در ایام محاصره‌ی سخت نجف از سوی نظامیان انگلیسی، دولت بریتانیا در هند و ایران و دیگر نقاط، از سوی انبوه شیعیان برای آزادی سیّد از حصر نظامی، شدیداً زیر فشار قرار گرفت. دیپلماسی پُرمکر لندن نیز «مقابله‌ی آشکار و مستقیم» با احساسات و عقاید مردم را به مصلحت استعماری آن کشور نمی‌دید. از این روی، انگلیسی‌ها به حضور مرحوم سیّد رسیده و به ایشان پیشنهاد دادند که همراه عائله‌ی خویش، نجف را به سوی کوفه ترک گفته و خود و ایشان را از سختی مضاعف زندگی در نجف خلاصی بخشد، و مردم خاطی و عاصی نجف را با انگلیسی ها تنها گذارد.

سیّد از قبول این پیشنهاد سرباز زد و گفت:

مردم نجف، اهل بیت منند، پس من نیز خارج نمی‌شوم. بگذار آنچه که به اهل بیتم می‌رسد به من نیز برسد.[۱]

و با این سخن استوار، اهل نجف را از آسیب انتقام قشون فاتح ـ که چشمش را خون گرفته بود ـ مصون داشت. چه، با نفوذ عمیقی که سیّد در اقطار جهان اسلام داشت، انگلیسی ها صلاح نمی‌دیدند که صریحاً و رسماً متعرّض وی شوند و با این کار، احساسات منفی شیعیان جهان را (خاصّه در مستعمره‌ی آشوب‌زده‌ی آن روز هند) بر ضدّ خویش شدیداً تحریک کنند. این بود که سپر انداختند و به محاصره‌ی نظامی نجف پایان دادند.

منبع: کتاب فراتر از روش آزمون و خطا / موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران


[۱]ـ این جریان، معروف است و در مآخذ گوناگون، از آن جمله: کتاب پندهایی از رفتار علمای اسلام، نوشته‌ی آیت‌الله سیّد محمّد شیرازی، ترجمه‌ی عبدالرسول مجیدی، ص ۱۴ آمده است.