الف- کلامی از پیامبر اسلام (صل الله و علیه و آله)

ما به قدر کافی از بیانات خود خدا بهره گرفتیم و فهمیدیم که ارزش و اهمّیّت تقوا و اطاعت فرمان در نظر خدا چقدر مهم است. این اهمّیّت تقوا را می‌رساند که همه‌ی انبیا علیه السلام باتقوا بودند و همه‌ی حضرات معصومین علیه السلام باتقوا بودند. اهل بهشت عموماً انسان‌های باتقوا هستند. امام جمعه‌ها هم باید باتقوا باشند. امام جماعت‌ها هم باید باتقوا باشند. کسی که می‌خواهد اختلافات مالی مردم را حل کند و قیمت‌گذاری چیزی را تعیین کند، باید عادل باشد و تقوا داشته باشد. در خیلی جاها خدا تقوا را دخیل کرده تا تقوا رواج پیدا کند؛ چون اگر انسان‌ها در آن پست، بی‌تقوا باشند، آن پست خراب می‌شود.

Khoshvaght-Thaqalain (11)

اکنون ببینیم نظر حضرات معصومین علیهم السلام درباره تقوا چیست تا هم نظر خدا را دیده باشیم و هم نظر پیغمبر اکرم صل الله و علیع و آله و امیر المؤمنین علیه السلام و سایر حضرات معصومین علیهم السلام را. پیغمبر اکرم صل الله و علیع و آله در خطبه‌ی آخر ماه شعبان که می‌خواستند مسلمان‌ها را برای استفاده‌ی بهتر از ماه رمضان آماده کنند، مطالبی را در بزرگداشت این ماه گفتند. در آخر خطبه، امیر مؤمنان علیه السلام قیام کردند و از ایشان سؤالی پرسیدند که: «یا رسول الله! این همه فضیلت و منقبت که درباره‌ی این ماه فرمودید، بهترین اعمال در این ماه چیست که ما آن کار را بکنیم؟» حضرت فرمودند: «الْوَرَعُ عَنْ مَحَارِمِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»؛[۱] یعنی کار حرام نکنید.

ماه به این بزرگی، ماه عبادت، ماه توبه، ماه تلاوت قرآن، با همه‌ی خوبی‌هایش، ترک حرام و ترک گناه بهترین عمل آن است. این‌قدر اهمّیّت دارد. شما سعی کنید این ریاضت را تحمل کنید که در این ماه گناه نکنید؛ هر چند کار دیگر هم نکنید. این فقط یک فرض است؛ البتّه نمی‌شود که کار دیگر نکنید. تقوا این‌قدر اهمّیّت دارد که اگر شما تقوا را مراعات کردی و شب را خوابیدی، جایت ته بهشت است. این‌قدر مهم است. این بیان پیغمبر اکرم صل الله و علیع و آله است. ایشان فرمودند: «افضل اعمال در ماه رمضان، ترک گناه و عمل حرام است.» (مدرسه حضرت صاحب الأمر عج ۲۳/ ۰۷ /۸۳)

ب- کلماتی از امام متّقین علیه السلام

برای تأیید این راه، از بیان امیر المؤمنین علیه السلام استفاده می‌کنیم؛ زیرا ایشان بعد از رحلت پیغمبر اکرم صل الله و علیع و آله اوّلین فرد عترت علیه السلام است و اطاعت فرمان او طبق دستور قرآن کریم بر همه‌ی انسان‌ها واجب و لازم است. ببینیم ایشان درباره این راه و این کلمه‌ی تقوا چه گفته‌اند؟ (مدرسه حضرت صاحب الأمر عج ۱۶/ ۰۷ /۸۳) امیر المؤمنین علیه السلام با آن بیان فصیح و بلیغ و علم لدنّی‌شان در مورد تقوا مسایل مهم و عمیق و پرمحتوایی فرموده‌اند.

از طرف حکومت وقت، ابی‌ذر غفاری (ره) به رَبَذِه تبعید شد و اعلام کردند که احدی حق ندارد ابی‌ذر (ره) را بدرقه کند و به مشایعتش برود. امیر المؤمنین علیه السلام و عقیل برادرشان و حسنین علیه السلام بر خلاف فرمان حکومت تا بیرون شهر مدینه، ابی‌ذر غفاری (ره) را بدرقه فرمودند و موقعی که می‌خواستند به مدینه برگردند، به عنوان تسلّی خار و تقلیل آلام و رنج‌های روحی ابی‌ذر (ره) جملاتی فرمودند. یکی از آن جملات این عبارت است: «یَا أَبَا ذَرّ… وَ لَوْ أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِینَ کَانَتَا عَلَى عَبْدٍ رَتْقاً ثُمَّ اتَّقَى اللَّهَ لَجَعَلَ اللَّهُ لَهُ مِنْهُمَا مَخْرَجاً».[۲] ایشان برای تقوا چنین عمق عمیقی را قائل شدند که فرمودند: اگر بر فرض، تمام آسمان‌ها و زمین برای رسیدن به مقصد انسان بسته باشد و در آن هیچ راه وصول برای انسان نباشد که قهراً انسان به هیچ مقصدی از مقاصد حیاتیش نمی‌رسد،- و انسان نتواند از این علل و اسباب طبیعی استفاده کند و به مقاصد زندگی و حیاتیش برسد، سپس در چنین شرایطی به تقوا چنگ بزند و تقوا را ادامه دهد، پروردگار متعال از همین آسمان‌ها و زمین‌های بسته برایش مخرج و راه بیرون شد فراهم می‌کند. ببینید مسأله تقوا چقدر عمیق است و کاربرد تقوا چقدر وسیع، چقدر مؤثر و چقدر مهم است. (مدرسه شهیدین)

یکی دیگر از خطبه‌هایی که حضرت علیه السلام درباره تقوا بیان فرموده‌اند، این خطبه‌ی شریفه است: «أَمَّا بَعْدُ فَأُوصِیکُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ الَّذِی ابْتَدَأَ خَلْقَکُمْ»[۳]. امیر المؤمنین علیه السلام معمولاً در خطبه‌هایشان ابتدائاً مردم و مخاطبین را به مراعات تقوا سفارش می‌فرمودند که: «اگر فرمان خدا به شما رسید، مخالفت نکنید و طبق فرمان خدا انجام وظیفه کنید.» ایشان این‌جا هم همان‌گونه عمل کرده‌اند و لذا چنین توصیه فرموده‌اند: «بنده‌های خدا! شما را به تقوا سفارش می‌کنم. در برابر فرمان خدا تقوا را مراعات کنید؛‌چرا؟ چون خدا آفریدگار شما است؛ او شما را خلق کرده است و تمام وجودتان مِلک او است؛ بنابراین شما باید مطیع فرمان او باشید، چون همه چیزتان مال خدا است.»

در ادامه فرمودند: «وَ إِلَیْهِ یَکُونُ مَعَادُکُمْ وَ بِهِ نَجَاحُ طَلِبَتِکُمْ وَ إِلَیْهِ مُنْتَهَى رَغْبَتِکُمْ»؛ گذشته از این‌که همه چیز شما در دنیا از خدا است، فردا هم به طرف خدا بر می‌گردید. وقتی عمر انسان به پایان رسید و همه‌ی انسان‌های مکلّف از دنیا رفتند و آن آخرین نفری که روی زمین، مکلّف به تکالیف بود هم از دنیا رفت، پروردگار متعال مجدداً از اوّلین کسانی که از دنیا رفته‌اند تا آخرین نفر، همه را زنده می‌کند. آن‌جا انسان‌های مکلّف با خدای متعال و دستگاه قضاوت او مواجه خواهند بود. چون همه چیز ما از خدا است، باید به حرف او گوش دهیم. ما فردا هم گرفتار خدا هستیم؛ و او از ما می‌پرسد که به حرف او گوش داده‌ایم یا نه. اگر گوش نداده باشیم، مصیبت‌های زیادی دامن‌گیر ما خواهد شد. (رسم تقوی پیشگان)

در یکی دیگر از خطبه‌های نهج البلاغه، عبارتی درباره اهمّیّت و عظمت تقوا بیان فرموده‌اند که بسیار عجیب است. در کمتر جایی دیده شده که امیر المؤمنین علیه السلام یا سایر حضرات معصومین علیه السلام درباره‌ی موضوع خاصی چنین تعبیر و عبارتی را گفته باشند. عبارت این است که فرمودند: «وَ حَثَّکُمْ … وَ جَعَلَهَا مُنْتَهَى رِضَاهُ وَ حَاجَتَهُ مِنْ خَلْقِهِ»؛[۴] پروردگار متعال در آیات کریمه‌ی قرآن مردم را تشویق کرده، دعوت کرده و ترغیب کرده بر به کارگیری تقوا در زندگی؛ «وَ جَعَلَهَا مُنْتَهَى رِضَاهُ»؛ و فرموده: «تقوا یگانه عاملی است که رضا و خشنودی منِ خدا را جلب می‌کند. هیچ کاری به اندازه‌ی تقوا نهایت درجه‌ی رضا و خشنودی من را جلب نمی‌کند الّا مسأله‌ی تقوا. نزد منِ خدا برای شما انسان‌ها چیزی مهم‌تر و ارزشمندتر از تقوا وجود ندارد.» تقوا این‌قدر مهم است.

در ادامه فرمودند: «وَ (جَعَلَهَا) حَاجَتَهُ مِنْ خَلْقِهِ». همان‌طور که اگر انسان به کسی احتیاج داشته باشد، به او اصرا می‌کند، الحاح می‌کند، ابرام می‌کند، مکرّر از او می‌خواهد، با بیان مختلف از او می‌خواهد، مسألت می‌کند، واسطه فراهم می‌کند و به وسیله او می‌خواهد، خدا هم می‌گوید: «تقوا را از شما این‌گونه خواسته‌ام.» آدمی که احتیاج به چیزی دارد، چطور درخواست می‌کند و اصرار می‌کند، خدا هم تقوا از شما را با الحاح و اصرار و بیان مختلف و وسائط خواسته است. همچنین به خاتم انبیا صل الله و علیع و آله گفته: «شما هم بخواهید.» به همه‌ی حضرات معصومین علیه السلام هم گفته: «شما هم بخواهید.» امیر المؤمنین علیه السلام چنین مسأله‌ای را به صورت احتیاج تعبیر می‌کند.

خدای متعال گفته است: «من از شما چیزی نمی‌خواهم و احتیاجی به شما ندارم؛ امّا تقوا را از شما می‌خواهم.» خدای متعال در قرآن فرمود: «وقتی شما گوسفند یا گاو یا شتر در راه خدا قربانی می‌کنید، خون و گوشت این گوسفند به خدا نمی‌رسد.» خدا که آن را نمی‌خورد؛ او که شکم ندارد؛ او احتیاج ندارد؛ آن چیزی که از شما به او می‌رسد و او را خشنود می‌کند، تقوای شما است؛ «وَ لکِنْ یَنالُهُ التَّقْوى‏ مِنْکُمْ‏»؛[۵] تقوای شما به او می‌رسد و او را خشنود می‌کند و جلب رضایتش را می‌کند. فرمود: «لَنْ یَنالَ اللَّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها»؛[۶] گوشت‌ها و خون‌هایش به او نمی‌رسد. این‌ها مخصوص شما شکم‌دارها و گرسنه‌ها است. آن چیزی که به او می‌رسد و او را خشنود و خوشحال می‌کند، تقوا است؛ «وَ لکِنْ یَنالُهُ التَّقْوى‏ مِنْکُمْ‏».

اگر شما تقوا را در زندگی به کار بستید و آن را برنامه‌ی زندگی خود قرار دادید، این تقوای شما به خدا می‌رسد و او را خشنود می‌کند و آن وعده‌هایی را که به شما درباره تقوا داده است، به شما خواهد داد. (مسجد امام حسن مجتبی علیه السلام)

امیر المؤمنین علیه السلام در خطبه‌های زیادی راجع به تقوا سخن گفته‌اند. امیدواریم همان‌گونه که در بیان خدا باور کردیم که تقوا کلید ورود به صراط مستقیم است، بیان امیر المؤمنین علیه السلام هم این باور را در ما تأکید و تقویت کند تا ما بیشتر باور کنیم که راه نجات و سلامت و سعادت دنیا و آخرت، مسأله‌ی تقوا است. این مهم را دست کم نگیریم. چیزی که خدا آن را بزرگ نشان داده، کوچک تلقّی نکنیم. اگر تقوا را کوچک تلقّی کنیم، یکی از آثار بدش این است که نفس ما دنبال چیزی به این مهمی نمی‌رود؛ و این‌گونه می‌شود که می‌بینیم. آنچه امروز شما می‌بینید، در اثر کم‌توجّهی به مسأله تقوا است. لذا تقوا زمین می‌ماند و مردم گرفتار مخالفت فرمان خدا می‌شوند. و قدم به قدم برایشان مشکلات پیش می‌آید. (مدرسه حضرت صاحب الأمر عج ۱۶/ ۰۷ /۸۳)

ج- کلماتی از صحیفه‌ی سجادیه

مقدمه

همه‌ی انسان‌ها دو بعد دارند. یک بعد تکوینی دارند که خدا خلقشان کرده است و یک بعد تشریعی. بعد تکوینی را خدا در همه‌ی مخلوقات و موجودات دوست دارد؛ چون مال خود او است؛ این بعد بی‌نقص و دقیق است و مال ما نیست.

خدا انسان را با اراده و اختیار خلق کرده است. وقتی انسان اعمالی انجام می‌دهد، دو حالت دارد: گاهی اعمالش مطابق با دستور خدا است و گاهی مخالف است. اگر موافق دستور خدا بود، بعد تشریعی او هم منتسب به خدا است؛ امّا اگر انسان گناه کرد و از فرمان خدا تخلّف کرد، خدا این بعد را نمی‌پذیرد و نمی‌پسندد. آن وقت انسان در این بعد، مبغوض خدا است. در نهج البلاغه آمده است: گاهی اتّفاق می‌افتد که «یُحِبُّ الْعَبْدَ وَ یُبْغِضُ عَمَلَهُ»؛[۷] خدا تکوین بنده را دوست دارد، چون مخلوق خودش است؛ امّا از عمل او که بعد تشریعی او است، بدش می‌آید.

Khoshvaght-Thaqalain (12)

وقت انسان دروغ می‌گوید، غیبت می‌کند، کار حرام می‌کند، مال مردم را می‌خورد و ظلم می‌کند، تمام این‌ها باعث می‌شود بعد دوم مبغوض خدا شود. امّا اگر طبق دستور خدا عمل کند، هم خلقتش را دوست دارد و هم بعد دومش را که بعد عمل و کارهایش است. امام سجّاد علیه السلام در دعای مربوط و موسوم به «مکارم الاخلاق» نقطه‌چین‌هایی را که انسان تکوینی باید داشته باشد تا خدا بعد تشریعی‌اش را هم دوست داشته باشد، ترسیم کرده و به ما یاد داده تا بدانیم آن انسانی که در بعد دوم مطلوب و مرضیّ خدا است، ‌چه انسانی است؟چند مورد از نقطه‌های مثبت در وجود انسان باید چیده شده باشد تا آن بعد دومش هم مورد رضایت و پسند خدا قرار گیرد؟ این نقطه‌چین‌ها را ایشان بیان کرده‌اند. إن‌شاءالله ما هم یاد بگیریم چه نقطه‌هایی در خودمان ترسیم کنیم که اگر در ما نیست، شروع به عمل کنیم. ایشان فرمودند:

۱٫ درخواست زبان هدایت

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى».[۸] خدا به انسان زبان داده که با آن می‌تواند آنچه را در باطن و ضمیر خود دارد به دیگران منتقل کند. اگر زبان نبود، این مسأله دچار مشکل می‌شد. لذا زبان نعمت خدا است. انسان می‌تواند به وسیله زبان، مشکلات و نیازهایش را به دیگری بگوید و آن مشکلات و نیازها را تأمین کند. این زبان در اختیار ما است و بسته به تصمیم و اراده ما کار می‌کند. با آن می‌توانیم فحش بدهیم، غیبت کنیم، دروغ بگوییم، تهمت بزنیم، دوبه‌هم‌زنی کنیم، نمّامی کنیم و خلاصه هر کار زشتی را که از زبان ساخته است، می‌توانیم انجام دهیم؛ چرا که انسان آزاد است. همان‌طور که خیلی‌ها این گناهان را انجام می‌دهند؛ چقدر دروغ می‌گویند؛ چقدر غیبت می‌کنند؛ چقدر تهمت می‌زنند و چقدر ظلم می‌کنند. همه‌ی این‌ها کارهایی است که از اعضا و جوارح انسان ساخته است و انسان آن را طبق مخالفت فرمان خدا انجام می‌دهد.

امام سجّاد علیه السلام می‌خواهد یک نقطه‌چین به ما یاد دهد. ایشان می‌فرماید باید این نقطه‌ها را پاک کنیم و به جای آن، چیزهای خوب ترسیم کنیم و الّا اگر نقطه‌های خوب در انسان نباشد و به جای آن، نقطه‌های دیگر باشد، خدا از این عمل بدش می‌آید و عمل این آدم را نمی‌پسندند.

یکی از کارهایی که با زبان می‌شود انجام داد، هدایت است. خدا انبیا علیه السلام را فرستاده که انسان‌ها را به راه هدایت دعوت کنند؛ یعنی برای زندگی انسان راهی معیّن کرده و انبیا علیه السلام هم آن راه را آورده و اعلام کرده‌اند و به همه رسیده است. منتها عدّه‌ای به آن راه می‌روند و عدّه‌ای مخالفت می‌کنند. کسانی که به این راه می‌روند، می‌گویند: «من می‌توانم حرفی بزنم که مردم را از راه به در کنم و آن‌ها را مبتلا به گمراهی و ضلالت کنم؛ امّا نباید این کار را بکنم؛ خدا این زبان را به من داده تا با بیانی که دارم، مردم را به هدایت دعوت کنم و به آن‌ها بگویم خدا چنین راهی را برای من و شما ترسیم کرده است، و ما باید در زندگی از اوّل بلوغ تا آخر عمر، در آن راه باشیم و اعمالی را که خدای متعال دستور داده انجام دهیم.»

اگر حرف‌هایی بزنیم که مردم گمراه شوند، هم به زبان، هم به مردم و هم به خودمان خیانت کرده‌ایم؛ چون وقتی خدا می‌گوید: «جایز نیست فلان حرف را بگویی»، من با گفتن کلمه ضلالت و گمراهی، به خودم هم خیانت کرده و مرتکب جرمی سنگین شده‌ام. لذا فردا باید در محضر پروردگار متعال جوابگو باشم. پس باید از پروردگار متعال بخواهیم که خدا به ما توفیق دهد هر وقت خواستیم حرف بزنیم، حرفی بزنیم که مستمع، هدایت شود نه گمراه. به گناه دعوت نکنیم؛ به اختلاف دعوت نکنیم؛ به ظلم دعوت نکنیم. به مرور زمان مردم را به کاری که خدا تحریم کرده، دعوت نکنیم. لذا فرمودند: «أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى»؛ خدایا من با نعمت زبان در راه هدایت انسان‌ها در مسیر بندگی تو باشم.

۲٫ درخواست باور تقوا

امام سجّاد علیه السلام همچنین این‌گونه دعا کرده‌اند: «وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى‏»؛ اگر من بخواهم زبانم را کنترل کنم و به هدایت و خیر مردم حرف بزنم، باید قبل از زبان، به دلم تقوا الهام شده باشد تا گناه نکنم. وقتی گناه نکردم، آن وقت می‌توانم مردم را به هدایت دعوت کنم و الّا به گناه دعوت می‌کنم، چون خودم گناهکارم. لذا فرمودند: «وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى‏»؛ یعنی مسأله‌ی تقوا را به دل من وارد کن تا قلباً باور کنم؛ و الّا کیست که آیات تقوا را در قرآن نخوانده باشد؟ این آیات به گوش همه رسیده است، امّا هنوز به دل وارد نشده و لذا قبول ندارند.

بعضی بسیار قرآن می‌خوانند ولی معصیت هم می‌کنند. امام علیه السلام می‌فرماید: «خدایا! کاری کن که تقوا و لزوم پیاده کردن تقوا در من، به دلم الهام شود تا قلبم باور کند که من عبد و بنده تو هستم و باید مطیع فرمان تو باشم. اوّل به من الهام کن؛ بعد زبانم، چشمم، دست و پایم همه طبق دستور خدا به کار می‌افتند؛ چون همه‌ی این‌ها اسیر تقوا می‌شوند.»

امّا اگر تقوا نباشد، تمام اعضا و جوارح درا ختیار نفس امّاره به سوء قرار می‌گیرد و چیزی جز معصیت از او صادر نمی‌شود. لذا امام علیه السلام فرمودند: «اگر من بخواهم با زبانم مردم را هدایت کنم و کسی را گمراه نکرده باشم و به گناه دعوت نکرده باشم، قبل از آن باید تقوا را به من الهام کنی تا باور کنم که در طول زندگی، تقوا واجب عینی است.» آن وقت حرف که می‌زنم، همه‌ی حرف‌هایم حساب‌شده و طبق برنامه‌ای که خدا دستور داده می‌شود و موجب هدایت مردم به طرف عبودیت و بندگی خدا می‌شود.

۳٫ درخواست توفیق هدایت

امام علیه السلام در ادامه فرمودند: «وَ وَفِّقْنِی لِلَّتِی هِیَ أَزْکَى‏»؛ یعنی مرا به راهی توفیق ده که در نظر تو پاکیزه‌ترین راه است تا وارد آن شوم. سؤال این است که آن راه کدام است؟ خدا در قرآن فرموده: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ‏».[۹] حال که خدا ما را برای بندگی خلق کرده است، راه زندگی ما خطّ بندگی است. پس خدایا! به ما توفیق بده بندگی کنیم.

خدا در قرآن فرمود: «إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ‏»؛[۱۰] این قرآن مردم را به طریقه‌ای که سرِپاترین طریقه‌ها است، دعوت می‌کند. همه‌ی طریق‌ها می‌خوابند؛ از بین می‌روند، باطلند. امّا این طریق، باطل نمی‌شود؛ چرا؟ چون این طریق، طریق عبادت، عبودیت و بندگی در برابر فرمان خدا است. خدا برای همیشه خدا است و من هم برای همیشه عبد و بنده خدا هستم. این نسبت هیچ وقت تغییرپذیر نیست؛ نه خدا دست از خدایی بر می‌دارد و نه من می‌توانم ادّعا کنم که مخلوق و مملوک و بنده تکوینی خدا نیستم. این داستان همیشه ثابت است. اگر چه همه‌ی مادیات متغیّر هستند، امّا این دو ثابت هستند؛ من در برابر خدا عبد و بنده هستم و او هم در مقابل، معبود من است. لذا خدا در اسلام، اوّل گفت: «لا اله الّا الله»؛ یعنی معبودی جز الله وجود ندارد. او معبود است و من عبد. لذا امام علیه السلام می‌فرماید: بگو خدایا! توفیق بده وارد راهی شوم که پاکیزه‌ترین راه در نظر خدا است. بهترین و مفید‌ترین راه که هم سعادت دنیا و هم سعادت بعد از مردن را تضمین می‌کند، طریقه عبودیت و بندگی در برابر خدا است.

۴٫ درخواست اعمال خداپسند

امام سجّاد صلوات الله و سلامه علیه در ادامه فرمودند: «وَ اسْتَعْمِلْنِی بِمَا هُوَ أَرْضَى‏».

خدا به من چشم، گوش، زبان، دست و پا داده است. از این اعضا کارهایی بر می‌آید. من با این اعضا اعمالم را انجام می‌دهم. آدمی که دزدی می‌کند، با همین دست و پا انجام می‌دهد. آدمی که ظلم می‌کند، با همین اعضا ظلم می‌کند. لذا امام علیه السلام می‌فرماید: خدایا! توفیق بده این اعضا و جوارح را به کاری بگمارم که مورد پسند تو باشد. با دست هر کاری می‌شود کرد؛ امّا توفیق بده با آن کاری کنم که تو گفته‌ای و تو می‌پسندی. با پا همه جا می‌شود رفت؛ امّا توفیق بده راهی را بروم که تو دستور داده‌ای و می‌پسندی. با زبان هر حرفی را می‌شود زد؛ امّا توفیق بده حرفی بزنم که تو می‌پسندی و تو دستور داد‌ه‌ای. با گوش می‌توانم به هر شنیدنی گوش دهم؛ امّا توفیق بده به چیزهایی گوش دهم که مورد رضایت تو است، نه مورد خشم و غضب تو. سایر اعضا و جوارح نیز همین‌طور.

۵٫ درخواست بهترین راه

امام سجّاد صل الله و علیع و آله در ادامه فرمودند: «اللَّهُمَّ اسْلُکْ بِیَ الطَّرِیقَهَ الْمُثْلَى‏».

«مُثلَی»؛ یعنی فُضلی؛ با‌فضیلت‌تر. امام علیه السلام می‌فرماید: خدایا! مرا وارد آنراهی کن که به نظر تو بهترین راه است. در دنیا راه زیاد است. انسان‌ها هر کدام از خواب بلند شده و راهی درست کرده‌اند. تنها یکی از این راه‌ها مورد پسند خدا است و آن خطّ بندگی در برابر فرمان خدا است. این راه، هم شأن دنیایی انسان‌ها را اصلاح می‌کند، هم شعور باطنی آن‌ها را، و هم موجب سعادت فردای زندگی‌شان می‌شود. راه‌های دیگر باطل است. پرچم آن راه‌ها همیشه خوابیده است. از نظر عقل و منطق و از نظر باطن و حقیقت، همه‌ی آن‌ها خواب هستند، امّا این راه، بلند و سرِ پا است.

۶٫ درخواست مداومت بر دینداری

امام سجّاد صل الله و علیع و آله در ادامه فرمودند: «وَ اجْعَلْنِی عَلَى مِلَّتِکَ أَمُوتُ وَ أَحْیَا»؛ خدایا! کاری کن من از اوّل بلوغ تا آخر عمر در سایه دین زندگی کنم،‌ فرمان دین هر چه باشد همان کار را انجام دهم. بعضی‌ها از اوّل بلوغ تا آخر عمر زیر سایه این دین زندگی می‌کنند و می‌میرند، و بعضی‌ها وسط راه بر می‌گردند. خیلی‌ها هستند که دیروز برگشته‌اند؛ خیلی‌ها هم هستند که امروز از وسط راه برگشته‌اند؛ قبلاً اسلام داشتند، امّا حالا مرتد شده‌اند و می‌گویند: نه!

Khoshvaght-Thaqalain (14)

امام علیه السلام می‌فرماید: دعا کنید و هر آنچه را از خدا خواستید در عمل ادامه بدهید. تا آخرین لحظه در برابر فرمان خدا تسلیم باشید؛ یعنی مسلمان باشید و وسط راه بر نگردید. (حسینیه زینبیه ۱۷/ ۱۰ /۸۳)

د- کلماتی از صادقین علیه السلام

حال ببینیم در کتاب شریف کافی، نظر امام صادق و امام باقر صل الله و علیع و آله درباره تقوا و اطاعت فرمان خدا که کلید ورود به صراط مستقیم است، چه بوده است؟ طبیعی است که نظر پیغمبر اکرم صل الله و علیع و آله و امیر مؤمنان علیه السلام و همه‌ی حضرات معصومین علیه السلام، همان نظر خدا است. آن‌ها بر خلاف نظر خدا حرف نمی‌زنند. این ما هستیم که گاهی بر خلاف حرف می‌زنیم. امّا آن‌ها راجع به تقوا بر خلاف فرمان خدا چیزی نمی‌گویند. این عیب ما است و الّا حضرات علیه السلام همه‌شان بنده‌ی صد درصد خاصل خدا هستند و هر چه خدا بگوید، آن‌ها هم می‌گویند؛ تا جایی که اعلام عمومی کرده‌اند که: «اگر کسی از ما چیزی بر خلاف آیات قرآن نقل کرد، ما نگفته‌ایم.[۱۱] پس آن را قبول نکنید.» تا این حد، نظر و حرف آن‌ها منطبق با نظر و حرف خدای متعال است. (مدرسه حضرت صاحب الأمر عج ۲۳/ ۰۷ /۸۳)

اکنون چند حدیث از امام صادق و امام باقر صل الله و علیع و آله نقل می‌کنیم که حجّت بر ما تمام شود؛ نظر خدا، نظر پیغمبر اکرم صل الله و علیع و آله، نظر حضرات معصومین علیه السلام درباره‌ی تقوا و اطاعت فرمان خدا را شنیده باشیم و دیگر هیچ عذری در ترک بندگی و اطاعت فرمان خدا نداشته باشیم و به اندازه‌ای که آن‌ها برای تقوا و عبودیت در برابر پروردگار متعال ارزش قائلند، ما هم همان مقدار ارزش قائل باشیم؛ نه کمتر. اختلاف نظرما با خدا یعنی این‌که ما خرابیم. خدا که مشکلی ندارد؛ اگر ما نظرمان با خدا اختلاف پیدا کرد، گناه گردن ما است نه خدای متعال.

یکی از ابوابی که مرحوم کلینی (ره) در کتاب شریف «کافی» باز کرده است، «بابُ الطّاعَهِ و التَّقوی» است؛ یعنی اطاعت فرمان خدا و به کار بستن تقوا. در آن‌جا آمده: «عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: لَا تَذْهَبْ بِکُمُ الْمَذَاهِبُ فَوَ اللَّهِ مَا شِیعَتُنَا إِلَّا مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ»؛[۱۲] امام باقر (س) فرمودند: این طرف و آن طرف نروید؛ شیعیان ما کسانی هستند که مطیع فرمان خدا هستند. هر کس به حرف خدا گوش دهد، ‌شیعه‌ی ما است و هر کس به حرف خدا گوش ندهد، شیعه نیست و کمال تشیع را ندارد.» در این حدیث می‌بینیم که حقّانیت راه و مذهب را منوط به اطاعت فرمان خدا کرده است.

در حدیثی دیگر از امام باقر (س) نقل کرده که فرمودند: «قَالَ قَالَ لِی یَا جَابِرُ أَ یَکْتَفِی مَنِ انْتَحَلَ التَّشَیُّعَ أَنْ یَقُولَ بِحُبِّنَا أَهْلَ الْبَیْتِ»؛[۱۳] آیا این‌که کسی به خودش نسبت تشیع می‌دهد و می‌گوید من شیعه‌ام و اهل بیت علیه السلام را دوست دارم، کافی است؟ «فَوَ اللَّهِ مَا شِیعَتُنَا إِلَّا مَنِ اتَّقَى اللَّهَ وَ أَطَاعَهُ وَ مَا کَانُوا یُعْرَفُونَ»: به خدا قسم شیعه‌ی ما کسانی هستند که در برابر فرمان خدا تقوا را مراعات کنند و از او اطاعت کنند؛ این شیعه‌ی ما است.

« حَسْبُ‏ الرَّجُلِ‏ أَنْ‏ یَقُولَ‏ أُحِبُ‏ عَلِیّاً وَ أَتَوَلَّاهُ ثُمَّ لَا یَکُونَ مَعَ ذَلِکَ فَعَّالًا»؛ آیا همین مقدار کافی است که کسی بگوید علی علیه السلام را دوست دارم امّا اعمال دینی و مذهبی‌اش را انجام ندهد؛ در این راه فعّال نباشد؛ تقوا را مراعات نکند و گناه را ترک نکند؟

«فَلَوْ قَالَ إِنِّی أُحِبُّ رَسُولَ اللَّهِ- فَرَسُولُ اللَّهِ صل الله و علیع و آله خَیْرٌ مِنْ عَلِیٍّ علیه السلام ثُمَّ لَا یَتَّبِعُ سِیرَتَهُ وَ لَا یَعْمَلُ بِسُنَّتِهِ مَا نَفَعَهُ حُبُّهُ إِیَّاهُ شَیْئاً فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْمَلُوا لِمَا عِنْدَ اللَّهِ لَیْسَ بَیْنَ اللَّهِ وَ بَیْنَ أَحَدٍ قَرَابَهٌ». طبق جمله آخر این حدیث، خدا با کسی قوم و خویش نیست و فقط و فقط عمل می‌خواهد.

«أَحَبُّ الْعِبَادِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَکْرَمُهُمْ عَلَیْهِ أَتْقَاهُمْ وَ أَعْمَلُهُمْ بِطَاعَتِهِ»؛ محبوب‌ترین انسان‌ها نزد خدا کسی است که بیشتر از دیگران به دستورات خدا عمل کند و بیشتر تقوا را مراعات می‌کند.

«یَا جَابِرُ وَ اللَّهِ مَا یُتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى إِلَّا بِالطَّاعَهِ»؛ هیچ کس به خدا و خشنودی خدا و رضایت پروردگار متعال نزدیک نمی‌شود الّا به وسیله‌ی اطاعت فرمان.

«وَ مَا مَعَنَا بَرَاءَهٌ مِن‏ النَّارِ وَ لَا عَلَى اللَّهِ لِأَحَدٍ مِنْ حُجَّهٍ مَنْ کَانَ لِلَّهِ مُطِیعاً فَهُوَ لَنَا وَلِیٌّ». فرموده‌اند: هر کس مطیع فرمان خدا است، او دوست ما است.

«وَ مَنْ کَانَ لِلَّهِ عَاصِیاً فَهُوَ لَنَا عَدُوٌّ»؛ هر کس در برابر فرمان خدا گناه و معصیت کند، دشمن ما است.

«وَ مَا تُنَالُ وَلَایَتُنَا إِلَّا بِالْعَمَلِ وَ الْوَرَعِ»؛ ولایت ما با تقوا و عمل به دستورات حاصل می‌شود؛ صرفاً زبانی نیست.

دیدید امام باقر صل الله و علیع و آله در این جملات چه گفتند؟

باز هم امام باقر صل الله و علیع و آله فرموده‌اند: «قَالَ کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام یَقُولُ لَا یَقِلُّ عَمَلٌ مَعَ تَقْوَى وَ کَیْفَ یَقِلُّ مَا یُتَقَبَّلُ»؛[۱۴]هیچ گاه عملی که کنارش تقوا است، کم نیست؛ چرا؟ چون خدا گفته: «تقوا را قبول می‌کنم.» اگر خدا عملی را قبول کند، کم و کوچک نیست. «لَا یَقِلُّ عَمَلٌ مَعَ تَقْوَى»؛ عملی که با تقوا است کم نیست. «وَ کَیْفَ یَقِلُّ مَا یُتَقَبَّلُ»؛ چطور می‌شود چیزی که مقبول درگاه خدا است، کم باشد؟! خدا فرموده است: «إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ».[۱۵]

در حدیث دیگر آمده: «کُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فَذَکَرْنَا الْأَعْمَالَ فَقُلْتُ أَنَا مَا أَضْعَفَ عَمَلِی فَقَالَ مَهْ اسْتَغْفِرِ اللَّهَ»؛[۱۶] راوی می‌گوید: نزد امام علیه السلام، صحبت از عمل شد. من گفتم عملم خیلی ضعیف و کم است. امام علیه السلام فرمودند: توبه کن.

«ثُمَّ قَالَ لِی إِنَّ قَلِیلَ الْعَمَلِ مَعَ التَّقْوَى خَیْرٌ مِنْ کَثِیرِ الْعَمَلِ بِلَا تَقْوَى»؛ سپس حضرت علیه السلام فرمودند: «عمل کم باتقوا خیلی بهتر از عمل زیاد بی‌تقوا است.»

تقوا پیوند است. اگر تقوا به درختِ عمل پیوند بخورد، میوه‌های خوب می‌دهد؛ امّا اگر تقوا نباشد درخت بی‌پیوند ثمر خوب نمی‌دهد.

در عبارت دیگر نقل شده: «… لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام مَا نَلْقَى مِنَ النَّاسِ فِیکَ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام وَ مَا الَّذِی تَلْقَى مِنَ النَّاسِ فِیَّ فَقَالَ لَا یَزَالُ یَکُونُ بَیْنَنَا وَ بَیْنَ الرَّجُلِ الْکَلَامُ فَیَقُولُ جَعْفَرِیٌّ خَبِیثٌ فَقَالَ یُعَیِّرُکُمُ النَّاسُ بِی فَقَالَ لَهُ أَبُو الصَّبَّاحِ نَعَمْ قَالَ فَقَالَ مَا أَقَلَّ وَ اللَّهِ مَنْ یَتَّبِعُ جَعْفَراً مِنْکُمْ»؛[۱۷] چقدر کم هستند کسانی که از شما شیعیان، مطیع فرمان امام صادق صل الله و علیع و آله هستند. کم هستند. شیعه‌ی زبانی زیاد است؛ امّا شیعه‌ی عملی کم است.

«إِنَّمَا أَصْحَابِی مَنِ اشْتَدَّ وَرَعُهُ وَ عَمِلَ لِخَالِقِهِ وَ رَجَا ثَوَابَهُ فَهَؤُلَاءِ أَصْحَابِی»؛ اصحاب من کسانی هستند که اجتناب از محرّمات‌شان شدید باشد.

امام باقر علیه السلام در حدیث دیگر فرمودند: «قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ابْنَ آدَمَ اجْتَنِبْ مَا حَرَّمْتُ عَلَیْکَ تَکُنْ مِنْ أَوْرَعِ النَّاسِ»؛[۱۸] کارهای حرام را ترک کن، از همه‌ی آدم‌ها باورع‌تر خواهی بود.

در عبارت دیگر نقل شده: «سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنِ الْوَرِعِ مِنَ النَّاسِ فَقَالَ: الَّذِی یَتَوَرَّعُ عَنْ مَحَارِمِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ».[۱۹] در آدم‌ها باورع کیست؟

«فَقَالَ الَّذِی یَتَوَرَّعُ عَنْ مَحَارِمِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»؛ آدمی که از کار حرام اجتناب می‌کند و خودش را کنار نگه می‌دارد.

در حدیث دیگر نقل شده: «کُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فَدَخَلَ عِیسَى بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْقُمِّیُّ فَرَحَّبَ بِهِ وَ قَرَّبَ مِنْ مَجْلِسِهِ»؛[۲۰] عیسی قمی که از دوستان اهل علم و یاران امام صادق علیه السلام بود، داخل شد و حضرت علیه السلام برایش جا باز کرد و او را نزدیک خودش نشاند. «ثُمَّ قَالَ یَا عِیسَى بْنَ عَبْدِ اللَّهِ لَیْسَ مِنَّا وَ لَا کَرَامَهَ مَنْ کَانَ فِی مِصْرٍ فِیهِ مِائَهُ أَلْفٍ أَوْ یَزِیدُونَ وَ کَانَ فِی ذَلِکَ الْمِصْرِ أَحَدٌ أَوْرَعَ مِنْهُ»؛ ای عیسی! از ما اهل بیت علیه السلام نیست کسی که در یک شهر یا روستایی زندگی کند و صدهزار یا بیشتر آدم آن‌جا باشد و این شیعه‌ی ما تقوایش از همه بیشتر نباشد.

در حدیث دیگر نقل شده: «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: مِنْ أَشَدِّ مَا فَرَضَ اللَّهُ عَلَى خَلْقِهِ ذِکْرُ اللَّهِ کَثِیراً»؛[۲۱] یکی از کارهای سخت که خدا واجب کرده است یاد زیاد خدا است. «ثُمَّ قَالَ لَا أَعْنِی سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ وَ إِنْ کَانَ مِنْهُ»؛ فرمودند: منظورم ذکر زبانی نیست اگر چه اذکار «سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ» جزء ذکر است؛ امّا منظور من این ذکر زبانی نیست. پس منظور چیست؟ فرمودند: منظورم این است: «وَ لَکِنْ ذِکْرَ اللَّهِ عِنْدَ مَا أَحَلَّ وَ حَرَّمَ»؛ هر وقت آدم خواست کاری انجام دهد، به یاد خدا بیفتد و ببیند اگر خدا این کار را حرام کرده، ترک کند؛ و اگر حلال کرده، انجام دهد. منظور از «ذکر کثیر» این است. این خیلی سخت است. «فَإِنْ کَانَ طَاعَهً عَمِلَ بِهَا وَ إِنْ کَانَ مَعْصِیَهً تَرَکَهَا»؛ اگر آن کار، اطاعت فرمان خدا است، به آن عمل کند و اگر معصیت است، ترک کند. این یاد خدا است؛ این مهم است؛ این ذکر عملی است.

در روایت دیگر نقل شده: «قَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیه السلام مَنْ عَمِلَ بِمَا افْتَرَضَ اللَّهُ عَلَیْهِ فَهُوَ مِنْ خَیْرِ النَّاسِ»؛[۲۲] کسی که واجباتش را انجام دهد از همه‌ی آدم‌ها بهتر است.

در حدیث دیگر نقل شده: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صل الله و علیع و آله اعْمَلْ بِفَرَائِضِ اللَّهِ تَکُنْ أَتْقَى النَّاسِ»؛[۲۳] هر کاری را که خدا واجب کرده است انجام بده،‌از همه‌ی آدم‌ها باتقواتر خواهی بود.

در روایت دیگر نقل شده: «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى مَا تَحَبَّبَ إِلَیَّ عَبْدِی بِأَحَبَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَیْهِ»؛[۲۴]بنده‌ی من به اندازه‌ی انجام آنچه که بر او واجب کرده‌ام با چیز دیگری پیش من کسب محبّت نمی‌کند؛ یعنی کسی که واجبات مرا انجام دهد محبوب‌ترین من است.

در روایت دیگر آمده: درباره‌ی کلمه‌ی «عشق» از امام صادق صل الله و علیع و آله سؤال کرده‌اند. حضرات معصومین علیه السلام کلمه «عشق» را کم استعمال کرده‌اند و عمداً هم این کار را کرده‌اند. خدای متعال هم این کلمه را در قرآن استعمال نکرده است؛ چون نوعاً عشق در میان عموم مردم معنایی دارد که همان عشق حیوانی است؛ لذا خدا از کلماتی مثل «محبّت» استفاده می‌کند.

یکی از مواردی که کلمه عشق استعمال شده، همین‌جا است. در یک روایت وارد شده که از عشق پرسیده‌اند و امام صادق علیه السلام تفسیر خیلی خوبی از عشق کرده‌اند. ایشان به جای آن معانی، عشق را در عبادت و اطاعت خدا انداخته و استعمال کرده‌اند. از ایشان پرسیده‌اند: «عشق چیست؟» جواب دادند: «قُلُوبٌ خَلَتْ مِنْ ذِکْرِ اللَّهِ فَأَذَاقَهَا اللَّهُ حُبَّ غَیْرِهِ»؛[۲۵] دل‌هایی که از یاد خدا غافل شد و خدا محبّت غیر خودش را در آن دل‌ها گذاشت؛ پس عاشق این و آن شدند. عشق معنایش این است.

در این روایت کلمه‌ی «عشق» استعمال شده، ولی امام صادق علیه السلام جای آن را این‌گونه معین کرده‌اند: «قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صل الله و علیع و آله أَفْضَلُ النَّاسِ مَنْ عَشِقَ الْعِبَادَهَ فَعَانَقَهَا وَ أَحَبَّهَا بِقَلْبِهِ وَ بَاشَرَهَا بِجَسَدِهِ وَ تَفَرَّغَ لَهَا»؛[۲۶] بالاترین انسان‌ها کسی است که عاشق بندگی خدا باشد؛ دست به گریبان او باشد؛ قلباً او را دوست داشته باشد؛ با بدن هم عمل عبادی انجام دهد؛ یعنی نماز بخواند، روزه بگیرد و اوقاتش را برای انجام عبادت خالی کند. در عبارت «أَفْضَلُ النَّاسِ مَنْ عَشِقَ الْعِبَادَهَ»، کلمه «عشق» یعنی محبّت زیاد. اگر عشق به سمت اطاعت فرمان خدا برود، طوری نیست؛ امّا اگر روی مسایل مادی برود، خیلی خطرناک است.

همچنین از امام سجّاد علیه السلام روایت شده: «عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیه السلام قَالَ: مَنْ عَمِلَ بِمَا افْتَرَضَ اللَّهُ عَلَیْهِ فَهُوَ مِنْ أَعْبَدِ النَّاسِ»؛[۲۷] هر کسی واجباتش را انجام دهد، از همه‌ی انسان‌ها عبادتش بیشتر است.

منظور از نقل این احادیث این بود که ببینیم امام صادق علیه السلام، امام باقر علیه السلام یا رسول گرامی اسلام صل الله و علیع و آله درباره تقوا و اطاعت فرمان چه بیاناتی داشتند. آن‌ها هم دقیقاً در سایه‌ی آیات کریمه‌ی قرآن حرکت کرده‌اند و ما را به انجام واجب و ترک حرام دعوت کرده‌اند. این احادیث به این منظور گفته شده که اهمّیّت تقوا و اطاعت فرمان خدا و بندگی در برابر او چقدر مهم است. منتها ما در این‌که این حرف‌ها را در جای خودش بنشانیم کمی کوتاهی کرده‌ایم و مقامش را کمی پایین‌تر گرفته‌ایم؛ به کتاب و علم بیشتر اهمّیّت داده‌ایم؛ لذا این جلو می‌افتد امّا عمل عقب می‌ماند و در اثر همین عقب ماندن عمل، مصیبت‌های زیادی در جامعه‌ی مسلمان‌ها پیدا می‌شود. (مدرسه حضرت صاحب الأمر عج ۲۳/ ۰۷ /۸۳)

منبع: کتاب طریق بندگی، صفحات ۶۹  الی  ۸۱

 


[۱]. إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) خَطَبَنَا ذَاتَ یَوْمٍ فَقَالَ أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّهُ قَدْ أَقْبَلَ إِلَیْکُمْ شَهْرُ اللَّهِ بِالْبَرَکَهِ وَ الرَّحْمَهِ وَ الْمَغْفِرَهِ شَهْرٌ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ أَفْضَلُ الشُّهُورِ وَ أَیَّامُهُ أَفْضَلُ الْأَیَّامِ وَ لَیَالِیهِ أَفْضَلُ اللَّیَالِی وَ سَاعَاتُهُ أَفْضَلُ السَّاعَاتِ وَ هُوَ شَهْرٌ دُعِیتُمْ فِیهِ إِلَى ضِیَافَهِ اللَّه‏… قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع فَقُمْتُ فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ (ص) مَا أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ فِی هَذَا الشَّهْرِ فَقَالَ یَا أَبَا الْحَسَنِ أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ فِی هَذَا الشَّهْرِ الْوَرَعُ عَنْ مَحَارِمِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ. (عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج‏۱ ، ص ۲۹۵)

[۲]. نهج البلاغه، خطبه ۱۳۰، ص ۱۵۲

[۳]. نهج البلاغه، خطبه ۱۸۹، ص ۲۳۳

[۴]. نهج البلاغه، خطبه ۱۸۲، ص ۲۲۲

[۵]. حج، ۳۷

[۶]. حج، ۳۷

[۷]. نهج البلاغه، خطبه ۱۵۳، ص ۱۷۶

[۸]. صحیفه سجّادیه، دعای ۲۰

[۹]. ذاریات، ۵۶

[۱۰]. إسراء، ۹

[۱۱]. عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: خَطَبَ النَّبِیُّ (ص) بِمِنًى فَقَالَ أَیُّهَا النَّاسُ مَا جَاءَکُمْ عَنِّی یُوَافِقُ کِتَابَ اللَّهِ فَأَنَا قُلْتُهُ وَ مَا جَاءَکُمْ یُخَالِفُ کِتَابَ اللَّهِ فَلَمْ أَقُلْهُ. (کافی، ج ۱، ص ۶۹)

[۱۲]. کافی، ج ۲، ص ۷۳

[۱۳]. کافی ج ۲، ص ۷۴

[۱۴]. کافی، ج ۲، ص ۷۵

[۱۵]. مائده، ۲۷

[۱۶]. کافی، ج ۲، ص ۷۶

[۱۷]. کافی ج ۲، ص ۷۷

[۱۸]. کافی، ج ۲، ص ۷۷

[۱۹]. کافی، ج ۲، ص ۷۷

[۲۰]. کافی، ج ۲، ص ۷۸

[۲۱]. کافی، ج ۲، ص ۸۰

[۲۲]-. کافی، ج ۲، ص ۸۱

[۲۳]. کافی، ج ۲، ص ۸۲

[۲۴]. کافی، ج ۲، ص ۸۲

[۲۵]. علل الشرائع، ج ۱، ص ۱۴۰

[۲۶]. کافی، ج ۲، ص ۸۳

[۲۷]. کافی، ج ۲، ص ۸۴