تفکر

س ۱: منظور از تفکّری که در روایات سفارش شده چیست؟

ج: تفکّر مراحلی دارد. مرحله‌ی ابتدایی که به تقوا کمک می‌کند و به انسان کمک می‌کند که زیاد دنبال پول و دنیا ندود، تفکّر در مرگ است. جنازه‌ای را که تشییع می‌کنند، چند قدمی تشییع کند و در فکر فرو رود که «این میّت هم مثل من بود و مُرد؛ فردا من هم می‌میرم؛ این همه آمال و آرزو برای چیست؟» در روایت دستور رسیده که در حال تشییع جنازه به هم سلام نکنید. چون ماهیت تشییع جنازه این است که انسان‌های تشییع کننده را به فکر مُردن می‌اندازد. تشییع کننده، دست از دنیا کشیده و آمده تا چند قدم تشییع جنازه کندو در فکر مرگ فرو رفته است. اگر به او سلام کنی، باید جواب بدهد و لذا نخ فکرش پاره می‌شود. لذا گفته‌اند: رهایش کنید تا به فکرش مشغول باشد؛ برایش مفید است.

بنابراین اوّلین فکر برای کسانی که می‌خواهند از دنیای حرام فرار کنند، فکر در مرگ است. فکر در این‌که «این‌قدر لازم نیست جمع کنیم و دنبالش برویم؛ فردا مرگ می‌رسد و هرچه جمع کرده‌ایم، این‌جا می‌ماند.» اوّلین فکر این است. البتّه فکر مراحلی دارد و اولش همین است. همین برای ما مفیدتر است.

Khoshvaght-Thaqalain (19)

عزّت نفس

س ۲: عزّت نفس یعنی چه؟

ج: عزّت مقابل ذلّت است. بعضی‌ها در مقابل چیزهای کوچک خودشان را پَست می‌کنند؛ این‌ها ذلّت نفس دارند. کسانی که تن به چیزهای پَست نمی‌دهند، عزّت نفس دارند. امّا احیاناً کمی با تکبّر هم‌مرز و نزدیک می‌شوند؛ امّا عین هم نیستند. کسانی که خودشان را از دیگران بزرگتر می‌دانند، تکبّر دارند. در عزّت نفس، انسان خودش را از دیگران بزرگتر نمی‌بیند؛ بلکه تن به کارهای پَست نمی‌دهد و از هر کسی بی‌خود تعریف نمی‌کند و درِ خانه‌ی هر کسی برای به دست آوردن چیزی مثلاً پول نمی‌رود. این‌ها عزّت نفس است. بدون این‌که خودش را از دیگران بزرگتر ببیند، این کارهای پَست را انجام نمی‌دهد. این عزّت نفس دارد و تکبّر هم ندارد.

زهد

س ۳: زهد چیست؟

ج: زهد به معنای اعراض است. از آن مقدار که لازم نیست در زندگی مادّی داشته باشیم، اعراض کنیم. امّا مقداری از آن واجب شرعی است و باید دنبالش برویم. واجب است که پول در بیاوریم؛ نان در بیاوریم؛ اجاره‌ خانه بدهیم و سایر نیازها را تأمین کنیم. از این نمی‌شود و زهد ورزید؛ امیر المؤمنین اضافه‌اش قابل اعراض است. چه کسی گفته شما اضافه بر هشت ساعت، هشت ساعت دیگر هم کار کنی؟ یا شب تا صبح هم کار کنی؛ با موبایل هم کار کنی؛ با اینترنت هم کار کنی؟ نمی‌شود که دائماً کار کنی. از این باید اعراض کنی و اگر نکنی، عمر تلف شده و گرفتاری‌های زیادی پیش می‌آید.

حبّ دنیا

دوستی دنیا؛ دنیا دو جور است؛ گاهی دنیای حلال است دوستی‌اش اشکال ندارد، حرام نیست. شئون دنیا یکی‌اش زن است. انسان دوست داشته باشد مستحبّ هم هست.[۱] آن مقداری که وظیفه‌ی واجب است بر انسان که برود دنبال دنیای حلال آن مقدار دوست داشتنش عیب ندارد، آن ضرر نمی‌زند چون خدا گفته است آزاد است. دوست داشتن دنیای حرام خطرناک است. انسان حتّی حلالش را هم (زیاد) دوست داشته باشد کم کم در آن می‌رود و وقتی در آن رفت گمراه می‌شود و خطر پیش می‌آید. بنابراین کلِ دنیا محبّتش حرام نیست. دنیا دو قسم است: دنیای حلال، دنیای حرام؛ دنیای حرام محبّتش خطرناک است؛ دنیای حلال طوری نیست.

دنیاپرستی

مولا امیر المؤمنین ع درباره‌ی صفات، فضایل، آثار و روحیات انسان‌های باتقوا در جامعه فرمودند:

«وَ یَقُولُ لَقَدْ خُولِطُوا»؛ دنیاپرستان به کسانی که مثل خودشان چهار نعل به دنبال دنیا نمی‌دوند می‌گویند: «این‌ها عقل‌شان ناقص است، عقل‌شان نمی‌رسد؛ اگر عقل داشتند مثل ما ثروتمند می‌شدند؛ پولدار می‌شدند.» آن‌ها خیال می‌کنند این‌ها یک خورده عقل‌شان عقب است امّا نمی‌دانند این‌ها عقل‌شان عقب نیست؛ عقل خود آن‌ها عقب است؛ این‌ها یک فکر دیگری در سرشان است که نتیجه‌ی آن فکر این است که زندگی ابد را تأمین می‌کند؛ ولی شما دنیاپرستان نتیجه‌ی فکرتان این است که در عمر کوتاه اگر هم به خواسته‌های‌تان برسید بعد زیان و خسران عمیق و عجیبی دامن‌گیرتان خواهد شد.

«وَ لَقَدْ خَالَطَهُمْ أَمْرٌ عَظِیمٌ»، بله متّقین امر عظیمی در پیش دارند، می‌خواهند بتوانند در پیشگاه فرمان و امر پروردگار متعال آن‌گونه که باید انجام وظیفه کنند، این برای آن‌ها مشکل ایجاد کرده است، شما دنیاپرستان از این مشکل آزاد هستید.

کم‌خوری و تقوا

در ادامه فرمودند: «مَنزُوراً أُکُلُهُ»؛ آدم‌های باتقوا پرخور نیستند؛ صبح چه بخورم ظهر چه بخورم؛ شب چه بخورم؛ کتاب طبّاخی را جلویش باز کند، صبحانه آن‌گونه، ناهار آن‌گونه، شام هم آن‌گونه، این علامت این است که عمر را دارد در راه خوردن تلف می‌کند؛ چون این برنامه‌ریزی‌ها مقدماتی هم دارد، آن مقدّمات هم وقت می‌برد، پول می‌برد، باید بروی این‌ها را بخری، باید بروی کاری انجام دهی این‌ها به این صورت در بیاید بعد بخوری؛ خُب چقدر باید برای خریدن این‌ها بیرون بروی، چقدر پول خرج کنی؟! این‌ها همه اتلاف وقت و عمر است بدون این‌که لزومی داشته باشد و بعد انسان پرخور با پرخوری خودش را مبتلا به بیماری‌های صعب العلاج می‌کند، چاقی نتیجه‌ی پرخوری است، چاقی یکی از عوامل بسیار بزرگ بروز بیماری‌های قلبی و عروقی، کبدی، کلیوی است و تمام اعضا و جوارح در اثر پرخوری خسته می‌شوند بالاخره انسان فلج می‌شود و از کار می‌افتد، بنابراین فرمود متّقین در زندگی پرخور نیستند، به اندازه‌ای که لازم است غذا می‌خورند.

حبّ ریاست و شهرت

س ۴: مفهوم این حدیث چیست که: اگر در فکر خود بپرورانی که ریاست جایی را به دست آوری، هلاک ی شوی مگر این‌که در راه رضای خدا کار کنی؟

ج: در ایام غیر انتخابات خیلی‌ها در این فکر نیستند؛ امّا وقتی سر و صدای انتخابات بلند می‌شود ویروس آن به مغز بعضی‌ها می‌آید؛ به فکر می‌افتند که ما هم برای ریاست راه بیفتیم؛ لذا پول و پَله و غیره لازم است. کجا باید برویم؟ چه باید بکنیم؟ چقدر کاغذ بخریم تا عکس و پوستر چاپ کنیم؟ چقدر موتور سوار اجاره کنیم؟ چند خانه اجاره کنیم؟ چقدر شام و ناهار بدهیم؟ این ویروس که بیاید، انسان به این فکرها می‌افتد و بعد هم که بار اوّل رأی نمی‌آورد، بدهکاری بالا می‌آورد و مشکلات پیش می‌آید.

وقتی این فکر آمد، پرورشش نده و اعتنا نکن و بگذار برود. اگر قبولش کنی، گرفتاری دارد و هلاکت پیش می‌آید و باید حق و ناحق کنی و دروغ و دغل بزنی. آن وقت مشکلات پیش می‌آید؛ مثلاً من می‌خواهم بروم در انتخابات شرکت کنم که رئیس جمهور شوم، در حالی که نه می‌توانم و نه بلدم؛ پس من شرائطش را ندارم. اگر شروع کنی خانه و مِلکَت را بفروشی و پول خرج کنی که رئیس جمهور شوی، در این راه گرفتار کارهایی می‌شوی که نباید رئیس جمهور شوی، در این راه گرفتار کارهایی می‌شوی که نباید بشوی. بنابراین هر کسی نباید دنبال هر کاری برود. باید ببیند برای چه کاری آماده است و توان چه کاری را دارد، همان را تعقیب کند؛ و الّا همه دل‌شان می‌خواهد رئیس جمهور شوند. امّا کار رئیس جمهور را هر کسی نمی‌تواند انجام دهد. بی‌خوابی شب دارد؛ باید به زحمت بیفتی؛ استراحت ندارد؛ خیلی کارها دارد که تو خبر نداری. خیال می‌کنی که هر وقت جایی می‌رود، فقط دنبال او می‌ریزند؟ شما از آشپزی فقط آش خوردنش را بلدی، در حالی که گرفتاری زیاد دارد؛ لذا گفته‌اند اگر دنبالش بروی، باید خیلی چیزهایی را که نباید لگد کنی، لگد کنی.

حبّ ریاست بد است؛[۲] خوب نیست. اگر انسان واجد شرایط باشد، باید بیایند دست انسان را بگیرند، بکشند، ببرند که تو باید بیایی. همان‌طور که آمدند به حضرت امیر گفتند: «باید بیایی.» این خوب است؛ امّا این‌که من دوست داشته باشم و دنبالش بروم، خطرناک است.

س ۵: حبّ شهرت چگونه است؟

ج: آن هم همین‌طور. «الشُّهْرَهُ خَیْرُهَا وَ شَرُّهَا فِی النَّارِ».[۳] انسان را به جهنّم می‌کشد.

Khoshvaght-Thaqalain (23)

راه شهدا

س ۶: چگونه شهیدان که کلاس اخلاق و معرفت نرفته بودند، حرف‌ها و اعمالی انجام می‌دادند که قابل توصیف نبود، به قول مرحوم امام ره راه صد ساله را یک شبه رفتند؟

ج: کسی که این‌طور نیست، این موضوع را نمی‌فهمد. کسانی که این‌گونه نیستند، نمی‌فهمند. آن‌ها از خود گذشتند و ایثار کردند. از دنیا و تجلّیات دنیا و شهوات و پُست و مقام که دیگران گرفتارش هستند، گذشتند؛ این آرزو را از خود دور کردند که ما می‌خواهیم پولدار شویم یا می‌خواهیم پست و مقام داشته باشیم یا می‌خواهیم خوب بخوریم و خوب بپوشیم. آن‌ها خانه‌ی خوب، ماشین خوب را فراموش کردند. اگر شما هم این‌ها را فراموش کنی، مثل آن‌ها می‌شوی.

بهترین دوست

س ۷: بهترین دوست کیست؟

ج: دوست با تقوا و عاقل؛ إن‌شاءالله خدا برای همه این دوست عاقل و با تقوا را فراهم کند که آدم‌ها با فسّاق و فجّار و گناهکاران رفاقت نکنند.

س ۸: راه پیدا کردن دوست لایق و دیندار چیست؟

ج: آدم چشم دارد، گوش دارد، مغز هم دارد، ببیند چه کسی گناه نمی‌کند، چه کسی عقل خوب دارد؟ آدم با تقوای عاقل، شایسته‌ی رفاقت است، آدم از او استفاده می‌کند چون گناه نمی‌کند، عاقل هم هست آدم را در چاله نمی‌اندازد. بعضی‌ها در اثر عاقل نبودن آدم را در چاله می‌اندازند؛ مثلاً می‌گویند: «به فلان جا برویم.» فرد می‌رود و گمراه می‌شود و از بین می‌رود، عقایدش بر می‌گردد.

اثر مزاح با دوستان

س ۹: آیا مزاح و شوخی کردن با دوستان صمیمی مقدمه‌ی گناه است؟

ج: بله، اغلب مقدمه‌ی گناه می‌شود.[۴] امّا اگر شما زبان را تربیت کردی و به موقع توانستی شوخی حلال کنی، عیبی ندارد، امّا تا زبان تربیت نکرده‌ای باید احتیاط کنی. بعضی عادت دارند همیشه شوخی می‌کنند، گاهی از آن حرام در می‌آید. اگر با مدّتی شوخی نکردن زبان را تربیت کردی، آن وقت عیبی ندارد؛ هر جا جایش بود شوخی کن عبادت بزرگی هم هست.[۵]

اثر دوست بد

س ۱۰: دوست بد چه تأثیری در انسان دارد؟

ج: در دعایی از امام سجّاد ع آمده است: «وَ أَلْبِسْ قَلْبِیَ الْوَحْشَهَ مِنْ شِرَارِ خَلْقِکَ»؛[۶] خدایا!کاری کن من با آدم‌های بد، انس پیدا نکنم. از آن‌ها وحشت کنم و این وحشت باعث شود از آن‌ها دوری بجویم؛ چون آدم‌های شِرار و آدم‌های گنه‌کار کسانی هستند که اگر به طرف آن‌ها بروی، حالت گنه‌کاری آن‌ها به تو هم منتقل می‌شود؛ لذا فرموده‌اند نه تنها با آن‌ها معاشرت نکن، بلکه با اهل تقوا معاشرت که که روحیه‌ی ترس از گناه، از آن‌ها به شما منتقل شود و شما هم اهل تقوا شوی؛ امّا اگر انسان با بدها معاشرت کرد، مقدّمات بدی از آن انسان‌های بد به او نفوذ می‌کند و مثل همان‌ها بد می‌شود. این یکی از لوازم ساختن خود است. اگر می‌خواهی ساخته شوی، دوستی با شخص بد نباید باشد. با بدها نباش. به آن‌ها بگو: «سلام علیکم و رحمۀ الله، خداحافظ شما.» امّا اگر به خانه‌اش بروی و بنشینی با هم بگویید و بخندید، بدی او ضمن این‌ها می‌آید و تو هم مثل او می‌شوی.

باید با آدم‌های بد معاشرت نکنیم، بلکه به عکس با آدم‌های خوب معاشرت کنیم. درباره‌ی معاشرت در قرآن کریم کم صحبت شده است ولی یک آیه‌ی خیلی جامع و خوبی را خدا بیان کرده که تکلیف را روشن کرده است. خدا فرمود: « الْأَخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقینَ»[۷]، روز قیامت همه با هم دشمن می‌شوند. این می‌گوید: «تو به من گفتی بیا برویم آن مجلس و من هم آمدم و لذا بهایی شدم. تو به من گفتی این کتاب را بخوان و من خواندم و لذا بی‌دین شدم.» آن‌جا یقه‌اش را می‌گیرد. «إِلاَّ الْمُتَّقینَ». امّا آدم‌های با تقوا در سایه‌ی تقوا با هم رفاقت کردند و این هم اگر ضعف داشت، با رفاقت با او قوّت پیدا کرده است. پس خیلی خوشحال هستند و آن‌جا به جای این‌که عَدو شوند، خیلی خوشحال هستند و تقدیر می‌کنند؛ بنابراین باید با آدم‌های با تقوا معاشرت کرد به این منظور انتقال تقوا از او به ما؛ و از آدم‌های گنه‌کار هم باید فرار کرد، فرارَک مِنَ الأسد؛ این‌قدر خطرناک هستند.

راه جذب جوانان به مسجد

س ۱۱: برای جذب جوانان به مسجد و دین چه چیز جذابی از مسجد و دین برای‌شان بگوییم؟

ج:‌ جوانان یک خاصیت ممتازی دارند؛ آن‌ها بدون دوست نمی‌توانند زندگی کنند؛ اهل انس هستند. لذا دوست خوب نداشته باشند، با افراد ناباب رفیق می‌شوند؛ معتاد می‌شوند. شما با آن‌ها دوستی کنید، محبّت کنید، جذب می‌شوند.

مجادله

س ۱۲: مفهوم بحث و جدال در صحبت‌ها و هم مباحث‌ها چیست؟

ج: یکی از موارد استعمال زبان و استفاده از نطق این است که انسان حق را برای طرف مقابل بیان کند. مسئله‌ای است که هم وجه حق دارد و هم باطل. به نظر شما دیگری باطل را مطرح می‌کند و شما معتقد هستید که نظر شما حق است. شما وظیفه‌اتان چیست؟ این است که به خاطر این‌که او را هم به حق دعوت کنید، استدلال کنید و بگویید به این دلیل و آن دلیل، حرف شما حق نیست و این حق است. وقتی من برای طرف دلیل آوردم و طرف قبول کرد، دیگر مسئله‌ای نیست. امّا اگر قبول نکرد و احساس کردی که نمی‌خواهد قبول کند، شما دیگر صحبت نکن. اگر صحبت کنی، آن وقت به جای بد می‌رسد. نَفسَش بُراق می‌شود. کم کم صدا بلند می‌شود و کلمات توهین‌آمیز می‌آید و کم کم دست و کتاب را بلند می‌کنند! این‌ها را جدل یا مجادله می‌گویند.

س ۱۳: آیا حکم شرعی‌اش حرمت است؟

ج: همه می‌گویند حرام است. امام صادق ع فرمودند: «وَ اتْرُکِ الْمِرَاءَ وَ إِنْ کُنْتَ مُحِقّاً».[۸] طرف قبول نمی‌کند. وقتی فهمیدی دیوار ایجاد کرده است، دیگر نباید حرف بزنی و الّا به جای بد می‌رسد.

س ۱۴: قبل از این‌که به آن مراحل اهانت برسد حرمت دارد؟

ج: اگر نرسد، نه؛ اگر به آن‌جا برسد، حرمت دارد.

رفتار متّقین در اجتماع

مولا امیر المؤمنین ع درباره‌ی صفات، فضایل، آثار و روحیات انسان‌های با تقوا در خطبه‌ی متّقین فرمودند: «لَا یَحِیفُ عَلَى مَنْ یُبْغِضُ»؛ یعنی انسان با تقوا به کسانی که با آن‌ها بد است ظلم نمی‌کند. بعضی از انسان‌ها هستند که وقتی پست گیرشان می‌آید به آن‌هایی که با او میانه‌شان خوب نیست کار نمی‌دهند و با آن‌هایی که خوب است کار می‌دهند؛ به آن‌هایی که میانه‌اش با آن‌ها بد است اضافه حقوق نمی‌دهد و به کسانی که میانه‌اش با آن‌ها خوب است اضافه حقوق می‌دهد؛ متّقین این جور نیستند بلکه طبق وظیفه عمل می‌کنند، نمی‌گویند چون او با من دشمن است به او کار ندهم، نه، او زن و بچّه دارد اگر می‌تواند کار خوب انجام دهد باید به او کار بدهم. انسان با تقوا بر کسی که او را دوست ندارد ظلم نمی‌کند. و فرمودند: «وَ لَا یَأْثَمُ فِیمَنْ یُحِبُّ»؛ یعنی اگر کسی را هم دوست داشته باشد این دوستی باعث به گناه افتادن او نمی‌شود. خیلی‌ها هستند، اگر فردی قوم و خویشان به خاطرش مبتلا به گناه می‌شوند، یک کارهایی می‌کنند که گناه است و نباید درباره‌ی او انجام می‌داند، امّا چون دوستش دارند قوم و خویشش است یک کارهایی می‌کند یک پُست‌هایی به او می‌دهند که لیاقت و صلاحیتش را ندارد. این گناه و ظلم است نباید این کار را بکنند، باید به هر کسی به اندازه‌ی شایستگی و لیاقتش کار واگذار کردند نه به اندازه‌ی دوستی و رفاقتش با ما.

رفتار با گدا

س ۱۵: گاهی در روز چند بار پیش می‌آید که با گداهای خیابانی برخورد می‌کنیم و نمی‌دانیم آن‌ها واقعاً فقیرند یا نه؛ چه کنیم؟

ج: لازم نیست به آن‌ها کمک کنی، مگر جایی که خطر آبروریزی باشد. آن وقت مجبوری کمک کنی؛ مثلاً اگر پول ندهی، فحش می‌دهد. چون فرموده‌اند: «خَیْرَ مَا بَذَلْتَ مِنْ مَالِکَ مَا وَقَیْتَ بِهِ عِرْضَکَ»[۹] یعنی بهترین پولی که خرج می‌کنی، آن است که در راه حفظ آبرو است. بعضی‌ها بد زبانند، بد دهانند و فحش می‌دهند.

نقل می‌کنند در زمان مرحوم شیخ جعفر کاشف الغطاء ره هم فقیر زیاد بود. سر نماز می‌آمدند تکدّی می‌کردند. یک روز گدایی آمد و مردم به دیگری کمک کرده بودند و به این گدا چیزی نرسید. آن گدا آب دهان به محاسن شیخ انداخت. شیخ راه افتاد در صفوف نماز و گفت: «هر کس آبروی من را می‌خواهد، کمک کند.» پول جمع کرد و به او داد. موارد آبرو استثنا است؛ امّا در حال عادی چیزی ندهید. اگر به آن‌ها بدهید، دیگران هم تشویق می‌شوند که گدایی کنند و این حرفه را انتخاب می‌کنند؛ امّا اگر خطر آبروریزی بود، چاره‌ای نیست، به اندازه‌ی حفظ آبرو به این روایت عمل کنیم «خَیْرَ مَا بَذَلْتَ…».

س ۱۶: گاهی گدا توهین نمی‌کند ولی اطرافیان که می‌بینند، قضاوت بد می‌کنند و مثلاً می‌گویند: «چرا به او کمک نکرد؟»

ج: اگر دیدی چنین موردی هم هست، در این مورد هم چیزی بده؛ چون اگر این‌ها هم نظر بد به شما کنند، مصداق همان است.

انواع رزق

س ۱۷: در روایت آمده: «ظُلْمُ مَنْ ظَلَمَکَ فَإِنَّهُ یَسْعَى فِی مَضَرَّتِهِ وَ نَفْعِکَ وَ لَیْسَ جَزَاءُ مَنْ سَرَّکَ أَنْ تَسُوءَهُ وَ اعْلَمْ یَا بُنَیَّ أَنَّ الرِّزْقَ رِزْقَانِ رِزْقٌ تَطْلُبُهُ وَ رِزْقٌ یَطْلُبُکَ فَإِنْ أَنْتَ لَمْ تَأْتِهِ أَتَاکَ مَا أَقْبَحَ الْخُضُوعَ عِنْدَ الْحَاجَهِ وَ الْجَفَاءَ عِنْدَ الْغِنَى»[۱۰] لطفاً توضیح دهید؟

ج: دو جور روزی داریم؛ کسی باید صبح بلند شود و برود هشت ساعت کار کند؛ نتیجه‌اش جلب روزی است. انسان حقوق می‌گیرد یا هر روز منفعتی به دست می‌آورد و زندگی‌اش تأمین می‌شود. امّا گاهی روزی را خدا پَر می‌دهد و می‌آید دم در خانه شما. به در خانه می‌آیند و می‌گویند: «شما امسال به حج مشرّف شو یا مثلاً این‌قدر بگیر فلان کار را بکن.» این هم یک نوع روزی است که خدا پَر می‌دهد. این مِن غَیر اکتساب است. از این‌ها هم هست. خدا به کسانی که به حرف او گوش می‌دهند و تقوا را مراعات می‌کنند و گناه نمی‌کنند وعده داده از این روزی‌های غَیر مُکتَسَب برایشان پیش آورد.[۱۱] مکّه می‌روند؛ مشهد می‌روند؛ خیلی از این چیزها زیاد برایشان پیش می‌آید.

س ۱۸: اگر گناه باعث قطع رزق و روزی و قهر خداوند می‌شود پس چرا در کشورهای کفر و پر از گناه، روزی‌های مادّی فراوان است و از قحطی خبری نیست؟

ج: همان‌طور که گناه کردن موجب کمی روزی می‌شود، کارهای دیگر هم هست که موجب رشد اقتصادی آن‌ها می‌شود و آن‌ها آن کارها را کرده‌اند و شما نکرده‌اید. شما هم اگر آن کار را بکنید، مثل آن‌ها می‌شوید. آن‌ها قاره‌ی آفریقا را کشتی کشتی غارت می‌کنند و شما این را نمی‌بینی؛ فقط آن اقتصاد و فراوانی را می‌بینی! از این طرف می‌آیند کشورها را استعمار می‌کنند و طلا و نقره‌شان را می‌برند، اورانیوم‌شان را می‌برند و همه چیزشان را می‌برند؛ برای این است که وضع مادّی‌شان خوب است. شما هم اگر از این کارها بکنی، مثل آن‌ها می‌شوی. امّا حق نداری از آن کارها بکنی. او دزدی می‌کند ولی شما نمی‌توانی دزدی کنی.

Khoshvaght-Thaqalain (6)

اسراف

س ۱۹: در قرآن آمده: «إِنَّ الْمُبَذِّرینَ کانُوا إِخْوانَ الشَّیاطینِ».[۱۲] چرا گناه اسراف و تبذیر این‌قدر بالا است؟

ج: چون ارزاق عمومی کم می‌شود؛ مقدار زیادی ضایع می‌شود و گیر عدّه‌ای نمی‌آید. آیا این درست است؟ در حالی که خدا سفره را برای همه‌ی انسان‌ها پهن کرده است. اگر هر کس به اندازه‌ی خودش مصرف کند، کم نمی‌آید؛ امّا یک نفر به اندازه‌ی هزار نفر مصرف کند، آن وقت کم می‌آید و عدّه‌ای محروم می‌شوند و خدا نمی‌خواهد محروم شوند؛ لذا هر کس باید به اندازه‌ی خودش بخورد؛ در این صورت کم نمی‌آید.

س ۲۰: پس این‌که می‌گویند رزق بین بندگان تقسیم شده است، یعنی چه؟

ج: اگر عدّه‌ای زیاد بخورند، این‌طور تقسیم می‌شود. برای عدّه‌ای مثلاً یک سیر می‌شود و برای عدّه‌ای دیگر یک مَن می‌شود. تقسیم که می‌شود، این‌طوری می‌شود و این درست نیست؛ چرا شما اسراف کردی؟ در مهمانی‌ها باید نیاز مطرح باشد نه شئون و شرف. بعضی‌ها یک مهمانی دارند، برای هر نفر یک مرغ می‌کُشند. این درست نیست. در زمان امیر المؤمنین س قحطی شد. آن موقع مردم قبائلی بودند و هر رئیس قبیله برای افراد قبیله‌اش یک شتر می‌کُشت. رئیس یک قبیله‌ای با قبیله دیگر رقابت کرد. او می‌خواست از دیگری جلو بزند. او یک شتر کُشت و دیگری دو شتر. او دو تا کُشت و دیگری چهار تا. کم کم کسی نبود که شترها را بخورد و گوشت‌ها می‌ماند و می‌گندید. این‌جا بود که حضرت فرمودند: «کسی از گوشت‌ها نخورد؛ زیرا این برای غیر الله ذبح شده است و حرام است.» چون می‌ماند و از بین می‌رود. وقتی به اندازه‌ی نیاز تهیه شود غذا ادامه دارد و به همه می‌رسد. لذا اسراف حرام است. اسراف و تبذیر هر دو یکی است. تبذیر یعنی بذرپاشی. کسانی که می‌خواهند گندم بکارند، چه می‌کنند؟ گندم را می‌پاشند. انسان اسراف کار، پول را همان‌طور می‌پاشد؛ نباید بپاشد و باید به اندازه‌ی نیاز خرج کند.

س ۲۱: این‌که فرموده‌اند: «هر کس تا آخرین لقمه‌ی رزقش را نخورد، از دنیا نمی‌رود» یعنی چه؟

ج: این‌طور می‌خورد. اگر در یک جامعه اسراف و تبذیر شد، رزق یک نفر می‌شود یک سیر و رزق دیگری می‌شود چهل مَن. و خدا این را می‌داند که این شخص در اثر این کارها چهل مَن گیرش می‌آید و آن یکی یک سیر گیرش می‌آید. تقصیر خودشان هم هست؛ لذا خدا فرمود: این کارها را نکنید، اگر کردید این‌طور می‌شود.

س ۲۲: این فقط برای این است که غذا باقی نماند؛ یا مثلاً خود غذا هم مهم است؟

ج: دستور رسیده است که هر مقدار غذا در سفره جمع می‌شود، باید بخورید. خُرده‌ی نان و خُرده‌ی برنج که جمع می‌شود، باید بخورید. چون این‌ها هم جنس همان اصلی است، پس چرا نمی‌خوری؟ این را هم باید بخوری. اگر نخوری، مثلاً در جامعه‌ای که ده میلیون جمعیت دارد، چقدر از این‌ها جمع می‌شود؟ آن وقت چقدر غذا می‌شود؟! لذا خود پیغمبر اکرم ص بشقاب‌شان را انگشت می‌زدند و پاک می‌کردند که هیچ چیز ته آن نماند و به ما هم یاد دادند. امّا غربی‌ها می‌گویند باید نصفش را بخوری و نصفش را دور بریزی که کارخانه زیاد تر تولید کند. امّا شما حق نداری دور بریزی. به اندازه‌ی نیاز بپز تا تمام شود و ته آن پاک شود.

فرهنگ آپارتمان‌نشینی

س ۲۳: نوشته‌اند در روایات آخر الزّمان مطرح شده که بلند بودن ساختمان‌ها و آرایش کردن مردها و … مذموم است،[۱۳] چرا بلند بودن ساختمان‌ها مذموم است؟

ج: طبقات ساختمان بالا برود یعنی اِشراف. در این صورت انسان حیاط خانه‌ی مردم را می‌بیند. این حرام است و جایز نیست؛ باید کاری کنند که حیاط خانه‌ی مردم دیده نشود؛ اشراف در ساختمان، حرام است؛ بنابراین ذمّ آن برای این است. شما می‌روی بالای آپارتمان، همه‌ی حیاط پیدا است. زن مردم را وقتی بدون چادر بیرون آمد، می‌بینی و این درست نیست. لذا یا باید ساختمان بالا نرود یا اگر بالا رفت، طوری باشد که حیاط خانه‌ی مردم دیده نشود.

در روایت آمده ساختمان از شش ذراع که بالا رفت، باید بالایش «بسم الله الرحمن الرحیم» بنویسی. شیطان می‌آید آن بالا کارهایی بکند،[۱۴] یعنی به نام و یاد خدا بیفت که گناه نکنی. آن‌جا زمینه‌ی گناه، آماده می‌شود. بنابراین این از غربی‌ها است که حرام و حلال ندارند. صد طبقه هم می‌سازند. اشراف هم برای‌شان مهم نیست؛ چون خانه‌شان دیوار ندارد، آزادند. ولی ما که مسلمانیم، برنامه‌ی خاصی در ساختمان داریم؛ چون اشراف جایز نیست. خانه مخصوص ما است. زن و بچّه می‌توانند بیایند داخل حیاط آزاد باشند و دیگران هم حق ندارند نگاه کنند.

اگر کسی در حال عبور از یک کوچه یا خیابان دید درب یک خانه باز است و داخل خانه را نگاه کرد و از توی خانه با سنگ زدند چشمش را کور کردند. اَرش ندارد. چرا نگاه کردی؟ خانه‌ی مردم است. حق نداری نگاه کنی. این‌ها حدود اسلام است. غربی‌ها هیچ کدام از این‌ها را ندارند. آن‌ها می‌گویند حلال و حرام نداریم. بد و بیراه نداریم؛ همه چیز آزاد است. بنابراین ما نباید از آن‌ها بگیریم. صد طبقه مال آن‌ها است. آن‌ها چیزهای دیگری هم دارند، صد طبقه هم دارند. در آسانسور هم می‌روند و می‌آیند؛ اتاق خلوت است دیگر. اسلام می‌گوید خلوت زن و مرد نامحرم حرام است. یک زن با یک مرد حق ندارند در آسانسور تنها باشند. باید مراعات کنیم.

اعیاد اسلامی

س ۲۴: در اسلام چه روزهایی عید محسوب می‌شود؟

ج: حتماً عید باید یک محتوای خوب داشته باشد. محتوای بد قابل عید گرفتن نیست. محتوای خوب را هم اسلام تشخیص می‌دهد؛ مثلاً روزی که امیر المؤمنین ص به جانشینی خاتم انبیاء ص و امامت امّت اسلامی منصوب شد، یکی از نعمت‌های بسیار بزرگ و ارزشمند الهی در روی زمین تحقّق پیدا کرد. این را عید می‌گویند. هر سال باید این روز را جشن بگیریم و یادآوری کنیم که خدا چنین نعمتی به ما داد. چنین انسان کامل و مکمّلی را برای امامت ما انتخاب کرد.

عید باید این‌طور باشد؛ یا مثلاً عید قربان که ابراهیم خلیل ع مأمور شد سر فرزندش را بِبُرد. او اقدام کرد که این کار را بکند و خدا جلو ایشان را گرفت. این‌که چنین انسانی پیدا می‌شود تا در زندگی‌اش هرچه خدا گفت، بدون حساب کردن و بدون سبک سنگین کردن آن، چَشم بگوید، این خیلی ارزشمند است؛ لذا گفته‌اند در آن روز که ابراهیم خلیل ع حاضر شد فرزندش را طبق دستور خدا سر بِبُرد و خدا جلوی او را گرفت و گفت به جای فرزند این گوسفند را بکش، آن روز را جشن می‌گیریم و گوسفند می‌کشیم. چون چنین گذشتی را یک انسان در جامعه‌ی بشری انجام داده، مسئله‌ی مهمی است؛ پس باید عید گرفت.

س ۲۵: نظر شما درباره‌ی عید نوروز چیست؟

ج: این عید نوروز هم یکی از امتحانات خدا است. این عید نوروز انسان را آزاد می‌کند و به طرف شَهَوات حرامف اختلاط زن و مرد، ترک نماز و سایر مسائلی که این روزها باب است، دعوت می‌کند. اگر خدا به ما توفیق بدهد باید در این امتحان و در هر مقام در حال ترک همه‌ی حرام‌ها باشیم. این جزء امتحانات است. باید مراقب باشیم که گناهی پیش نیاید. امیر المؤمنین ع هم برای عید فرمودند: عید مال لباس نو پوشیدن نیست، بلکه هر کسی با ترک گناه از وعیدها و تهدیدهای خدا در امان بود این عید او است.[۱۵] بنابراین اگر این عید، خوردن و خوابیدن و عیّاشی و این کار‌ها است، ربطی به ما ندارد و ما باید مواظب کار خودمان باشیم. عید ما روزی است که إن‌شاءالله در مقابل خواسته‌های حرام بایستیم و به حرف خدا گوش بدهیم. معصومین ع فرموده‌اند در نوروز روزه بگیرید.[۱۶]

س ۲۶: با توجّه به نزدیک شدن ایام نوروز وظیفه‌ی ما در این ایّام چیست؟

ج: از گناهان سال گذشته توبه کنید و سال جدید را بدون گناه آغاز کنید إن‌شاءالله.

س ۲۷: در اعیاد و زمانی که ولادت اهل بیت ع است ما چطور شادی کنیم؟

ج: صلوات بفرستیم، نقل بخوریم، شام بخوریم، شیرینی بخوریم، خوشحال بشویم. این‌ها انواع و اقسام شادی است. لازم نیست حتماً مطرب بیاوریم که بزن و بکوب انجام دهد؛ آن حرام است.

سخاوتمندترین فرد

س ۸۲: روایتی از پیامبر اکرم ص نقل کرده‌اند: «أَجْوَدُ الْأَجْوَادِ اللَّهُ وَ أَنَا أَجْوَدُ بَنِی آدَمَ وَ أَجْوَدُهُمْ بَعْدِی رَجُلٌ عَلِمَ بَعْدِی عِلْماً فَنَشَرَهُ وَ یُبْعَثُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ أُمَّهً وَاحِدَهً». لطفاً توضیح دهید؟»[۱۷]

ج: سابقاً راه انتشار دین مثل امروز نبود. الآن خیلی وسایل اختراع شده که راه رساندن مطلب به دیگران را آسان کرده است. همه چیز هست و به سرعت هم منتشر می‌شود؛ امّا قبلاً نبود؛ باید سوار شتر می‌شدند از این‌جا به آن‌جا می‌رفتند و می‌گفتند و نشر می‌دادند و از آن‌جا هم به جای دیگر می‌رفتند. سرعت کند بود، لذا پیامبر اکرم ص مردم را تشویق کردند که حرف‌های دین را منتشر کنند؛ این به آن بگوید و آن هم به دیگری. گفته‌اند: با نبود وسایل، وسیله فراهم شود تا دین به همه برسد. لذا آن زمان نشر کردن دین یکی از مسائل بسیار مهم بود که می‌ارزید پیغمبر اکرم ص این حرف‌ها را درباره‌اش بزند.

س ۲۹: حضرت ص در آخر روایت فرمودند: «وَ یُبْعَثُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ أُمَّهً وَاحِدَهً»؟

ج: این شخص کارش منحصر به فرد است. خدمت بزرگی کرده است و لذا خودش یک تنه محشور می‌شود. امّت نمی‌خواهد، خودش به جای امّت است.[۱۸] «إِنَّ إِبْراهیمَ کانَ أُمَّهً»[۱۹] این‌طور بود.

ولایت فقیه

س ۳۰: در مورد ولایت فقیه و ریشه و اساس آن توضیح کامل بفرمائید؟

ج: بهترین جا مکاسب مرحوم شیخ انصاری ره است. چون مرحوم شیخ بحث ولایت را آن‌جا مطرح کرده است، إن‌شاءالله کسانی که مکاسب درس می‌دهند یا خارج می‌دهند، همان‌جا بهترین جا است که شروع کنند به مطرح کردن این موضوع. این بحث بسیار ساده است؛ هم عقل می‌پذیرد و هم نقل. حرف‌های دیگر همه‌اش حرف‌های شیطانی است. مرحوم امام خمینی ره جزوه‌ای در اثبات ولایت فقیه نوشته‌اند. در زمان غیبت کبری که امام معصوم ع نیست، چه کسی روی کار بیاید خوب است؟ چند گزینه مطرح است: یک صنف از مردم، کشاورزانند. این‌ها عده‌ی زیادی هستند که سواد ندارد و به مسائل حکومتی اسلام آشنا نیستند. صنف دیگر جامعه، کسبه‌ی بازار هستند. آن‌ها صبح به بازار می‌روند تا پولی در بیاورند و زندگی کنند. آیا این‌ها بلدند حکومت کنند؟ این‌ها هم کنار می‌روند.

صنفِ دیگر، کارگرانند که در کارخانه‌ها یا در جاهای دیگر کار می‌کنند. آیا این‌ها بلدند؟ صنف دیگر، روشنفکرهایی هستند که در آمریکا و انگلیس تحصیل کرده‌اند. آیا این‌ها هم می‌توانند حکومت اسلامی تشکیل دهند؟! آیا بلدند یا اصلاً قبول دارند؟ پس این‌ها هم کنار می‌روند. راه دیگر این است که شاهی بیاید که نوکر آمریکا است و دین را از بین می‌برد.

خلاصه تنها گروهی که می‌ماند، فقط فقهای عادل هستند. زیرا فقیه بلد است که اسلام چگونه دستور داده حکومت کنید. البتّه به قید این‌که با تقوا و عادل باشد. می‌گویند شما که فقیه عادل هستی باید بایستی و سپر بلا شوی و هر اتّفاقی افتاد، جواب دهی. وقتی هم حاکم شد، مردم باید به حرفش گوش دهند. این بهترین گزینه است. این بهترین راه است. حالا شما منهای این، از آن پنج صنف هر کدام را که قبول داری، عقل شما را تخطئه می‌کند. خیلی ساده است. منتهی مسائل سیاسی و فسق و فجور و گرفتاری مادیات و حبّ پست و مقام باعث می‌شود انسان حرف‌هایی بر خلاف عقل بزند.

س ۳۱: الآن غیر از علم و تقوا و عدالت، شجاع و مدیر و مدبّر بودن را هم جزء شرایط می‌دانند؟

ج: اگر فقیهی داشتیم که اعلم و عادل بود، امّا ترسو بود، نمی‌تواند در این مسند بنشیند؛ فردا آمریکا یک توپ بزند، او دل درد می‌گیرد. آن وقت چه کنیم؟ این درست نیست. اگر چنین شخصی بخواهد حاکم اسلام باشد و اسلام را حفظ کند، باید نترس باشد و الّا اگر ترسو باشد، نمی‌تواند. بنابراین باید کسی بیاید که هم فقیه باشد هم عادل و هم شجاع.

تشکیل حکومت اسلامی

س ۳۲: آیا در زمان غیبت، شیعیان وظیفه دارند که حکومت اسلامی تشکیل بدهند؟

ج: بله، وظیفه دارند. اگر حکومت اسلامی تشکیل ندهند اسلام از بین می‌رود و کفّار بر آن‌ها مسلّط می‌شوند. آن وقت هم فروع دین از بین می‌رود هم اصول دین. اگر کفّار مسلط شوند چه می‌کنند؟ همه را وادار می‌کنند به دین خودشان در آیند. بنابراین تشکیل حکومت اسلامی وظیفه است. منتهی این وظیفه را همه نمی‌توانند پیاده کنند؛ زیرا قدرت نیست و وقتی قدرت نداشتند، احساس می‌کنند که وظیفه ندارند؛ امّا اگر کسی در خودش احساس کرد که قدرت تشکیل حکومت را دارد، موظّف است بیاید و همه‌ی مسلمین را جمع کند و حکومت اسلامی راه بیندازد. مرحوم امام رض این کار را کرد. نیروهای متفرّق را جمع کرد و قدرت عظیمی را فراهم کرد که نه شاه توانست جلوی او را بگیرد و نه آمریکا. همه از بین رفت و الآن حکومت اسلامی شده است. حالا عدّه‌ای می‌خواهند این حکومت را زمین بزنند و دوباره او بیاید.

س ۳۳: پس می‌شود گفت که انقلاب اسلامی ایران هم که انجام شد با عنایت حضرت حجّت (عج) بوده است؟

ج: بله، مسلّماً با عنایت ایشان بوده است.

نقش ولی فقیه

اگر نگاه‌مان به کلمات مقام معظّم رهبری باشد، برای نجات ما در فتنه‌ها کافی است. هر چه ایشان گفتند شما به آن گوش دهید، از خطر فتنه محفوظ می‌مانید. به دیگران هم بگویید اگر مردم به حرف مقام معظّم رهبری گوش بدهند، کافی است. خود آن‌ها گفته‌اند هیچ گره‌ای نیست الّا این‌که با دست ولی فقیه باز می‌شود. شما هم همین را بگویید.

اتّحاد مسلمانان

س ۳۴: از پیامبر اکرم نقل نموده‌اند: «أَنْسَکُ النَّاسِ نُسُکاً أَنْصَحُهُمْ جَیْباً وَ أَسْلَمُهُمْ قَلْباً لِجَمِیعِ الْمُسْلِمِینَ».[۲۰]

ج: یکی از مسایلی که برای ایجاد قدرت و سطوت در جامعه‌ی اسلامی لازم است، همدلی است؛ چون مسلمانان دشمن دارند. اگر قدرت و اقتدار باشد، دشمن به فکر تجاوز نمی‌افتد. امّا اگر در ما احساس ضعف کند، به فکر تجاوز می‌افتد؛ لذا فرموده‌اند مسلمانان باید همگی با هم همدل باشند و کدورت و اختلاف نداشته باشند.

کدورت و اختلاف صفوف را جدا می‌کند و افراد را از هم جدا می‌کند و پیوند اسلامی را از بین می‌برد. در این صورت ضعف ایجاد می‌شود؛ لذا دشمن جرأت پیدا میکند حمله کند. لذا این هم یکی از چیزهایی است که باید مراعات شود که همه با هم پیوند و اتّصال داشته باشند و از هم جدا نشوند. سرّ این‌که دستور داده‌اند مسلمانان حق ندارند بیش از سه روز با هم قهر کنند همین است.[۲۱]

س ۳۵: آیا قهر بیش از سه روز، حرمت فقهی دارد؟

ج: بله؛ حتّی گفته‌اند باید کسی که مظلوم است، برود بگوید: «ببخشید من ظلم کرده‌ام.»[۲۲] به خاطر حلّ مشکل گفته‌اند عیبی ندارد این‌طور بگویی؛ چون شاید او به آن صورت حاضر نباشد آشتی کند. شما بگو «من تقصیر کرده‌ام، ببخشید»، تا این مسأله تمام شود و الّا دو به دو همه با هم دشمن می‌شوند و چیزی ته آن نمی‌ماند.

س ۳۶: اگر مظلوم احتمال دهد که با این کار مشکل حل می‌شود، آیا بر او واجب می‌شود که این کار را بکند؟

ج: بله؛ باید برود بگوید: «ببخشید.» اگر نگوید، ادامه پیدا می‌کند و دشمنی زیادتر می‌شود و به اسلام لطمه می‌خورد.

س ۳۷: قهر در چه صورتی جایز می‌شود؟

ج: قهر با کفّار؛ امّا با مسلمان نمی‌شود.

س ۳۸: ولو مسلمان فاسق باشد؟

ج: بله، نمی‌شود؛ از اوّل مسلمانان همین بوده‌اند. اگر می‌خواستیم قهر کنیم، آن وقت باید همه با هم دشمن می‌شدیم. همین را باید حفظ کرد. تا به حال همین حفظ شده که این‌جور شده است.

س ۳۹: این «أَنْصَحُهُمْ جَیْباً» یعنی چه؟

ج: نظرش با مسلمانان صاف و پاک باشد.

برادری در اسلام

س ۴۰: بنا بر آیه‌ی شریفه‌ی «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَهٌ»،[۲۳] مقتضای برادری چیست؟

ج: اسلام در ابتدا ضعیف بود و در مکّه دچار دشمنان قوی بود؛ هر کس مسلمان می‌شد، خودش را در معرض خطرهای زیادی قرار می‌داد. پیغمبر اکرم صل الله و علیه و آله و سلم به دستور خدا همین کسانی را که مسلمان می‌شدند، کم کم با هم برادر می‌کرد که یکپارچه شوند؛ زیرا مشرکان مسلمانان را شکنجه می‌کردند؛ به آن‌ها کار نمی‌دادند، احیاناً می‌کُشتند. با برادر شدن مسلمانان، ضعف بعضی‌ها به وسیله‌ی قوّت دیگران تقویت می‌شود و اگر فقیر بودند، به آن‌ها کمک می‌شد؛ همه‌ی مشکلات با اُخوّت حل می‌شد. از این جهت بین آن‌ها اُخوّت ایجاد کرد. خودِ خاتم انبیاء صل الله و علیه و آله و سلم هم در مدینه‌ی طیِّبه ابتدای کار بین مسلمانان برادری ایجاد کرد. لذا کسانی که جنگ می‌رفتند، بعضی‌ها می‌ماندند به خانواده‌هایشان می‌رسیدند که مشکلی پیش نیاید. آن اُخوّت منشأ ارث هم بود. اگر این برادر از دنیا می‌رفت، ارثش را آن برادر می‌برد. این‌قدر این ارتباط و پیوند را محکم کرد که مشکلات حل شود و بعداً دیگر مشکلات درست شد. جمعیّت مسلمانان زیاد شد و آیه‌ی ارث آمد و فرمود: «وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ».[۲۴]

س ۴۱: مقتضایش همین است که در مشکلات به هم کمک کنیم؟

ج: بله دیگر؛ نوعش همین است دیگر؛ همدیگر را داشته باشند؛ یکپارچه شوند؛ وقتی خطر متوجّه شد به هم کمک کنند.

س ۴۲: موانع این برادری چیست؟

ج: برادری سرِ جایش هست؛ تا ایمان هست برادری هست؛ مگر ایمان برود که اُخُوَّت هم از بین می‌رود دیگر.

س ۴۲: بعضی‌ها در همین عالم برادری زحمت‌هایشان را به دوش همدیگر می‌اندازند، این کارها از موانع، حساب می‌شود؟

ج: اُخُوت معنایش این است که زحمت به دوش کسی نگذاری؛ اگر آن گرفتار است زحمت او را هم شمال قبول کنی. اُخوّت معنایش این است، نه این‌که به او زحمت بدهیم. بنابراین این شخص به اُخوّت عمل نکرده است.

س ۴۴: در ادامه‌ی آیه‌ی شریفه «فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ» آمده است؛ «اصلاح» یعنی چه؟

ج: گاهی هم بین دو تا برادر اختلاف می‌افتد؛ سر پول، سر چیزهای دیگر، باید دیگران بین آن‌ها را اصلاح کنند؛ نگذارند اختلاف بماند و حادّتر بشود تا به جدایی و اختلاف بیشتر کشیده شود.

س ۴۵: این روایتی که پیامبر اکرم صل الله و علیه و آله و سلم به سلمان (ره) فرمودند: «لَیْسَ لِأَحَدٍ مِنْ هَؤُلَاءِ عَلَیْکَ فَضْلٌ إِلَّا بِتَقْوَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِنْ کَانَ التَّقْوَى لَکَ عَلَیْهِمْ فَأَنْتَ أَفْضَلُ»[۲۵] یعنی چه؟

ج: در زمان پیامبر صل الله و علیه و آله و سلم عرب و عَجَمی بودن خیلی مطرح بود. برای عرب خیلی فضیلت بر عَجَم قائل بودند. خُب سلمان (ره) در آن‌ها یک نفر بود و بقیه همه عرب بودند، این عَجَم بود. نگاه عجمی به او می‌کردند. هنوز هم در عراق یکی از فحش‌هایشان عَجمی است؛ عَجَم‌ها را فحش می‌دهند می‌گویند عَجم، این امتیاز بین عرب و عجم باقی است و آن زمان هنوز بود. آن‌ها می‌گفتند: ما عرب هستیم، شما عَجَم و فاقد هر گونه امتیاز هستید. پیغمبر اکرم صل الله و علیه و آله و سلم این را از بین برد. فرمودند: فضیلت با تقوا است؛ عرب یا عَجَم فرقی نمی‌کند.

س ۴۶: یعنی می‌فرمودند تنها امتیاز فقط تقواست؟ غیر از آن چیز دیگری نیست؟

ج: بله، تنها همان است. همه چیز باید با تقوا جمع شود آن وقت امتیاز می‌شود. همه چیز هم جمع می‌شود.

س ۴۷: از پیامبر اکرم صل الله و علیه و آله و سلم نقل شده است که «اگر تقوا روزیِ کسی شود بهترین چیز نصیبش شده است». آیا تقوا را ما باید کسب کنیم یا منتظر شویم روزی‌مان شود؟

ج: اگر بنشینید هیچ وقت نمی‌آید؛ باید شما با آن مقدّماتی که خدا داده است تهیّه‌اش کنید. وقتی گناه آمد با تصمیم آن را ترک کنید آن وقت درست می‌شود و الّا بنشینید چه کسی آن را ترک کند؟ خدا مقدّمات فعل و ترک را به همه داده است؛ گفته است وقتی واجب آمد باید انجام دهی و حرام آمد باید ترک کنی. این مال ماست؛ به ما داده است. اگر به کار گرفتید ترک می‌شود، نگرفتید ترک نمی‌شو، تا آخر هم بنشینید خود به خود ترک نمی‌شود.

Khoshvaght-Thaqalain (7)

تخطّی از قوانین جمهوری اسلامی

س ۴۸: آیا تخطّی از قوانین جمهوری اسلامی گناه و حرام است؟

ج: بله. اگر این فرد این را عمل نکند آن یکی هم آن را عمل نکند، علی می‌ماند و حوضش. آن وقت سنگ روی سنگ بند نمی‌شود. باید همه تبعیت کنند. حاکم هم حقّ دارد طبق قانون، هر کس را که متخلّف است مجازات کند. تخلّف خطرناک است. اگر یک نفر بگوید: «من به قانون عمل نمی‌کنم»، خیلی از نفوس حاضرند بگویند: «ما هم عمل نمی‌کنیم.» در این صورت چطور می‌شود؟ خطر جدّی پیش می‌آید. منتهی این‌ها رأفت اسلامی را مراعات می‌کنند؛ و الّا نباید به اَحدی اجازه دهند که تخلّف کند. اگر راه تخلّف باز شود جمعیّت می‌آیند و شلوغ می‌شود و یک دفعه فتنه راه می‌افتد؛ مثل فتنه سال ۸۸٫ اگر اجازه بدهند، نفوس زیادی آماده‌اند؛ کسانی از قبیل منافقین، کسانی که اموال‌شان مصادره شده، خارج رفته‌ها، اجیر شده‌ها و جاسوس‌ها راه می‌افتند و شلوغ می‌کنند. در همان اوّلین لحظه باید به آن‌ها نعل زد که نتوانند راه بروند؛ و الّا می‌ریزند و شلوغ می‌کنند. حقّ الناس هم بر گردن کسانی که تخلّف می‌کنند می‌آید.

اثر تبعیت مسئولیت از قانون اسلام

س ۴۹: اثر عدم تبعیت مسئولین از قانون اسلام چیست؟

ج: اصل در قانون، قانون الهی و اسلامی است. مهم پیاده کردن این قانون است که از طریق مسئولین به طبقات پایین‌تر جریان پیدا می‌کند؛ امّا اگر مسئولین، قانون اسلام را پیاده نکردند، مردم هم به طریق اولی پیاده نمی‌کنند و هیچ اثری ندارد.در این صورت هر چقدر هم که بگذرد، اسلام کاملاً پیاده نمی‌شود و آثار و ضررهای پیاده نشدن اسلام ظاهر می‌شود. زن‌ها حجاب را رعایت نمی‌کنند؛ مردم نماز نمی‌خوانند؛ روزه نمی‌گیرند؛ هر کس هر چقدر بتواند عمل نمی‌کند.

مسئولین حکومت باید عادل باشند.

س ۵۰: آیا مسئولین حکومت باید عادل باشند؟

ج: این‌که گفته‌اند بر جامعه‌ی مسلمین، اسلام باید حکومت کند، برای این است که کسانی که در رأس حکومت اسلامی هستند، باید عادل باشند؛ نماز بخوانند؛ روزه بگیرند؛ گناه نکنند و پای‌بندی عملی به اسلام داشته باشند. وقتی مسئول این‌گونه بود، زیردست او هم بر عمل کردن به اسلام مراقبت می‌کند و اسلام به جامعه سرایت می‌کند. حال اگر ما افرادی در رأس حکومت داشته باشیم که ولایت فقیه را قبول ندارند، یا نماز نمی‌خوانند یا روزه نمی‌گیرند و افکار غربی دارند، دیگر حکومت اسلامی نمی‌شود. باید همه‌ی این‌ها زیر نظر اسلام تنظیم شود؛ هم عقایدشان، هم احکام‌شان، هم اخلاق‌شان.

سیاست متّقین

امیر المؤمنین علی علیه السلام در خطبه‌ی متّقین فرمودند: «وَ لَا دُنُوُّهُ بِمَکْرٍ وَ خَدِیعَهٍ»[۲۶]؛ یعنی این‌هایی که سیّاس هستند، سیاست‌باز هستند و با خیلی‌ها به منظور مکر و خُدعه نزدیک می‌شوند؛ می‌خواهند از آن فرد استفاده‌ی سیاسی بکنند؛ امّا متّقین به کسانی که نزدیک می‌شوند مکر و خدعه در کارشان نیست؛ اگر انسان خوبی است به او نزدیک می‌شوند، با او دوستی می‌کنند. بنابراین مثل انسان‌های بی‌تقوا، اهل سیاست و خدعه و مکر نیستند؛ بلکه اگر به کسی نزدیک شوند از راه اهل حق بودن اوست؛ از راه استفاده کردن حقیقت از اوست و وقتی از کسی فاصله می‌گیرند چون او ناحق است؛ گرفتار باطلی از باطل‌هاست لذا از او فاصله می‌گیرند.

س ۵۱: روایتی از امیر المؤمنین علیه السلام نقل شده است که فرمودند: «هَیْهَاتَ لَوْ لَا التُّقَى لَکُنْتُ أَدْهَى الْعَرَبِ»؟

ج: سیاست دو جور است؛ گاهی مطابق و موافق با تقواست، یعنی آن‌طور که خدا دستور داده سیاست بازی می‌کنیم، و گاهی نه، سیاستِ آزاد است. نفس می‌گوید: راهی پیدا کن که من به مقصودم برسم؛ از هر راهی.» این سیاست غرب است. سیاست امیر المؤمنین علیه السلام سیاست تقوایی است. فرمودند: «اگر من اهل تقوا نبودم، خیلی راهکارها داشتم و انجام می‌دادم، مثل معاویه.» امّا تقوا انسان را محدود می‌کند. نه می‌شود دروغ گفت؛ نه می‌شود ظلم کرد؛ نه می‌شود حقّه‌بازی کرد؛ لذا او آزاد است ما محدودیم.

س ۵۲: یعنی امیر المؤمنین علیه السلام سیاستمدارتر بود؟

ج: بله.

انتخابات

س ۵۳: برای انتخابات آینده وظیفه‌ی ما چیست؟

ج: همان وظیفه‌ای که همیشه داشتیم. همیشه وظیفه‌مان چه بود؟ به چه کسی باید رأی بدهیم؟ اگر شما به هر کسی رأی بدهی و او رأی بیاورد و فردا در مسند بنشیند، چه می‌کند؟ هر چه پول و ثروت است، در اختیارش قرار می‌گیرد. به هر کس که بخواهد، پست می‌دهد. امکان دارد همه‌ی خویشان و رفقا و هم‌خطی‌ها را سر پُست بیاورد. کسی هم نمی‌تواند به او چیزی بگوید. اگر او باتقوا نبود، دو خطر پیش می‌آید؛ هم دین مردم لطمه می‌خورد و هم دنیایشان دچار مخاطره می‌شود.

گناهِ همه‌ی این‌ها زیر سر آن تکه کاغذی است که شما اشتباهی به صندوق انداختی. فردا پدر این فرد را درمی‌آورند و می‌گویند: «تو رأی دادی که او آن بالا نشست و این همه پول به او دادند و او هم هر کاری خواست کرد و کار به این‌جا رسید.» این همه ناموس مسلمانان بی‌حجاب شدند و این همه فرهنگ مملکت، سینماها، تئاترها خراب شد، همه‌ی این‌ها زیر سر این تکه کاغذ رأی است. این تکه کاغذ را خیلی باید دقّت کرد. اگر انسان تقوا داشته باشد، می‌گوید به کسی رأی بده که هم ایمان داشته باشد و به اسلام لطمه نزند و هم کارکن و خدمتگزار باشد که بتواند مشکلات مسلمانان را حل کند. اگر این موضوع را تشخصی بدهی، جواب داری و الّا پیش خدا مسئول هستی. در قرآن فرمود: «وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ».[۲۷] چرا به او رأی دادی؟ تو رأی دادی که پدر همه را درآورد. همه‌ی گناهش گردن شماست که این هم کاغذ برای او در صندوق ریختی! لذا باید حواست جمع باشد که تکه کاغذ را به هر کسی ندهی. خیانت بسیار بزرگ به خون شهدا و به اسلام و مسلمانان است.

س ۵۴: این‌طور که شما می‌فرمایید، رأی دادن به بعضی‌ها از شراب خوردن بدتر است؟

ج: از همه چیز بدتر است؛ از همه‌ی گناهان بدتر است؛ این مادر همه‌ی گناهان است؛ یک دنیا گناه در همین یک تکه کاغذ خوابیده است. خیلی باید دقّت کرد.

س ۵۵: اصلح چه کسی است؟

ج: اصلح کسی است که دین‌دار باشد؛ به دین خیانت نکند؛ به دین کمک کند؛ چون یکی از وظایف رییس جمهور این است. او مسئول اجراست و باید کمک به دین هم بکند؛ بی‌حجابی را باید کم کند؛ ربا را باید کم کند؛ تمام گناهان را باید در جامعه کم کند؛ وظیفه‌اش این است. چون قدرت او از همه بیشتر است. پول بیشتر در اختیار دارد؛ نیروی خدمتکار بیشتر در اختیار دارد. او بیشتر از همه می‌تواند کار کند؛ هم باید دیندار باشد تا کارهای دینی بکند و هم خدمت‌های دنیایی برای مسلمانان بکند تا مشکل حل شود. هر کسی را این‌جوری سراغ داری، معرّفی کن، جوابش هم همراهش هست؛ و الّا حق نداری معرّفی کنی؛ فایده ندارد.

س ۵۶: پس خودمان که رأی می‌دهیم، باید اصلح را به دیگران معرّفی و تبلیغ بکنیم؟

ج: اگر کسی را دارای این دو سه صفت تشخیص دادید، وظیفه دارید. چون اگر معرّفی نکنید، مردم اشتباه رأی می‌دهند. چون خیلی‌ها به خصوص زن‌ها، به خصوص در روستاها و شهرستان‌های دور از پایتخت، غالباً این اشخاص را نمی‌شناسند. بعضی افراد گمراه در آن‌جا با تبلیغات و وعده‌ها مردم را گول می‌زنند. اگر می‌دانید چه کسی خوب است، باید معرّفی کنید. این وظیفه‌ی شماست. اگر معرّفی نکنید، فردا خطر به خودتان هم می‌رسد. یک بلای بزرگ ما این است که فریب می‌خوریم، گول می‌خوریم و نمی‌توانیم تشخیص دهیم. عدّه‌ای همان روز انتخابات می‌آیند عکس‌ها را نگاه می‌کنند و از هر شکلی خوش‌شان آمد، رأی می‌دهند. این‌طور نمی‌شود. باید قبلاً تحقیق کنیم ببینیم این شخص در پستی که بوده، خدمت کرده یا خیانت کرده. باید همه چیزش روشن شود. ولی مردم دقّت نمی‌کنند و رأی می‌دهند و با دست خودشان پدر همه را درمی‌آورند.

وظیفه در فتنه‌های آینده

س ۵۷: وظیفه‌ی ما در فتنه‌های آینده چیست؟

ج: شما اوّل موظّف هستی خودت را حفظ کنی؛ باید مواظب خودت باشی؛ اگر فتنه برپا شد، مواظب باش گول نخوری. دیگران هم چنین وظیفه‌ای دارند. اگر گول خوردند، خودشان برای خودشان جهنّم درست کرده‌اند. اگر گول نخوردند، خودشان را نجات داده‌اند. ولی ما موظّف به حفظ خودمان هستیم. بعد هم اگر توانستیم، دیگران را آگاه و روشن کنیم، این وظیفه‌ی دوم است. شما باید مجهّز به چیزی باشی که اگر فتنه برپا شد گول نخوری و به دیگران هم یاد بدهی و به آن‌ها توصیه کنی. حتماً هر چه علم مادّی جلو برود و دین‌ها ضعیف شود، فتنه بیشتر می‌شود؛ قاعده‌ی کلّی است. لذا باید انتظار داشت از امثال این فتنه‌ها زیاد پیش بیاید؛ چون همه بلدند، دلشان می‌خواهد، راه می‌افتند و دشمن هم آن‌جا منتظر است که از داخل، افرادی راه بیفتند و این‌ها را تجهیز کند و به آن‌ها امکانات بدهد تا نظام‌ها را برگردانند و پایین بیاورند و نظامی را که به نفع آن‌‌هاست، برپا کنند. بنابراین ما موظّفیم با یاد گرفتن مسائل دینی و پیاده کردن در خودمان، ایمان را تقویت کنیم. وقتی هر فرقه‌ی گمراه‌کننده‌ای ظاهر شد و حرفی زد، با مقایسه‌ی آن با حرف دین، زود می‌فهمیم که این شخص، فتنه‌گر و انسان گمراه‌کننده‌ای است یا انسان سالمی است. به راحتی تشخیص می‌دهیم.

عامل اصلی فتنه‌های آخر الزّمان

س ۵۸: عامل اصلی فتنه‌های آخر الزّمان چیست؟

ج: عامل اوّلش دوری از دین و ضعف ایمان و گرایش بیشتر به دنیا و پست و مقام است. این عامل اصلی بود؛ چون فتنه‌گران اهل تقوا نبودند؛ به دام آمریکا افتادند. او به آن‌ها یاد داد و پول به آن‌ها داد، این‌ها هم گوش کردند و از هستی ساقط شدند.

لزوم احتراز از منافقین

امروز جامعه‌ی ما این‌طوری شده که هر سال تعدادی منافق اضافه می‌شود. منافق اسلام را قبول ندارد امّا چون زندگی‌اش این‌جاست، ظاهراً اظهار اسلام می‌کند امّا وقتی برای مسلمانان خطری پیش می‌آید، تأیید می‌کند. بعد هم چون سابقاً با مسلمانان ارتباط داشتند، حالا می‌خواهند ارتباط را ادامه دهند. مسلمان‌ها باید بیدار باشند که آن‌ها ظاهرشان با ماست، امّا باطن‌شان با دشمنان ماست. وقتی فتنه برپا می‌شود، به آن‌ها ملحق می‌شوند. یکی از موارد بسیار مهم اظهار باطن، همین امتحانات اجتماعی است. این‌جا معلوم می‌شود چه کسی در واقع طرف‌دار چه کسی بوده است، امّا در ظاهر طرف‌داری نمی‌کرده و می‌آمده و می‌رفته. لذا باید الآن بیدار باشیم؛ با هر کسی انس و اُلفت نگیریم مگر این‌که اوّل تشخیص دهیم واقعاً مسلمان است؛ واقعاً دین‌دار است؛ واقعاً با ما است.

علوم غربی به این‌جا سرازیر شده است. علم غربی بدون آداب و رسوم زندگی نمی‌آید، کنارش بی‌دین می‌آید؛ کنارش همه چیز می‌آید، بدی می‌آید. هر چه هم بدها بیشتر شوند، فتنه بیشتر می‌شود. نیروی ایجاد فتنه، بدها هستند. وقتی زیاد شوند، می‌توانند بدی بیشتری انجام دهند. این‌ها عصای دست دشمنان خارجی هستند. وجود این منافقین برای آن‌ها خیلی خیلی مغتنم است. خارجی‌ها کمک می‌کنند و پول می‌دهند که این‌ها را برای ایجاد فتنه آماده کنند؛ برای روزی که آن‌ها منتظرند.

دفاع

س ۵۹: «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّهٍ».[۲۸] مفهوم این آیه چیست؟

ج: مسلمانان از اوّل تا حالا و از حالا تا زمان ظهور، دشمن زیاد دارند. مسلمانان باید برای حفظ خودشان چه کنند؟ باید از خود دفاع کنند. دشمنان اگر بتوانند تا آخرین نفرِ ما را هم از بین ببرند، می‌برند. آن‌ها می‌خواهند که اصلاً مسلمان و شیعه روی زمین نباشد؛ لذا پروردگار متعال دستور داد آنچه در توان دارید مانند توان فکری، توان مالی، توان آبرویی، به هر نوع توان مجهّز باشید. هر نوع توانی را در موقعی که می‌خواهید در برابر دشمن دفاع کنید باید به کار ببرید، و اگر بخواهید در مقابل دشمنان بزرگ مثل آمریکا و اسرائیل و اروپا بمانید و دوام داشته باشید، باید مثل آن‌ها مجهّز باشید. اگر بخواهیم ضعیف باشیم مثل عرب‌های منطقه، ما را در جیب چپ‌شان می‌گذارند و با ما مثل آن‌ها رفتار می‌کنند و نفت‌شان را هم می‌خورند؛ گازشان را هم می‌خورند؛ توی سرشان هم می‌زنند. بنابراین بر ما واجب است در هر زمانی آنچه را که سلاح در مقابل دشمن شناخته می‌شود، داشته باشیم تا دشمن در ما طمع نکند.

منبع: کتاب طریق بندگی، صفحات ۳۳۷ الی  ۳۵۹

 


[۱]– …قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مِنْ أَخْلَاقِ الْأَنْبِیَاءِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِمْ حُبُّ النِّسَاءِ. (کافی، ج ۵، ص ۳۲۱)

[۲]– قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّ أَوَّلَ مَا عُصِیَ اللَّهُ بِهِ سِتٌّ حُبُّ الدُّنْیَا وَ حُبُّ الرِّئَاسَهِ وَ حُبُّ الطَّعَامِ وَ حُبُّ النِّسَاءِ. (کافی، ج ۲، ص ۲۸۹)

[۳]– قَالَ الصادقُ ع الشُّهْرَهُ خَیْرُهَا وَ شَرُّهَا فِی النَّارِ. (کافی، ج ۶، ص ۴۴۵)

[۴]– … عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِیَّاکُمْ وَ الْمِزَاحَ فَإِنَّهُ یَذْهَبُ بِمَاءِ الْوَجْهِ وَ مَهَابَهِ الرِّجَالِ. (کافی، ج ۲، ص ۶۶۵)

[۵]– عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: تَبَسُّمُ الرَّجُلِ فِی وَجْهِ أَخِیهِ حَسَنَهٌ وَ صَرْفُ الْقَذَى عَنْهُ حَسَنَهٌ وَ مَا عُبِدَ اللَّهُ بِشَیْ‏ءٍ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ مِنْ إِدْخَالِ السُّرُورِ عَلَى الْمُؤْمِنِ. (کافی، ج ۲، ص ۱۸۸)

[۶]– صحیفه سجّادیه، دعای ۲۱٫

[۷]– زخرف، ۶۷٫

[۸]– … عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَنْ یَضْمَنُ لِی أَرْبَعَهً بِأَرْبَعَهِ أَبْیَاتٍ فِی الْجَنَّهِ أَنْفِقْ وَ لَا تَخَفْ فَقْراً وَ أَفْشِ السَّلَامَ فِی الْعَالَمِ وَ اتْرُکِ الْمِرَاءَ وَ إِنْ کُنْتَ مُحِقّاً وَ أَنْصِفِ النَّاسَ مِنْ نَفْسِکَ. (کافی، ج ۲، ص ۱۴۴)

[۹]– وَ رُوِیَ أَیْضاً أَنَّ الْحَسَنَ ع أَعْطَى شَاعِراً فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ مِنْ جُلَسَائِهِ سُبْحَانَ اللَّهِ شَاعِراً یَعْصِی الرَّحْمَنَ وَ یَقُولُ الْبُهْتَانَ فَقَالَ یَا عَبْدَ اللَّهِ إِنَّ خَیْرَ مَا بَذَلْتَ مِنْ مَالِکَ مَا وَقَیْتَ بِهِ عِرْضَکَ وَ إِنَّ مِنِ ابْتِغَاءِ الْخَیْرِ اتِّقَاءَ الشَّرِّ. (بحار الأنوار، جلد ۴۳، ص ۳۵۸)

[۱۰]– نهج البلاغه، ص ۴۰۴٫

[۱۱]– وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدْراً. (طلاق، ۳)

[۱۲]– إسراء، ۲۷٫

[۱۳]– یَا ابْنَ مَسْعُودٍ سَیَأْتِی مِنْ بَعْدِی أَقْوَامٌ یَأْکُلُونَ طَیِّبَاتِ الطَّعَامِ وَ أَلْوَانَهَا وَ یَرْکَبُونَ الدَّوَابَّ وَ یَتَزَیَّنُونَ بِزِینَهِ الْمَرْأَهِ لِزَوْجِهَا وَ یَتَبَرَّجُونَ تَبَرُّجَ النِّسَاءِ وَ زِیُّهُمْ مِثْلُ زِیِّ الْمُلُوکِ الْجَبَابِرَهِ هُمْ مُنَافِقُو هَذِهِ الْأُمَّهِ فِی آخِرِ الزَّمَانِ شَارِبُوا الْقَهَوَاتِ لَاعِبُونَ بِالْکِعَابِ رَاکِبُونَ الشَّهَوَاتِ تَارِکُونَ الْجَمَاعَاتِ رَاقِدُونَ عَنِ الْعَتَمَاتِ مُفَرِّطُونَ فِی الْغَدَوَاتِ یَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضاعُوا الصَّلاهَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَواتِ فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا. (مکارم الأخلاق، ص ۴۴۹)

[۱۴]– … قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع ابْنِ بَیْتَکَ سَبْعَهَ أَذْرُعٍ فَمَا کَانَ فَوْقَ ذَلِکَ سَکَنَهُ الشَّیَاطِینُ إِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیْسَتْ فِی السَّمَاءِ وَ لَا فِی الْأَرْضِ وَ إِنَّمَا تَسْکُنُ الْهَوَاءَ. (کافی، ج ۶، ص ۵۲۹)

[۱۵]– قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع فِی بَعْضِ الْأَعْیَادِ إِنَّمَا هُوَ عِیدٌ لِمَنْ قَبِلَ اللَّهُ صِیَامَهُ وَ شَکَرَ قِیَامَهُ وَ کُلُّ یَوْمٍ لَا یُعْصَى اللَّهُ فِیهِ فَهُوَ یَوْمُ عِیدٍ. (نهج البلاغه، کلمات قصار)

[۱۶]– … عَنْ مَوْلَانَا الصَّادِقِ ع فِی یَوْمِ النَّیْرُوزِ قَالَ إِذَا کَانَ یَوْمُ النَّیْرُوزِ فَاغْتَسِلْ وَ الْبَسْ أَنْظَفَ ثِیَابِکَ وَ تَطَیَّبْ بِأَطْیَبِ طِیبِکَ وَ تَکُونُ ذَلِکَ الْیَوْمَ صَائِماً الْخَبَرَ. (بحار الأنوار، ج ۹۵، ص ۴۱۹)

[۱۷]– قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَ لَا أُخْبِرُکُمْ بِأَجْوَدِ الْأَجْوَادٍ قَالُوا بَلَى یَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ أَجْوَدُ الْأَجْوَادِ اللَّهُ وَ أَنَا أَجْوَدُ بَنِی آدَمَ وَ أَجْوَدُهُمْ بَعْدِی رَجُلٌ عَلِمَ بَعْدِی عِلْماً فَنَشَرَهُ وَ یُبْعَثُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ أُمَّهً وَاحِدَهً وَ رَجُلٌ جَادَ بِنَفْسِهِ فِی سَبِیلِ اللَّهِ حَتَّى قُتِلَ. (إرشاد القلوب إلی الصواب (للدیلمی)، ج ۱، ص ۱۴)

[۱۸]– … عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: یُحْشَرُ عَبْدُ الْمُطَّلِبِ یَوْمَ الْقِیَامَهِ أُمَّهً وَاحِدَهً عَلَیْهِ سِیمَاءُ الْأَنْبِیَاءِ وَ هَیْبَهُ الْمُلُوکِ. (کافی، ج ۱، ص ۴۴۷)

[۱۹]– إِنَّ إِبْراهیمَ کانَ أُمَّهً قانِتاً لِلَّهِ حَنیفاً وَ لَمْ یَکُ مِنَ الْمُشْرِکینَ. (نحل، ۱۲۰)

[۲۰]. کافی، ج ۲، ص ۱۶۳٫

[۲۱]. عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: لَا هِجْرَهَ فَوْقَ ثَلَاثٍ. (کافی، ج ۴، ص ۵۵)

[۲۲]. …سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ: «لَا یَفْتَرِقُ رَجُلَانِ عَلَى الْهِجْرَانِ إِلَّا اسْتَوْجَبَ أَحَدُهُمَا الْبَرَاءَهَ وَ اللَّعْنَهَ، وَ رُبَّمَا اسْتَحَقَّ ذَلِکَ کِلَاهُمَا». فَقَالَ لَهُ مُعَتِّبٌ: جَعَلَنِیَ اللَّهُ فِدَاکَ، هَذَا الظَّالِمُ، فَمَا بَالُ الْمَظْلُومِ؟ قَالَ: «لِأَنَّهُ لَا یَدْعُو أَخَاهُ إِلَى صِلَتِهِ، وَ لَا یَتَغَامَسُ لَهُ عَنْ کَلَامِهِ، سَمِعْتُ أَبِی علیه السلام یَقُولُ: إِذَا تَنَازَعَ اثْنَانِ، فَعَازَّ أَحَدُهُمَا الْآخَرَ، فَلْیَرْجِعِ الْمَظْلُومُ إِلَى صَاحِبِهِ حَتَّى یَقُولَ لِصَاحِبِهِ: أَیْ أَخِی أَنَا الظَّالِمُ، حَتَّى یَقْطَعَ الْهِجْرَانَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ صَاحِبِه؛ِ فَإِنَّ اللَّهَ -تَبَارَکَ وَ تَعَالَى- حَکَمٌ عَدْلٌ، یَأْخُذُ لِلْمَظْلُومِ مِنَ الظَّالِمِ. (کافی، ج ۴، ص ۵۴)

[۲۳]. إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَهٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ. (حجرات، ۱۰)

[۲۴]. وَ الَّذینَ آمَنُوا مِنْ بَعْدُ وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا مَعَکُمْ فَأُولئِکَ مِنْکُمْ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ فی‏ کِتابِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلیمٌ. (انفال، ۷۵)

[۲۵]. کافی، ج ۸، ص ۱۸۱٫

[۲۶]. نهج البلاغه، ص ۳۰۳٫

[۲۷]. صافات، ۲۴٫

[۲۸]. أنفال، ۶۰٫