در مسند احمدبن حنبل آمده است: عن عبدالرحمن بن حمید عن ابیه عن عبدالرحمن بن عوف، ان النبی(صلی الله علیه و آله و سلم) قال: «ابوبکر فی الجنه و عمر فی الجنه و علی فی الجنه و عثمان فی الجنه و طلحه فی الجنه و الزبیر فی الجنه و عبدالرحمن بن عوف فی الجنه و سعدبن ابی‌وقاص فی الجنه و سعیدبن زید فی الجنه و ابوعبیده بن الجراح فی الجنه»؛[۱] عبدالرحمن عوف از قول پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کرده است: «ابوبکر در بهشت است، عمر در بهشت است، علی در بهشت است، عثمان در بهشت است، طلحه در بهشت است، زبیر در بهشت است، عبدالرحمن بن عوف در بهشت است، سعدبن ابی‌وقاص در بهشت است، سعیدبن زید در بهشت است، ابوعبیده بن الجراح در بهشت است!!»

بررسی سند روایت

حدیث ساختگی «عشره مبشّره» در هیچ یک از دو صحیح بخاری و مسلم ذکر نشده است و این خود نشان گر آن است که اگر این حدیث صحیح می بود هر آینه بخاری و مسلم آن را در صحاح خود می آوردند.

سند روایت عشره مبشره به دو نفر می رسد. «سعیدبن زید» و «عبدالرحمن بن عوف» و از غیر این دو نفر چنین روایتی نقل نشده است و هر دو نفر آنها از کسانی هستند که جزو عشره مبشّره هستند!!

 

روایت «عبدالرحمن بن عوف» تنها از طریق «عبدالرحمن بن حمید» از پدرش حمیدبن عبدالرحمن زهری نقل شده؛ این سند باطل است به جهت این که حمیدبن عبدالرحمن صحابی نبوده و تابعی بوده و عبدالرحمن بن عوف را درک نکرده بود چون او در سال ۱۰۵ هـ.ق در سن ۷۳ سالگی فوت کرده بنابراین وی متولد سال ۳۲ هـ.ق است که سال وفات عبدالرحمن بن عوف است و یا یک سال پس از آن، به همین جهت «ابن حجر» روایت حمید را از عمر و عثمان منقطع می‌داند.

روایت «سعیدبن زید»، در کوفه و معاصر با معاویه اظهار شده است، سؤ ال جدی در اینجا این است که اگر این صحابی روایت را از پیامبر شنیده چرا نقل آن را تا زمان معاویه به تأخیر انداخته است؟! در حالی که در زمان های قبل یعنی زمان خلیفه اول و دوم نیاز بیشتری به این حدیث بود.

از سوی دیگر این روایت را چرا خلیفه اول و دوم در اثبات حقانیت و خلافتشان برای دیگران نقل نکرده اند؟!

و از سوی دیگر در این روایات نامی از هیچ یک از صحابه والا مقام مانند: سلمان، ابی ذر، عمّار و مقداد نیامده، در حالی که در کتاب های اهل سنت درباره اهل بهشت بودن این بزرگواران روایات متعددی نقل شده است.

 

بررسی متن روایت

در متن این روایات ابهامات و تأملات فراوانی وجود دارد که به برخی از آنها اشاره می شود:

۱ – چگونه ممکن است همه این افراد در بهشت باشند، با وجود اختلاف و مخالفت های آشکاری که میان آن ده نفر در تاریخ ثبت شده است؟! به گونه ای که طلحه و زبیر به جنگ امام علی(علیه السلام) اقدام می کنند.

۲ – بسیاری از شخصیت های مهاجرین و انصار بر علیه عثمان خروج کردند و برخی قصد جان وی را کردند و برخی به قتل او راضی بودند و پس از قتلش تا سه روز به جسدش بی احترامی کردند و دفن نشد، چگونه می شود برای کسی که از سوی پیامبر بشارت داده شده به بهشت، بزرگانی از صحابه چنین رفتاری کنند؟!

چگونه عبدالرحمن بن عوف که این روایت به وی نسبت داده شده در روز شورا بر علی(علیه السلام) شمشیر می کشد و می گوید بیعت کن و الا تو را می کشیم؟!

و آیا همین عبدالرحمن بن عوف نیست که پس از شورش مسلمین علیه عثمان، به علی(علیه السلام) می گوید: اگر مایلی شمشیرت را بردار و من شمشیرم را برمی دارم و به سراغ عثمان می رویم و قسم خورد تا زنده است با عثمان سخن نگوید و از بیعتش با عثمان به خدا پناه برد و وصیت کرد عثمان بر جنازه اش نماز نخواند و عثمان او را به نفاق متهم می کرد و منافق می خواند؟ آیا این مسائل با صحت این روایت سازگار است؟![۲] و آیا ابوبکر و عمر که به بهشت بشارت داده شده بودند همان کسانی نبودند که حضرت صدیقه طاهره(سلام الله علیها) از دنیا رفت در حالی که از آنان ناراحت بود؟!

 

در صحیح بخاری آمده است: «فَوَجَدَت فَاطِمَهُ عَلَی أبِی بَکرِ فَهَجَرَتهُ فَلَم تُکَلِّمهُ حَتّی تُوُفِیَّت فَلَمَّا تُوُفِیَّت دَفَنَهَا زَوجُهَا عَلیٌّ لَیلاً وَ لَم یُؤذن بِهَا أبابَکرِ»؛[۳] «فاطمه(سلام الله علیها) بر ابوبکر غضب کرد و از او کناره گیری کرد و با او سخن نگفت تا از دنیا رفت و برای تشییع جنازه اش هم اجازه حضور ابوبکر را نداد»

این در حالی است که از مقامات خلیفه خواندن نماز بر میت بوده است و عدم اجازه حضرت زهرا(سلام الله علیها) اعلام مخالفت صریح و عدم رضایت ایشان تا آخر عمرشان است.

صحیح مسلم نقل می کند: قالَ رسولُ الله(صلی الله علیه و آله و سلم) : «إنَّ فِی أصحَابی إثنَا عَشَرَ مُنَافِقاً ثَمَانِیَّهٌ مِنهُم لا یَدخُلُونَ الجَنَّهَ حَتّی یَلِجَ الجَمَلُ فی سَمِّ الخِیَاطِ»؛[۴] «همانا در اصحاب من دوازده منافق وجود دارد که هشت نفر از آنان امکان ورود به بهشت را ندارند مگر این که شتر [یا طناب کلفت] از سوراخ سوزن عبور کند». (یعنی محال است)

چرا یکی از اصحاب مرتب از حذیفه بن یمان که آگاه به اسامی منافقین بود مکرر می پرسید: «تو را به خدا قسم می دهم؛ آیا اسم من جزء آن گروه منافقین هست؟» چرا هیچ گاه حذیفه بن یمان او را تبرئه نکرد؟! ترس آن صحابی به چه خاطر بود؟!

 

آیا طلحه و زبیر همان دو نفری نبودند که در قتل عثمان شرکت داشتند و بر او سخت گرفتند و آن چنان بودند که امیرالمؤ منین(علیه السلام) فرمود: «…و هما یریدان الامر لأنفسهما و کانا اول من طعن و آخر من اَمَر، حتی اراقا دمه»؛ «طلحه و زبیر کمترین کارشان آن بود که بر عثمان یورش برند و او را برنجانند و ناتوانش سازند، پس مردم را علیه او جمع کردند و راه نفسش را تنگ نمودند و آن دو خلافت را برای خود می خواستند و آن دو نخستین کسانی بودند که بر او (عثمان) عیب گرفتند و آخرین کسانی بودند که امر نمودند تا این که خونش را ریختند؟!»

آیا اینها با تصدیق این روایت جمع می شود؟! منزه است خداوندی که در بهشت خود ظالم و مظلوم، قاتل و مقتول را گرد هم جمع کند، این چیزی جز دروغ نیست.[۵]

 

 

پی نوشت ها


[۱] – مسند احمد، ج ۱، ص ۱۹۳ ؛ سنن ترمذی، ج ۱۳، صص ۱۸۲ و ۱۸۳٫

[۲] – ر.ک: انساب الاشراف، ج ۵، ص ۵۷ ؛ العقد الفرید، ج ۲، ص ۲۵۸ و ۲۶۱ و ۲۷۲ ؛ تاریخ ابی الفداء، ج ۱، ص۱۶۶٫

[۳] – صحیح بخاری، ج ۵، ص۸۲ ؛ المغازی صحیح مسلم، ج ۵، ص۱۵۳ ؛ کتاب الجهاد والسیر.

[۴] – صحیح مسلم، ج ۸، ص ۱۲۲٫

[۵] – ر.ک: الغدیر، ج ۱۰، ۱۲۸ – ۱۲۳٫