بیش از هزار سال است که مورّخان درباره «عبدالله بن سبأ» قلم فرسایی کردند و به او و سبئیان (پیروان ابن سبأ) کارهای شگفت‌انگیزی را نسبت می‌دهند. در تاریخ، سخن از دو عبدالله بن سبأ به میان آمده است: یکی در زمان حضرت علی (علیه السّلام) بوده که در حق او غلوّ می‌کرده است و دیگری در عهد خلافت عثمان که در فتنه‌ها محرک اصلی بوده است.

آنچه صحت دارد؛ شخصی به نام عبدالله بن سبأ درباره امام علی (علیه السّلام) غلوّ می‌کرد و می‌گفت: او خداست ـ نعوذ بالله تعالی ـ و من رسول اویم. این موضوع چندان قابل انکار نیست و داعی بر انکار آن نیز وجود ندارد؛ زیرا در روایات معتبر که از طرق اهل بیت (علیه السّلام) وارد شده به وجود او اشاره شده است؛ از همین‌رو، به دلیل وجود این روایات، بزرگان علم رجال به طور صریح نسبت به غلو و کفر به او داده‌اند؛ و انتساب او را به شیعه رد کرده‌اند:

 

۱٫‌ شیخ طوسی ره می گوید: «عبدالله بن سبأ کسی است که کافر شد و اظهار غلو نمود.»[۱]

  1. علّامه حلّی ره می‌گوید: «او غالی و معلون است… او گمان نمود که علی، خدا و خود، نبی اوست. خداوند او را لعنت کند»![۲]
  2. ابوداود می‌گوید: «عبدالله بن سبأ به کفر بازگشت و اظهر غلو نمود.»[۳]

ولی آنچه باطل و ساختگی است وجود شخصی به نام «عبدالله بن سبأ» در زمان عثمان خلیفه سوم می‌باشد. خلاصه آنچه مورّخان به ویژه طبری درباره عبدالله بن سبأ آورده‌اند، عبارت است از:

عبداله بن سبأ مردی یهودی از اهالی صنعای یمن است که در زمان عثان بن حسب ظاهر اسلام آورد، ولی در خفا و پنهانی به ایجاد تفرقه میان مسلمانان اشتغال داشته، و در شهرهای بزرگ اسلامی مانند شام، کوفه، بصره و مصر، سفر می‌کرده، در مجامع مسلمین حاضر می‌شده، و برای مردم تبلیغ می‌نمود که پیغمبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) همانند حضرت عیسی (علیه السّلام) رجعت خواهد کرد.

همچنین عبدالله بن سبأ این انگاره را در میان مردم رواج داد که «هر پیغمبری جانشین و وصیی داشته و وصی محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) علی (علیه السّلام) است و او خاتم اوصیاست همچنان که محمّد خاتم انبیا بود، و عثمان حق این وصی را غصب کرده و درباره وی ستم نموده است، پس باید امّت اسلامی قیام نموده و عثمان را از اریکه خلافت به زیر کشیده و حکومت را به علی (علیه السّلام) واگذار کنند.

تاریخ‌نگاران نام قهرمان این داستان را «عبدالله بن سبأ» و لقبش را «ابن امّه السوداء» فرزند کنیز سیاه گذاشته و چنین ادعا کرده‌اند که همین عبدالله بن سبأ، مبلّغین خود را به شهرا و ممالک اسلامی فرستاده و به آن‌ها دستور داده که به بهانه امر به معروف و نهی از منکر، فرمانداران وقت را تضعیف کنند. در نتیجه عدّه زیادی از مسلمانان به وی گرویده و از برنامه او پیروی کردند، تا آن‌جا که برخی از اصحاب عالی‌قدر رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و گروهی از تابعین نیکوکار به او گرویدند؛ از میان صحابه پیابمر ص: ابوذر غفاری، عمّاربن یاسر، محمّد بن ابی‌حذیفه، عبدالرحمن بن عدیسی؛ و از میان تابعین: مالک اشتر، صعصمه بن سوهان، محمّد بن ابی‌بکر و دیگران فریب افکار او را خوردند و به عبدالله بن سبأ پیوستند و گویند سبئیان، هر‌جا که بودند، به منظور پیشرفت برنامه رهبرشان، مردم را علیه فرمانداران وقت می‌شورانیدند و اعلامیّه‌هایی در انتقاد از حکومت وقت می‌نوشتند و به شهرای خارج از محیط خود می‌فرستادند.

نتیجه این تبلیغات آن شد که عدّه‌ای از مسلمانان با این تحریکات برانگیخته شده، و به سوی مدینه رهسپار گردیده‌اند و عثمان را در خانه‌اش محاصره نمودند، تا آن‌جا که کار به کشته شدنش انجامید.

همچنین گویند پس از آن که مسلمانان با علی (علیه السّلام) بیعت کردند و عایشه به همراه صلحه و زبیر برای خوانخواهی عثمان به سوی بصره حرکت کردند، در خارج شهر بصره بین علی (علیه السّلام) و طلحه و زبیر مذاکراتی صورت گرفت، و «سبئیان» دیدند که اگر این تفاهم و آشتی صورت بگیرد، مسبّب اصلی قتل عثمان که خود «سبئیان» بودند مشخص گشته، گرفتار خواهند شد، از این‌رو شبانه تصمیم گرفتند به هر وسیله و دسیسه‌ای که شده آتش جنگ را برافروزند. پیرو این تصمیم دسته‌ای از آن‌ها به طور مخفی به میان سپاه علی (علیه السّلام) و دسته دیگر داخل لشکر طلحه و زبیر شدند و در دل شب، هنگامی که هر دو لشکر به امید صلح در خواب بودند، آن عدّه از ایشان که در سپاه علی (علیه السّلام) بودند، به سپاه مقابل تیراندازی نمودند و آن‌ها هم مقابله به مثل کردند. در نتیجه ترس و حس بدبینی که در دو لشکر نسبت به یکدیگر پیدا شد جنگ جمل برپا گردید.

این افسانه‌سرا، داستان سبئیان را به همین‌جا پایان داده و دیگر از سرنوشت آنان سخنی به میان نمی‌آورد.[۴]

 

این افسانه تاریخی بیان‌گر چند مطلب است:

۱ – جریان ویران‌گر «سبئیان» به سرکردگی عبدالله بن سبأ یک جریان نفاق‌گونه است که به هدف تفرقه‌افکنی در میان امّت اسلامی پدید آمده است.

۲ – عبدالله بن سبأ بدعت‌هایی مانند: اعتقاد به رجعت و وصایت جانشینی علی (علیه السّلام) پس از پیامبر ص؛ و این‌که عثمان غاصب حق علی (علیه السّلام) است را پایه‌گذاری کرد.

۳ – کسانی که با خلیفه سوم (عثمان) جنگیدند و بر علیه او قیام و زمینه کشته شدنش را فراهم کردند همین گروه سبئیان (پیروان عبدالله بن سبأ) هستند.

۴ – فتنه جنگ جمل را عبدالله بن سبأ و طرفدارانش برپا کردند.

 

نقد و بررسی

امروزه مخالفان مکتب تشیع ناجوانمردانه به شیعه اتهام می‌زنند که مؤسّس مکتب تشیع فرد یهودی الأصلی به نام «عبدالله بن سبأ» است. از این‌رو شایسته است با یک پژوهش عمیق تاریخی، ریشه‌ها و سرنخ‌های این افسانه تاریخی، را پیدا نموده و سند و دلالت آن را در بوته نقد قرار دهیم.[۵] از این‌رو در نقد آن به چند نکته اشاره می‌شود:

اوّل.

تمام تاریخ‌نگان و مستشرقان که افسانه عبدالله بن سبأ را در کتاب‌های خود ذکر کرده‌اند، همگی وامدار «تاریخ طبری» هستند و همه این جریان را از تاریخ او اقتباس نموده‌اند.[۶]

محمّد بن جریر طبری (متوفای ۳۱۰ هـ.ق) قصّه عبدالله بن سبأ را فقط از یک راوی نقل می‌کند و آن فردی به نام «سیف بن عمر» است. همه نقل‌ها و روایت‌های این افسانه نشأت گرفته و ساخته و پرداخته دروغ پرداز معروف «سیف بن عمر تمیمی کوفی» (متوفای ۱۷۰ هـ.ق) است. کتب رجال و تراجم همگی بر «کذّاب» و «وضّاع» بودن «سیف بن عمر» اتفّاق نظر دارند.

دوم.

پذیرش این افسانه ساختگی در حقیقت توهین به صحابه گرامی پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و فروکاستن از قدر و منزلت آن‌هاست. زیرا چگونه ممکن است بزرگانی همچون ابوذر و عمّاربن یاسر که در دامن رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) پرورش یافته و از آموزه‌های نبّوی بهره‌مند شده‌اند پیرو یک شخص یهودی‌زاده شوند و بدعت‌ها و کجروی‌های او را بپذیرند؟ آنان که این افسانه را ساخته‌اند نمی‌دانستند که ناخودآگاه دارند به جایگاه ویژه صحابه رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آسیب می‌زنند.

سوم.

این قصّه با عملکرد و شیوه سیاسی عثمان سازگاری ندارد؛ زیرا کسی که به‌طور دقیق و تحلیلی روش حکومت دارای عثمان را بررسی کند، پی خواهد برد که او با معارضین و مخالفین خود با شدّت و خشونت برخورد می‌کرده است.

تاریخ، برخورد خشونت‌آمیز عثمان با ابوذر غفاری و تبعید او به «ربذه»[۷] و نیز ضرب و شتم عمّار بن یاسر تا سر حد مرگ توسط عثمان[۸]؛ و اخراج ابن‌مسعود از مسجد با زور و اکراه[۹] را فراموش نمی‌کند. حال با این وضع و روش آیا می‌توان باور کرد که عثمان شخصی یهودی‌زاده را رها و آزاد گذاشته تا مردم را فریب داده و بر ضدّ او بشوراند، و او را دستگیر و مجازات نکند؟![۱۰]

چهارم.

بر فرض که این قصّه صحیح باشد؛ آنچه جای پرسش دارد آناست که چه ارتباطی بین این افسانه و این‌که عبدالله بن سبأ مؤسس و پایه‌گذار مذهب شیعه باشد، وجود دارد؟ کسی که به منابع معتر کلامی شیعه مراجعه کند پی خواهد برد که پایه‌گذار این مکتب، اهل بیت عم وپیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است که در نصوص معتبری همچون حدیث ثقلین، امّت اسلامی را به پیروی از قرآن و اهل بیت عم دعوت می‌کند و بر وصایت و امامت امیر مؤمنان علی (علیه السّلام) تأکید می‌نماید.

پنجم.

مؤسس و پایه‌گذار هر مکتبی نزد پیروان آن مکتب محبوب و پذیرفته شده است و از احترام و جایگاه ویژه‌ای برخوردار است؛ در حالی‌که شخصیّت ساختگی عبدالله بن سبأ نزد شیعیان ناشناخته و مجهول است و احترام و محبوبیتی ندارد و این خود بهترین گواه بر دروغین بودن چنین اتهامی به مکتب ریشه‌دار تشیع است.

 

منبع: پرسشها و پاسخهای دانشجویی شیعه و اهل سنت؛ دفتر نشر معارف تدوین و تألیف: علی اصغر رضوانی، مصطفی عزیزی


 [۱]. رجال طوسی، باب اصحاب علی ع، رقم ۷۶٫

[۲]. خلاصه الاقوال، ص ۲۳۶٫

[۳]. رجال ابن داود، ص ۲۵۴٫

[۴]. عبدالله بن سبأ و دیگر افسانه‌های تاریخی، سیّد مرتضی عسکری، ص ۴۱ و ۴۲؛ تاریخ طبری، ج ۴، ص ۳۴۰؛ الکامل فی التاریخ، ابن أثیر، ج ۳، ص ۱۵۴٫

[۵]. علّامه محقق مرحوم سیّد مرتضی عسکری، در کتاب گرانسنگ خود «عبدالله بن سبأ» به طور مفصل این افسانه تاریخی را با روشی کاملاً عالمانه و دقیق از جهت سند و دلالت به نقد و چالش کشیده‌اند.

[۶]. عبدالله به سبأ، عسکری، ص ۴۹٫

[۷]. الغدیر، علّامه امینی، ج ۸، ص ۴۱۳٫

[۸]. الغدیر، ج ۹، ص ۲۸٫

[۹]. همان، ج ۹، ص ۱۱٫

[۱۰]. همان، ج ۸، ص ۵۲۷٫