هر بیان و منش و کنش اهل بیت (ع) در نهضت عاشورایی خاستگاه قرآنی دارد؛ از این رو واکاوی و تحلیل و تبیین آن بر پایه آیاتعاشورا، صحنه تضاد و تناقض هاست؛ چنان که نمایشی از ایثار و قدرت و عشق و محبت است. نمایشی از تقابل تمام ایمان در برابر تمام کفر است. امری ممکن و واجب است. برای شناخت نهضت حسینی می بایست به سراغ منطق قرآنی قیام رفت. در هر مجلس و مذاکره ای آن چه خودنمایی می کند و آثارش را ظاهر می سازد بینش و نگرش توحیدی و وحیانی اهل بیت (ع) از امام حسین گرفته تا امام علی بن الحسین سید ساجدین تا دیگر اعضای این خاندان از خرد و کلان نه تنها قرآن را در کلام بلکه در منش و کنش و در سخت ترین شرایط به نمایش می گذارند.

یکی از جلوه های آن را در مساله مصیبت جانکاه پس از شهادت و بر سرنیزه کردن سرهای شهدا و اسارت بردن اهل بیت عصمت و طهارت (ع) می بینیم .

در آن دم سخت شهادت، سرور جوانان بهشت وشادی پیروزی دشمن غدار و کینه جو و غم و فشار اسارت و آوارگی اهل بیت می کوشد تا نهضت را هم چنان در مسیر خود نگه داشته و امواج سهمگین بیداری و تنبیه را به سوی مردمان خفته روانه سازد. در این زمان است که دشمن با توجه به روحیه به ظاهر شکست خورده اهل بیت (ع) و وضعیت اسارت می کوشد تا بزرگ ترین ضربات را به پیکر بینشی و منشی اهل بیت و قرآن ناطق وارد سازد. جدل و گفت و گوهای مخرب می توانست این هدف را برآورده سازد. دشمن برای این که وجه دینی و نیز مشروعیت دینی و سیاسی خود را حفظ کند ، به آیات قرآن تمسک جسته و می کوشد تا چنین وانمود کند که این پیروزی اراده الهی بوده است و خدا خواست که فرزند عزیز رسول خدا (ص) چنین به وضع فجیع به شهادت رسد.

تقویت جبرگرایی که در دستور خاندان اموی بود اکنون فرصت ابراز و اظهار می یافت. دشمن رفتار ناپسند خود را به خدا نسبت می داد و پیروزی خود را نیز خواسته الهی قلمداد می کرد. در این زمانه مصیبت و هنگامه عزا ، دشمن با استفاده از آیات الهی و گزینش و تفسیر به رای خود می کوشد تا به تغییر مفاهیم قرآنی اقدام و زمینه را برای فعالیت های شیطانی و تحریفی خود از قرآن فراهم سازد.

تا کنون قیام امام حسین(ع) از جهات و ابعاد گوناگونی مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته است. کتب و مقالات بسیاری در این زمینه نگاشته و دیدگاه ها و فرضیه های متعدد و گاه متضادی برای تبیین عوامل و اهداف نهضت و جنبش حسینی ارایه شده است. به نظر می رسد که هنوز این قیام و عوامل و اهداف آن به درستی شناخته نشده و نیازمند واکاوی مجدد است.

برخی از عوامل و اهداف مورد توجه بوده و گاه از برخی دیگرغفلت شده است. از آن جایی که آن حضرت اهل بیت(ع) تجسم عینی آیات قرآنی و قرآن ناطق هستند و می توان بی هیچ گونه بیان اغراق آمیز و به دور از غلو آن حضرت و امام سجاد(ع) را ” علی خلق عظیم ” دانست و خلق و خوی ایشان را خلق قرآنی نامید، می بایست با توجه به سخنان و رفتار آن حضرات و دیگر اسناد تاریخی و روایی ، مباحث مطرح در قیام را از زاویه قرآنی مورد بررسی قرار داد.

این نوشتار برآن است تا از زاویه دیگری نهضت عاشورایی را واکاوی و مباحث مطرح شده در آن را واکاوی نماید. نویسنده بر این نظر است که مساله مبارزه با اصول جبرگرایی و در همان حال تاکید بر توحید افعالی مبتنی بر آیات قرآن و برداشت درست از آن از جایگاه ویژه ای برخوردار است. به این معنا مبارزه با افکار نادرست و مخالف نگرش توحیدی قرآن و نیز تفسیر به رای و مشروعیت زدایی دینی از حکومت نامشروع یزیدی از عوامل و انگیزه هایی که در رخداد عظیم کربلا نقش اساسی و بنیادین داشته است که یکی مسایل انحرافی مساله مصیبت وارد شده به خاندان نبوی و نگرش قرانی به این مساله و مساله جبر و اختیار و مشیت و اراده الهی و نیز مساله توحید افعالی با توجه به مفهوم و کاربردهای قرآنی آن است، به منظور رسیدن به تحلیل درست از مفهوم قرآنی توحید افعالی و مصبیت و بلای حسنا و جبرگرایی، نویسنده نخست به تحلیل و تبیین مساله آزمون و بلا در قرآن پرداخته سپس با توجه به نگرش قرآن به آن به تحلیل و تبیین قیام عاشورایی بر پایه داده ها و اطلاعات اقدام نموده است . آن چه در این جا آمده است نگاه نو و تازه ای به مساله قدیم و مهم توحید افعالی و جبرگرایی و ارایه تفسیر درست از سوی عوامل قیام عاشورایی است.

حضرت زینب (س) به عنوان یکی از پیام رسانان نهضت عاشورایی در نشست تحلیلی و توجیهی و تبلیغاتی یزیدیان در سخن زیبایی در پاسخ جبرگرایان که مصیبت و آزمون عاشورایی را به گونه دیگر واژگونه تحلیل و گزارش می کرد و می گفت: «کیف رایت صنع الله باخیک و اهل بیتک »؛ معامله خدا را با برادرت حسین و اهل بیتت چگونه دیدی؟

زینب جواب می دهد: «ما رایت الا جمیلا» جز زیبایی چیزی ندیدم .

 

آزمون ، بستر تکامل و بالندگی

شاید برای همگان پذیرش این مساله دشوار باشد که خود را در تنگنا و فشار و سختی ببینند . اصولا آدمی از تنگناها می گریزد و به طور ذاتی گرایش به آرامش و آسایش و آسانی دارد. هیچ کس دوست ندارد تا خود را گرفتاری قرار دهد و در زحمت و رنج افکند. از این رو به طور طبیعی از آزمون می گریزد ؛ زیرا آن را تنگنایی چون دیگر سختی ها و رنج ها می یابد. کیست که پیش از امتحان از آن خشنود و راضی باشد و شبش را به آرامی و آسایش به صبح آورد.

اضطراب و تشویش نخستین نشانه هایی است که آدمی وقتی از نام امتحان و آزمون با خبر می شود ، به سراغش می آید. همین تشویش و دل نگرانی است که بیشتر کسانی که در آزمون با شکست و ناکامی مواجه می شوند به عنوان علت نام می برند. همگی این جمله را بسیار شنیده ایم که ” اضطراب داشتم و دست و پایم را گم کردم”؛ “همه چیز یکهویی از ذهنم پرید، با آن که همه اش را می دانستم.” 
اما در نگاهی دیگر آزمون و امتحان یکی از مهم ترین ابزارها و عوامل رشد و بالندگی انسانی است.

در حقیقت، آزمون، قرار دادن انسان در بستری از ناملایمات و حوادث و سختی هاست تا به بالندگی و رشد برسد و کمالات نهان خود را به فعلیت آورد و بروز دهد. در انسان استعدادها و توانایی هایی وجود دارد که بدون قرار گرفتن در مسیری که از آن به امتحان ، آزمون، فتنه و بلا یاد می کنند، ممکن و شدنی نیست. آدمی هر چند که به طور طبیعی از آزمون می گریزد و به مصداق : عسی ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم و عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم والله یعلم ما لا تعلون؛ چه بسا چیزی را دوست می دارید که آن برای شما شر و بدی است و چه بسا از چیزی ناخشنود و کراهت دارید که آن برای شما خیر است ، خداوند می داند آن چه را شما نمی دانید. (بقره آیه ۲۱۶) این دوستی به چیزی و گریز از چیزی از آن روست که آدمی به طور طبیعی از رنج و سختی می گریزد و کراهت دارد و به سوی آسانی و آسایش گرایش دارد ، در حالی که این دوستی و بیزاری شاید به نفع و سود او نباشد.


از گذشته گفته اند که احتیاج و نیاز مادر اختراعات است؛ زیرا تا آدمی نیاز نداشته و گرفتار سختی و ناملایماتی نباشد ، به سوی یافتن راهکاری برونشد از مشکلات نمی رود. قوه اختراع و ابتکار در انسان هنگامی به فعلیت و رشد می رسد که گرفتار سختی و ناملایمات می شود در این هنگام است که برای برونرفت از آن اقدام و از تمام توان خود بهره می گیرد. این گونه است که قوای نهفته را به فعلیت می رساند و به بالندگی و رشد خود کمک می کند. از این رو گفته شده است که فلسفه و هدف از آزمون و بلا و فتنه این است تا انسان به کمال لایق خود برسد. طبیعت دنیا و انسان این گونه آفریده شده است که در سختی ها جلا می یابد و استعدادها و توانایی هایی خود را نشان می دهد


انسان به طور طبیعی از ویژگی وخصلت دیگری نیز برخوردار است که امتحان و آزمون را ضروری می سازد. به این معنا که یکی از خصلت های آدمی ادعای توانایی و دانایی است. به طور طبیعی آدمی می کوشد تا خود را برتر از دیگری نشان داده و دانا و تواناتر بنمایاند. از این رو ، دامنه ادعا در انسان بسیار وسیع و گسترده است. بسیار دیده ویا شنیده شده است که افرادی ادعایی دارند که به نظر می رسد که درآن ها نیست. آزمون برای شناسایی مدعی واقعی از مدعی دروغین است. از این رو در امور عادی ، انسان از اصل آزمون برای شناسایی راست از دروغ ، توانا و دانا از ناتوان و نادان استفاده می کنند .

این ها بخشی از کارکرد و کاربردهای آزمون در حوزه رفتار انسانی است. به نظر می رسد که قرآن برای آزمون کارکردها وکاربردهای دیگری نیز در نظر دارد. شناسایی اهداف و فلسفه آزمون در حوزه های تکوین و تشریع و نیز ابزارهایی آن مساله این نوشتار است که کوشش می شود تا اندازه توان بدان پرداخته شود


در قرآن از امتحان با واژگان دیگری که این مفهوم و اصطلاح را بیان می کند به عنوان سنت الهی یاد شده است. سنت های قطعی الهی در حقیقت قوانین تکوینی و یا تشریعی است که به به صورت دایمی و ثابت در جهان و عالم ماده جاری و ساری است و هیچ گونه تبدل و تغییری در آن راه نمی یابد. از دیگر ویژگی ها ی سنت ها وقوانین تکوینی الهی ، اطلاق و فراگیری آن است به گونه ای که دوره و یا گروه خاص انسان را شامل نمی شود بلکه بر همه افراد و گروه ها و اقوام در همه زمان ها حاکم است. البته تفاوت هایی از نظر شدت و ضعف به ویژه در حوزه سنت الهی امتحان می توان قایل شد؛ زیرا سنت امتحان نسبت به همگان در یک سطح نیست و هر کسی به نسبت توان ، دین و ایمان و مانند آن مورد آزمایش قرار می گیرد.( بقره آیه ۲۸۶


واژگانی که مفهوم آزمون به عنوان اصطلاح خاص را می نمایاند ، عبارتند از واژه های ابتلا ، بلا ، فتنه ، تمحیص و اصابت. بیشترین کاربرد را واژگان فتنه ( تغابن ، آیه ۱۵ و عنکبوت آیه ۲ و بقره آیه ۲۱۴) و ابتلا ( بقره آیه ۱۲۴و ۱۵۷) دارند.

 

اهداف و فلسفه آزمون

قرآن برای امتحان فلسفه و اهدافی را بیان می کند که به مهم ترین آن ها در این نوشتار می پردازیم:
۱ – 
بازگشت به فطرت و اصالت: یکی از اهداف و فلسفه آزمون ، بازگشت به فطرت و اصل انسانی است. قرآن درباره این هدف می فرماید:

و بلوناهم بالحسنات و السیئات لعلهم یرجعون ( اعراف آیه ۱۶۸)؛

آنان را به امور نیک و زشت بیازمودیم شاید بازگردند.

 

این بازگشت به معنای بازگشت از راه های گمراهی به اصل و فطرت خدایی است. به این معنا که خداوند بندگانش را به شادی و غم و بدی و نیکی می آزماید تا در پس این آزمون ها که با خرد انسانی و ابزارهای عادی نمی توان از آن گریخت ، دست خدا را بیابد و بداند که در فرا و ورای آن خدایی است که امور را مدیریت و تدبیر می کند و به توحید افعالی برسد


۲ – 
بازشناسی : از دیگر اهداف آزمون ، شناخت اهل حق و باطل ، کفر و نفاق از هم است. در آزمون های سخت و دشوار است که اهل ایمان از اهل نفاق بازشناخته می شوند. قرآن از این مساله به تمحیص یاد می کند و می فرماید: لیمحص الله الذین آمنوا( آل عمران آیه ۱۴۱) تا اهل ایمان را خالص گرداند و از اهل کفر بازشناسد و کافران را نابود سازد


۳ – 
آشکارسازی: باطن انسان ها به گونه ای است که نمی توان به سادگی شناخت. از این رو گفته می شود که کسی نمی تواند باطن و نیت انسان را بخواند و از آن آگاه شود. زبان و بیان هرگز بیانگر باطن و نیت آدمی نیست. آزمون ها می تواند سرشت و سریره آدمی را بنمایاند. در سختی هاست که آدمی خود را آن چنان که شاکله و شخصیت وجودی آنان است نشان می دهد. در برخی از روایات آمده است که برای شناخت آدمی یا باید با او هم اتاق شد یا هم سفره و یا هم سفر گردید. بدین معنا که به سختی می توان آدمی را شناخت. انسان بازیگری بسیار ماهر است و در زندگی به بازیگری خود را می پوشاند و سرشت و سریره خود را نشان نمی دهد. از این روست که آزمون های سخت گامی برای شناخت آدمی است. نیت و آن چه در دل می گذرد تا هنگامه بلا و ابتلا و فتنه بیرون می ریزد و خبیث و پلید از پاک وطاهر جدا می شود . در حقیقت غربال جداسازی آدمی و ابزار آشکار سازی نهان اوست. ( آل عمران آیه ۱۵۴ و نیز ۱۷۹) در امتحان است که نیکو کار از بدکار باز شناخته می شود و نهان وی آشکار می گردد.( هود آیه ۷ و نیز ملک آیه ۲ و نیز کهف آیه ۷


۴ – 
راست آزمایی: یکی از اهداف آزمون و فتنه ، شناخت راست از دورغ و راستگو از دروغگوست. این آزمایش می تواند به صورت آزمایش با امور تکوینی و یا تشریعی انجام پذیرد. انسانی که مدعی صداقت و راستی است و دورو و دوچهره نیست ، در هنگام برخورد با قوانینی که بر زیان اوست از راه حق و قانون بیرون نمی رود و به آن پشت نمی کند. ( مائده آیه ۹۴) چنان که در گرفتاری ها و سختی ها نیز بر ایمان خود صادقانه پافشاری می کند و از آن کوتاه نمی آید هر چند که مصیبت های سختی را دچار شود.( عنکبوت آیه ۳


۵ – 
رضایت و خشنودی: کسی که در برابر امتحان و آزمون الهی قرار گیرد واز آن سربلند بیرون آید ، انسان مومن و مجاهدی است که جز خدا را نمی پرستد و به او استعانت و یاری نجویید. انسانی که بر این باور است که همه امور در تحت تقدیر و تدبیر الهی است ، از ناملایمات و سختی ها نمی هراسد. اصل توحید افعالی به او می گوید که هیچ تر و خشکی نیست که در کتاب الهی مرقوم نباشد و خداوند بدان آگاه است و می داند که همه به مشیت و اراده اوست و چیزی بیرون از ملک و اقتدار او انجام نمی پذیرد. این نگرش توحیدی در فعل چون توحید در ذات و توحید در عبادت است که انسان را اهل رضا قرار می دهد و به مقام شامخ آن می رساند. از این رو بر سختی ها و آزمون ها صبر و شکیبایی می ورزد. ( فرقان آیه ۲۰ و نیز محمد آیه ۳۱) و همواره شاکر و سپاسگزار نعمت های خداوند است.( حجرات آیه ۳)

 

ابزارها و شیوه های آزمون

آزمون دارای ابزارها و شیوه های است. گاه همراه با سختی ها و رنج هاست ( انبیاء آیه ۳۵ و اعراف آیه ۱۶۸ و فجر آیه ۱۵ و ۱۶) و گاه همراه آسایش و رفاه است (همان آیات) به این معنا که گاه همان چیزی که اصلا گمان نمی کنیم آزمون و موضوع امتحان باشد، آزمون است و شاید از سخت ترین آزمون ها نیز به شمار آید . از این دست می توان به مال و فرزند اشاره داشت که قرآن از آن به فتنه و آزمون یاد می کند.( تغابن آیه ۱۵) و اموری که در اصل زینت و شادی به شمار می آیند ابزاری سخت برای آزمون است. ( طه آیه ۱۳۱ و نیز کهف ‌آیه ۴۶ و آل عمران آیه ۱۸۶)


چنان که خوف ( بقره آیه ۱۵۵) گرسنگی ( همان ) کاهش مال و جان و میوه ( همان ) و تفاوت در برخورداری و دارایی و برتری ( انعام آیه ۱۶۵ و نیز ۵۳ ) و جهاد و جنگ ( آل عمران آیه ۱۴۲) و ایجاد امت و فرقه های مذهبی ( مائده آیه ۴۸) و دسترسی آسان به قانون شکنی ( مائده آیه ۹۴ و نحل آیه ۹۱ و ۹۲) و نیز تاخیر در عذاب و امهال ( انبیاء آیه ۱۱۱) از ابزارها و شیوه های آزمون در قرآن یاد شده است

 

آزمون مصیبت و بلای حسن درعاشورا و واکنش قرآنی اهل بیت(ع)

از ارزش های قرآنی در راستای کمال ایمان و بالندگی فردی و جمعی انسان، خشنودی و راضی بودن به قضای الهی و تسلیم محض بودن در مقابل شداید، بلاها و گرفتاری های ناخواسته زندگی است. چنان که گفته شد ، دنیا مکانی برای آزمون های سخت و دشوار است تا توانایی های انسانی به مقام فعلیت برسد و هر کس آن چه از شخصیت خود ساخته و پرداخته است بنمایاند و یا شخصیت خویش را در این آزمون ها بپروراند و شکل دهد. از این رو گفته شده است که مرد در کشاش درد همانند سنگ زیرین آسیاب می بایست با مشکلات و مصیبت ها و ناملایمان مواجه شود وخود را بسازد. دنیا حتی برای کسانی که مدعی ایمان و هر نیکی و خوبی هستند مکان آزمون است. این گونه نیست که کسی بگوید ایمان آورده ام و او را رها کنند و آزمونی سخت از او به عمل نیاورند:

احسب الناس ان یترکوا ان یقولوا آمنا و هم لایفتنون – و لقد فتنا الذین من قبلهم…»:

آیا مردم می پندارند همین که گفتند ما ایمان آورده ایم رهایشان کنند و امتحان نخواهند شد! (هرگز چنین نیست) و ما امت های پیشین را همه امتحان و آزمایش کردیم. » 


قرآن گزارش می کند که همه پیامبران الهی با آن همه قرب منزلت و مقامی که داشته اند ، مورد آزمایش و امتحان الهی قرار گرفتند ، هر چند که امتحان همه یکسان نبوده است و باری برخی سخت تر و برای برخی دیگر ساده تر بوده است؛ چنان که بسیاری نیزاز این آزمایش ها موفق بیرون نمی آیند و درجه ای هم نمی گیرند. اما عاشورائیان از این آزمایش ها سربلند بیرون می آیند
پیام رضایت و تسلیم در مقابل حوادث و مصیبت ها و آزمون های سختی چون قتل و آتش سوزی و شکنجه و اسارت از سوی امام حسین(ع) آن« نفس مطمئنه ای » که ندای «ارجعی » را با مقام بلند «راضیه مرضیه » لبیک گفته است و دیگر خاندان پاک و مطهرش در روز عاشورا بیانگر توحید افعالی ایشان است. در همه صحنه های عاشورا انسان با توحید و مظاهر آن آشنا می شود. آنان همانند پدر بزرگوارشان که در میدان جنگ صفین به پرسش های توحیدی مردم پاسخ می دهد و اصل را روشنگری و آگاهی قرار می دهد ، می کوشند تا همه جا مظاهر توحید عبادی و افعالی و ذاتی را نشان دهند و با بینش ها و نگرش های انحرافی مبارزه کنند. از این رو هنگامی که ابن زیاد در هنگامه مصیبت شهادت عزیرترین اعضای خاندان و اسارت بخشی دیگر، به حضرت زینب سلام الله علیها می گوید:

«کیف رایت صنع الله باخیک و اهل بیتک »:

معامله خدا را با برادرت حسین و اهل بیتت چگونه دیدی؟ 


زینب جواب می دهد:

«ما رایت الا جمیلا» جز زیبایی چیزی ندیدم


یعنی او نه تنها راضی به شهادت بوده است بلکه بر این خون و نبرد شجاعانه مباهات می کند زیرا فرجام آن را زیبا می بیند. کسی که خون و شهادت و سر از تن جدا شدن و بر بالای نیزه رفتن را «زیبا» می بیند سربلند همیشه روزگار است. وی علت این زیبایی را چنین بیان می کند:

«اینها از آن انسانهایی هستند که خداوند کشته شدن را بر پیشانی آنها ثبت کرده است و اکنون به سوی جایگاه های حقیقی خود رفته اند. » 
آن حضرت در مجلس یزیدیان بینش توحیدی خود را نشان می دهد و بر پایه آیات قرآنی آزمون را امری نیکو و در راستای اهداف الهی آزمون و بستری برای رشد و بالندگی خود و جامعه می شمارد. وی با این همه رنج ها و بلاها نه تنها روحیه خود را نمی بازد بلکه به تبیین اصول توحیدی قرآن اقدام می کند. این فرهنگ قرآنی است که از سوی اهل بیت (ع) در بدترین شرایط ترویج و تبلیغ می گردد.

 

صبر و استقامت

به فرموده رسول گرامی اسلام صابر حقیقی کسی است که بر مصیبت، طاعت و معصیت صبر ورزد و زینب به عنوان یکی از خاندان نبوی (ص) در این سه در درجه بالایی قرار داشت. عبادات آن بانو بهترین نشانه صبر بر اطاعت ایشان است و کسی که بر ترک گناه شکیبا نباشد لیاقت حمل پرچم کربلا را بعد از برادرش ندارد
اما صبر بر مصیبت، راستی چه زنی به اندازه زینب مصیبت، رنج و اندوه دیده است. این زن قهرمان شاهد رنج های مادرش زهرا(س) و پدرش علی(ع) بوده است.

 
شاهد شهادت مادرش و فرق شکافته پدر، شهادت برادرش حسن مجتبی و بیرون ریختن جگر او، شهادت برادرش حسین و چهار یا پنج برادر دیگرش، دو فرزند خود و فرزندان برادرش حسن و حسین که مجموع شهدای این خانواده ۱۸ نفر می باشند
او خود به اسارت رفته است و گرسنگی، تشنگی، آوارگی و سرگردانی در بیابانها و .. را تحمل کرده است
این ها بخشی از مصیبت های زینب است و به همین علت او را «ام المصائب » نامیده اند. براستی اگر این رنج ها بر قامت کوهی بلند فرو می ریخت خم می گشت و اگر بر روز روشن بار می شد به شب تار تبدیل می گشت
زینب در صبر بی نظیر است. او از پیامبران اولوالعزم به ویژه پیامبر خاتم صبر را به ارث برده است.

قرآن پیامبر را چنین دعوت به صبر می کند: «فاصبر کما صبر اولواالعزم من الرسل » او صبر را از برادرش آموخت . حسین(ع) همه را از صبر خود به شگفتی درآورد:

«لقد عجبت من صبرک ملائکه السماء» از صبرش نه تنها انسان ها بلکه فرشتگان نیز که بر کرده صابران عالم آگاهند به شگفت آمدند.

 

نمونه های تاریخی از روشنگری قرآنی و مقابله با جبرگرایی

زنـان و کودکان امام حسین (ص ) را وارد مجلس ابن زیاد کردند زینب (س ) کهنه ترین لباسهایش راپـوشـیـده بود وقتى وارد مجلس شد ناشناس در گوشه اى نشست و کنیزانش بر گرد او حلقه زدند.


ابـن زیاد گفت : این زن کیست ؟ 


زینب پاسخ نداد دوباره و سه باره پرسید, ولى زینب (س ) جواب نداد

کسى گفت : این زینب (س ) دختر فاطمه زهرا است.


ابن زیاد رو به زینب (س ) کرده و گفت:

سپاس خدا را که رسوایتان کرد, شما را کشت و ادعایتان راتکذیب کرد.


زیـنـب (س ) فـرمـود:

سـپاس خدا را که ما را به وسیله پیامبرش محمد(ص) گرامى داشت و از پلیدى پاک کرد, تنها فاسق است که رسوا مى شود و فاجر است که تکذیب مى شود.


گفت : چگونه دیدى کارى را که خدا با برادر و خاندانت کرد؟ 


فـرمـود: من جز زیبایى ندیدم , آنها کسانى بودند که خدا شهادت را برایشان مقدر کرده بود و آنها هم به قتلگاه خویش آمدند به زودى خدا ترا با آنها در یک جا جمع خواهد کرد و به محاکمه خواهد کشید ببین آنگاه پیروزى از آن کیست , مادرت به عزایت بنشیند پسر مرجانه !.


ابن زیاد از خشم شعله ور شد, چنانکه گویى قصد جانش را دارد.


عمرو بن حریث گفت : اى امیر! این زن است به خاطر گفته هایش نباید مؤاخذه شود.


ابن زیاد گفت : با کشتن آن حسین متجاوز و عاصیان متمرد خاندانت , خدا قلبم را شفا داد.


زیـنـب دلـش شـکـسـت و گـریـسـت فرمود:

به جان خودم , بزرگم را کشتى , خاندانم را اسیر کردى ,شاخه هایم را شکستى و ریشه ام را بریدى. آرى اگر شفاى تو در این است شفا گرفته اى .


ابن زیاد گفت : این هم مثل پدرش سجع وقافیه مى بافد, پدرش هم شاعر و سجع باف بود.


فـرمـود:

زن را بـه سجع بافى چه من به اندازه این که نتوانم سجع بافى کنم گرفتارى دارم , این آتش سینه است که از زبان بیرون مى ریزد ((۱۴۴)) .


تقویت پایه های توحید افعالی و مقابله با جبرگرایی 


امام سجاد(ص ) را وارد مجلس ابن زیاد کردند، ابن زیاد گفت : تو کیستى ؟
فرمود: من على بن حسینم
گفت : مگر خدا على بن حسین را نکشت.
فرمود: برادرى به نام على داشتم که مردم او را کشتند.
گفت : خدا او را کشت ؟
فرمود: آرى , وقت مرگ , خدا جانها را مى گیرد, هیچ کس بدون خواست خدا نمى میرد.
ابن زیاد به خشم آمد دستور داد او را بکشند.
زیـنـب کبرى (س ) دست در گردن آن حضرت کرد, فرمود: اى پسر زیاد! بس است ریختن خون ما! آیااز خون ما سیراب نشدى , اگر ایمان دارى , به خدایت سوگند مى دهم مرا هم با او بکش.
امـام سـجـاد(ص ) فـرمـود: عـمه جان ساکت باش تا با او سخنى بگویم آنگاه رو به ابن زیاد کرده فرمود:اى پسر زیاد با کشتن , مرا تهدید مى کنى و نمى دانى که کشته شدن عادت ما و بزرگوارى ما در شهادت است.
ابـن زیـاد مـدتـى بـه آن دو نگریست بعد گفت : عجب چیزى است خویشاوندى , به خدا مى دانم که دوست دارد با او کشته شود, رهایش کنید.(۱)


تفکر جبرگرایی در اندیشه شامیان با توجه به تبلیغات دشمن و اندیشه های غیرقرآنی ولی منسوب به آن چنان رخنه کرده بود که بیانگر عمق فاجعه تحریف قرآن از سوی امویان است. اهل بیت (ع) در اسارت از کوچک ترین فرصت برای روشنگری و ابراز توحید افعالی و مبارزه با جبرگرایی استفاده می کردند .نمونه از آن را تاریخ چنین گزارش می کند


وقـتـى کـاروان اسـیـران اهل بیت وارد مسجد دمشق شدند, ایشان را در جایگاه اسیران یعنى بر پـلـه هـاى مـسجد جامع جا دادند در این هنگام پیر مردى خود را به امام سجاد(ص ) نزدیک کرده گفت : سپاس خدارا که شما را کشت , شهرها را از دست مردان شما آسوده ساخت و امیرالمؤمنین , یزید را بر شما مسلط  کرد.


امام سجاد(ص ) فرمود: اى شیخ قرآن خوانده اى ؟
ـ آرى خوانده ام
ـ آیـا ایـن آیه را خوانده اى : ((قل لا اسئلکم علیه اجرا الا الموده فى القربى )), یعنى : اى پیامبر! بگو من به خاطر رسالتم از شما مزدى نمى خواهم , جز اینکه به خویشان من مودت ورزید. (۲)
اى شیخ ما همان خویشان پیامبر هستیم
اى شـیـخ ! آیـا ایـن آیـه را خـوانده اى : ((انما یرید اللّه لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا)),یعنى : خداوند اراده کرده است پلیدى را از شما اهل بیت دور کند و شما را پاک و پاکیزه نماید.(۳)
ـ آرى خوانده ام
ـ ما همان اهل بیتى هستیم که این آیه درباره شان نازل شده است.
پیر مرد از گفته خود پشیمان شد و مدتى همچنان ساکت ایستاد.

عـاقـبت سر به سوى آسمان برداشته و گفت : بارالها! من از دشمنى با این خاندان توبه مى کنم و ازدشمنان آل محمد بیزارى مى جویم .
اوج این نوع تفکر ضد توحیدی را می توان از زبان یزید حاکم حکومت نامشروع شنید . وی که اصولا ایمانی به خدا و رسالت ندارد و به صراحت آن را بیان می کند، درباره مجلسی که به مناسبت پیروزی برگزار کرده است و نمایندگان دیگر کشورها و نخبگان علمی ، فرهنگی و سیاسی کشور و دولت حضور دارند ، بیان می کند.

گزارش های مستند و معتبر تاریخی می نویسد:
هنگامی که سـر مـبـارک امـام حسین (ع ) را در طشتى از طلا در مقابل یزید قرار دادند، یزید که پیروزمندانه بر تـخت نشسته بود، نگاهى به سر و نگاهى به اهل مجلس انداخت و گفت : این شخص بر من مباهات مى کرد,مى گفت پدرم از پدرت (یعنی معاویه) بهتر است ، مادرم از مادرت و جدم از جدت بهتر است و خودم از توی یزید بهترم. همین مباهات و برتر فروشی بود که او را به کشتن داد. این که مى گفت پدرم از پدرت بهتر است، همه مى دانند در قضیه حکمیت ، خدا به نفع پدرم (معاویه ) حکم کرد و این که مى گفت مادرم از مادرت بهتر است به جان خودم حرف درستى است. فاطمه دختر رسول خدا از مادرم بهتر بود و این که مى گفت جدم ازجدت بهتر است، هر کس به خدا و قیامت ایمان دارد، پیامبر را بـهـتر از خود مى داند، ولى این که مى گفت خودم از توی یزید بهترم، گویا از اینجا ناشى مى شد که ایـن آیـه قرآن را نخوانده بود: ((بگو بار الها مالک حقیقى تویى، سلطه و قدرت و حکومت را به هر کس بخواهى مى دهى و از هر کس بخواهى مى گیرى. خیر در دست توست و تو بر هر کار توانایی.(۴


این سخنرانی و بیانات از سوی یزید و یزیدیان ، سـیـاسـتـى کـه بـنـى امیه پس از شهادت امام حسین (ع ) براى تبرئه و برحق جلوه دادن خود پیش گرفتند. اصول این سیاست بر سه رکن اساسى استوار است:


۱
ـ جـدا کـردن حـسـاب امـام حـسـیـن (ع) از پـیـامـبـر اکـرم (ص ) و اصـل اسـلام. بنی امیه می کوشید تا امام حـسـیـن (ع ) را بـه عنوان شخصى عادى معرفى کنند که بر مبناى اغراض و اهداف شخصى با حکومت وقت درگیرو کشته شده است. بنابر این کشتن او هیچ ضررى به رابطه قاتلینش به اسلام و پیامبر آن نمی زند.


۲
ـ ایـن که ماجراى کربلا و کشته شدن امام حسین (ع ) را به مقدرات الهى مستند کنند. بنابراین قاتلین آن حضرت اگر چه در ظاهر، عمل بسیار زشتى را مرتکب شده بودند، ولى در حقیقت عامل اجراى قضا وقدر الهی بودند و این قتل و پیروزی خواست و مشیت الهی بوده است و اگر گناهکاری باشد ، گناهکار اصلى خود امام حسین (ع ) بود که با حرکت خود باعث ایجاد این واقعه شده بود.
۳
ـ سیاست دیگر بر این پایه استوار بود تا ضمن اظهار ناخشنودی از این حادثه ، مردم کوفه و ابن زیاد رامقصر اصلی جلوه داده وخود را بی گناه نشان دهند.


در مـقـابـل ایـن سیاست مزورانه اموی، اهل بیت و رجال سرشناسى که در گوشه و کنار بلاد اسلام از زمان رسول خدا(ص ) باقى مانده بودند، در موضع گیرى هاى خود:
اولا سـعـى مـى کـردنـد ارتباط و نسبت امام حسین (ع ) با اصل اسلام را براى مردم تشریح کنند. از این دسته افراد می توان از زید بن ارقم , انس بن مالک و ابو برزه اسلمى از اصحاب رسول خدا(ص ) یاد کرد که در مجلس ابن زیاد و یـزیـداعـتـراض کـردنـد و از علاقه شدید رسول خدا به امام حسین (ع ) سخن مى گویند و همانند امام سـجـاد(ع) به شیوه های مختلف ارتباط محکم و وثیق امام حسین (ع ) با ارکان اسلام را بیان مى دارند.(۵)
چنان که ابوبرزه اسلمی هنگامی که سـر مـبـارک امـام حـسـیـن (ص ) در مقابل یزید بود و بزرگان شام در مجلس حاضر بودند، یزید با چوب خیزران به لب و دندان امام مى زد و سخنان بیهوده مى گفت، ابوبرزه اسلمى ، صحابى رسول خـدا که درمـجـلـس حـاضـر بود فریاد زد: واى بر تو اى یزید! با چوب بر دندان حسین ، پسر فاطمه مـى زنى !؟ 
خود دیدم که رسول خدا لب و دندان او و برادرش حسن را مى مکد و مى گوید این دو، سالار جوانان بهشتند، خدا قاتلشان را لعنت کند.
یزید از سخنان او خشمگین شد و دستور داد او را کشان کشان از مجلس بیرون بردند.(۶)


ثـانـیـا: از سـنت هاى جارى آفرینش و حکمت الهى در مقابل جنایت کاران و ستمگران پرده بردارند و تحریفات یـزید از آیات شریف قرآن را در تطبیق بر واقعه کربلا به مردم گوشزد کنند . به عنوان نمونه زینب کـبـرى درمجلس یزید، سنت امهال جنایتکار را تشریح مى کند و امام سجاد در جواب ابن زیاد، بر دخالت مردم درشهادت برادرش على اکبر تاکید مى نماید.(۷)


ثـالـثـا: دخـالـت یـزید و خاندان بنى امیه را در این حادثه افشا کنند و لذا در سخنانى که در شام ایرادشده بدون هیچ اشاره اى به ابن زیاد و مردم کوفه , یزید را مسئول مستقیم این جنایت معرفى مى کنند.


الـبـته از این نکته نیز نباید غافل شد که یزید به علت خباثت ذاتى و حماقت باطنى , هرگز موفق بـه اجـراى دقـیق این سیاست نشد و به طور مکرر در سخنان خود به دشمنى خود با پیامبر اسلام اشاره کرده و از کشته شدن امام حسین (ع) اظهار شادمانى و خشنودى نمود و همین امر بود که در کـنـارروشنگرى هاى اهل بیت (ع ), حکومت بنى امیه را رسوا و بى آبرو ساخت و طومار حکومت آنان را درهم پیچید.

 

روشنگری امام سجاد (ع ) در مجلس یزید

یـزیـد مـجـلـسـى ترتیب داد و اشراف شام را دعوت کرد و دستور داد امام سجاد و زنان کودکان امـام حـسین (ص ) را وارد مجلس کردند حضار به آنها مى نگریستند امام سجاد(ص ) روبروى یزید قرار گرفت وچند شعر خواند که بیزارى و نفرت او را از یزید نشان مى دهد
انتظار نداشته باشید که شما به ما اهانت کنید و ما احترامتان کنیم، یا شما دائما ما را آزار دهید و مـا دسـت از آزار شـمـا برداریم. خدا مى داند که ما شما را دوست نداریم. پس شما را از این که ما را دوست ندارید، سرزنش نمى کنیم.
یـزیـد گـفت: اى على ! پدرت با من قطع رحم کرد, حق مرا ندیده گرفت و بر سر منصبم با من جنگید خدا هم با او چنان کرد که دیدى .
امام سجاد در برابر این تحریف آشکار در جواب یزید این آیه را خواند: اما هر مصیبتى که در زمین یا از ناحیه جانشان به شما برسد, قبل از آن که به صحنه وجود آید, در کتابى ثبت شده است.(۸
اى پـسر معاویه و هند و صخر! قبل از آن که تو متولد شوى همیشه نبوت و امارت در دست پدران من بوده است در جنگ بدر و احد و احزاب پرچم رسول خدا در دست جد من على بن ابیطالب بود, درحـالى که جد و پدر تو پرچم هاى کفار را به دوش مى کشیدند واى بر تو اى یزید! اگر بدانى چه کـرده اى ونـسـبت به پدر و اهل بیت و برادران و عموزادگان من چه گناهى مرتکب شده اى , به کـوهـهـا مى گریزى و سربر خاکهاى بیابان مى گذارى و به حال خود شیون و زارى مى کنى این سـزاوار است که سر حسین پسرعلى و فاطمه بر دروازه شهرتان نصب شود, در حالى که او ودیعه رسول خداست؟
اى یزید منتظر باش که در روز قیامت قرین ندامت و خوارى شوی(۹).

 

بازتاب روشنگری و اظهار کفر از سوی یزید

اگـر یـزیـد در بـرخـورد بـا واقـعـه کـربلا سکوت مى کرد, قلم به مزدان تاریخ تراش , به راحتى مى توانستند شخصیت حقیقى او را در پس پرده اى از روایات جعلى مخفى کنند, ولى طبع جاهلى یـزیـد این فرصت رااز او گرفت و باعث شد تمام رشته هایش پنبه شود و مرزى شد تا حساب مزد بگیران تاریخ نویس ازعلماى ربانى امین جدا شود.


سـر شـریف امام حسین (ع ) در مقابل یزید بود, با چوب خیزران به لب و دندان امام حسین مى زد واشـعـارى را کـه در احد براى شادکامى از شکست مسلمین سروده شده بود, با ترکیب چند بیت ازخویشتن مى خواند:


اى کـاش بـزرگـان مـن کـه در روز جنگ بدر کشته شدند, زارى قبیله خزج را از فرود آمدن ضربات مامى دیدند و از شادى فریاد مى زدند و مى گفتند دست مریزاد اى یزید! به جاى جنگ بدر بـزرگان و مهتران آنها را کشتیم و بى حساب شدیم طایفه هاشم با سلطنت بازى کردند, وگر نه خـبـرى از آسمان نیامده ونازل نشده من از دودمان خندق نیستم ، اگر انتقام کارهاى احمد را از فرزندانش نگیرم (۱۰).


رسواسازی زینب کبرى (س ) در مجلس یزید


هـنـگـامـى کـه یـزیـد حـقیقت درون خود را آشکار ساخت و بر همگان معلوم شد که جنگ بین امام حسین (ع ) و یزید جنگ بین دین و کفر بوده است , زینب کبرى) س ) به پا خاست و فرمود
سـپـاس خـدا را و درود خـدا بـر رسـول او و خاندانش باد خداى سبحان راست گفت که فرمود: ((عـاقـبـت آنـان که کار زشت کردند, بسیار زشت است که آیات خدا را تکذیب کردند و به استهزا گرفتند)) اى یزید!گمان مى کنى اکنون که اطراف زمین و آفاق آسمان را بر ما بسته اى و چنان راه چاره بر ما مسدود نموده اى که ما را برده وار به هر سو مى کشند, ما نزد خدا بى مقدار شده و تو مـحـتـرم هـستى و این پیروزى به خاطرارزشى است که نزد خدا دارى که تکبر مى ورزى و باد به بـینى انداخته اى , از اینکه روزگار به کام توست وکارهایت مرتب و آراسته و ملک و پادشاهى ما را بى مزاحم در اختیار گرفته اى , شادمان وخوشحالى ؟ .
اندکى آهسته تر! آیا فراموش کرده اى که خداى تعالى مى فرماید:

 
کـافـران نـپـنـدارنـد مـهلتى که به ایشان مى دهیم به نفع آنهاست , این مهلت را فقط براى آن مى دهیم که گناه بیشتر مرتکب شوند و آنان را عذابى دردناک است )) (آل عمران /۱۷۸


اى پـسـر آزاد شـده هـا! آیا این عدالت است که زنان و کنیزان خود را پشت پرده بنشانى و دختران رسول خدا را اسیر کرده در حالى که پرده از ایشان برداشته و چهره هایشان را آشکار کرده به دست دشمنان دهى تا از شهرى به شهرى برند و قومى بیگانه به آنان نگاه کنند و دور و نزدیک و شریف و وضیع به آنها چشم دوزند, در حالى که نه سرپرستى براى آنها مانده نه پشتیبانى .
چگونه مى توان از کسى انتظار مراعات داشت که مادرش جگر پاکان را به دندان کشید و گوشتش ازخـون شـهیدان رویید؟ 
چگونه در دشمنى ما خانواده کوتاهى کند کسى که ما را با چشم بغض و کنیه مى نگرد؟ .
بـا این همه باز بدون آن که احساس گناه کنى و بدانى چه کار مى کنى با چوب به لب و دندان ابا عـبـداللّه سـالار جوانان اهل بهشت مى زنى و مى گویى : ((فریاد شادى سر داده مى گفتند دست مـریـزاد اى یـزید))!چرا نمى گویى که با ریختن خون ذریه محمد (ص ) و ستارگان زمین از آل عـبـدالـمـطـلـب , زخم ما را علاج ناپذیر کردى و ریشه مان را سوختى ؟
اکنون نیاکان خود را صدا مى زنى و گمان مى کنى که با آنها سخن گفته اى ؟ 
به زودى نزد آنان مى روى و آرزو مى کنى که دسـتـت خـشـک شده بود و این کار را نمى کردى وزبانت لال مى شد و این سخن را نمى گفتى ! خدایا حق ما را بستان و انتقام ما را از این ستمگران بگیر وخشمت را بر کسى که خون ما را ریخت و حامیان ما را کشت نازل کن به خدا سوگند پوست خود راشکافتى و گوشت خود را پاره کردى ! تـو بـا ایـن بـار کـه از ریـختن خون ذریه رسول خدا (ص ) و شکستن حرمت عترت و پاره تنش به گردن دارى , بر او وارد مى شوى , ((و گمان مکن آنانکه در راه خدا کشته مى شوند مرده اند, بلکه آنان زنده اند ونزد پروردگارشان روزى مى خورند))(آل عمران / ۱۶۹).
هـمـیـن بـرایت بس که خداوند حاکم است و محمد خصم تو و آن کسى که کار را براى تو ساخته وپرداخته کرد و تو را بر گردن مسلمین مسلط نمود, به زودى خواهد فهمید که پاداش ستمگران بد پاداش است و آگاه مى شود که کدام یک از شما پست تر و لشکر کدام یک ضعیف تر است .
اگـر مصائب دنیا باعث شده که من با تو سخن بگویم باز هم تو را بى ارزش مى دانم و کوبیدنت را لازم و نکوهشت را با ارزش مى شمرم و از جاه و حشمت تو هراسى ندارم , ولى چشم گریان است و دل بریان .
بـسـیـار عجیب است که نجیبان حزب خدا به دست آزاد شدگان حزب شیطان کشته مى شوند, ازچـنـگـالـتـان خـون ما مى چکد و از دهانتان گوشت ما مى ریزد و آن بدن هاى پاک را گرگ ها سرکشى مى کنندو گفتارها در خاک مى غلطانند.
اگر امروز ما را به عنوان غنیمت گرفته اى , به زودى در آنجا که جز عمل خود را نیابى , ما به زیان توخواهیم بود و خدا به بندگان خود ستم نمى کند.
بـه خـدا شـکـایـت مى کنم و بر او تکیه دارم , پس هر حیله که دارى به کار گیر و هرچه مى توانى تـلاش کن و هر چه مى خواهى کوشش کن ! به خدا نمى توانى ما را از خاطره ها محو کنى و وحى ما را بـمـیرانى و به نهایت ما نمى رسى و ننگ این ستم را نمى توانى از خویش پاک کنى راى تو بسیار سـسـت و ایـام دولـت انـدک و آن روز کـه مـنادى فریاد مى زند ((لعتنت خدا برستمکاران باد)) جمعیت ات به پریشانى مى گراید.


سـپـاس خـدا را کـه کار پیشینیان ما را با سعادت و مغفرت پایان برد و کار آخرمان را با شهادت و رحمت و از خدا مى خواهم که ثوابشان را کامل کند و بیفزاید و خودش براى ما خلفى نیکو باشد که او مهربان ورحیم است و همو براى ما کافى و بهترین وکیل است یزید در جواب این کلام رسا فقط توانست بگوید:.
فـریـادى اسـت کـه از زنـان شـایـسـتـه اسـت ـــــ نـوحـه گرى بر نوحه گران بسیار آسان است .(۱۱)

 


پانویس

۱ – کـامـل ابـن اثیر, ج ۴, ص ۸۱ و ینابیع الموده , ص ۳۲۴ مقتل خوارزمى , ج ۲, صص ۶ ـ ۴۵ و تذکره بسط ابن جوزى , ص ۲۳۱.
۲ – 
کـامل ابن اثیر, ج ۴, ص ۲ ـ ۸۱ و مقتل خوارزمى , ج ۲, ص ۴۲ و تاریخ طبرى , ج ۴, ص ۵۰ ـ ۳۴۹.
۳ – 
کامل ابن اثیر, ج ۴, ص ۸۲ و تاریخ طبرى , ج ۴, ص ۲۵۰ و مقتل خوارزمى , ج ۲, ص ۳ ـ ۴۲.
۴ – 
کامل ابن اثیر, ج ۴, ص ۸۳ و تاریخ طبرى , ج ۴, ص ۳۵۱ و تذکره سبط ابن جوزى , ص ۲۳۴.
۵-
مقتل خوارزمى , ج ۲, ص ۶ ـ ۵۵ و کامل ابن اثیر, ج ۴, ص ۸۳ و تاریخ طبرى , ج ۴, ص ۲۵۱.
۶ – 
شوری آیه ۲۳

 ۷ – مقتل خوارزمى , ج ۲, صص ۱ـ۶۰.
۸ –  
احزاب / آیه ۳۳.
۹-
مقتل خوارزمى , ج ۲, ص ۵۷ و تاریخ طبرى , ج ۴, ص ۳۵۵.
۱۰ – 
مقتل خوارزمى , ج ۲, ص ۵۷ و ۵۸ و ۶۹ و ۷۰ و تذکره بسط بن جوزى , ص ۲۳۱ و ۲۳۵.
۱۱ – 
مقتل خوارزمى , ج ۲, صص ۵ـ۶۴.
۱۲ – 
مقتل خوارزمى , ج ۲, ص ۵۷ و کامل ابن اثیر, ج ۴, ص ۸۵.
۱۳ – 
حدید / ۲۳.
۱۴ – 
مقتل خوارزمى , ج ۲, ص ۶۳.
۱۵ – 
مقتل خوارزمى , ج ۲, ص ۶۴ و تذکره سبط بن جوزى , ص ۲۳۵.
۱۶ – 
مقتل خوارزمى , ج ۴, ص ۶ ـ ۶۴.
۱۷ – 
مقتل خوارزمى , ج ۲, ص ۷۲.
۱۸ – 
مقتل خوارزمى , با تلخیص , ج ۲, ص ۷۱ ـ ۶۹.