روز چهارشنبه مورخ ۱۴ آذرماه ۱۴۰۳ به مناسبت فرارسیدن ایّام فاطمیه، اوّلین روز مراسم ایام شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) از ساعت ۶:۱۵ صبح در حسینیه محله تهرانپارس با سخنرانی حضرت «آیت الله صدیقی» برگزار گردید که مشروح این جلسه تقدیم حضور می گردد.
- یکی از مأموریتهای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) تَبلیغ ولایت حضرت علی (علیه السلام) بود
- حقیقتِ توحید در ولایت مُتجلّی میشود
- قرآن کریم خداوند را اوّلین شاهد نبوّت پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) مُعرّفی میکند
- امیرالمؤمنین (علیه السلام) دوّمین شاهد بر نبوّت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند
- خداوند حضرت علی (علیه السلام) را جانِ رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) مُعرّفی فرموده است
- حضرت زهرا (سلام الله علیها) سرمایهی اسلام هستند
- روضه و توسّل به حضرت صدیقهی طاهره (سلام الله علیها)
- دعا
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ * رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
یکی از مأموریتهای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) تَبلیغ ولایت حضرت علی (علیه السلام) بود
«إنَّ فاطِمهَ بَضعَهٌ مِنّی و هِىَ نورُ عَینی و ثَمَرَهُ فُؤادی[۲]» ، «وَ رُوحِیَ اَلَّتِی بَیْنَ جَنْبَیَّ[۳]» ، «متى قامَت فی مِحرابِها بینَ یَدَی رَبِّها جَلَّ جلالُهُ زَهَرَ نورُها لِملائکهِ السَّماءِ کما یَزهَرُ نورُ الکواکِبِ لأهلِ الأرضِ، و یقولُ اللّه ُ عَزَّ و جلَّ لملائکَتِهِ: یا ملائکَتِی ، انظُرُوا إلى أمَتی فاطمهَ سَیِّدَهِ إمائی قائمهٌ بینَ یَدَیَّ، تَرتَعِدُ فَرائصُها مِن خِیفَتی[۴]»؛ حضرت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) همهی دین است و تمام انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) و اوصیای انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) و مَلائکهی مُقرّب پروردگار متعال از حقیقت نوریِ بیبیِ ما حضرت زهرا (سلام الله علیها) بَهره بُردهاند و میبَرند. و وجود مبارک پیامبر ما (صلی الله علیه و آله و سلم) همانگونه که مأمور بود توحید را تَبلیغ بکند و خداوند را مُعرّفی بکند و وَحی الهی را در دلها مُنتشر کند، در کنار قرآن کریم مأمور بود هم حضرت علی امیرالمؤمنین (علیه السلام) را تَبلیغ کند و هم حضرت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) را تَبلیغ نماید. یک بخشی از تَبلیغ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) تَبلیغ قولی بود. در همان جلسهی اوّلی که مأمور شد عَلناً رسالت خودش را ابلاغ بکند، ۴۰ نفر از سَران قُریش را دعوت کرد و یک ساقِ گوسفند را برای پذیرایی اینها طَبخ کرد و به صورت اِعجازآمیز همهی ۴۰ نفر سیر شدند و گویا غذا هنوز دستنخورده باقی مانده بود. در آن مجلس وجود مُبارک حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: آیا کسی از من دروغ شنیده است؟ گفتند: نه یا مُحمّد. فرمودند: اگر من به شما بگویم دَرندهای پُشت این کوه اَبوقُبیس هست که اگر نزدیک آن بشوید شما را میدَرد، آیا کسی اِنکار میکند؟ گفتند: خیر. حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: حال که صداقت و اَمانت من را در این ۴۰ روز در عمل تجربه کردید و یافتید، من میگویم از جانب خداوند برای شما دینی آوردهام؛ هرکسی اوّلین کسی باشد که به این آیین من ایمان بیاورد و مرا تَصدیق کند، او خلیفهی من بعد از من خواهد بود و وصیّ و برادر من است. مُشرکین خُصوصاً «اَبوجَهل[۵]» مجلس را بهم زدند. با هوچیگَری، با مُبارزهی با حقّ آن روز نشد جریان بیعت و ایمانی در مجلس مُحقّق بشود. روز دوّم باز وجود مُبارک پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دعوت کردند و مُجدداً همان مُعجزه را نشان دادند و در این جلسه مَطلب خودشان را تکرار کردند. فرمودند: اگر شما این آیین جدید را بپذیرید، خداوند عزّت دنیا و آخرت را به شما خواهد داد. در این جلسهی دوّم حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در حالیکه بیش از ۱۱ سال از عُمر شریفشان یا بَنا به نَقلی هم ۱۳ سال از عُمر وجود نازنینشان نگذشته بود که بلند شدند، دست در دستِ نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) گذاشتند و نبوّت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را تَصدیق کردند. به حَقّانیتِ دینِ اسلام شهادت دادند. یکی از نویسندگان فرانسوی به نام «کارلایل» در ترجمهی عَربی کتابش مینویسد: «أوّل مَن آمَن بِالله وَ رَسولِهِ وَ صَدَّقَهُ وَ صَلّی مَعَه هُوَ عَلی بن أبی طالب وُ هُوَ عَشرُ سِنین»؛ اوّلین کسی که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را به نبوّتش تَصدیق کرد و به او ایمان آورد و با او نماز خواند، علیبنابیطالب (علیه السلام) بود؛ در حالیکه بیشتر از ۱۰ سال نداشت. و او میگوید: در آن روزی که دست کوچکی از علیبنابیطالب (علیه السلام) در دستِ باکفایت بزرگی مثل رسول اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) جای گرفت، مَسیر تاریخ تغییر کرد؛ مَبدأ تَحوُّل جهانی شد.
حقیقتِ توحید در ولایت مُتجلّی میشود
لذا حدیث «یوم الدّار» که در مَنابع اهل سُنّت هم آمده است که بعضیها در قُرون بَعد حَذف کردهاند و خواستهاند این فَضیلت را بیان نکنند؛ ولی به اندازهی کافی سَند وجود دارد که وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هیچجایی توحید را بدون ولایت تَبلیغ نکرده است و این جُملهی حدیث قُدسی که فرمود: «کَلِمَهُ لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ حِصْنی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنی اَمِنَ مِنْ عَذابی[۶]»؛ مُعادلش را فرمودهاند: «وَلاَیَهُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی[۷]». این توحید دِژ است؛ اگر کسی در این دِژ، در این حِصن عظیم مُستقر بشود، لَهیب آتش جَهنّم به او نمیرسد و ولایت علیبنابیطالب (علیه السلام) مَجرای «لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ» است. بدونِ ولایت توحید در خارج عینیّت پیدا نمیکند. اعتقاد به ولایت، محبّت به وَلی و اطاعت از وَلی نشان میدهد که مُوالی تَسلیم در برابر اَمر خداست و مُجری دستوراتِ نجاتبَخش حقتعالی است. چون حقیقتِ توحید در ولایت تَجلّی دارد. کسی که اِنکار ولایت بکند، اِنکار توحید کرده است. این جُملهی نازنین نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) که فرمودند: «عَلِیٌّ خَیْرُ اَلْبَشَرِ، فَمَنْ أَبَى فَقَدْ کَفَرَ[۸]»؛ علی (علیه السلام) خیرالبَشر است. در میان اوّلین و آخرین هیچ انسانی به پایهی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در فَضائل و امتیازات نمیرسد. «فَمَنْ أَبَى»؛ هرکسی اِبا کند و قبول نکند، «فَقَدْ کَفَرَ». این امیرالمؤمنین (علیه السلام) که با کلمهی طیّبهی «لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ» مُوازنه دارد و کلمهی «لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ» قول ثَقیل است و وزن آن از همهی عالَم کُون وَزینتر است. آدمی که توحید ندارد، وزن ندارد و روز قیامت به جَهنّم میرود. اما کسی که توحید دارد، آن وزن است و این وزنِ وَزین سُقوط نمیکند. مَسیر خودش را ادامه میدهد.
قرآن کریم خداوند را اوّلین شاهد نبوّت پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) مُعرّفی میکند
حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) مانند قرآن کریم، همانگونهای که خداوند خودش «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ[۹]» است، خداوند مِثل ندارد. قرآن چطور است؟ فرمود: «قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلَى أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لَا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ[۱۰]»؛ قرآن هم مِثل ندارد. در مورد حضرت علی (علیه السلام) چگونه است؟ حضرت علی (علیه السلام) هم مِثل ندارد؛ زیرا حضرت علی (علیه السلام) عِدل قرآن کریم است. او قرآن صامت است و حضرت علی (علیه السلام) قرآن ناطق هست. لذا قرآن کریم فرمود: «وَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا[۱۱]»؛ حبیب من! نبیّ من! کُفّار در مقام لِجاجت هستند. اینها میگویند: تو مُرسل نیستی، تو مأمور خدا نیستی، رسالت تو را اِنکار میکنند. به اینها بگو: من که مُدّعی رسالت هستم، دو شاهد غیر قابل اِنکار دارم. یک شاهد خداست؛ «یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا قُلْ کَفَى بِاللَّهِ شَهِیدًا بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ»؛ بگو کفایت میکند از نظر شهادت؛ چه کسی؟ الله. الله خودش شاهد است. الله چگونه شاهد است؟ ما که حرف الله را نمیشنویم. الله قرآنی فرستاده است که شما حتی یک سورهاش را هم نمیتوانید بیاورید. این قدرتنمایی خداست. با وجود یک کتابی که نه میتوانید مانند آن را بیاورید، نه میتوانید ده سوره مانند آن را بیاورید، نه حتی یک سورهی کوچکی مانند سورهی کوثر را نتوانستید در مقام مُعارضه و مُبارزه اعلان بکنید، دلیل بر این است که این کار، کارِ بَشر نیست. این کار، کارِ خداست؛ غیرِ خدا نمیتوانند چنین کلامی را خَلق بکنند. این مُعجزهی خداوند متعال، این اِعجاز حقتعالی در مائدهی قرآن کریم، شهادت خداوند بر حَقانیّت رسالت توست.
امیرالمؤمنین (علیه السلام) دوّمین شاهد بر نبوّت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند
اما در هر ادّعایی در مَحکمه دو شاهد میخواهند. شاهد دوّم چه کسی است؟ «وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ[۱۲]»؛ آن کسی که علم الکتاب نزد اوست. در این راستا مُفسّرین ما، مُحدّثین ما، عُلمای امامیه در طول تاریخ مُفتخر بودند در بیان عظمت شخصیّت مولیالمُوحّدین حضرت امیرالمؤمنین (علیه الصلاه و السلام) از آیات قرآن کریم بَهره بگیرند. در جریان وصیّ جناب سلیمان قرآن کریم مَطلبی را در سورهی مبارکهی نَمل نَقل فرموده است. قرآن کریم ۱۱۴ سوره دارد. هر سورهای مُصدّر به «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» است الّا یک سوره که آن هم سورهی بَرائت است. سورهی بَرائت با «بِسْمِ اللَّهِ» شروع نشده است؛ زیرا ظُهور غَضب خداوند است، برائت خداوند از مُشرکین است، به همین دلیل رحمت را در صَدر قرار نداده است. «بَرَاءَهٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ[۱۳]»؛ با برائت شروع میشود. ولی در یک سوره دو مَرتبه «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» وجود دارد و آن سورهی مبارکهی نَمل است. یک «بِسْمِ اللَّهِ» برای خودِ سوره است و یک «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» برای نامهی حضرت سلیمان است. «إِنَّهُ مِنْ سُلَیْمَانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ[۱۴]»؛ حضرت سلیمان یک رِژهی عُمومی در میان موجودات ذَویالحیات داشت. از هر صِنفی از پَرندگان، چَرندگان، وُحوش، موجوداتِ بَرّی و بَحری از همهی اینها نماینده خواست که سان ببیند. مَظهر قدرت خداوند بود، از خداوند مُلکی خواسته بود، سلطنتی خواسته بود که «لَا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ[۱۵]»؛ اَحدی چنین سلطنت و حِشمتی نداشته باشد، خداوند هم به حضرت سلیمان داده بود. لذا جِن در اختیارش بود؛ این مسجد الاقصی را به کمک جِنها ساخت. سنگهای بزرگی بود که در آن روز مَنجنیق نبود؛ ولی جِنها را مأمور میکرد که این کارها را میکردند و قرآن کریم بعضی از کارهای سختی که جِنها برای حضرت سیلمان انجام میدادند را نَقل کرده است تا هم بر مَعرفت ما بیَفزاید و هم خداوند متعال هرکسی را بخواهد عزیز کند، اینگونه عزیز میکند. همهی موجودات را تَحت اختیار او و در خدمت او قرار میدهد. در این مَجموعه که نگاه کردند، دیدند هُدهُد نیست. فرمودند: «مَا لِیَ لَا أَرَى الْهُدْهُدَ[۱۶]»؛ چه شده که من هُدهُد را نمیبینم؟ نمیخواهد او را مُتّهم کند؛ میگوید چه شده که من نمیبینم؟ بعد یک تَهدیدی را مَطرح میکند و میگوید: اگر بدون عُذر غایب باشد، من او را تَنبیه میکنم. در همین گُفتگو بود که دید هُدهُد خودش را رساند. به او گفت: کُجا بودی؟ گفت: پیامبر من! من از دیاری عُبور کردم که بر آن دیار یک بانو سلطنت میکرد. «امْرَأَهً تَمْلِکُهُمْ[۱۷]»؛ یک زن پادشاه آنجا بود. ولی آن چیزی که باعث شد من مُعطّل بشوم، یک گزارشی تَهیّه کردم تا به شما ارائه کنم که اینها خورشید پَرست بودند، اینها مُوحّد نبودند، اینها خداپَرست نبودند. حضرت سلیمان که مأمور است، این قدرتش را برای خودش نمیخواهد؛ قدرتش را برای هدایت میخواهد. کَما اینکه حکومت اسلامی موضوعیّت ندارد؛ پُل هدایت دیگران است. قرآن کریم میفرماید: «الَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاهَ وَ آتَوُا الزَّکَاهَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ[۱۸]»؛ خداوند کسانی را کمک میکند که وقتی به قدرت یا حکومت میرسند، دَغدغهی دین مردم را دارند. چون دنیا گذراست؛ ولی دین برای زندگی اَبدی لازم است. بدون دین بعد از مرگ تا اَبد بیخانمان است، بَدبخت است، در جَهنّم میسوزد. این دین است که دنیا و آخرت را یکجا آباد میکند. «رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَهً وَ فِی الْآخِرَهِ حَسَنَهً[۱۹]»؛ هم شُعارش را داده است، دعایش را کرده است و هم قانونی را آورده است که سعادت دنیا را در نظر گرفته است، سعادت آخرت را هم در نظر گرفته است. این قدرتداشتن و حکومت به پا کردن برای این است که جلوی فساد را بگیرند، جلوی ظُلم را بگیرند و بالاترین ظُلم شِرک است؛ «إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ[۲۰]». فرمود: «إِنَّ اللَّهَ لَا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِکَ[۲۱]»؛ خداوند متعال شِرک را نمیبخشد. اگر کسی به خدا شِرک وَرزید، خداوند او را نمیبخشد. اعلان کرده است، تابلو کرده است: «إِنَّ اللَّهَ لَا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ». «وَ یَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِکَ»؛ ولی خداوند غیر از شِرک تمام گناهان را میبخشد. «قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَهِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا[۲۲]»؛ خدا همهی گناهان را میبخشد. جناب سلیمان وقتی دید هُدهُد با دست پُر آمده است و برای تأخیرش عُذر مَقبولی دارد، جناب سلیمان به او افتخار داد و او را سَفیر خودش قرار داد. برای مَلکهی آن کشور که کشور سبا در یَمن بود و هزار فَرسخ با مَقر سَطلنت حضرت سلیمان فاصله داشت، یک نامهای نوشت و این نامه را به هُدهُد داد. هُدهُد را سَفیر خودش کرد. گفت: این نامه را میبَری و به آن مَلکه اِبلاغ میکُنی. این نامه را بُرد و این مَلَکه با مُستشاران خودش، با کارشناسهای خودش در اُتاق اندیشهوَرز این وُزرا و عُقلای قوم را جمع کرد و این نامه را قرائت کرد: «إِنَّهُ مِنْ سُلَیْمَانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ * أَلَّا تَعْلُوا عَلَیَّ وَ أْتُونِی مُسْلِمِینَ[۲۳]»؛ این نامه را قرائت کرد و از وُزرایش خواست که حالا چه کنیم؟ گفتند: ما که قدرت جنگ با سلیمان را نداریم، هدایایی را میفرستیم، باج میدهیم، کنار میآییم، سازش میکنیم. او به ما کاری نداشته باشد، ما هم به او کاری نداریم و خواستههای مادی را تأمین میکنیم. وقتی این با هَدایا برگشت، حضرت سلیمان فرمود: «بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِیَّتِکُمْ تَفْرَحُونَ[۲۴]»؛ من دینِ خدا را که با هدایا مُعامله نمیکنم. مانند این است که مریض به طَبیب رِشوه بدهد و بگوید دست از من بردار و من را مُعالجه نکُن؛ شِرک کُشنده است، حَیات اَبدی را از بین میبَرد. من آمدهام شما را نجات بدهم، شما دارید به من رِشوه میدهید که نجات پیدا نکنید! لذا فرمود: چه کسی است که او را نزد من حاضر کند؟ «قَالَ عِفْرِیتٌ مِنَ الْجِنِّ[۲۵]»؛ یک عِفریتی از جن بلند شد و گفت: جناب سلیمان! «أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقَامِکَ[۲۶]»؛ امیرا! نبیّا! تا این جلسهی شما تمام میشود، من او را آوردهام. تا این نشست و دیدار شما تمام بشود، من او را میآورم. حضرت سلیمان به این چند ساعت شِرک هم غیرتش اجازه نداد. من حالا جلسهام را ادامه بدهم که بعد او را بیاوری؟ «قَالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتَابِ[۲۷]»؛ یک کسی که قرآن کریم اسم هم نمیبَرد؛ میگوید: یک کسی که یک علم از کتاب داشت کقت: «أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ[۲۸]»؛ ما الآن بخواهیم سرعت را بگوییم، میگوییم در یک چشم برهم زدن این کار را کرد. قرآن کریم میگوید: قبل از چشم برهم زدن. یعنی چه؟ یعنی در لازمان، اصلاً هیچ زمانی نمیخواست. «عَبْدِی أَطِعْنِی أَجْعَلْکَ مِثْلِی[۲۹]» ؛ «یَا اِبْنَ آدَمَ أَنَا أَقُولُ لِلشَّیْءِ کُنْ فَیَکُونُ أَطِعْنِی فِیمَا أَمَرْتُکَ أَجْعَلْکَ تَقُولُ لِشَیْءٍ کُنْ فَیَکُونُ[۳۰]»؛ یک علم از کتاب داشت، ولی دارای آنچنان قدرتِ تَکوینی بود که بدون قُشون، بدون پَرنده، بدون اَبزار برقی و دیجیتالی تا گفت قبل از اینکه پِلک چشم شما برهم بخورد من او را حاضر میکنم، همه دیدند که مَلکهی سبا با تاج و تَختش در اینجا حاضر شد. این چه قدرتی است؟ از هزار فَرسخی در لازمان، هیچ زمانی نمیخواست؛ تا اراده بکند بشود، شد. قرآن کریم میگوید: این یک علم از کتاب داشت؛ ولی حضرت علی (علیه السلام) چهقَدر داشت؟ «وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ»؛ نه یک علم از کتاب داشت؛ بلکه علم همهی کتاب را داشت. کتابِ عالَم تَکوین را که خداوند نوشته است، عالَم کتابالله است. آسمان، زمین، خورشید، ستارگان، کَهکشانها، اَجرام کیهانی همگی کلمات خدا هستند. دریا کلمهالله هستند. انسانها همه کلمهی خدا هستند. کتاب نه ابتدایش مَعلوم است و نه انتهایش؛ ولی این کتاب لایتناهی در سینهی حضرت علی (علیه السلام) است. «اوّل علی، آخر علی، ظاهر علی، باطن علی».
خداوند حضرت علی (علیه السلام) را جانِ رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) مُعرّفی فرموده است
این قرآن بر قلب پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شد، حضرت علی (علیه السلام) هم جانِ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است. هر دو آیه است؛ «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ * عَلَى قَلْبِکَ[۳۱]»؛ شهادتِ خداوند متعال قرآن بود. قرآن اِعجاز بود و این شهادت خداست که کار، کارِ بَشر نیست؛ کارِ مافوقِ بَشر است. ولی فُرودگاه قرآن کریم کُجاست؟ «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ * عَلَى قَلْبِکَ»؛ روحالاَمین بر قلب تو نازل کرده است؛ «لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ[۳۲]». این را در این آیه فرموده است. اما در مورد اینکه حضرت علی (علیه السلام) هم در قلب پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است، جانِ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است، در آیهی مُباهله فرموده است: «وَ أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَکُمْ[۳۳]». پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به حُکم خدا به مردم مُعرّفی کرد که علی (علیه السلام) جانِ من است. در بَغداد در یک مسجد جامعی به یکی از عُلمای برجستهی اهلسُنّت گفتند که فَضائل صَحابه را بگو. شروع کرد و از فَضائل صحابه، از خلیفهی اوّل و خلیفهی دوّم و دیگران بیان کرد و از فَضائل اینها گفت. این را در کتابهایشان نوشتهاند. کسی از پامِنبریها بلند شد و گفت: حضرت آقا! همهی فَضائل را برای صَحابه گفتید و نامی از حضرت علی (علیه السلام) نبُردید. گفت: شما گفتید در مورد صَحابه حرف بزنم. علی (علیه السلام) که صَحابه نیست؛ علی (علیه السلام) جانِ رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است. «وَ أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَکُمْ»؛ او خودِ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است، او جانِ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است؛ خداوند اینجور مُعرّفی فرموده است. یک عالِم اهلسُنّت این را گفته است.
حضرت زهرا (سلام الله علیها) سرمایهی اسلام هستند
حالا ببینید فاطمه (سلام الله علیها) کیست؟ در این حدیث شریف فرمود: «إنَّ فاطِمهَ بَضعَهٌ مِنّی»؛ فاطمه (سلام الله علیها) بضاعت من است. سرمایهی دین فاطمه (سلام الله علیها) است، سرمایهی اسلام فاطمه (سلام الله علیها) است. اگر حضرت فاطمه (سلام الله علیها) نبود، بازار دین رونَق نداشت؛ «إنَّ فاطِمهَ بَضعَهٌ مِنّی». «و هِىَ نورُ عَینی»؛ اگر آدم چشم داشته باشد، ولی هیچ نوری نباشد، آیا در تاریکی هم چشم میبیند؟ اگر چشم ندید آدم میتواند جولانی داشته باشد؟ نمیتواند داشته باشد. چه چیزی باعث میشود چشمهای آدم ببیند؟ چشماَنداز تَعیین کند، هدف تَعیین کند، راه را ببیند؟ این نور است. در روز وقتی آفتاب میتابد، مَسیر برای آدم روشن میشود، آدم راه و هدف را تَشخیص میدهد و به سوی هدف حرکت میکند. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: فاطمه (سلام الله علیها) نورِ چشم من است. اگر فاطمه (سلام الله علیها) نبود، جَوّ اسلام در طول تاریخ نور نداشت؛ لذا هیچکسی نمیتوانست مَسیر را برود. با نور حضرت فاطمه (سلام الله علیها) فَضا روشن شده است. کسانی که میخواهند راهِ بهشت را پیدا کنند، با نور حضرت فاطمه (سلام الله علیها) میبینند، راه را میروند و به بهشت میرسند؛ «و هِىَ نورُ عَینی». «و ثَمَرَهُ فُؤادی»؛ این قرآن که بر قلب من نازل شده است، این علی (علیه السلام) که جانِ من است، میوه هم دارد. این شَجره است. «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا کَلِمَهً طَیِّبَهً کَشَجَرَهٍ طَیِّبَهٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَ فَرْعُهَا فِی السَّمَاءِ * تُؤْتِی أُکُلَهَا کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا[۳۴]»؛ «أُکُل» یعنی میوه. این شَجره میوه میدهد. حالا این نَهال قرآن کریم و این نَهال ولایت که خداوند در قلب پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) غَرْس کرده است، اگر بخواهد میوه بدهد حاصلش چه میشود؟ «و ثَمَرَهُ فُؤادی»؛ فاطمه (سلام الله علیها) میشود؛ «و ثَمَرَهُ فُؤادی». «وَ رُوحِیَ اَلَّتِی بَیْنَ جَنْبَیَّ»؛ اصلاً زندگی من به فاطمه (سلام الله علیها) است. فاطمه (سلام الله علیها) زندگیِ من است؛ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بدون فاطمه (سلام الله علیها) زندگی ندارد. همهچیز پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فاطمه (سلام الله علیها) است.
روضه و توسّل به حضرت صدیقهی طاهره (سلام الله علیها)
«صَلَّی اللهُ عَلَیکِ یَا سَیِّدَتی وَ یَا مَولاتِی یَا فاطِمَه (سلامُ الله عَلَیها)»
«یا فاطِمَهُ الزَّهْراءُ، یَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ، یَا قُرَّهَ عَیْنِ الرَّسُولِ، یَا سَیِّدَتَنا وَ مَوْلاتَنا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَ اسْتَشْفَعْنا وَ تَوَسَّلْنا بِکِ إِلَى اللّهِ وَ قَدَّمْناکِ بَیْنَ یَدَیْ حاجاتِنا[۳۵]».
فرمود: «یا فضّه! لَقَد ذَابَ لَحمی»؛ فِضّه! دیگر آب شدم. یک مُشت اُستخوان بود. به صورت یک شَبَح درآمده بود. «ناحِلَهَ الْجِسْمِ[۳۶]»؛ دیگر جسمش آب شده بود. فرمودند: فِضّه! آب بیاور. فِضّه مقداری اُمیدوار شد. بیبی نمیتوانست از جای خود بلند بشود. به کمک دیوار بلند میشد؛ ولی حالا آب خواسته بود که خودش را شُستشو بدهد. آب را با اُمید آورد. «فَغَسَلَتْ أحْسَنَ غُسْلِها» یا «فَغَسَلَتْ أحْسَنَ غَسْلِها»؛ بیبی یک غُسلی کرد. حالا من نمیدانم که آیا غُسل شهادت بوده است؟ غُسل دیدار پدرش بوده است؟ اما بزرگی میگفت: غُسل نخوانید؛ مَگر نمیدانید بَدن مَجروح بود. دارد به حضرت علی (علیه السلام) کمک میکند. باید حضرت علی (علیه السلام) او را غُسل بدهد. لذا آب خواست. «فَغَسَلَتْ أحْسَنَ غَسْلِها»؛ این خونآبههای سینهاش را شُست، لباس خونین را از تَن بیرون آورد، خودش را پاکیزه کرد. فرمودند: فِضّه! لباس نو برایم بیاور. فدایت بشوم؛ وقتی به خانهی علی (علیه السلام) آمدی لباس نوی خودت را در راه خدا دادی؛ اما حالا که میخواهی از خانهی علی (علیه السلام) بروی لباس نو میپوشی. لباس نو بر تَن کرد. فرمود: بگو حَسن و حُسینم بیایند. حَسنین (علیهما السلام) آمدند. بیبی با همان دست وَرمکرده، با گِل سرشور سر حَسنین (علیهما السلام) را شُستشو داد، موهای زینبین (علیهما السلام) را شانه کرد. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) وارد شد؛ دید حضرت فاطمه (سلام الله علیها) با این حال، با این ضعف بدنیاش، با این دست مجروحش، با این دستی که درد داشت دارد بَچّهها را تَر و خُشک میکند. دلش سوخت. فرمود: فاطمه جان! حال تو خوش نیست؛ چرا اینجور خودت را به زحمت میاندازی؟ عَرضه داشت: علی جان چه کُنم؛ اینها دیگر مادر ندارند. «لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ[۳۷]»؛ بعد از حضرت زهرا (سلام الله علیها) کسی بَچّههای بیمادر را کُتک نزد؛ اما در کربلا همه را زدند. سهساله را زدند، بزرگترها را زدند. نازدانه روی سینهی بیسَر بابا شکایت کرد: «أبتاه انظر إلى رؤوسنا المکشوفه[۳۸]»؛ بابا! ببین چادرهایمان را بُردند؛ «و إلى عمتی المضروبه[۳۹]»…
لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم
اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین
دعا
خدایا! به عصمت حضرت زهرا (سلام الله علیها) قَسمت میدهیم مولایمان حضرت مَهدی (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف) را برسان.
خدایا! سایهی نایب آن بزرگوار را بر سر ما مُستدام بدار.
خدایا! جمع شیعیان را پَریشان نکُن.
خدایا! دشمنان ما را تَفریق کُن.
خدایا! پیروزی عاجل به جبههی مُقاومت در سوریه، در لُبنان، در غَزّه، به دست یَمنیها، به دست مُجاهدین عراق و همهی مُجاهدین ما جمعشان را جمع و دشمنانشان را نابود بگردان.
خدایا! آمریکا و اَیادیاش مانند حکومت تُرکیه و عربستان و دُبی و اُردن و مِصر که همه جَهنّمی هستند، این آتش جَهنّم را به دامان خودشان بینداز.
خدایا! همهی آنها را از صفحهی روزگار براَنداز.
خدایا! کشور ما، ملّت ما، نظام ما، رهبر خوب ما و جمع ما را دشمنشاد نکُن.
خدایا! دشمنان ما را از سر راهِ ما برکنار کُن.
خدایا! بَچّههای ما را به سامان برسان.
خدایا! عاقبت ما را خَتم به خیر بگردان.
خدایا! مَریضهای ما را شِفا مَرحمت بفرما.
خدایا! حَوائج ما را برآورده بفرما.
خدایا! این تَوسُّلات را از جمع ما و از مُؤسس مُحترم به لُطف خود قبول بفرما.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.
[۲] الأمالى، صدوق، ص ۵۷۵ .
«پیامبر صلی الله علیه و آله : إنَّ فاطِمهَ بَضعَهٌ مِنّی و هِىَ نورُ عَینی و ثَمَرَهُ فُؤادی ؛ یَسوؤُنی ما ساءَها و یَسُرُّنی ما سَرَّها و إنَّها أوَّلُ مَن یَلحَقُنی مِن أهلِ بَیتی».
[۳] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۴۳، صفحه ۵۴٫
«وَ رُوِیَ عَنْ مُجَاهِدٍ قَالَ: خَرَجَ اَلنَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ هُوَ آخِذٌ بِیَدِ فَاطِمَهَ عَلَیْهَا اَلسَّلاَمُ فَقَالَ مَنْ عَرَفَ هَذِهِ فَقَدْ عَرَفَهَا وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفْهَا فَهِیَ فَاطِمَهُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ وَ هِیَ بَضْعَهٌ مِنِّی وَ هِیَ قَلْبِی وَ رُوحِیَ اَلَّتِی بَیْنَ جَنْبَیَّ فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِی وَ مَنْ آذَانِی فَقَدْ آذَى اَللَّهَ».
[۴] بحار الأنوار : ۴۳/۱۷۲/۱۳٫
«رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله ـ عمّا یَقَعُ مِن الظُّلمِ على أهلِ البَیتِ علیهم السلام ـ : أمّا ابنَتی فاطمهُ فإنّها سَیِّدَهُ نِساءِ العالَمینَ مِن الأوَّلِینَ و الآخِرِینَ ··· متى قامَت فی مِحرابِها بینَ یَدَی رَبِّها جَلَّ جلالُهُ زَهَرَ نورُها لِملائکهِ السَّماءِ کما یَزهَرُ نورُ الکواکِبِ لأهلِ الأرضِ، و یقولُ اللّه ُ عَزَّ و جلَّ لملائکَتِهِ: یا ملائکَتِی ، انظُرُوا إلى أمَتی فاطمهَ سَیِّدَهِ إمائی قائمهٌ بینَ یَدَیَّ، تَرتَعِدُ فَرائصُها مِن خِیفَتی، و قد أقبَلَت بقَلبِها على عِبادَتِی، اُشهِدُکُم أنّی قد أمَّنتُ شِیعَتَها مِنَ النارِ».
[۵] عمرو بن هشام بن مغیره از مخالفان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود و همواره با او دشمنی میکرد. پدرش هشام بن مغیره از تیره بنیمخزوم بود و قریش مرگ او را مبدا تاریخ خود قرار داده بودند. مادرش اسماء دختر مخربه بن جندل حنظلی از بنیتمیم بود. از این رو او ابنحنظلیه نیز نامیده شده است. کنیه ابوجهل ابوالحَکم بود اما پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) او را ابوجهل نامید. دلیل این نامگذاری جهالت او و دشمنیاش با اسلام ذکر شده است. همچنین برپایه روایتی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرعون امت اسلام، ابوجهل است. عِکرمه بن ابیجهل فرزند او بود که با پیامبر دشمنی میکرد اما پس از فتح مکه مسلمان شد. ابوجهل با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دشمنی میکرد و به شیوههای مختلف به او ناسزا میگف و توهین میکرد. همچنین شان نزول برخی از آیات قرآن ابوجهل و رفتارهای او در مخالفت با اسلام و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دانسته شده است. در دایره المعارف قرآن ۳۲ آیه از قرآن ذکر شده که مفسران آنها را مرتبط با وی دانستهاند. او برای جلوگیری از گسترش اسلام اقداماتی انجام داد برخی از آنها عبارتند از: محمد بن احمد قرطبی در تفسیر آیه «وَ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُواْ لَا تَسْمَعُواْ لهَذَا الْقُرْءَانِ وَ الْغَوْاْ فِیهِ لَعَلَّکمُْ تَغْلِبُون؛ کافران گفتند: به این قرآن گوش فرا ندهید و به هنگام تلاوت آن جنجال کنید، شاید پیروز شوید!» از ابنعباس نقل کرده که هر زمان پیامبر قرآن میخواند، ابوجهل میگفت دادوفریاد کنید تا متوجه نشوند او چه میگوید. به گزارش عبدالملک بن هشام، مشرکان مکه در دارالندوه برای تصمیمگیری درباره نحوه برخورد با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گرد هم آمدند هر یک پیشنهادی مطرح کردند ابوجهل پیشنهاد داد که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را بکشیم اما در قتل او همه قبایل مشارکت کنند تا بنیهاشم نتواند با همه قبایل درگیر جنگ شود و به خونبهای او رضایت دهند. پیشنهاد او پذیرفته شد از این رو در لیلهالمبیت برای عملی کردن نقشه قتل پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از هر قبیله یک نفر حاضر شد. ابوجهل نیز در میان حاضران بود و آنان را تشویق میکرد اما با خروج پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و خوابیدن امام علی (علیه السلام) در جای او این نقشه عملی نشد. ابوجهل در سی سالگی به عضویت دارالندوه درآمده بود، در حالی که در آن زمان اعضای دارالندوه به جز بنیقصی میبایست بیش از چهل سال داشته باشند. در سال دوم هجری کاروانی از قریش که ابوسفیان ریاست آن را برعهده داشت مورد تهدید مسلمانان قرار گرفت. او از قریش تقاضای کمک کرد ابوجهل با لشکری برای حمایت از آن کاروان از مکه خارج شد. با آنکه کاروان به سلامت گذشت، اما به اصرار ابوجهل لشکر مکه به سوی چاههای بدر حرکت کرد و در آنجا جنگ بدر میان آنان و سپاه مسلمانان رخ داد. لشکر مکه از مسلمانان شکست خورد و ابوجهل به همراه شماری دیگر از سران قریش کشته شدند. ابوجهل بهدست معاذ بن عمرو و فرزندان عفراء کشته شد و عبدالله بن مسعود، سر او را از تن جدا کرد.
[۶] التوحید (للصدوق)، ص ۲۵.
«حدثنی ابی موسی الکاظم عن ابیه جعفر بن محمد الصادق عن ابیه محمد الباقر عن ابیه زین العابدین عن ابیه الحسین عن ابیه علی بن ابی طالب قال حدثنی رسول الله صلی الله علیه و آله قال حدثنی جبرئیل قال سمعت عن الله تعالی قال کلمه لا اله الا الله حصنى فمن دخل حصنى امن من عذابى».
[۷] عیون أخبار الرضا علیه السلام، جلد ۲، صفحه ۱۳۶٫
«حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ اَلْحَسَنِ اَلْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اَلرَّحْمَنِ بْنُ مُحَمَّدٍ اَلْحُسَیْنِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدٍ اَلْفَزَارِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اَلرَّحْمَنِ بْنُ بَحْرٍ اَلْأَهْوَازِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو اَلْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ عَمْرٍو قَالَ حَدَّثَنَا اَلْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ بِلاَلٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُوسَى اَلرِّضَا عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنِ اَلنَّبِیِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ عَنْ جَبْرَئِیلَ عَنْ مِیکَائِیلَ عَنْ إِسْرَافِیلَ عَنِ اَللَّوْحِ عَنِ اَلْقَلَمِ قَالَ یَقُولُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: وَلاَیَهُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی».
[۸] إثبات الهداه بالنصوص و المعجزات، جلد ۳، صفحه ۲۵۶٫
«وَ رَوَى اَلسَّیِّدُ حُسَیْنُ بْنُ مُسَاعِدٍ اَلْحَائِرِیُّ مِنْ عُلَمَائِنَا فِی کِتَابِ تُحْفَهِ اَلْأَبْرَارِ فِی مَنَاقِبِ اَلْأَئِمَّهِ اَلْأَطْهَارِ ، نَقْلاً مِنْ مَنَاقِبِ اِبْنِ مَرْدَوَیْهِ عَنِ اَلنَّبِیِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ قَالَ: عَلِیٌّ خَیْرُ اَلْبَشَرِ، فَمَنْ أَبَى فَقَدْ کَفَرَ».
[۹] سوره مبارکه شوری، آیه ۱۱٫
«فَاطِرُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ ۚ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجًا وَ مِنَ الْأَنْعَامِ أَزْوَاجًا ۖ یَذْرَؤُکُمْ فِیهِ ۚ لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ ۖ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ».
[۱۰] سوره مبارکه اسراء، آیه ۸۸٫
«قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلَىٰ أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هَٰذَا الْقُرْآنِ لَا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیرًا».
[۱۱] سوره مبارکه رعد، آیه ۴۳٫
«وَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا ۚ قُلْ کَفَىٰ بِاللَّهِ شَهِیدًا بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ».
[۱۲] سوره مبارکه رعد، آیه ۴۳٫
[۱۳] سوره مبارکه توبه، آیه ۱٫
«بَرَاءَهٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى الَّذِینَ عَاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ».
[۱۴] سوره مبارکه نمل، آیه ۳۰٫
[۱۵] سوره مبارکه ص، آیه ۳۵٫
«قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَ هَبْ لِی مُلْکًا لَا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِی ۖ إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ».
[۱۶] سوره مبارکه نمل، آیه ۲۰٫
«وَ تَفَقَّدَ الطَّیْرَ فَقَالَ مَا لِیَ لَا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ کَانَ مِنَ الْغَائِبِینَ».
[۱۷] سوره مبارکه نمل، آیه ۲۳٫
«إِنِّی وَجَدْتُ امْرَأَهً تَمْلِکُهُمْ وَ أُوتِیَتْ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ وَ لَهَا عَرْشٌ عَظِیمٌ».
[۱۸] سوره مبارکه حج، آیه ۴۱٫
«الَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاهَ وَ آتَوُا الزَّکَاهَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ ۗ وَ لِلَّهِ عَاقِبَهُ الْأُمُورِ».
[۱۹] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۰۱٫
«وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَهً وَ فِی الْآخِرَهِ حَسَنَهً وَ قِنَا عَذَابَ النَّارِ».
[۲۰] سوره مبارکه لقمان، آیه ۱۳٫
«وَ إِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَ هُوَ یَعِظُهُ یَا بُنَیَّ لَا تُشْرِکْ بِاللَّهِ ۖ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ».
[۲۱] سوره مبارکه نساء، آیه ۴۸٫
«إِنَّ اللَّهَ لَا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِکَ لِمَنْ یَشَاءُ ۚ وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَرَىٰ إِثْمًا عَظِیمًا».
[۲۲] سوره مبارکه زمر، آیه ۵۳٫
«قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَهِ اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا ۚ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ».
[۲۳] سوره مبارکه نمل، آیات ۳۰ و ۳۱٫
[۲۴] سوره مبارکه نمل، آیه ۳۶٫
«فَلَمَّا جَاءَ سُلَیْمَانَ قَالَ أَتُمِدُّونَنِ بِمَالٍ فَمَا آتَانِیَ اللَّهُ خَیْرٌ مِمَّا آتَاکُمْ بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِیَّتِکُمْ تَفْرَحُونَ».
[۲۵] سوره مبارکه نمل، آیه ۳۹٫
«قَالَ عِفْرِیتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقَامِکَ ۖ وَ إِنِّی عَلَیْهِ لَقَوِیٌّ أَمِینٌ».
[۲۶] همان.
[۲۷] سوره مبارکه نمل، آیه ۴۰٫
«قَالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتَابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ ۚ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قَالَ هَٰذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی أَأَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ ۖ وَ مَنْ شَکَرَ فَإِنَّمَا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ ۖ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَرِیمٌ».
[۲۸] همان.
[۲۹] کلیات حدیث قدسی، جلد ۱، صفحه ۷۰۹.
«وَ رَوَى اَلْحَافِظُ اَلْبُرْسِیُّ قَالَ: وَرَدَ فِی اَلْحَدِیثِ اَلْقُدْسِیِّ عَنِ اَلرَّبِّ اَلْعَلِیِّ أَنَّهُ یَقُولُ: عَبْدِی أَطِعْنِی أَجْعَلْکَ مِثْلِی، أَنَا حَیٌّ لاَ أَمُوتُ أَجْعَلُکَ حَیّاً لاَ تَمُوتُ، أَنَا غَنِیٌّ لاَ أَفْتَقِرُ أَجْعَلُکَ غَنِیّاً لاَ تَفْتَقِرُ، أَنَا مَهْمَا أَشَاءُ یَکُونُ أَجْعَلُکَ مَهْمَا تَشَاءُ یَکُونُ».
[۳۰] عده الداعی و نجاح الساعی، جلد ۱، صفحه ۳۱۰.
«وَرَدَ فِی اَلْحَدِیثِ اَلْقُدْسِیِّ یَا ابْنَ آدَمَ أَنَا غَنِیٌّ لاَ أَفْتَقِرُ أَطِعْنِی فِیمَا أَمَرْتُکَ أَجْعَلْکَ غَنِیّاً لاَ تَفْتَقِرُ یَا ابْنَ آدَمَ أَنَا حَیٌّ لاَ أَمُوتُ أَطِعْنِی فِیمَا أَمَرْتُکَ أَجْعَلْکَ حَیّاً لاَ تَمُوتُ یَا اِبْنَ آدَمَ أَنَا أَقُولُ لِلشَّیْءِ کُنْ فَیَکُونُ أَطِعْنِی فِیمَا أَمَرْتُکَ أَجْعَلْکَ تَقُولُ لِشَیْءٍ کُنْ فَیَکُونُ».
[۳۱] سوره مبارکه شعراء، آیات ۱۹۳ و ۱۹۴٫
«نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ * عَلَىٰ قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ».
[۳۲] همان.
[۳۳] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۶۱٫
«فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَکُمْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَکُمْ وَ أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکَاذِبِینَ».
[۳۴] سوره مبارکه ابراهیم، آیات ۲۴ و ۲۵٫
«أَلَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا کَلِمَهً طَیِّبَهً کَشَجَرَهٍ طَیِّبَهٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَ فَرْعُهَا فِی السَّمَاءِ * تُؤْتِی أُکُلَهَا کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا ۗ وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ».
[۳۵] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای شریف توسّل.
[۳۶] مناقب ج ۳، ص ۳۶۲.
«ما زالَتْ بَعْدَ اَبیها صلی الله علیه و آله مُعَصَّبَهَ الرَّأْسِ ناحِلَهَ الْجِسْمِ مُنْهَدَّهَ الرُّکْنِ باکِیَهَ الْعَیْنِ مُحْتَرَقَهَ الْقَلْبِ یُغْشى عَلَیْها ساعَهً بَعْدَ ساعَهٍ».
[۳۷] شیخ صدوق، الامالی، ۱۳۶٢ش، ص ۱۱۵.
لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ به معنای روزی چون روز تو نیست ای اباعبدالله از سخنان امام حسن مجتبی (علیه السلام) درباره امام حسین (علیه السلام) است. این سخن، واقعه کربلا، چگونگی حادثه، شمار و وضعیت اعتقادی دشمنان اهل بیت را پیشگویی و بزرگی مصیبت و عظمت آن را بیان کرده است. راوی اصلی حدیث امام صادق (علیه السلام) است و شیخ صدوق آن را در کتاب امالی به نقل از مفضل بن عمر از وکلای امام صادق (علیه السلام)، آورده است.
متن حدیث به این صورت است: «انَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ (عَلَیهِ السَّلام) دَخَلَ یَوْماً إِلَى الْحَسَنِ (عَلَیهِ السَّلام) فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهِ بَکَى، فَقَالَ لَهُ مَا یُبْکِیکَ یَا أَبَاعَبْدِ اللهِ؟ قَالَ: أَبْکِی لِمَا یُصْنَعُ بِکَ. فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ (عَلَیهِ السَّلام): إِنَّ الَّذِی یُؤْتَى إِلَیَّ سَمٌّ یُدَسُّ إِلَیَّ فَأُقْتَلُ بِهِ وَ لَکِنْ لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللهِ یَزْدَلِفُ إِلَیْکَ ثَلَاثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ یَدَّعُونَ أَنَّهُمْ مِنْ أُمَّهِ جَدِّنَا مُحَمَّدٍ (صَلَّیَ الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) وَ یَنْتَحِلُونَ دِینَ الْإِسْلَامِ فَیَجْتَمِعُونَ عَلَى قَتْلِکَ وَ سَفْکِ دَمِکَ وَ انْتِهَاکِ حُرْمَتِکَ وَ سَبْیِ ذَرَارِیکَ وَ نِسَائِکَ وَ انْتِهَابِ ثِقْلِکَ فَعِنْدَهَا تَحِلُّ بِبَنِی أُمَیَّهَ اللَّعْنَهُ وَ تُمْطِرُ السَّمَاءُ رَمَاداً وَ دَماً وَ یَبْکِی عَلَیْکَ کُلُّ شَیْءٍ حَتَّى الْوُحُوشِ فِی الْفَلَوَاتِ وَ الْحِیتَانِ فِی الْبِحَارِ».
[۳۸] مقتل مقرم، ص ۴۹۱٫/ العیون العبری، ص ۱۹۸.
«ثم إن سکینه (علیه السلام) اعتنقت جسد أبیها، و هی تقول: یا أبتاه، ألبسنی بنو أمیه ثوب الیتم. یا أبتاه إذا أظلم علیّ اللیل من یحمی حمای؟. یا أبتاه إذا عطشت فمن یروی ظمای؟. یا أبتاه انظر إلى رؤوسنا المکشوفه، و إلى أکبادنا الملهوفه، و إلى عمتی المضروبه، و إلى أمی المسحوبه! فاجتمعت عده من الأعراب حتى جرّوها عنه (علیه السلام).
و فی (نفس المهموم) قالت سکینه (علیه السلام): لما قتل الحسین (علیه السلام) اعتنقته، فأغمی علیّ، فسمعته یقول:
شیعتی ما إن شربتم * * * عذب ماء فاذکرونی
أو سمعتم بغریب * * * أو شهید فاندبونی
فأنا السبط الذی * * * من غیر جرم قتلونی
و بجرد الخیل عمدا * * * بعد قتلی سحقونی».
[۳۹] همان.
پاسخ دهید