مقدمه
خدای متعال که آفریننده انسانها است، پیچ و مهرههای بدن آدمها را خودش بسته است. پس میداند در انسان چه خبر است؛ ولی ما نمیدانیم. او دیده است که انسان غرایزی دارد. این غرایز انسان را به طرف چیزهای مخصوصی میکشد. خدا میخواهد انسان را طرف اطاعت فرمان بکشد؛ امّا غرایز، انسان را به طرف دیگر میکشند. چنین جنگ و جدالی بین حرف خدا و تقاضای غرایز برقرار است. تا وقتی آن غرایز برقرار است، کسی به طرف خدا نمیآید؛ چون غرایز میگوید: «دنبال من بیایید.»
خدای متعال به این بنده که گرفتار غرایز است ترحّم کرده و حرفهایی زده است که اگر آدم به این حرفها گوش دهد، به اطاعت فرمان گرایش پیدا میکند؛ البتّه نه اجباراً که به حد الجاء و اضطرار برسد، بلکه خودش گرایش پیدا میکند؛ و این خدمت بزرگی است. وقتی انسان به فرمان خدا میرسد، یک دو راهی تشکیل میشود؛ یک راه، فرمان خدا است و یکی هم خواست غرایز انسان. غالباً غرایز، کار را پیش میبرد؛ چون نقد است در دسترس انسان است؛ امّا خدا غایب و پشت پرده است. (مسجد اعظم ۲۹/ ۲ /۹۰)
آدم در اثر پیشرفت در عمر و تجربه کردن و بهرهمند شدن از اشیای اطرافش به چیزهایی علاقهمند میشود و از اشیایی خوشش میآید. بعضی شیرین است؛ بعضی خوشمزه است؛ بعضی بوی خوبی دارد. اینها در زندگی پیش میآید، انسان هم استفاده میکند و هم جزء تجربیاتش میشود. درون فهرست ذهنش این را مینویسد که فلان غذا خیلی خوشمزه است؛ فلان مایع خیلی خوشمزه است؛ این شیرین است و آن ترش است. اینها در فهرست ذخایر ذهن بایگانی میشود و آدم میفهمد کدام درشتتر است و کدام ریزتر. اینها که مشخّص شد، آدم میرود دنبال آن درشتها که خیلی خیلی خوشمزه است و فوایدش زیاد است و به آن علاقه پیدا میکند.
انسان سرش نمیشود که این روا است یا ناروا است. این ضرر هم دارد یا صرفاً منفعت است. انسان در این فکرها نیست. چون ذائقه خوشش میآید، عقل هم به طرفش میرود. کم کم که بدن انسان در زندگی رشد میکند و نیازش بیشتر میشود، آن فهرست، خودنمایی میکند؛ چه بخوریم؟ آن را. چه بپوشیم؟ این را. درشتها آنجا رژه میروند. آدم دلش میخواهد و دلش میخواهد یعنی هوای نفس.
امّا از این چیزهایی که دلش میخواهد، بعضیهایش را خدا تحریم کرده است. آدم دلش میخواهد، امّا خدا گفته نباید بخوری. اینجا محل امتحان ما است. نفس، تجربه کرده که این مورد، خیلی خوشمزه و شیرین است؛ مثل پست، ریاست و امثال اینها. امّا بعضیهایش را خدا گفته: «حرام است». ما باید از این بعض که دلمان میخواهد، صرف نظر کنیم. اگر توانستیم صرف نظر کنیم و فقط از حلالها استفاده کنیم، کار خیلی اصلاح میشود و مشکل پیش نمیآید. امّا اگر نتوانستیم و او بر ما غلبه کرد، ما در برابر او ضعیف و ضعیفتر خواهیم شد، به طوری که از هیچ حرامی نمیتوانیم صرف نظر کنیم. آن وقت میگوییم: «دلم میخواهد صرف نظر کنم، امّا نمیتوانم.»
بنابراین از اوّل که انسان مکلّف شد، اگر از آن چیزهایی که حرام شده صرف نظر کند، کار آسانتر است. اگر مدتی صرف نظر نکرد، مشکل ریشهدار و قویتر میشود و دیگر انسان نمیتواند ترکش کند و گرفتار درشتترهایش هم میشود. (مدرسه حضرت صاحب الأمر عج ۲۲/ ۲ /۹۰)
وسوسه شیطان
ایمان به خدای متعال، مقتضی اطاعت فرمان او است؛ امّا سر این راه، موانعی سبز شده است؛ با اینکه انسان ایمان به خدا دارد، باز هم به حرفش گوش نمیدهد. یکی از آن موانع، ابلیس ملعون است که قسم یاد کرده نگذارد انسانها در برابر فرمان خدا راه بندگی را در پیش بگیرند؛ «قال فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ إِلَّا عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ».[۱] ابلیس، قسم خورده که مردم بندگی خدا نکنند و به نحوی از انحاء، انسانها را از اطاعت فرمان خدا منحرف کند. اوّلین مانع، این است. قدیمتر و متقادمتر، این است. او نمیگذارد انسان در راه قرار گیرد. (مدرسه حضرت صاحب الأمر عج ۲۰/ ۱۱ /۹۰)
وقتی خدا شیطان را با آدم و حوا (ع) از باغ بیرون کرد، تصمیم گرفت که نگذارد بچّههای آدم در خطّ مستقیم وارد شوند؛ نه تنها در آن راه وارد نشوند، بلکه از آن راه به بیراهه هم بروند و شیطان تا امروز این کار را دارد میکند. چقدر زیادند افرادی که در اثر همین إغواء شیاطین از راه خارج شدند.
جنها مثل انسانها واقعیتی در عالم هستند؛ امّا خلقتشان با آدمها خیلی فرق دارد؛ آنها مثل انسانها، مادّی نیستند؛ غذایشان مثل انسانها نیست؛ نیازهایشان مثل انسانها نیست؛ بدنشان وزن زیادی ندارد و لذا سرعت سیرشان زیاد است. همهی جنها کافر نیستند و در میان آنها مسلمان زیاد است. یکی از مشاغل جنهای کافر، گمراه کردن انسانها است. آنها از نسل همان ابلیس اوّلی هستند که خدا از بهشت بیرونش کرد. آنها همه اعوان و انصار او هستند که در سرتاسر زمین پخش میشوند و آدمها را در همان جهتی که دوست دارند، وسوسه میکنند و غالباً آدم را از طریق شهوات، مالدوستی و شهوات متعدد دیگری که انسان دارد، به گناه دعوت میکنند.
وقتی انسان عادت به گناه کرد، دیگر زحمتش برای شیطانها کم میشود و خود این عادت انسان باعث میشود دنبال شیاطین برود؛ لذا اوّلین دشمن انسان، شیطان است. او قسم یاد کرده که: «من همه را از راه مستقیم منحرف میکنم و نمیگذارم به بهشت بروند و همه را جهنمی میکنم.» لذا باید حواسمان جمع باشد و هر وقت احساس کردیم که به طرف گناه کشیده میشویم، بدانیم که وسوسههای همان ملعون است و حواسمان جمع باشد که با فرمان خدا مخالفت نکنیم. (مدرسه حضرت صاحب الأمر عج ۰۶/ ۱۱ /۹۰)
دفع وسوسهی شیطان
سرّ اینکه خدا فرموده است انسان وقتی میخواهد قرآن بخواند، باید از شرّ شیاطین به خدا پناه ببرد[۲] و بعد بگوید: بسم الله»، این است که آیاتی که خدا نازل کرده و ما میخوانیم، این آیات میخواهد ما را به صراط مستقیم دعوت کند. کلّ آیات اینگونه است. شیطان هم در مقابل وعده داده است که: «لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقِیمَ»؛[۳] یعنی من سر راه مینشینم و نمیگذارم انسانها به طرف صراط مستقیم بروند. صراط مستقیم یعنی گوش به حرف خدا دادن و بندهی خدا شدن؛ لذا اوّل باید از شرّ شیطان به خدا پناه ببریم تا شیطان ما را وسوسه نکند و ما را به خلاف صراط مستقیم و به خلاف اطاعت از فرمان خدا دعوت نکند، آن وقت قرآن را بخوانیم؛ و الّا اگر همهی قرآن را هم بخوانیم و وسوسه شیطان مانع عمل ما شود، استفادهای از قرآن کریم نکردهایم. این نصّ صریح خود شیطان است که میگوید: «لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقِیمَ». مردم مأمورند به طرف بندگی خدا بروند؛ خدا میخواهد ما را دعوت به ورود در صراط مستقیم کند تا عبد صالح خدا شویم.
کار شیطان اینگونه است که ما را به مخالفت با مضمون آیاتی که میخوانیم دعوت میکند تا عبد صالح خدا نشویم و عبد شیطان شویم. کسانی که مطیع فرمان شیاطین هستند، بندهی او هستند. یکی از معانی «بندگی»، اطاعت فرمان است. خدا به انسانها خطاب کرده و میگوید: «لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ».[۴] کسی شیطان را به آن معنا که خدا را عبادت میکنند، عبادت نمیکند. پس منظور از «عبادت» در اینجا اطاعت وسوسههای شیاطین است. خدا میگوید: «بندهی من باشید و به حرف من گوش دهید»؛ امّا شیطان میخواهد مردم را بندهی خودش قرار دهد تا به حرف او گوش دهند. لذا دائماً وسوسه میکند و نمیگذارد انسان به حرف خدا گوش دهد؛ چون تمام آیات قرآن انسان را به اطاعت فرمان خدا دعوت میکنند؛ امّا شیطان نمیگذارد. لذا خدا فرموده است از شرّ او به خدا پناه ببرید و در باطن خود دژی درست کنید که وقتی او وسوسه کرد، اثر نکند. آن وقت به مضمون آیه گوش بدهید و به آن عمل کنید تا مشکل حل شود. (مدرسه حضرت صاحب الأمر عج ۱۵/ ۰۷ /۸۹)
امام صادق (ص) فرمود: شیطان که آمد، اگر به حرفش گوش ندهی، دیگر نمیآید.[۵] اگر خواستهاش را اجابت کردید، هر روز میآید؛ امّا اگر اجابت نکردید، دیگر ترک میکند و نمیآید و میگوید: اینجا جای من نیست. بنابراین وقتی پیشنهاد گناه کرد، باید به او جواب منفی بدهیم که نیاید و الّا اگر جواب اجابت بدهیم، مرتب میآید. (مدرسه حضرت صاحب الأمر عج ۲۰/ ۱۱ /۹۰)
عادت
دومین مانع بندگی، عادت است. اگر آدم به کاری عادت کند، آن کار گاهی مقابل اطاعت فرمان سبز میشود. چون عادت کرده و عادتش ریشهدار است، فرمان خدا را به راحتی زیر پا میگذارد. (مدرسه حضرت صاحب الأمر عج ۲۰/ ۱۱ /۹۰) اگر گناه کنیم، کم کم برایمان عادت میشود؛ عادتی که خودش آدم را به سوی گناه حرکت میدهد. لذا یکی از موانع بندگی، عادت است. آدمی که زیاد گناه کند، گناه برای او عادت میشود و معتاد میشود. راحت و خودکار دنبال گناه میرود و دیگر لازم نیست فکر کند؛ چون گناه برایش عادی شده و مثل معتادها شده است. شما هر چه به او بگویی: «این کار را نکن»، آن اعتیاد باعث میشود که گوش ندهد. لذا امام حسن عسکری (ص) فرمودند: «ترک عادت کالمُعجز است».[۶] اینقدر سخت است.
گناه برای خیلیها عادی شده است و بدون هیچ مشکلی انجام میدهند. از آنجا که عادی شده، فکر عاقبتش را هم نمیکنند. بنابراین اگر عملی مثل گناه تکرار شد، کم کم عادی میشود و دیگر آدم بدون زحمت انجام میدهد. این عادت، جلوی ورود به صراط مستقیم را میگیرد و آدم را به طرف آنچه که عادت شده، میکشد، و لو مضرّ باشد. کسانی که معتاد هستند، چه میکنند؟! آنها انسانهای معتاد را میبینند که به چه بلا و روزگاری افتادهاند. میبینند که گدایی میکنند و بدبخت میشوند؛ امّا باز هم دنبال آن میروند. گناه نباید برای اشخاص عادت شود. اگر عادت شود، به این زودیها نمیتوانند توبه کنند. تا وقتی روحیهی گناه در انسان متمکّن نشده، باید توبه کند و الّا به هیچ وجه نمیتواند، الّا استثنائاً. (مدرسه حضرت صاحب الأمر عج ۰۶/ ۱۱ /۹۰)
شهوات
بعضی از دوستداشتنیها ممنوع است. خدا گفته از آن استفاده نکن و لو برایت لذّتبخش است. امّا لذّتپرستی نمیگذارد که آدم به حرف خدا گوش دهد. به نحوی از انحاء به آن دست میزند و توبه را عقب میاندازد و میگوید: «خدا بزرگ است؛ إنشاءالله میبخشد.»
صلاح این است که انسان مکلّف، زیاد طرف لذائذ نرود. اگر برود، عادت میکند. آن وقت نمیتواند از آن بگذرد. اگر نگذرد، خطر پیش میآید. در روایت آمده روزی پیغمبر اکرم (ص) آب یا چیزی خواستند؛ امّا برایشان عسل به انضمام یک چیز دیگر آوردند. ایشان فرمود: «به یکی از این دو میشود اکتفا کرد و دیگری زائد است.» و آن را نخوردند و شروع کردند به تعلیم که: اگر یکی کافی است، چرا دو تا؟ و لو لذّت دارد.[۷]
اگر بخواهیم برویم به کوچه پسکوچههای لذّت، مشکلات پیش میآید. در زندگی برای انسان لذّت پیش میآید، امّا لازم نیست از دو لذّت، از سه لذّت استفاده کند؛ یکی کافی است. این عادت نکردن به لذّت، مسأله است. اگر عادتی کنی، ریشه پیدا میکند و آن وقت نمیشود از آن گذشت؛ دیگر سخت میشود. آن وقت اگر به او فشار آمد، میرود مرتکب گناه میشود و کاری میکند که به لذّت دسترسی داشته باشد.
در خانههای ساده هم میشود زندگی کرد. با لباس ساده هم میشود زندگی کرد. با غذای ساده هم میشود زندگی کرد. اگر ما مطیع و منقاد لذائذ مادی شدیم، اطاعت فرمان خدا از یادمان میرود و در فراهم کردن لذائذ فقط مطیع فرمان نفس میشویم و هر کاری که برایمان لذائذ بیشتری تهیه کند، آنجا میرویم. کاری نداریم که خدا راضی است یا راضی نیست و بندگی خدا فراموش میشود. (مدرسه حضرت صاحب الأمر عج ۲۰/ ۱۱ /۹۰)
خدا برای ادامه حیات انسانها و منقرض نشدن فرزندان آدم، در انسان شهوتی قرار داده که به او فشار میآورد که دنبال ازدواج برود تا نسل بشر در مقابل آن نسلهایی که منقرض شدند، به سطح زمین بیایند و زندگی انسانی را ادامه دهند. این یکی از عوامل بسیار مهم دعوت به گناه است. لذا امام صادق (ص) فرمودند: «مَنْ تَزَوَّجَ أَحْرَزَ نِصْفَ دِینِهِ».[۸] اگر ازدواج کنیم، دیگر شهوت بر انسان سلطنت کلی نخواهد داشت و انسان تأمین میشود. علّت نصف گناهان، همین شهوت است. نگاه کردنش، خطورات ذهنیاش و بعد هم اعمال خارجی، همهی اینها مربوط به آن شهوتی است که خدا در انسان قرار داده است؛ لذا دستور اسلام این است که اگر جوانی احساس کرد که اگر ازدواج نکند مبتلا به گناه میشود، ازدواج بر او واجب است. اینجا دیگر سن ملان نیست؛ دوازده سال، سیزده سال، فرقی نمیکند. بعضیها زودتر بالغ میشوند و بعضیها دیرتر. این احساس هر وقت آمد به انسان فشار میآورد که او مرتکب گناه شود؛ پس واجب شرعی است که ازدواج کند. تا وقتی هم که ازدواج نکرده، پیغمبر اکرم (ص) دستور دادهاند که باید روزه بگیرد تا این چند وقت هم از شرّ شیطان حفظ شود.[۹]
دلیل این دستور این است که بین معدهی پر از غذا و فریاد شهوت، ارتباط مستقیم است. وقتی شکم خالی شود، صدای شهوت بلند نمیشود؛ بنابراین گفتهاند باید انسان روزه بگیرد تا وقتی که ازدواج بکند. این هم یکی از راههایی است که شیطان از این راه، جوانان را از بین میبرد. دختر و پسر فرقی نمیکند؛ کسانی که میترسند به گناه بیفتند، واجب شرعی است که ازدواج کنند. دیگر نمیشود فلسفه بافت. این یک واقعیت است. آدم مبتلا به گناه میشود. از خطورات ذهنی شروع میشود و بعد به عمل کشیده میشود. اینها موانعی است که نمیگذارد آدم به حرف خدا گوش دهد. هر کدام جلو میآیند. اوّل شیطان میآید؛ بعد عادت میآید؛ بعد لذائذ و شهوات میآیند؛ همهی اینها باعث گمراهی میشوند. (مدرسه حضرت صاحب الأمر عج ۰۶/ ۱۱ /۹۰)
حُبّ دنیا
یکی دیگر از موانع بندگی، حبّ شدید به دنیا است. اگر ویروس حبّ مقام و ریاست به ذهن آدم برود، دست به هر گناهی میزند؛ دزدی میکند؛ آدم میکشد؛ تمام این کارها برای انسان در اثر محبّت زائد دنیایی پیش میآید. یا مثلاً محبّت زائد به پول؛ آدم از هر راه که بشود، پول در میآورد؛ دزدی، رشوه و… . آن وقت فرمان خدا از بین میرود. اینکه در اسلام مسألهی «زهد» مطرح شده، برای همین است که علاقه به دنیا در انسان زیاد بالا نگیرد. اگر این علاقه بالا برود، دیگر کاری نمیشود کرد.
این همه کشت و کشتار و از بین رفتنها، به خاطر همان شهوت ریاست و شهوت دنیاپرستی است. اگر این شهوتها زیاد شد، اثرش همین چیزها است؛ بنابراین نباید کاری کنیم که حبّ دنیا زیاد شود. حبّ دنیا از اوّل زیاد نیست؛ کم کم زیاد میشود. آدم چیزهایی میبیند و علاقه پیدا میکند. علاقهها کم کم جمع میشوند، لذا برای پست و ریاست حاضر است همه کار بکند؛ حتّی برای خارجیها جاسوسی کند؛ چون به پست و به پول علاقه دارد. این شهوتها باعث میشود وقتی فرمان خدا به انسان رسید، لبّیک اجابت نگوید و دنبال آنها برود؛ لذا اینها را باید مهار کرد. باید مواظب بود.
نفس امّاره
یکی دیگر از موانع، نفس امّاره است. این هم نمیگذارد آدم به حرف خدا گوش دهد. نفس امّاره به شما میگوید: «خدا من هستم؛ باید به حرف من گوش دهی.» این هم یکی از موانع بزرگی است که خیلی خیلی پرخطر است. (مدرسه حضرت صاحب الأمر عج ۰۶/ ۱۱ /۹۰) نفس امّاره چیزهایی میخواهد. اگر آن چیزها را به او بدهیم، بیشتر سوارمان میشود. آن وقت دیگر نمیشود به او نداد. او مسلّط میشود و ما باید مطیع او شویم. پس به نفس امّاره هم نباید زیاد داد. اگر بدهیم سوار میشود و دیگر نمیتوانیم مخالفت کنیم.
حضرت امیر (ع) فرمودند: دو چیز است که خیلی میترسم از اینکه شما دچار آن دو چیز شوید؛[۱۰] اوّل: به دنبال خواستههای نفس رفتن. یعنی آدم هر چه دلش میخواهد مثل لباس خوب، غذای خوب، خانه خوب، زن خوب، دنبال آن برود. در این خوبهایی که آدم دلش میخواهد، گاهی حرام هم هست. اگر نتوانیم از حرام بگذریم، نگذشتن در انسان قویتر میشود. بعد دیگر انسان عاجز میشود و از دم، حرام و حلال را درو میکند و جلو میرود؛ لذا اینجا مظنّهی ترس است؛ هم دنیا را خراب میکند و هم آخرت را. هم در انسان صفات بد تولید میکند و هم گرفتاری عقوبت در آخرت را به دنبال دارد. حضرت (ع) فرمودند: من از این برای شما خیلی میترسم. مردم گرفتار این هستند؛ لذا خدای متعال هم بحثش را در قرآن آورده و فرموده است: «وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى فَإِنَّ الْجَنَّهَ هِیَ الْمَأْوى».[۱۱] اگر از هوای حرام خودداری کردیم، بهشت جایگاه ما خواهد بود. اینقدر مسأله مهم است. (مدرسه حضرت صاحب الأمر عج ۲۲/ ۰۲ /۹۰)
آرزوهای بزرگ
حضرت امیر (ع) فرمودند: دو چیز است که خیلی میترسم از اینکه شما دچار آن دو چیز شوید؛ اوّل: «اتّباع هوی» که گفته شد. دوم: «طول اَمل». اینکه آدم کوههای اطراف قم را بخرد به امید اینکه دویست سال دیگر قیمت پیدا میکند. حالا میگویند مثلاً متری یک شاهی، دویست سال دیگر میشود متری صد تومان. چقدر پول میشود؟! آدم حسابهای اینجوری میکند؛ امّا فردا میمیرد در حالی که عمرش تلف شده و زمینها به قیمت نرسیده است.
این خطرناک است. اگر انسان میخواهد سالم زندگی کند، هم از هوای حرام باید اجتناب کند و هم از آرزوهای دور و درازی که در عمر ما نمیگنجد، و الّا این آرزوها یکی دو تا نیست. هر وقت آدم خلوت پیدا کرد، به فکر میرود که: «خانه بخرم، شصت سال دیگر آن جوری میشود؛ آن کار را بکنم، پنجاه سال دیگر اینجوری میشود.» امّا از آن هیچ چیز در نمیآید و خسته میشود.
این دو مورد، مظنّهی ترس امیر المؤمنین (ص) است. راه علاجش، شروع کردن از همین حالا است که هنوز عادتها مستحکم نشده و آدم راحتتر میتواند از آن بگذرد. امّا وقتی ریشه پیدا کرد، سخت است و نمیشود. هواپرستی آدم را گرفتار ارتکاب حرام میکند. ارتکاب حرام هم اسباب روسیاهی دنیا و آخرت خواهد بود. تا دیر نشده، باید شروع کنیم و از حرام، گذشت کنیم. تمرین که شد، برایمان آسان میشود و دیگر آرزوهای دور و دراز نداریم. چون عمرهایمان کوتاه است، زمان زیادی را نمیتوانیم به آرزوها اختصاص دهیم. آرزوی کوتاه، عیبی ندارد؛ مشکلی نیست امّا زیاد نه؛ مشکلات زیادی به بار میآورد. (مدرسه حضرت صاحب الأمر عج ۲۲/ ۰۲ /۹۰)
غفلت از مرگ
یکی از مسایل قطعی زندگی انسان، مردن و مرگ است. همهی زندهها روزی میمیزند. عمرها در مخلوقات، محدود است. اگر چه بعضیها خیلی عمر میکنند و بعضیها کم؛ امّا در عین حال، پایان هر عمر بلندی هم مرگ است. مرگ یکی از واقعیتهای قطعی و حتمی است. همهی ما هر روز میبینیم که تشییع جنازه میکنند؛ گاهی قبرستان میرویم و میبینیم؛ گاهی شرح حالش را در کتابها میخوانیم. اینقدر این مسأله به ما نزدیک است.
برخی عوامل باعث میشود چیزی به این نزدیکی از ما دور شود. باید برنامهی منظمی داشته باشیم که از آن مسألهی واقعی دور نیفتیم و این کاری که دستمان است، ما را از آن عقب نزند. اگر عقب بزند، خیلی خسارتبار است. چون مرگ میآید و آدم آمادگی ندارد؛ آن وقت ناراحت میشویم. «مَنْ کَرِهَ لِقَاءَ اللَّهِ کَرِهَ اللَّهُ لِقَاءَهُ».[۱۲] مشکلات پیش میآید. در عین حال ما باید هر لحظه آماده رفتن باشیم؛ چون مرگ خبر نمیکند. اگر بخواهیم هر لحظه آماده باشیم، این غفلت و فاصله، خطرناک است؛ پس باید آن را کم کرد.
هر کاری حتّی خوب، اندازه دارد. ما کار خوبِ بیاندازه نداریم. نمیشود تمام وقت را به یک کار خوب داد. کار زیاد داریم؛ وقتمان را باید تقسیم کنیم. هم باید درس بخوانیم، هم مطالعه داریم، هممباحثه داریم، هم کارهای دیگر داریم، زن و بچّه داریم، و هم باید کنار این کارها کاری کرد که اگر فردا مرگ آمد، نگوییم: «آقا زود آمدی!» او زود و دیر نمیآید؛ به وقت میآید؛ ولی اگر ما آماده نباشیم، میگوییم: «زود آمدهای.» او میگوید: «کی بیایم!؟ این روش که تو داری، تا آخر هم هر وقت بیایم میگویی: زود آمدی. چون آماده نیستی.»
هر روز باید فکر کنیم که فردا ممکن است برویم. چه کار باید بکنیم؟ باید وظیفه امروز را انجام دهیم؛ همین؛ تمام شد. باید هر روز وظیفه آن روز را انجام دهیم. اگر انجام ندهیم و به فردا واگذار کنیم، خطر پیش میآید. امروز وظیفه ما چیست؟ اگر باید نماز بخوانیم، بخوانیم. اگر باید روزه بگیریم، بگیریم. هر روز واجبات را باید انجام دهیم و محرّمات را هم ترک کنیم. در این صورت اگر همین امروز عامل مرگ آمد، شما آمادهاید. تا فردا که معلوم نیست زنده بمانید. وظیفهی فردا را که از شما نمیخواهند. همین امروز بود که وظیفه را انجام دادید. فردا هم اگر زنده بودیم، وظیفهی فردا را انجام میدهیم و اگر مرگ آمد باز هم آماده ایم؛ چون پسفردا که زنده نیسیتیم؛ پس تکلیف پسفردا را از ما نمیخواهند. هر روز که سهم آن روز را انجام دهیم، آن روز آمادهی مرگ هستیم. (مدرسه حضرت صاحب الأمر عج ۳۰/ ۱۰ /۸۹)
امیدواریم خدای متعال به همهی ما توفیق مرحمت کند این مشکلاتی که به عنوان موانع پذیرفتن حرف خدا در زندگی گفته شده، سراغ ما نیاید و ما همچنان از شرّ شیاطین، عادت، نفس امّاره، غفلت از مرگ و آرزوها حفظ شویم، إنشاءالله. (مدرسه حضرت صاحب الأمر عج ۰۶/ ۱۱ /۹۰) نثار ارواح طیّبهی همهی اهل تقوا و کسانی که سرحلقهی اهل تقوا بودند، سه صلوات بفرستید.
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُم
منبع: کتاب طریق بندگی؛ صفحات ۴۰ الی ۴۹
[۱]. ص، ۸۲ و ۸۳
[۲]. فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ. (نحل، ۹۸)
[۳]. اعراف، ۱۶
[۴]. یس، ۶۰
[۵]. …زُرَارَهَ وَ أَبِی بَصِیرٍ قَالا قُلْنَا لَهُ الرَّجُلُ یَشُکُّ کَثِیراً فِی صَلَاتِهِ حَتَّى لَا یَدْرِیَ کَمْ صَلَّى وَ لَا مَا بَقِیَ عَلَیْهِ قَالَ یُعِیدُ قُلْنَا لَهُ فَإِنَّهُ یَکْثُرُ عَلَیْهِ ذَلِکَ کُلَّمَا عَادَ شَکَّ قَالَ یَمْضِی فِی شَکِّهِ ثُمَّ قَالَ لَا تُعَوِّدُوا الْخَبِیثَ مِنْ أَنْفُسِکُمْ بِنَقْضِ الصَّلَاهِ فَتُطْمِعُوهُ فَإِنَّ الشَّیْطَانَ خَبِیثٌ یَعْتَادُ لِمَا عُوِّدَ فَلْیَمْضِ أَحَدُکُمْ فِی الْوَهْمِ وَ لَا یُکْثِرَنَّ نَقْضَ الصَّلَاهِ فَإِنَّهُ إِذَا فَعَلَ ذَلِکَ مَرَّاتٍ لَمْ یَعُدْ إِلَیْهِ الشَّکُّ قَالَ زُرَارَهُ ثُمَّ قَالَ إِنَّمَا یُرِیدُ الْخَبِیثُ أَنْ یُطَاعَ فَإِذَا عُصِیَ لَمْ یَعُدْ إِلَى أَحَدِکُمْ. (کافی، ج ۳، ص ۳۵۸)
[۶]. وَ قَالَ (ع) رِیَاضَهُ الْجَاهِلِ وَ رَدُّ الْمُعْتَادِ عَنْ عَادَتِهِ کَالْمُعْجِزِ. (بحار الأنوارف ج ۷۵، ص ۳۷۴)
[۷]. …عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: أَفْطَرَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) عَشِیَّهَ خَمِیسٍ فِی مَسْجِدِ قُبَا فَقَالَ هَلْ مِنْ شَرَابٍ فَأَتَاهُ أَوْسُ بْنُ خَوَلِیٍّ الْأَنْصَارِیُّ بِعُسِّ مَخِیضٍ بِعَسَلٍ فَلَمَّا وَضَعَهُ عَلَى فِیهِ نَحَّاهُ ثُمَّ قَالَ شَرَابَانِ یُکْتَفَى بِأَحَدِهِمَا مِنْ صَاحِبِهِ لَا أَشْرَبُهُ وَ لَا أُحَرِّمُهُ وَ لَکِنْ أَتَوَاضَعُ لِلَّهِ فَإِنَّ مَنْ تَوَاضَعَ لِلَّهِ رَفَعَهُ اللَّهُ وَ مَنْ تَکَبَّرَ خَفَضَهُ اللَّهُ وَ مَنِ اقْتَصَدَ فِی مَعِیشَتِهِ رَزَقَهُ اللَّهُ وَ مَنْ بَذَّرَ حَرَمَهُ اللَّهُ وَ مَنْ أَکْثَرَ ذِکْرَ الْمَوْتِ أَحَبَّهُ اللَّهُ. (کافی، ج ۲، ص ۱۲۲)
[۸]. کافی، ج ۵، ص ۳۲۹
[۹]. وَ قَالَ (ص) یَا مَعْشَرَ الشَّبَابِ مَنِ اسْتَطَاعَ مِنْکُمُ الْبَاهَ فَلْیَتَزَوَّجْ وَ مَنْ لَمْ یَسْتَطِعْهَا فَلْیُدْمِنِ الصَّوْمَ فَإِنَّهُ لَهُ وِجَاءٌ. (بحار الأنوار، ج ۱۰۰، ص ۲۲۰)
[۱۰]. قَالَ: خَطَبَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (ع) فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَیْهِ ثُمَّ صَلَّى عَلَى النَّبِیِّ (ص) ثُمَّ قَالَ أَلَا إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَیْکُمْ خَلَّتَانِ اتِّبَاعُ الْهَوَى وَ طُولُ الْأَمَلِ أَمَّا اتِّبَاعُ الْهَوَى فَیَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَ أَمَّا طُولُ الْأَمَلِ فَیُنْسِی الْآخِرَه. (کافی، ج ۸، ص ۵۸)
[۱۱]. نازعات، ۴۰ و ۴۱
[۱۲]. بحار الأنوار، ج ۶، ص ۱۳۳
پاسخ دهید