رشید حجرى، عمروبن حمق و أوفى بن حصن را پاى چوبه دار روانه ساخت. وى به آزار و شکنجه بزرگان شیعه اکتفا نکرد، بلکه جور و ستم خویش را متوجه زنان مسلمان نیز نمود و عده اى از آن ها نظیر: زرقاء دختر عدى، سوده دختر عمّاره و امّ الخیر بارِقیّه را مورد بیم و تهدید قرار داد. معاویه با اشاره به تمام کارگزارانش از آنان خواست خانه هاى شیعیان را ویران نمایند و نام آن ها را از دفتر پرداخت (بیت المال) محو و سهمیه پول و خرجى آن ها را قطع کنند، هم چنین به عمّال و مزدوران خود سفارش کرد تا گواهى شیعیان را در مسائل قضاوت و داورى و موارد دیگر نپذیرند تا برخوارى و ذلّت آنان بیفزاید.

بیانِ انحرافات و جرایمى که معاویه مرتکب شد در این اشارات گذرا نمى گنجد و به جهت تعدّد و گسترش آن ها کتابى ویژه مى طلبد، اینک در درجه نخست مقصود ما از این اشارات، عنوان مقدمه اى در جهت بیان جنایت بزرگ وى تلقى مى شود که به قیام سیدالشهداء(علیه السلام) انجامید، جنایتى که در تحمیل فرزند فاسقش یزید به عنوان جانشین خود، تحقق یافت.

بیعت گرفتن با زور

خلافت، در دوران ابوبکر و عثمان داراى اندکى رنگ و آب اسلامى بود و این خلفا با شعار خلافت و جانشینى رسول خدا (صلى الله علیه وآله) حکومت می کردند. معاویه نیز آن گاه که زمام حکومت را به دست گرفت  با این که به اندکى از نیرنگ و فریبکارى هاى او پى بردیم  هیچ گاه به خود جرأت نداد رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) و رسالت آن بزرگوار را آشکارا و صریح در آغاز حکومتش به هماوردى بطلبد; زیرا معاویه براى تحکیم نمودن حکومت و در جهت اجراى سلطه بیشتر بر مسلمانان، از مظاهر اسلامى بهره مى گرفت. از این جاست که معاویه به حیله گرى و زیرکى فوق العاده اى توصیف شده چون بر بیهوده کارى هاى خود، لباس اسلامى مى پوشاند.

ولى تحمیل کردن یزید هرزه بر مسلمانان که آشکارا به فسق و فجور و عیاشى مى پرداخت، گستاخى صریح نسبت به ارزش هاى اسلامى و بى پروایى واضحى نسبت به عرف و آداب مسلمانان به شمار مى آمد، زیرا مسلمانان همه به خوبى مى دانستند که خلافت اسلامى، حکومت پادشاهى و سلطنتى نیست که با وراثت قابل انتقال به دیگرى باشد و جز کسانى که کاملاً آشناى به کتاب و سنّت بوده و بدان عمل نمایند و توان دست یابى به اهداف رسالت اسلامى و اجراى احکام آن را دارا باشند هیچ کس شایستگى چنین منصبى را نخواهد داشت.

افزون بر این که تحمیل بیعت یزید بر مسلمانان، جنایتى بزرگ و داراى ابعادى اجتماعى و سیاسى مهمى بود که اگر قیام اباعبد الله الحسین نواده رسول گرامى اسلام حافظ دین جدش از تباهى و نابودى، وجود نداشت اسلام و مسلمانان را از صفحه گیتى محو مى کرد.

براى آگاهى بر دامنه عظیم این جنایت هولناک، نخست باید بدانیم یزید کیست؟ و چه سبب شد که وى به خلافت رسید؟ و به چه دلیل بیعت او، دشمنى آشکار با اسلام و برگشت از دین و بازگشت مجدّد به جاهلیتى که اسلام با آن مبارزه کرد، تلقى مى شود؟

مبحث دوّم:یزید بن معاویه کیست؟

پیش از سخن گفتن در مورد به قدرت رسیدن یزید و موضعى که امام حسین (علیه السلام)در قبال آن اتّخاذ کرد، باید بدانیم که یزید از دیدگاه اسلام و مسلمانان کیست؟ و به طور کلى دیدگاه اسلام در مورد خاندان اموى چیست؟

هیچ پژوهشگر و تاریخ نگارى تردید به خود راه نمى دهد که امویان از آغازِ بردمیدن پگاه اسلام تا آخرین مراحل حکومتشان سرسخت ترین و لجوجترین دشمنان اسلام به شمار مى آمدند و تا زمانى که کلیه امکاناتشان را در جهت مبارزه با اسلام از دست نداده و با شکست مواجه نشدند، به اسلام نگرویدند و آن گاه که به اجبار اسلام را پذیرا شدند در جهت به تباهى کشاندن احکام و تعالیم آن و بازگرداندن مظاهر جاهلیّت در کلیه اشکال آن به شیوه جدید با پوشش اسلام، دست به طراحى و نقشه زدند.

معاویه هرگاه آواى روح بخش نام پیامبر اکرم حضرت محمّدبن عبدالله(صلى الله علیه وآله)را (در اذان) مى شنید و احساس مى کرد این نام مبارک در فضاى جهان اسلام هر روز از فراز مناره ها طنین افکن است، از ترس به خود مى لرزید و آشفته و بى قرار مى شد.

دیگر حُکّام و فرمانروایان خاندان اموى نیز که با نام اسلام به حاکمیت رسیده بودند، در تخریب پایه ها و ارکان این آیین الهى و غیر واقعى جلوه دادن آن و به تباهى کشاندن قوانین و تعالیم و ارزش هاى والایى که ارائه داده بود، سخت مى کوشیدند. آن گونه که تاریخ نگاران و ارباب حدیث به وصف آورده اند: یزیدبن معاویه که امام حسین (علیه السلام) در برابرش آن موضع شجاعانه و جاوید را اتخاذ کرد، انسانى فوق العاده سبکسر و گستاخ و آلودگى اش به فساد وفحشا و منکرات از حدّ بیرون بود[۲۳].

زندگى نامه و ویژگى هاى یزید

یزید در سال ٢۵ یا ٢۶ه [۲۴]از میسون دختر بجدل کلبى زاده شد. به گفته تاریخ نگاران، میسون دختر بجدل کلبى خود را در اختیار غلام پدرش نهاد و از او به یزید  ملعون  باردار شد و شاعرِ نَسَب شناس کلبى در این شعر به همین مطلب اشاره دارد:

هر چند روزگار با قتل و کشتارى که ترکان به راه انداختند و مرگ سریع آنان، مصیبتى بر آنان وارد شد، ولى آن فرد فرومایه و برده کلبى در سرزمین کربلا فرزندان رسول خدا را کشتارنمود.[۲۵]

منظور شاعر از کلمه یزید بن معاویه «دعىّ» ابن زیاد ملعون واز کلمه «عبد کلب» یزید بن معاویه است که از نسل غلام بجدل کلبى است.[۲۶]

ابن کثیر در کتاب بدایه خود با وصف ویژگى هاى جسمى یزید مى گوید: وى فردى بسیار فربه و داراى اندامى درشت و خشن، بدنى پُرمو و صورتى پُر از آبله بود.[۲۷] یزید در ویژگى هاى نفسانى خویش صفات حیله و نیرنگ و نفاق و سبکسرى و گستاخى را از نیاى خود به ارث برده و تا آن جا که تاریخ نگاران گفته اند: مانند پدرش انسانى سنگدل و خیانتکاربوده (البته اگر از نسل معاویه بوده) ولى از زیرکى پدرش بهره اى نداشته است و از توان و قدرتى برخوردار نبود تا بر کارها و اعمال ننگین خود پوششى از مهارت دیپلماسى آرام بنهد و رحم و دلسوزى و عدالت، به سرشت پلید و اخلاق پست وى راه نمى یافت. دست به کشتار مردم مى زد، به آزار و شکنجه آنان مى پرداخت و از این کار احساس لذّت و سرمستى مى کرد و نظاره گر رنج و عذاب دیگران و کانون زشت ترین صفات ناپسند بود. همدمان وى را زنان و مردانى از فرومایه ترین اقشار جامعه تشکیل مى دادند که خود، بهترین دلیل بر این قضیه است.[۲۸]

یزید، نزد دایى هاى بادیه نشین خود از قبیله کلاب که قبل از ظهور اسلام، پیرو آیین مسیح بودند، نشو و نما کرد و افسارگسیخته در کنار فرزندانِ هرزه و نابکار آنان بسر مى برد و در حدّ زیادى تحت تأثیر اخلاق و رفتار آن ها قرار گرفت، همراه با آنان شراب مى نوشید و به سگ بازى مى پرداخت.

دلباخته شکار

یکى از صفات بارز یزید، علاقه و اشتیاق زیاد وى به شکار بوده که اغلب اوقاتش را در آن سپرى مى کرده است. بنا به نقل تاریخ نگاران: یزید بن معاویه دلداده و عاشق شکار بود و خود را به آن سرگرم مى ساخت. بر گردن سگ هاى شکارى حلقه اى زرّین مى آویخت و پارچه هاى زربفتى بر آن ها مى پوشاند و براى هر یک از سگ هایش برده اى گمارده بود تا امور مربوط به آن را انجام دهد[۲۹].

شیفته بوزینه

تاریخ نگاران اتفاق نظر دارند که یزید، عاشق و شیفته میمون بوده و خود داراى بوزینه اى ویژه بود که آن را در کنار خویش نگاه مى داشت و ابوقیس کنیه اش داده بود، باقیمانده ظرف شراب خود را بدان مى نوشاند و مى گفت: این بوزینه، پیرمردى از بنى اسرائیل بوده که در اثر گناه به این روز افتاده است. وى بوزینه را بر ماده گورخرى سوار مى کرد و در میدان اسب دوانى به مسابقه مى فرستاد. روزى همین عمل را انجام داد و بوزینه از دیگر اسبان جلو افتاد و یزید بسیار شادمان گشت و این اشعار را سرود:

اى ابو قیس! اضافه لگام را محکم بگیر که اگر بر زمین افتى، مرکب ضمانتى ندارد. تو با مرکب امیرالمؤمنین از اسبان همه، گوى سبقت ربودى.[۳۰]

روزى آن را به مسابقه اسب دوانى فرستاد، باد او را بر زمین افکند و مُرد، یزید در مرگ او فوق العاده اندوهگین شد، دستور داد او را کفن کنند و به خاک بسپارندو به مردم شام فرمان داد براى عرض تسلیت به مناسبت مرگ دردناکِ بوزینه اش نزد او بشتابند و خود در عزاى میمونش این اشعار را خواند:[۳۱]

چه بسیار انسان هاى شرافتمند و صاحب قدرتى که براى عرض تسلیت در مرگ ابوقیس نزد ما شتافتند. ابوقیس بزرگ قبیله بوزینگان و از همه تند روتر و زیباتر و در سر و گردن و ریاست، سرآمد امثال خود بود.

اى ابوقیس!خداوند قبرى را که تو در آن اقامت دارى و زیبایى و ریشه بزغاله در آن وجود دارد، از رحمتش دور نگرداند.[۳۲]

یزید شیفتگى و اشتیاق شدید خود را نسبت به بوزینگان میان مردم منتشر ساخت به گونه اى که وى را بدان لقب دادند و مردى از قبیله تنوخ در تمسخر یزید سروده است:

یزید دوست بوزینگان است و از همسایگى ما آدمیان ملول شده است و به زندگى در سرزمین بوزینگان تمایل دارد، مرگ بر کسى که به خلیفگى ما در آید و یاران نزدیکش بوزینگان باشند..[۳۳]

باده نوشى

یکى دیگر از ویژگى هاى بارز یزید، شرابخوارى بود به اندازه اى که در نوشیدن آن زیاده روى مى کرد، او همواره مست بود و هیچگاه هشیار دیده نشد، از جمله اشعارش در وصف شراب چنین است:

یارانى که شراب و مى یکجا گردشان آورده و سروش تمایلات هوا و هوس برایشان نغمه سرایى مى کند سفارش مى کنم که از نعمت ها و لذت هاى این دنیا بهره ببرید، زیرا هرچند دنیا به درازا بکشد باز هم ناپایدار است.[۳۴]

تاریخ نگاران از عبدالله بن حنظله که در پى شهادت جانسوز اباعبدالله الحسین(علیه السلام) به اتّفاق جمعى از مردم مدینه به شام نزد یزید سفر کرده بودنقل کرده اند که: یزید را چنین توصیف مى کرد: به خدا سوگند! نزد یزید که مى رفتیم بیم داشتیم از آسمان بر ما سنگ ببارد، زیرا او فردى بود که با مادران و دختران و خواهران ازدواج مى کرد و شراب مى نوشید و نماز را ترک مى کرد. به خدا سوگند! اگر کسى همراه من نبود، براى رضاى خدا آن چه را با خود داشتم آشکار مى ساختم[۳۵].

اعضاى آن هیئت اظهار داشتند: از نزد مردى بى دین مى آییم که شراب مى نوشید و چنگ مى نواخت و با سگ ها بازى مى کرد[۳۶].

از منذربن زبیر نقل شده که در وصف یزید گفت: به خدا سوگند! وى شراب مى نوشید. به خدا سوگند! به گونه اى مست مى شد که نماز را ترک مى کرد[۳۷].

ابوعمربن حفص با این سخن وى را توصیف مى کند و مى گوید: به خدا سوگند! با چشم خود دیدم یزید به گونه اى مست است که نماز را ترک مى کند…[۳۸]

کفر یزید از اشعار ذیل که در وصف شراب گفته به خوبى پیداست:

خورشید مى که برجش قعر خُم است، مشرقش ساقى و مغربش دهان من است، هر گاه از درون خم به پیاله ریزد، نظیر مردمى که در حطیم و زمزم به جنبش در آیند، جلوه گر مى شود. اگر روزى خوردن مى در دین احمد حرام گردید، آن را بر مسلک و آیین مسیح فرزند مریم،بنوش.[۳۹]

مسعودى درباره او مى گوید یزید تار و چنگ مى نواخت و از باز شکارى و سگ و بوزینه و یوز، نگاهدارى مى کرد و همواره شراب مى نوشید. پس از شهادت امام حسین (علیه السلام) روزى یزید بر سر سفره شراب نشسته بود و سمت راستش ابن زیاد قرار داشت، یزید رو به ساقى خود کرد و گفت:

جامى از مى به من بنوشان که استخوان هایم را سیراب کند، سپس ابن زیادرا نیز چنین جامى بنوشان.

ابن زیاد راز دار من است و پایه و اساس خلافت و جهادم به دست او استواراست.[۴۰]

آن گاه دستور داد خوانندگان آواز سردادند و همدمانش نیز مانند وى به فسق و فجور پرداختند، در دوران یزید، غنا و آوازه خوانى در مکه و مدینه پدیدار گشت و مراکز عیاشى و خوشگذرانى رواج یافت و مردم آشکارا به شراب خوارى مى پرداختند[۴۱].

در جاى دیگرى بر این معنا تأکید کرده و مى گوید: وى را یزیدِ مستِ باده نوش مى نامیدند.[۴۲]

یزید جمعى از همدمان هرزه و گستاخ داشت که شب هاى سرخ خویش را همراه با آنان با شراب و ساز و نواز سپرى مى کرد که در رأس آن ها شاعر مسیحى «اخطل» هرزه قرار داشت. آن دو با یکدیگر شراب مى نوشیدند و به آواز گوش فرا مى دادند هر گاه یزید آهنگ سفر مى کرد «اخطل» را به همراه خود مى برد. عبدالملک مروان که با هلاک شدن یزید به خلافت رسید «اخطل» را به خود نزدیک ساخت، وى بدون رخصت قبلى بر مروان وارد مى شد و ردایى از ابریشم بر دوش و بر گردنش زنجیری از طلا آویزان بود و از ریش او شراب مى چکید[۴۳].

مطالعه زندگى گستاخانه یزید در دوران حیات پدرش براى درک علّت امتناع عموم صحابه و تابعان از تن درندادن به بیعت یزید براى خلافت، کافى به نظر مى رسد. اهداف و مقاصد و خواسته هاى انحرافى یزید طى دوران کوتاه حکومتش به خوبى آشکار گردید. وى که با زور بر مسلمانان به نام پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله)حاکمیت یافته بود آن گاه که دست پلیدش به ریختن خون نواده و گُل خوشبوى رسول خدا (صلى الله علیه وآله)حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) آلوده گشت، از ابراز حقد و کینه خود نسبت به رسول خدا (صلى الله علیه وآله) و انحراف از رسالت آن بزرگوار، پروایى به خود راه نداد.

بى دینى یزید و کینه اش به پیامبر(صلى الله علیه وآله)

وجود یزید، سرشار از حقد و کینه نسبت به رسول خدا (صلى الله علیه وآله) بود، زیرا پیامردر جنگ بدر وى را در مرگ اعضاى خاندانش عزادار کرده بود آن گاه که یزید  عترت پاک رسول خدا (صلى الله علیه وآله) را کشتار نمود و شادمان و مسرور بر مَسند حکومت تکیه زد (به خیال خود) در واقع انتقام خود را از پیامبر اکرم گرفته بود و آرزو مى کرد پدرانش حضور داشته و شاهد انتقام گیرى وى از خاندان پیامبر باشند و در این خصوص اشعار عبدالله بن زبعرى را زمزمه مى کرد:

اى کاش نیاى من که در جنگ بدر کشته شدند مى بودند و ناله و فریاد خزرج را از برخورد نیزه ها نظاره گر بودند و در این صورت از شادى و سرور فریاد سر مى دادند که هان اى یزید! خسته نباشى، ما سروران و رهبران آن ها را کشتیم و کشته شدن آن ها عوض کشته هاى جنگ بدر بود که سر به سر شد، بنى هاشم خلافت را به بازى گرفتند، نه از بهشت و دوزخ خبرى است و نه وحى نازل شده است.[۴۴]

بلکه یزید هنگامى که عبدالله بن زبیر در مکّه بر ضدّ او دست به شورش زد، بى دینى و کفر خویش را علنى ساخت و همراه با سپاهى که براى سرکوب جنبش ابن زبیر اعزام کرد به وى نامه اى نگاشت که شعر ذیل در آن آمده بود:

تو خداى خود را در آسمان به یارى طلب و من مردان قبایل عک و اشعر را بر ضدّ تو فرا خواهم خواند.[۴۵]

جنایات حکومت یزید

به گفته تاریخ نگاران: یزید طى دوران حکومتش که بیش از سه سال و نیم به طول نینجامید، سه جنایتِ هولناک و تکان دهنده که تاریخ، نظیر آن ها را سراغ نداشت مرتکب شد به گونه اى که نه تنها براى همیشه چهره تاریخ امویان بلکه تاریخ جهان اسلام را نیز، سیاه نمود، از جمله:

١. یزید با به شهادت رساندن فرزند دلبند نَبى اکرم حضرت اباعبدالله الحسین(علیه السلام) و اعضاى خاندان و یاران باوفاى آن حضرت در سال ۶١ هجرى و به اسارت درآوردن زنان و کودکان آن بزرگوار و گردش دادن آنان در برابر دیدگان انبوه جمعیت از شهرى به شهر دیگر، کمال بى حرمتى را نسبت به اهل بیت وى روا داشت، در صورتى که آنان دودمان رسول اکرم (صلى الله علیه وآله) به شمار آمده و میلیون ها مسلمان به آنان ارج و احترام مى نهادند و وجود آن ها یادآور شخصیت رسول خدا (صلى الله علیه وآله)و حق و خیر و برکات اسلام، تلقى مى شد.

٢. یزید پس از حادثه عاشورا اقدام به هتک حرمت مدینه رسول خدا نمود و ساکنان آن دیار را از دم تیغ گذراند و آبرو و نوامیس مردم را براى دژخیمان شام مباح اعلام کرد، زیرا مردم مدینه به شهادت رساندن امام حسین (علیه السلام) را جنایتى بزرگ شمرده و یزید را بر این کار شدیداً مورد اعتراض قرار دادند.

٣. او مکه را به محاصره درآورد و کعبه را ویران ساخت و هزاران انسان بى گناه را در حرمى که خداوند آن ها را محترم شمرده و امنیّت و مصونیّت بخشیده بود، به قتل رساند.

راز گرایش هاى تبهکارانه یزید

برخى تاریخ نگاران بر این باورند که بعضى از راهبان و کشیشان مسیحى، تربیت و آموزش یزید را برعهده داشته اند، به همین دلیل وى نشو و نمایى نکوهیده و آمیخته به خشونت و تندخویى صحرانشینى داشت که گفته اند: چنین صفاتى از آثار همان تربیت مسیحیت بوده است. معاویه، مسیحیان را به خویش نزدیک مى ساخت و حاشیه نشینان ویژه اى را از آنان انتخاب مى کرد و به اتفاق مورّخان: به اندازه اى نسبت به آنان اعتماد داشت که تربیت فرزندش یزید را به شخصى مسیحى سپرد[۴۶]

بنابراین، امکان ندارد علّت ارتباط قوى و علاقه شدید یزید را به «أخطل» و دیگران بتوان چیزى غیر از جنبه تربیتى او که رنگ مسیحى داشت، دانست. بدین ترتیب، برخى از تاریخ نگاران کوشیده اند تا دلیل گستاخى و بى پروایى یزید را نسبت به اسلام و مقدّسات و حرمت هاى آن، همان شیوه تربیتى او بدانند.

دلیل تاریخ نگاران در صورتى صحیح است که زندگى صحرانشینى و تربیت مسیحى از چنان جنبه انحراف آمیزى برخوردار باشد که از عنفوان جوانى تا ولى عهدى پدرش و حاکمیت پس از او در وجود یزید پدید آمده باشد. در صورتى که اعراب اعمّ از شهرنشین و صحرانشین از آداب و رسوم بسیار پسندیده اى برخوردار بوده اند که اسلام نیز آن ها را مورد تأیید قرار داده است مانند: وفادارى، حسن همجوارى، کرم، بخشش، همیارى، حفظ نوامیس و دیگر مواردى که تاریخ از آنان نقل کرده است، ولى در یزید ذرّه اى از این ویژگى ها به چشم نمى خورد و تاریخ در هیچ کجا بیان نداشته که اعراب صحرانشین با خواهران و عمّه هاى خود ازدواج مى کرده اند، در صورتى که از یزید چنین مواردى نقل شده است. آن دسته از صحرانشینانى که بر آیین مسیحیت بوده و در دوران قبل از فتح اسلام، متولد مى شدند وقتى به اسلام مى گرویدند بر تمامى آداب و رسومى که از نیاى خود آموخته و بدان مأنوس بودند، خط بطلان مى کشیدند.

در نتیجه مى توان گفت که: آن انحراف شدید و بیمارى در شخصیت و رفتار یزید، داراى علّت و سببى فراتر از تربیت و مراقبت مسیحى بوده است. تا اینجا با چهره اى روشن از واقعیت شخصیت یزید آگاه شدیم، او به گونه اى با اسلام بیگانه و از خط آن انحراف داشت که هیچ مسلمانى به خوداجازه نمى داد بدان تن در داده و در برابرش سکوت اختیار کند، در صورتى که اسلام، اباحیگرى و فسق و فجور را ممنوع و مردم را به عدالت و تقوا فرامى خواند و مى کوشید تا جامعه اى آکنده از تقوا پیاده کند و رهبرى مسمانان را به گونه اى خواستار است که قادر بر اجراى اهدف برجسته و والاى اسلام باشند.

از همین رهگذر باید کلیه مواضع امام اباعبدالله الحسین (علیه السلام) را به عنوان رهبر دینى که شدیداً به مصالح رسالت و مسلمانان علاقمند بوده، مطالعه نماییم و طرح هاى الهى او را براى ایستادگى در برابر انحراف وحشت زایى که به سرعت در اعماق جامعه اسلامى آن زمان راه مى یافت، مورد بررسى قرار دهیم.

منبع: کتاب پیشوایان هدایت ۵ – سیدالشهداء، حضرت امام حسین مجتبى علیه السلام / مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام


[۱]. تاریخ الخلفاء / ۷۱٫

[۲]. تاریخ الخلفاء / ۷۱٫

[۳]. شرح نهج البلاغه ۴/ ۱۶٫

[۴]. حیاه الامام الحسین ۲/ ۱۲۳٫

[۵]. حیاه الامام الحسین ۲/ ۱۲۷، به نقل از اثجاهات الشعر العربی/ ۲۷، دکتر محمد مصطفی.

[۶]. حیاه الامام الحسین ۲/ ۱۲۷٫

[۷]. حیاه الامام الحسین ۲/ ۱۲۷٫

[۸]. به و قعه صفین از نصر بن مزاحم/ ۴۹۵ و شرح نهج البلاغه ۲/ ۲۹۳ مراجعه شود.

[۹]. حیاه الامام الحسین ۲/ ۱۳۱، به الحیاه الفکریه فی الاسلام/ ۴۲ مراجعه شود.

[۱۰]. حیاه الامام الحسن; ۲/ ۱۳۵ به نقل از عقاد در کتابش «معاویه فی المیزان»/ ۶۴٫

[۱۱]. عقد الفرید ۲/ ۲۶۰٫

[۱۲]. حیاه الامام الحسین ۲/ ۱۳۷٫

[۱۳]. همان ۲/ ۱۳۸ – ۱۳۹، عقد الفرید ۲/ ۱۵۹٫

[۱۴]. اغانی ابو الفرج اصفهانی ۲۲/ ۳۸۲ چاپ بیروت.

[۱۵]. حیاه الامام الحسین ۲/ ۱۴۴ – ۳۴۷٫

[۱۶]. مسند احمد حنبل ۵/ ۳۴۷٫

[۱۷]. سنن نسایی ۷/ ۲۷۹٫

[۱۸]. ماجرای ملحق کردن زیاد و علل و اسباب و آثار آن را در کتاب «حیاه الامام الحسن بن علی» ۲/ ۱۷۴ – ۱۹۰ بیابید.

[۱۹]. حیاه الامام الحسین ۲/ ۱۵۱ به نقل از النصائح الکافی / ۹۷٫

[۲۰]. شرح نهج البلاغه ۱۰/ ۱۰۱٫

[۲۱]. حیاه الامام الحسین ۲/ ۱۶۰، شرح نهج البلاغه ۳/ ۳۶۱٫

[۲۲]. شرح نهج البلاغه ۳/ ۱۵، طبقات کبری ۵/ ۹۵٫

[۲۳]. سیره الائمه الأثنی عشر ۲/ ۴۱٫

[۲۴]. حیاه الامام الحسین ۲/ ۱۷۹٫

[۲۵]. فان یکن الزمان أتى علینا *** بقتل الترک و الموت الوحی

فقد قتل الدعىّ و عبد کلب *** بأرض الطف أولادَ النبی

 

[۲۶]. بحار الانوار ۴۴/ ۳۰۹٫

[۲۷]. سیره الائمه الاثنی عشر ۲/ ۴۲٫

[۲۸] . حیاه الامام الحسین ۲/ ۱۸۱ – ۱۸۲٫

[۲۹]. به الفخری از ابن طقطقی /۴۵، تاریخ یعقوبی ۲/ ۲۳۰، تاریخ طبری ۴/ ۳۶۸، البدایه و النهایه ۸/ ۲۳۶ – ۲۳۹ مراجعه شود.

[۳۰]. تمسّک اباقیس بفضل زمامها *** فلیس علیها ان سقطتَ ضمان

فقد سبقتَ خیل الجماعه آلّها *** و خیل امیرالمؤمنین أتان

[۳۱]. حیاه الامام الحسین ۲/ ۱۸۲ به نقل از جواهر المکاسب/ ۱۴۳٫

[۳۲]. کم من کرام وقوم ذو و محافظه *** جاءُ لنا لیعزّوا فی أبی قیس

شیخ العشیره امضاها و اجملها *** على الرؤوس و فی الاّ عناق والریس

لا یبعد الله قبراً أنت ساآنه *** فیه جمال و فیه لحیه التیس

[۳۳]. انساب الأشراف ۲/۲

یزید صدیق القرد ملّ جوارنا *** فحنّ الى أرض القرود یزید

فَتّباً لمن امسى علینا خلیفه *** صحابته الأدنون منه قرود

[۳۴]. حیاه الامام الحسین ۲/ ۱۸۳ به نقل از تاریخ مظفری.

أقول لصحب ضمّت الخمر شملهم *** وداعی صبا بات الهوى یترنّ

خذوا بنصیب من نعیم و لذّه *** فکلّ و ان طال المدى یتصرّم

[۳۵]. تاریخ ابن عساکر ۷/ ۳۷۲، تاریخ الخلفاء سیوطی /۸۱٫

[۳۶]. تاریخ ابن عساکر ۷/ ۳۷۲، تاریخ الخلفاء سیوطی / ۸۱٫

[۳۷]. البدایه و النهایه ۸/ ۲۱۶، کامل ابن اثیر ۴/ ۴۵٫

[۳۸]. همان.

[۳۹]. تتمه المنتهی ۴۳٫

شمیسه کرم برجها قعر دنّها *** و مشرقها الساقی و مغربها فمى

اذا اُنزلت من دنِّها فی زجاجه *** حکت نفراً بین الحطیم و زمزم

فان حَرُمت یوماً على دین احمد *** فخذها على دین المسیح بن مریم

[۴۰] .

اسقنى شربهً تُروّى مُشاشى *** ثم مِلْ فاسقِ مثلها ابن زیاد

صاحب السرّ و الأمانه عندى *** و لتسدید مغنمی و جهادی

[۴۱]. مروج الذهب ۲/ ۹۴٫

[۴۲]. همان.

[۴۳]. اغانی ابو الفرج اصفهانی ۷/ ۱۷۰٫

[۴۴]. حیاه الامام الحسین ۲/ ۱۸۷ به نقل از البدایه و النهایه ۸/ ۱۹۲٫

[۴۵]. مروج الذهب ۲/ ۹۵٫

[۴۶]. سیره الائمه الاثنی عشر ۲/ ۴۲، حیاه الامام الحسین ۲/ ۱۸۰ به نقل از مناقب / ۷۱ از قاضی نعمان مصری و سمّو المعنی فی سموّا الذات از علایلی ۵۹٫