معنی تقوا
قبلاً گفته شد که راه زندگی اسلامی، عبارت است از صراط مستقیم، و ورود به صراط مستقیم با اطاعت فرمان خدا مقدور شده است؛ به عبارت دیگر کلید ورود به صراط مستقیم، اطاعت فرمان خدا است. اطاعت فرمان خدا یعنی تقوا. تقوا یعنی هنگامی که فرمان خدا به انسان میرسد، انسان خودش را از مخالفت فرمان او حفظ کند و نگه دارد. تقوا از مادّهی «وِقایه» است.[۱] تقوا یعنی اگر خدا گفته است: «کاری را انجام دهید»، انجام دهیم و آن را ترک نکنیم؛ و اگر هم گفته است: «کاری را ترک کنید»، آن را انجام ندهیم. اینگونه خودمان را از مخالفت فرمان خدا حفظ کردهایم. پس تقوا یعنی خودمان را از مخالفت فرمان خدا حفظ کنیم. بنابراین کلید ورود به صراط مستقیم، کلمه تقوا است. (مدرسه حضرت صاحب الأمر عج ۹/ ۰۷ /۸۳)
تقوا در شرایع آسمانی
خدا از همان اوّلین شریعت، دعوت به تقوا کرده است. امیر المؤمنین علیه السلام در نهج البلاغه فرمودند: «اوّلین شریعتی که خدا نازل کرد، به مردم دستور داد که تقوا را مراعات کنید»؛[۲] یعنی به حرف خدا گوش دهید؛ وقتی خدا با شما حرف میزند و میگوید: «دروغ نگو و ظلم نکن»، نکنید. امّا مع الأسف خیلیها مخالت کرده و گوش نمیدهند. خدای متعال هم در قرآن کریم انواع و اقسام آیات تقوا را برایمان نازل کرده است. گاهی در برابر تقوا وعده منافع مادی و گاهی وعده منافع معنوی داده است.
خدا اوّل اعلام کرده: «فکر نکنید ما فقط در قرآن اسلامی به شما توصیه میکنیم که تقوا را مراعات کنید؛ بلکه از اوّلین شریعتی که کتاب به آنها دادیم تا به شما برسد، اعلام کردیم و احکام و حرفهایمان را زدیم و گفتیم به حرفهای ما باید گوش بدهید» و این یعنی تقوا. خدا فرمود: «وَ لَقَدْ وَصَّیْنَا الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ إِیَّاکُمْ أَنِ اتَّقُوا اللَّهَ»؛[۳]ما به کسانی که قبل از شما به آنها کتاب دادیم یعنی یهودیها، مسیحیها و همچنین به شما مسلمانها که قرآن دادیم، توصیه و سفارش کردیم که «اتَّقُوا اللَّهَ»؛ به حرف خدا گوش دهید و با فرمان او مخالفت نکنید و این فرمانِ عمومی است.
خدا در آیهای دیگر خطاب به مسلمانها فرمود: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ»؛[۴] (مسجد اعظم ۱۹/ ۱۲ /۸۹) ای کسانی که خدا را قبول و باور کردهاید و به او ایمان آوردهاید، باید به حرف خدا گوش دهید. اگر شما باور دارید که خدا هست و او خدای همه و آفریدگار همه است؛ هستی ما از او است؛ همه چیز من از او است؛ پس او حق دارد که فرمان بدهد؛ چون مالک من است. برای من هم واجب و لازم است که مطیع فرمانش باشم. حال که خدا را قبول کردی، پس «اتَّقُوا اللَّهَ»؛ به حرفش گوش بده. یعنی اگر میگوید: «این کار را بکن و آن کار را نکن»، باید بگویی: «چشم!» خداوند اینجا دستور صریح به تقوا داده است.
در آیهی «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ»، عبارت «اتَّقُوا اللَّهَ» صیغه امر است؛ فرمان مُلوکانه است. این یعنی وقتی واجب و حرامی رسید، واجب را باید انجام دهیم و حرام را ترک کنیم. خدا آفریدگار انسان است. به انسان شکم داده؛ شهوت داده و خیلی از غرایز را به انسان داده است؛ چون زندگی و ادامهی زندگی انسانی نیازمند به آنها است. امّا اینها، انسان را به خلاف تقوا دعوت میکنند.
آن مقداری از غرایز را که پروردگار متعال با آن موافقت کرده، باید اشباع شوند. این مقدار، حرام نیست؛ بلکه واجب هم هست. امّا از این بیشتر که نفوس امّاره میخواهند، حرام است. ازدواج برای کسانی که اگر ازدواج نکنند به گناه میافتند، هم واجب است و هم عبادت. امام صادق (ص) فرمودند: «اگر کسی ازدواج حلال و مشروع کرد، عبادت کرده است و پروردگار متعال به او ثواب میدهد.» بعضیها به امام معصوم (ع) عرض کردند: «آقا! انسان با ازدواج، لذّت میبرد؛ آیا خدا به او ثواب هم میدهد؟» امام فرمودند: «بله، ثواب میدهد. آیا اگر او زنا میکرد، گناه نبود و خدا عقابش نمیکرد؟ پس حالا که او به حرف خدا گوش داده و ازدواج کرده، خدا به او ثواب هم میدهد.» بنابراین این مقدار از ارضاء و اشباع غریزه، جزء واجبات است. همچنین اصل خوردن به اندازه ادامهی وجود و سلامتی، جزء واجبات است. همهی اینها در حد واجب ، نیاز انسانی است؛ امّا نفس امّاره نمیخواهد به این اکتفا کند؛ بلکه میخواهد آزاد باشد و چشمش را روی هم بگذارد و هر طور که میخواهد استفاده کند، که این ممنوع است. (مدرسه شهیدین)
در قرآن کریم آمده است: «ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدىً لِلْمُتَّقِینَ»؛[۵]یعنی این کتاب بزرگ آسمانی که از مقام شامخ و منیع نازل شده و در دسترس انسانها قرار گرفته، هدایتگر انسانهای باتقوا است. چنین جملهای در قرآن کریم هست که هدایت، مخصوص انسانهای باتقوا است. در قرآن فرمود: «هُدىً لِلنَّاسِ»؛[۶] یعنی قرآن کریم هدایتگر همهی انسانها است. کافر، مؤمن، ستارهپرست، خورشیدپرست، معتقد به خدا، منکر خدا و در یک کلام، هر کسی که انسان است، قرآن کریم دنبالش راه میافتد و میگوید: «تو چون خلقتت خلقت انسان است، باید مسیرت در زندگی اینگونه باشد.»
بنابراین اوّل همهی انسانها را دعوت میکند و میگوید: «هُدىً لِلنَّاسِ»، و در مرحلهی بعد باز هم آنها مورد دعوت قرار میگیرند؛ خدا رهایشان نمیکند؛ چون هدایت با اعمال تحقّق پیدا میکند و تنها صرف قبول خدا کافی نیست[۷] و انسان هدایت نمیشود. خدا کسانی را که تازه مسلمان میشود و هنوز اهل عمل نیستند، دوباره دعوت میکند؛ آن هم دعوت به عمل.
کسانی که خدا را قبول دارند، دو دسته میشوند: عدّهای به فرمان خدا عمل میکنند، و عدّهای عمل نمیکنند. کسانی که عمل میکنند، جزء متّقین میشوند و از هدایت بهرهمند میشوند و تمام آثار تقوا و هدایت، نصیب آنها میشود چون که دعوت خد را در عمل کردن به دستور العملها پذیرفتهاند. پس اینکه قرآن کریم فرمود: «هُدىً لِلْمُتَّقِینَ»، یعنی هدایت مخصوص کسانی است که تقوا را مراعات کردهاند و با فرمان خدا مخالفت نکردهاند، اینها هدایت میشوند. بنابراین متّقین به کسانی میگویند که اضافه بر باور کردن اصول اسلام، به دستورات زندگی اسلام هم عمل کرده باشند. به اینها متّقین میگویند و اینها حتماً هدایت شدهاند؛ یعنی وارد راهی شدهاند که پروردگار متعال برای زندگی انسان مشخّص کرده است. (رسم تقویپیشگان)
دیدگاه پروردگار متعال نسبت به تقوا این است. نظر و عقیده ما هم نسبت به تقوا باید اینچنین باشد. اگر بخواهیم تقوا را یک امر جانبی به حساب آوریم، باید منتظر بدبختی، مصیبت و گرفتاری باشیم؛ چون اگر انسان از تقوا کنار کشید، به کارخانهی مولّد بدبختی و مصیبت تبدیل میشود. هم دروغ میگوید؛ هم غیبت میکند؛ هم به باطل کمک میکند؛ هم حق را تضعیف میکند؛ خلاصه هر کاری بتواند، انجام میدهد.
وقتی تقوا بر انسان حاکم نشد، انسان چه میشود؟ انسانی که بر او نفس امّاره حاکم است، شیاطین بیرونی هم وسوسهاش میکنند و او را به کارهای بد دعوت میکنند. کار بد، هم خود انسان را بیچاره میکند و هم دودی است که در جامعه به چشم دیگران میرود. بنابراین این آیات کافی است که نظرمان را نسبت به تقوا و لزوم مراعات آن در زندگی عوش کنیم و با پروردگار متعال اختلاف نظر نداشته باشیم. او نظرش هر چه هست، نظر ما هم باید همان باشد. (مدرسه شهیدین)
وجوب تقوا برای همه
شما هر کس که هستی و هر شغلی که داری، فرقی نمیکند. تقوا برای همه لازم است. خدا چمدان تقوا را از همه میخواهد. اگر پزشک هستی، باید تقوا داشته باشی. اگر مهندسی هستی، باید تقوا داشته باشی. اگر طلبه هستی، باید تقوا داشته باشی. اگر مرجع تقلید هستی، باید تقوا داشته باشی. اگر مرجع تقلید هم پایش را کج گذاشت و تقوا را از دست داد، خدا بدش میآید و به مقلّدان او گفته است: «دیگر حق ندارید از او تقلید کنید.» چون یکی از پایههای عمدهی تقلید از بین رفته است. آن پایه چیست؟ آن پایه، عدالت است.
خدا تقوا را در تمام شئون بالا و عالیهی اسلام شرط کرده است. امام باید معصوم باشد. جانشین او هم باید عدالت داشته باشد. امام جمعه باید عادل باشد. امام جماعت باید عادل باشد. عدالت در همهی اینها شرط است و این به خاطر آن است که همه حواسشان جمع باشد که به طرف عدالت بروند؛ یعنی تقوا را مراعات کنند. امّا اگر فردی بگوید: «من مرجع تقلید هستم و لازم نیست تقوا را مراعات کنم»، صحیح نیست و از این حرف، مشکلاتی پیش میآید. لذا خدا گفته است آنها هم باید باتقوا باشند؛ چون امر و نهیشان نافذ است؛ پس ممکن است چپ و راست بگویند و مردم را به زحمت بیندازند؛ بنابراین باید از طریق تقوا خارج نشوند. وقتی طبق دستور خدا حرف بزنند، مشکل حل است.
بنابراین اگر ما بخواهیم محبوب خدا شویم، اوّل باید تقوا را مراعات کنیم. تقوا دستورات لازم را داده و همهی شئون زندگی را اصلاح میکند. حتّی نمیگذارد یک جا تاریک و بد باشد؛ چون اگر دستورات خدا پیاده شود، همهی نواحی را روشن میکند.
همه باید تقوا داشته باشیم. نجّار همراه با تقوا دنبال نجاریاش برود. طلبه باید دنبال درس خواندن برود، و بداند خدا درس خواندن بدون تقوا را دوست ندارد؛ برکت هم ندارد و انسان به جایی نمیرسد. غایت درس خواندن باید تقوا باشد تا به دین خدا و مسلمانها خدمت کنیم. نتیجه علم این است؛ وگرنه اگر بخواهیم فقط به خودمان خدمت کنیم، از جادهی تقوا خارج شدهایم و آن وقت مشکلات پیش میآید. امیدواریم خدای متعال توفیق تقوا در هر حالی به همهی ما کرامت کند و اگر هم خدای نکرده تقوای ما ناقص است و اوضاعمان خراب است، زود به سوی خدا برگردیم تا شرایط تقوا را در دست بگیریم؛ إنشاءالله. (مدرسه حضرت صاحب الأمر عج ۲۲/ ۱۰ /۹۰)
تقوا، منشأ مقامات
آیهی شریفه «وَ لِکُلٍّ دَرَجاتٌ مِمَّا عَمِلُوا»[۸] از یک واقعیت پرده بر میدارد، و آن این است که منشأ مقامات و درجات انسانها در فضایل و کمالات، اعمال انسان است. مردم هر کاری انجام میدهند، مقامات و درجاتشان از آن کار مشخّص میشود. اگر کار بد انجام دهند، مقامات منفی و پست پیدا میکنند و اگر طبق دستور خدا کار خوب انجام دهند، مقامات و درجات بالاتر پیدا میکنند.
انسان در طول زندگی آزادانهاش هر کاری بخواهد میکند. او متوجّه نیست که همین کاری که انجام میدهد، پایه مقامات و درجات او را تشکیل میدهد. وقتی انسان میمیرد، مشخّص میشود که این کارهایی که در طول عمر کرده، به او چه مقامی در ایمان یا شرک داده است؛ بنابراین اعمالی که انسان انجام میدهد، اگر بخواهد نتیجه و درجهای به بار آورد، باید کاملاً دقّت کند که منفی است یا مثبت. اگر منفی است، عاقل نباید به ضرر خودش کاری کند.
سرسلسله متّقین
سرسلسلهی اهل حضرات معصومین (ع) هستند. خدا نسبت به آنها زیاد اظهار علاقه و محبّت میکند و این به خاطر چمدان عصمتشان است. آنها ذرهای با فرمان خدا مخالفت نمیکنند؛ حتّی جایی که خطر جانی داشته باشد، میروند و این بسیار ارزشمند است. ولی بعضی سعی میکنند به خطر نزدیک نشوند؛ و لو فرمان خدا باشد فرار میکنند. آنها جایی که منفعت داشته باشد هستند؛ امّا آنجا که احساس میکنند ضرر مادی و مالی دارد، فرار میکنند. این نوع عمل، ارزشی ندارد و لذا خدا برای چنین کسانی اهمیتی قائل نشده است؛ ولی برای حضرات معصومین (ع) بسیار ارزش قائل شده است. اگر منابع اسلامی را مرور کنید، میفهمید خدا در کجا به فکر و یاد معصومین (ع) بوده، از آنها تجلیل کرده، آنها را تعظیم کرده و به مردم گفته: «اینها را دوست داشته باشید و به حرفشان گوش دهید.»
همهی این تعریف و تمجیدها به خاطر این است که آنها از همهی بندههای خدا بندهتر بودند. بعضیها به پیغمبر اکرم (ص) پیشنهاد کردند که: «محل نشستن شما کمی ساده است و مناسب با پیغمبری نیست؛ مثلاً باید یک پله بالاتر بنشینید.» ایشان فرمود: «من اعبد از همهی شما هستم. شما بدنه هستید ولی من بندهتر هستم؛ لذا باید همینجا بنشینم.»[۹] آن مقام نباید انسان را بزرگ کند. مقام باید بندگی را بیشتر کند. اگر پیغمبری، باش! اگر امامی، باش! خدا امام را دوست دارد چون از همه بندهتر است.[۱۰] بنابراین امام جلو افتاده که ما را هم بندهتر کند. (مدرسه حضرت صاحب الأمر عج ۲۲/ ۱۰ /۹۰)
فرق طلّاب و انبیا (ع)
فرق طلّاب با انبیا (ع) این است که آنها بیسیم داشتند و دستورات را مستقیماً از خدا میگرفتند؛ ولی ما نمیتوانیم مستقیم بگیریم؛ پس باید از آنها که مستقیم گرفتهاند، استفاده کنیم و به دیگران منتقل کنیم؛ لذا ما از کتاب و عترت (ع) استفاده میکنیم و به دیگران منتقل میکنیم. کتاب و عترت (ع) را ما نگرفتهایم؛ کتاب را پیغمبر اکرم (ص) گرفته است و عترت (ع) هم در ادامه حرفهای دیگری را زدهاند. شغل ما طلّاب، تابع شغل انبیا است. انبیا (ع) تسلیم محض بودند. ما باید حدّاقل، عدالت را داشته باشیم. (مدرسه حضرت صاحب الأمر عج ۲۹/ ۰۷ /۸۹)
گفتهاند در ما طلبهها عدالت شرط است نه عصمت. ما باید حدّاقل، عدالت را داشته باشیم؛ یعنی واجبی را ترک نکنیم و حرامی را مرتکب نشویم. عدالت هم خود به خود درست نمیشود. باید شروع کنیم کنار کتاب، به عدالت هم مشغول باشیم؛ و الّا اینطور نیست که انسان یک روز خواب ببیند که درست شده است. انسان باید در بستر زمان ریاضت بکشد تا برایش عادت شود و الّا جا میماند. کتاب تنها بار انسان را نمیبندد؛ کتاب تنها خطرناک است. (مدرسه حضرت صاحب الأمر عج ۰۵/ ۱۲ /۸۹)
لذا از اوّل باید در کنار درس، تقوا را تهیه کنیم. باید تمرین کنیم که تقوا را در خودمان ایجاد کنیم و آن را ادامه دهیم تا علم و عمل هر دو با هم جلو برود. دین را کسانی که اهل علم و عمل بودهاند تا امروز نگه داشتهاند؛ و الّا کسانی که بلد بوده و عمل نمیکردهاند، اثری در بقاء دین نداشتهاند. (مدرسه حضرت صاحب الأمر عج ۰۶/ ۱۱ /۹۰)
وظیفه علما و طلّاب
شغل ما طلبهها دو چیز بیشتر نیست: اوّل آنکه ما میخواهیم اسلامشناس شویم، و دوم اینکه دین را به مردم برسانیم. این یکی از وظایف است. پس باید درس بخوانیم که بتوانیم راه خدا را از قرآن و حدیث بفهمیم و به مردم ابلاغ کنیم. برای این کار اوّل باید خودمان عمل کنیم. انبیا (ع) اوّل خودشان عمل میکردند بعد، از مردم میخواستند که عمل کنند. ما هم اوّل باید به دانستههایمان عمل کنیم و بعد، آن را از مردم بخواهیم. آنگاه وجودمان چراغ روشن راه جامعه میشود و خیلیها از وجود ما بهره میبرند. (مسجد اعظم ۱۹/ ۱۲ /۸۹)
سرّ تأکید بر قرائت قرآن
سرّ تأکید بر خواندن قرآن کریم چیست؟ قرآن کریم نسخهی تربیت انسان است. نسخهی زندگی کردن انسان مسلمان است. مردم قرآن را باید بدانند و بعد به آن عمل کنند. اگر ندانند، زندگیشان زندگی اسلامی نخواهد بود؛ لذا باید این نسخه را همه بدانند. اگر مردم قرآن را نخوانند، یکی از بزرگترین مقدمات جهل به قرآن کریم تحقّق پیدا میکند؛ لذا گفتهاند: «باید بخوانید.» (آثار روزه در تقوی)
آدمها سرگرم زندگی مادیاند. اگر فقط یک بار به آنها بگویی، فایده ندارد؛ دو بار هم فایده ندارد. مرتب باید بگویی. چرا خدا فرمود: «فَاقْرَؤُا ما تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ»[۱۱]؟ یعنی هر قدر فرصت دارید، قرآن بخوانید؛ چون آدم را به یاد خدا میاندازد. خدا حرفهایی زده است که آدم فراموش میکند. هر کاری که در جامعه پیش میآید و هر سرگرمی زندگی مادی، یک لحاف کلفت است که روی آن حرفها میافتد. وقتی این حرفها آن زیرها باشد، دیگر صدایش به ما نمیرسد؛ پس باید دوباره رو بیاید تا اثر کند. (مسجد اعظم ۲۹/ ۰۲ /۹۰) در روایت آمده است پیغمبر عظیم الشّأن اسلام به جز در پارهای از حالات، همیشه قرآن میخواندند.[۱۲] ایشان این کار را میکردند تا مسلمانان یاد بگیرند و قرآن را حفظ کنند و یا از روی آن بخوانند.
حضرات معصومین (ع) هم یکی از برنامههای هر روزشان همین بود. وقتی نماز صبح را میخواندند، قرآن را باز میکردند و میخواندند. با اینکه آنها حافظ قرآن بودند، امّا گفتهاند: «قرآن را باز کنید و از رو بخوانید، از حفظ نخوانید.»[۱۳]در شرح حضرت رضا (ع) نوشتهاند: ایشان بعد از نماز صبح، قرآن را باز میکردن و مقادیر زیادی قرآن میخواندند. ایشان میفرمودند: «من میتوانم زودتر از سه روز یکبار، قرآن را ختم کنم؛ امّا عجله نمیکنم و با آرامش و تأنّی قرآن میخوانم؛[۱۴] هر کجا آیات بهشت یا آیات جهنّم پیش بیاید فکر میکنم. تند نمیخوانم؛ بلکه آرام میخوانم.»
غرض این است که امامان (ع) با قرآن خواندن، چنین برخوردی داشتند تا کسانی که پیرو آنها هستند هم وظیفهشان را احساس کنند. بنابراین مسألهی قرآن در اسلام مسأله مهمی است.[۱۵] قرآن، هم کتاب آسمانی خدا است و سخن خدا است، و هم معجزهی خاتم انبیا است، و هم دستور العمل زندگی هر انسانی است. اینقدر اهمّیّت دارد. (آثار روزه در تقوی)
کمتر آیهای در قرآن پیدا میکنید که امر به تقوا در آن وارد نشده باشد.[۱۶] گفته شد که تقوا یعنی به حرف خدا گوش دادن؛ یعنی وقتی خدا مثلاً میگوید: «نماز بخوان»، نماز بخوانم. یا اگر خدا میگوید: «دروغ نگو و ظلم نکن»، من هم مخالفت نکنم. پس اگر به حرف خدا گوش دهم، خودم را از مخالفت فرمان، حفظ کردهام. (مسجد اعظم ۱۹/ ۱۲ /۸۹)
منبع: کتاب طریق بندگی؛ صفحات ۶۲ الی ۶۹
[۱]. ی: وَقاه وَقیاً وِقَایَهً و واقِیَهً: صانَه… –و اتَّقَیتُ الشیءَ،- و تَقَیْتُه أَتَّقِیه و أَتْقِیه تُقًى و تَقِیَّهً و تِقاءٍ، ککِساءٍ: حَذِرْتُه، والاسمُ: التَّقْوَى، أصْلُه: تَقْیا، قَلَبُوهُ للفَرْقِ بین الاسمِ والصِّفهِ، کخَزْیا وصَدْیا. –و قولهُ عز وجلَّ: هو أهْلُ التَّقْوَى، أَی: أهْلٌ أن یُتَّقَى عِقابُه. (قاموس المحیط، فیروزآبادی، ج ۴، ص ۴۶۴)
[۲]. نهج البلاغه، خطبه ۲۳۲، ص ۲۸۶
[۳]. نساء، ۱۳۱
[۴]. مائده، ۳۵
[۵]. بقره، ۱ و ۲
[۶]. شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدىً لِلنَّاسِ. (بقره، ۱۸۵)
[۷]. إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ یَهْدِیهِمْ رَبُّهُمْ بِإِیمانِهِمْ. (یونس، ۹)
[۸]. انعام، ۱۳۲
[۹]. …قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) یَقُولُ مَرَّتِ امْرَأَهٌ بَذِیَّهٌ بِرَسُولِ اللَّهِ (ص) وَ هُوَ یَأْکُلُ وَ هُوَ جَالِسٌ عَلَى الْحَضِیضِ فَقَالَتْ یَا مُحَمَّدُ وَ اللَّهِ إِنَّکَ لَتَأْکُلُ أَکْلَ الْعَبْدِ وَ تَجْلِسُ جُلُوسَهُ فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ (ص) وَیْحَکَ وَ أَیُّ عَبْدٍ أَعْبَدُ مِنِّی قَالَتْ فَنَاوِلْنِی لُقْمَهً مِنْ طَعَامِکَ فَنَاوَلَهَا فَقَالَتْ لَا وَ اللَّهِ إِلَّا الَّتِی فِی فِیکَ فَأَخْرَجَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) اللُّقْمَهَ مِنْ فَمِهِ فَنَاوَلَهَا فَأَکَلَتْهَا قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع فَمَا أَصَابَهَا دَاءٌ حَتَّى فَارَقَتِ الدُّنْیَا رُوحَهَا. (کافی، ج ۶، ص ۲۷۱)
[۱۰]. …عَنْ أَبِی الْحَسَنِ عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا (ع) قَالَ لِلْإِمَامِ عَلَامَاتٌ یَکُونُ أَعْلَمَ النَّاسِ وَ أَحْکَمَ النَّاسِ وَ أَتْقَى النَّاسِ وَ أَحْلَمَ النَّاسِ وَ أَشْجَعَ النَّاسِ وَ أَسْخَى النَّاسِ وَ أَعْبَدَ النَّاسِ. (من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۴۱۸)
[۱۱]. مزمل، ۲۰
[۱۲]. وَ بِالْإِسْنَادِ قَالَ: کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ لَا یَحْجُبُهُ وَ لَا یَحْجُزُهُ عَنْ قِرَاءَهِ الْقُرْآنِ إِلَّا الْجَنَابَهُ. (بحار الأنوار، ج ۳۴، ص ۳۳۲)
[۱۳]. …عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع)، قَالَ: قُلْتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ، إِنِّی أَحْفَظُ الْقُرْآنَ عَلى ظَهْرِ قَلْبِی، فَأَقْرَؤُهُ عَلى ظَهْرِ قَلْبِی أَفْضَلُ، أَوْ أَنْظُرُ فِی الْمُصْحَفِ؟ قَالَ: فَقَالَ لِی بَلِ اقْرَأْهُ وَ انْظُرْ فِی الْمُصْحَفِ، فَهُوَ أَفْضَلُ، أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ النَّظَرَ فِی الْمُصْحَفِ عِبَادَهٌ. (کافی، ج ۲، ص ۶۱۳)
[۱۴]. …سَمِعْتُ إِبْرَاهِیمَ بْنَ الْعَبَّاسِ یَقُولُ مَا رَأَیْتُ الرِّضَا (ع) یُسْأَلُ عَنْ شَیْءٍ قَطُّ إِلَّا عَلِمَ وَ لَا رَأَیْتُ أَعْلَمَ مِنْهُ بِمَا کَانَ فِی الزَّمَانِ الْأَوَّلِ إِلَى وَقْتِهِ وَ عَصْرِهِ وَ کَانَ الْمَأْمُونُ یَمْتَحِنُهُ بِالسُّؤَالِ عَنْ کُلِّ شَیْءٍ فَیُجِیبُ فِیهِ وَ کَانَ کَلَامُهُ کُلُّهُ وَ جَوَابُهُ وَ تَمَثُّلُهُ انْتِزَاعَاتٍ مِنَ الْقُرْآنِ وَ کَانَ یَخْتِمُهُ فِی کُلِّ ثَلَاثَهٍ وَ یَقُولُ لَوْ أَرَدْتُ أَنْ أَخْتِمَهُ فِی أَقْرَبَ مِنْ ثَلَاثَهٍ تَخَتَّمْتُ وَ لَکِنِّی مَا مَرَرْتُ بِآیَهٍ قَطُّ إِلَّا فَکَّرْتُ فِیهَا وَ فِی أَیِّ شَیْءٍ أُنْزِلَتْ وَ فِی أَیِّ وَقْتٍ فَلِذَلِکَ صِرْتُ أَخْتِمُ فِی کُلِّ ثَلَاثَهِ أَیَّامٍ. (عیون أخبار الرضا (ع)، ج ۲، ص ۱۸۰)
[۱۵]. …عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) أَقْرَأُ الْقُرْآنَ فِی لَیْلَهٍ قَالَ لَا یُعْجِبُنِی أَنْ تَقْرَأَهُ فِی أَقَلَّ مِنْ شَهْرٍ. (کافی، ج ۲، ص ۶۱۷)
[۱۶]. بیش از ۲۳۵ آیه در قرآن کریم است که در آن کلماتی از ماده «تقوا» به کار رفته است.
پاسخ دهید