گرمای طاقت فرسای مردادماه در خوزستان، خرما پزان است! استانی که سال ۱۴۰۰ را با بحران آب سپری می کند. محرومیت و بی آبی دو روستای منگژدی (با ۵خانوار جمعیت) و برده حلوا (با ۱۲ خانوار جمعیت) از شهرستان اندیکا، هشتاد نفر از طلبه های حوزه امام خمینی رحمه الله ۲ را با ۱۰ نفر از کادر مدرسه از پای درس و بحث حوزه علمیه امام خمینی محله ازگل تهران تا پای کار اردوی جهادی زیر آفتاب سوزان خوزستان می کشاند تا کلنگ و بیل به دست بگیرند و بیش از ۳ کیلومتر مسیر لوله ها را آماده کنند. طلابی که میانگین سنشان از ۱۸ سال عبور نمی کند و دستانشان بیشتر با کتاب و قلم آشناست تا هر چیز دیگر!
اردوی جهادی یکی از کلاسهای درس این مکتب است تا کلنگ خودسازی را بر نفس خود فرود آورند و بیل بیل ناخالصی های غرور و تکبر را از زمین حاصل خیز قلب خویش خارج نمایند و مسیر را برای دریافت قطرات زلال معرفت هموار سازند.
روزها روزهای حزین محرم است. حکایت پیکار تیشه و سنگ در دستان سربازان امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف حکایت پیکار با هوای نفس است، پیکار با هرچیزی که بخواهد دل را از حق و حقیقت دور کند و چه زیبا گفت سید شهیدان اهل قلم: «کربلا را تو مپندار که شهریست در میان شهرها و نامی است در میان نامها. نه! کربلا حریم حق است و هیچ کس را جز یاران امام حسین راهی به سوی حقیقت نیست…»
در روزهای جان سوز محرم اصحاب آخر الزمانی سید الشهدا این گونه ندای هل من ناصر مولای خویش را لبیک می گویند، گروهی به کار تبلیغی مشغول اند، دو گروه سرود و دو گروه برای تعزیه خوانی از دو ماه قبل خویش را آماده کرده اند تا در این ایام با بیانی نو قلبهای مردم را متوجه مظلوم عالم گردانند. در هر کوی و برزن، در مدرسه، در زندان و در هر محیطی که تجمعی یافت شود با تسلطی در خور شان به اجرای برنامه می پردازند. بعضی ها بسته هایی شامل پرچم و سر بند و مواد ضدعفونی و ماسک و… تهیه کرده اند تا قدمی بردارند برای سلامت و معنویت توامان مردم. خیلی ها پرچم هایی که گرفته اند را بر سر در خانه و مغازه خود نصب کرده اند و روستا بیش از پیش بوی محرم گرفته است. عده ای دیگر ایستگاه صلواتی به پا نمودند تا بیش از ۲۰ هزار بسته شیر که از کمک های مردمی تهیه شده را بین عزادارن سید الشهدا توزیع کنند. زن و مرد، پیر و جوان هرکه می آید به هر جرعه جانش را متبرک می کند به نام و یاد حسین علیه السلام…
روزهای محرم یک به یک درگذراست و خستگی کار و فعالیت روزانه چیزی از شور سینه زنی شبها کم نمی کند. شب به شب نوحه و عزاداری، روح حماسه و سلحشوری را بیش از پیش در جان طلاب می دمد تا توان و قدرت، بیش از پیش در بازوان آن جوانان و جهادگران جریان یابد.
ظهر تاسوعاست و گرمای عطش خیز روستا! صدای جریان آب در لوله ها ولوله برپا کرده، خستگی ها از تن می رود وقتی آب به کودکان می رسد، وقتی کودکان روستا از شوقشان آب را به هوا می پاشند در فرصت هواگیری لوله ها تن خود را با آن خنک می کنند. صدای شیرین خنده هایشان لبخند بر لبهای خشک جهادی ها می نشاند و البته بلور اشک روضه های تاسوعا را بر چشمانشان می نشاند. کار را با ذکر یا اباالفضل آغاز کردند و همت کردند تا ظهر تاسوعا آب باز شود و همه درد دلشان خلاصه در یک جمله بود: ای کاش بودم کربلا…
پاسخ دهید