سلوک
س ۱: کند رفتن یا تند رفتن در مسیر بندگی چه علائمی دارد؟
ج: انسان خودش میفهمد. کسی که اکتفا به واجب و حرام میکند، همین کافی است. امّا اگر کسی بر این اضافه کند، این تند رفتن است. اضافهها هم با یکدیگر فرق میکنند؛ گاهی کارهای سخت را اضافه میکند و گاهی کارهای آسان را. همهی اینها تند و کندی را مشخص میکند.
س ۲: برای اینکه در مسیر حرکت به سمت خداوند و سیر و سلوک سرعت پیدا کنیم، چه باید بکنیم؟
ج: گناه نکنید، سرعت است. به وقت، واجب را انجام دهیم و به وقت، حرام را ترک کنیم، سرعت است. امّا اگر دیر حرکت کنیم و واجبی را دیر انجام دهیم، نماز را بگذاریم تنگ غروف، کُند حرکت کردهایم.
رابطهی علم و دنیا
س ۳: مراد روایت «مَا ازْدَادَ عَبْدٌ عِلْماً فَازْدَادَ فِی الدُّنْیَا رَغْبَهً إِلَّا ازْدَادَ مِنَ اللَّهِ بُعْداً»[۱] چیست؟
ج: اگر انسان علم دین یاد بگیرد تا به دنیا نزدیک شود و طرف پُست دنیا برود و طرف اهل دنیا برود، از خدا فاصله پیدا میکند. این هست و چارهای نیست؛ مگر اینکه همراه با آن، شروع به ترک گناه کند؛ آن وقت ایمان بالا میرود و این حالت از بین میرود.
س ۴: حضرت ع در این حدیث فرمودهاند: با زیاد شدن علم، رغبت به دنیا بیشتر شود؟
ج: طبعاً با زیاد شدن علم رغبت به دنیا بیشتر میشود. چون کسانی که مبتدی هستند، میدانند با این مبتدی بودن، کسی به آنها پست نمیدهد؛ باید بالا برود تا مثلاً قاضیاش کنند یا جایی دیگر بتواند برود؛ پس علم که زیاد شد، آن رغبت هم زیاد میشود.
تعلیم واجبات دین
س ۵: مراد روایت «وَ رَجُلٌ آتَاهُ اللَّهُ عِلْماً فَبَخِلَ بِهِ عَلَى عِبَادِ اللَّهِ وَ أَخَذَ عَلَیْهِ طَمَعاً وَ اشْتَرَى بِهِ ثَمَناً قَلِیلًا فَذَلِکَ یُلْجَمُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ بِلِجَامٍ مِنْ نَارٍ»[۲] چیست؟
ج: علمِ دین نباید مقدمهی کسب مال باشد. تعلیمش به صورت مجانی واجب است. باید به او از بیت المال حقوق بدهند و خودش از این راه پول در نیاورد. اگر کسی با علم دین بخواهد پول بگیرد، اینطور میشود که [در قیامت لگامی از آتش بر دهانش میبندند].
س ۶: یعنی نباید برای تعلیم علم حدّاقلیِ دین که واجب است، پول بگیرد؟
ج: بله؛ علم دین؛ تعلیم واجبات و تعلیم عقاید.
س ۷: افرادی که استاد هستند و غرضشان حقوقش است مشمول آن «لِجَامٍ مِن نَارٍ» هستند؟
ج: الآن معلوم نیست؛ إنشاءالله فردای قیامت معلوم میشود. نیّتها در دل است.
بد اخلاقی
س ۸: آیا درست است که «سُوءُ الخُلقِ ذَنْبٌ لا یُغْفَرُ»؟
ج: بله دیگر؛ چون ثابت است و انسان نمیتواند دست بردارد و با اخلاقش همه را زخمی میکند و مرتب مرتکب گناه میشود. در اثر همین سوء خلق، از این گناه که توبه کرد، یک گناه دیگر انجام میدهد[۳] لذا لا یُغْفَرُ.
کِبر و عُجب
س ۹: فرق عُجب و تَکَبُّر چیست؟
ج: تکبّر باور است؛ به این صورت که باور داشته باشم که من بهتر از دیگری هستم؛ امّا عجب این است که انسان از کارهای خوبِ خودش خوشش بیاید. عُجب حرام نیست امّا تکبّر از گناهان کبیره است.[۴] اشکال عُجب این است که انسان را از حرکت باز میدارد. وقتی از خودش خوشش آمده، دیگر سعی نمیکند جلو برود[۵] و متوقّف میشود؛ ولی تکبّر فی نفسه حرام است.
س ۱۰: فَخر چطور؟
ج: این است که انسان به کارهای خیرِ خودش فخرفروشی کند؛ بگوید: «من چنین کردم؛ من چنان کردم.» این خوب نیست.[۶]
حسد و غبطه
س ۱۱: آیا حسد گناه است؟
ج: حسد گناه نیست؛ یک رذیلت ذهنی است؛ امّا این رذیله در هر کسی باشد غالباً منتقل به عمل میشود؛ چون کسی که گرفتار بیماری حسد است، تا محسود را ناراحت نکند و نعمتی که او دارد را از او نگیرد و سرد نشود، آرام نمیگیرد؛ لذا اوّل نقشه به ذهن میآید و بعد به عمل میکشد. اگر به عمل رسید، آن وقت گناه است. چون خیلیها مبتلا به این بیماری هستند، خدای متعال آن را حرام نکرد؛ امّا فرمود: وقتی به عمل رسید، گناه است.
س ۱۲: آیا اگر حسد به عمل منجر شود، گناه کبیره است؟
ج: بسته به آن اعمالی است که انسان حسود انجام میدهد؛ چون آن عمل حرام است؛ اگر جزء کبائر باشد، کبیره میشود و اگر جزء صغائر باشد، صغیره میشود.
س ۱۳: حسد فرقش با غبطه چیست؟
ج: غبطه این است که انسان وقتی میبیند دیگری چیزی دارد، میگوید: «خدایا! او دارد؛ به من هم بده.» امّا انتظار زوال نعمت را از او ندارد. امّا حسد آن است که میگوید: «از او بگیر!» حسود نمیتواند ببیند که او دارد؛ این خطرناک است.
س ۱۴: آیا از غبطه نهی شده است؟
ج: نه خیر، غبطه خوب است.
س ۱۵: و لو در مسائل دنیوی باشد؟
ج: اشکال ندارد. آدمها، دنیا هم نیاز دارند. یکی خانه ندارد و دیگری دارد. پس میگوید: «خدایا! به من هم بده.» یکی زن ندارد و او دارد. میگوید: «خدایا! به من هم بده.» این اشکالی ندارد.
سوء ظن
س ۱۶: مراد از آیهی «إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ»[۷] چیست؟
ج: گمان بد یکی از گناهان کبیره است: اینکه انسان بدون دلیل شرعی و بدون اینکه ببیند و بشنود؛ بگوید فلانی گناه کرده است، این گناه کبیره است؛ زیرا شما نسبت به آن شخص بدبین میشوی و رابطهات را با او قطع میکنی؛ در نتیجه دو مسلمان از هم جدا میشوند. امّا اگر شما دیدی کسی گناهی کرد، طوری نیست. اگر شنیدی حرفی زد که گناه است، طوری نیست؛ یا اینکه دو نفر عادل شهادت دادند که فلانی گناهی انجام داده است، طوری نیست طبق آن با او رفتار کنی و رابطهات را قطع کنی.
آبروریزی
س ۱۷: عوارض گناه پردهدری و آبروریزی یک انسان مسلمان را بفرمایید.
ج: اگر ما پردهدری کنیم، اوّلین اثرش این است که پردهی خودمان را هم دریدهایم. این اوّلین اثر آبروریزی است؛ بعد گناه بزرگی مرتکب شدهایم. عدّهای را به جان هم انداختهایم. عدّهای تأیید میکنند یا بر عکس عدّهای تأیید نمیکنند، اوضاع را به هم میریزیم؛ شیطان هم میآید میدانداری میکند و کارهایی که دلش میخواهد، انجام میگیرد. بنابراین پردهای را که خدا انداخته، نباید بدریم. باید پشت پرده را تفحص کنیم. هرچه از پرده بیرون بود، میتوانیم بگوییم. مثلاً این آقا فاسق است و این کار را کرده است؛ امّا پشت پرده را نمیدانیم چیست و خدا خودش میداند. روز قیامت با علم خودش عمل میکند، ولی ما حق نداریم بررسی کنیم.
عیبجوئی
س ۱۸: معنای روایت «وَ کَفَى بِالْمَرْءِ شُغُلًا بِنَفْسِهِ عَنِ النَّاسِ»[۸] چیست؟
ج: یکی از بزرگترین کارهای خوب این است که انسان تا خودش عیب دارد، مشغول اصلاح آن باشد و کاری به عیب دیگران نداشته باشد؛ چون اگر مشغول عیب دیگران شود، از خودش غافل میشود. آن وقت سال به سال میگذرد و عیب او اصلاح نمیشود و کار دست انسان میدهد.
دروغ
س ۱۹: مصادیق دروغ را توضیح دهید.
ج: دروغ که فارسیِ کذب است یعنی با زبان خبری دهیم که مطابق با واقع نیست؛ این عمل را میگویند دروغ. اگر فلانی آمده، ولی ما بگوییم نیامده یا اگر نیامده، بگوییم آمده، دروغ گفتهایم و حرف ما بر خلاف واقع است. خدا میخواهد هر کس که با نعمت زبان حرف میزند، مطابق با واقعیت حرف بزند و مردم را به گمراهی نیندازد؛ چون اگر بعداً حقیقت معلوم شود، چطور میشود؟ کسی که من به او دروغ گفتهام، با من دشمن میشود و خدا نمیخواهد بین مسلمانان کدورت و دشمنی پیش آید؛ لذا فرموده: «راست بگو و همیشه زبان را به راست گفتن عادت بده.» وقتی انسان عادت به راست گفتن کرد، کم کم صدّیق میشود؛ «صدّیق»، صیغهی مبالغهی در «صدق» است.
صداقت
س ۲۰: لطفاً آیهی «قالَ اللَّهُ هذا یَوْمُ یَنْفَعُ الصَّادِقینَ صِدْقُهُمْ»[۹] را توضیح دهید.
ج: در این آیه کلمه «صِدْقُهُمْ»، فاعل است، آدمهایی هستند در زندگی راستگو هستند زبانشان دروغ نمیگوید. آنها روز قیامت از صدقشان بهره میبرند. خیلی از گناهان با صداقت ترک میشود.
حُجُب نورانی
س ۲۱: منظور از حُجُب نورانی در مناجات شعبانیه چیست؟
ج: حُجُب دو جور است؛ گاهی ظلمانی است و گاهی نورانی. گاهی انسان گناه میکند؛ این ظلمانی است که برای تو تاریکی میآورد. انسانی کافر است، حجابش ظلمانی است. امّا گاهی انسان نماز شب میخواند و نورانی است ولی اگر در دلش خُطُور کند که «الحمدلله ما امشب نماز شب خواندیم و به به و چه چه بگوید»، این حجاب نورانی است؛ عُجب میآورد و عُجب، انسان را محروم میکند. لذا نباید چنین حالتی در انسان پیدا شود که خوشش بیاید که این کارها را کرده است.
وظیفه را باید انجام دهید و رد شوید و بروید؛ روی آن حساب باز نکنید. کسی نباید با خود بگوید «حالا که من نماز شب خواندم و کار خیر کردم، پس چنین و چنانم.» نباید این نتیجه را بگیریم. وقتی عمل انجام شد، دیگر «پس» ندارد. وظیفه است و باید انجام دهی و آن را فراموش کنی.
تو نیکی میکن و در دجله انداز. عمل را که انجام دادی، بینداز و برو. آن را جمع نکن که فردا بگویی: «به به چقدر سرمایه دارم!» این خطرناک است. این حجاب نورانی است. هنگام زیاد نماز خواندن، زیاد روزه گرفتن و زیاد کار خیر کردن، احیاناً نفس اَمّاره میخواهد استفاده کند و چنین حالتی پیش میآید. لذا فرمودهاند: «هم انجام بده و هم از این بلا خودت را نجات بده؛ هیچ وقت آن را جمع نکن که بگویی زیاد شده است و بگویی الحمدلله ما چنین کردیم»؛ نه، این حرفها را نزن. انجام بده و بگذار برود و فراموش کن.
بهترین فرد برای کمک خواستن
س ۲۲: مراد از روایت «أَفْضَلُ مَا طَلَبَ بِهِ الْعِبَادُ حَوَائِجَهُمْ»[۱۰] که ذیل آیهی شریفهی «إیَّاکَ نَستَعینُ»[۱۱] آمده است چیست؟
ج: آدمها وقتی نیاز دارند و خودشان نمیتوانند رفع نیاز کنند، چه میکنند؟ کمک میخواهند. از چه کسی باید کمک بخواهند؟ کمک خواستن از خدا بالاترین چیزی است که انسان برای تأمین حوائجش انتخاب میکند. «إیَّاکَ نَستَعینُ» یعنی همین؛ امّا مردم از دیگران «نَستَعینُ» یعنی همین؛ ولی مؤمن از خدا استعانت میجوید. این بهترین مقدّمه است برای کمک گرفتن در قضای حوائج. امّا «إیَّاکَ نَستَعینُ» مربوط به «إیَّاکَ نَعبُدُ» است. بندگی، عبادت و اطاعت فرمان خدا کار مشکلی است. نفس اَمّاره و شیطان نمیگذارند؛ پس باید از خدا کمک بخواهیم. مقصود این است.
س ۲۳: ابتدای خطبهای از نهج البلاغه نوشته شده است که: «عِبَادَ اللَّهِ إِنَّ مِنْ أَحَبِّ عِبَادِ اللَّهِ إِلَیْهِ عَبْداً أَعَانَهُ اللَّهُ عَلَى نَفْسِهِ» منظور از «أَعَانَهُ اللَّهُ عَلَى نَفْسِهِ» چیست؟
ج: نفس اَمّارهی انسان طرف خدا نمیرود و میخواهد همه چیز را به نفع خودش تمام کند. اوّلین کمک خدا به انسان این است که من بتوانم این نفس را از حاکمیت ساقط کنم و خدا را جایش بنشانم تا گوش به حرف او بدهم، اگر یک عبدی موفّق شد گوش به حرف نفسش نداد و خدا را جای نفسش گذاشت این یکی از مصادیق عُون و مدد خدای متعال است. تا این نشود کار درست نمیشود، نفس اجازه نمیدهد آدم به طرف خدا حرکت کند؛ اوّل باید خدا یک چنین کمکی بکند من گوش به حرف نفس ندهم و گوش به حرف خدا بدهم حرکت شروع میشود.
ملاک پاک بودن دل
در صلوات شعبانیه این جملهی نورانی آمده است، که فرمودند: «وَ اعْمُرْ قَلْبِی بِطَاعَتِکَ وَ لَا تُخْزِهِ بِمَعْصِیَتِکَ»؛ قلب و دل من که مقصد و منبع کمالات معنوی است را با اطاعت فرمان خودت و تقوا آباد کن؛ چون گناه و معصیت دل را خراب میکند. مرکز ایمان، دل انسان است. گناه ایمان را پایین میآورد؛ از بین میبرد؛ لذا صفات بد در دل انسان نشأت پیدا میکند، امّا اگر تقوا را مراعات کردیم و گناه نکردیم دل رو به آبادانی میگذارد، صفات خوب در آن رشد میکند و صفات بد از بین میرود؛ لذا صفات بد در دل انسان نشأت پیدا میکند، امّا اگر تقوا را مراعات کردیم و گناه نکردیم دل رو به آبادانی میگذارد، صفات خوب در آن رشد میکند و صفات بد از بین میرود؛ لذا ملاک آبادی دل و قلب تقوا و اطاعت فرمان خدا است.
«وَ لَا تُخْزِنِی بِمَعْصِیَتِک» مرا با گناه کردن رسوا نکن. گناه هم در دنیا و هم در آخرت رسوایی میآورد. آدمی که دزدی کند دستش را میبُرند، شلاقش میزنند، زندان میبرند، آبرویش هم میرود، رسوا میشود، این نتیجه گناه است، روز قیامت هم که خدای متعالی علی رُئوُسِ الأشهاد گناهکاران را رسوال میکند دیگر، بنابراین، این هم چکیده سخن خدا در قرآن کریم است هم در بیانات خاتم انبیاء ص و همه حضرات معصومین ع که دعوت به تقوا و ترک گناه میکردند.
نشانهی ایمان قوی
س ۲۴: مراد از آیهی «وَ الَّذینَ یَبیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِیاماً»[۱۲]
ج: آدمهایی که ایمانشان بالا میرود، خدا را رها نمیکنند و از عبادت خدا لذت میبرند. شب که وقت خواب است، همه میخوابند امّا آنها مقداری بیدار میشوند؛ چون ایمانشاان بیشتر از دیگران است. کسانی که ایمانشان کم است، روز کار کردهاند و شب را میخوابند؛ اشکالی هم ندارد؛ امّا کسی که ایمانش زیاد است، هم روز به حرف خدا گوش میدهد و هم شب؛ لذا پاسی از شب را بیدار میشود و به عبادت خدا مشغول میشود.
یقین
س ۲۵: برای افزایش یقین قلبی به خداوند چه توصیهای میفرمایید؟
ج: هیچ راهی جز ترک گناه نیست؛ تا ایمان ضعیف است یقین نیست. اگر گناه را ترک کردی کم کم ایمان بالا میرود و به تدریج به یقین مبدّل میشود؛ آن وقت دیگر انسان راحت میشود.
رهایی از حقّ الناس
س ۲۶: آیا عملی برای خلاصی از اثرات حقّ الناس که بر گردن فرد است وجود دارد؟
ج: عملش این است که بروی در خانه او را بزنی و بگویی: «اینقدر به تو بدهکار هستم؛ بسم الله بگیر.» این عمل انسان را خلاص میکند؛ و الّا وقتی به مردم بدهکار هستی و داری که به او بدهی، ولی ندهی و بنشینی دعا کنی، برایت فایده ندارد. باید بروی بگردی پیدایش کنی و بگویی: «اینقدر به تو کم فروختهام؛ این را اضافه گرفتهام؛ شیشهات را شکستهام؛ به ماشینت خسارت وارد کردهام و فرار کردهام.» هم عذرخواهی کنی و هم پول خسارتش را به او بدهی. دعای ادای حقّ الناس این است؛ نه اینکه بنشینی و بدهیات را ندهی و مرتب دعا کنی! فایده ندارد. حقّ الناس را باید داد و مردم را راضی کرد؛ و الّا روز قیامت ایستگاهی هست که یقهی انسان را میگیرد و میگوید: «بده.» آنجا نه پول هست و نه چیزی؛ به زحمت میافتی. اینجا پول هست، اینجا راضیاش کنی مناسبتر است.
س ۲۷: اگر امکان پیدا کردنش نیست، چه کنیم؟
ج: اگر دنبالش گشتی و مأیوس شدی و باور کردی که نمیشود گیرش آورد، باید آن مقدار که به او بدهکاری، از طرف او به فقیر متدیّن صدقه دهی.
توکّل
س ۲۸: مراد از آیهی «أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ»[۱۳] چیست؟
ج: اگر راست بگویی، خوب است. اگر راست بگویی؟! امّا راست نمیگویی. این حرف را میگوییم، امّا خودمان به دنبال حل کردن کارها میرویم. «أُفَوِّضُ» یعنی واگذار میکنم؛ امّا کی واگذار کردیم؟ خودت شب دویدی؛ روز هم دویدی؛ بعد هم نشد. ولی این حرف را باید گفت و چارهای نیست. کارها با قدرت حل میشود و قدرت ما کم است. از آن خرج میکنیم، امّا کارها درست نمیشود؛ ولی قدرت خدا کافی است. ما به او واگذار نمیکنیم که کارها را تمام کند؛ میگوییم: «خودمان بهتر بلدیم.» مرتب زور بزن!
س ۲۹: آیا این عیناً همان توکّل است یا چیز دیگری است؟
ج: بله؛ تقریباً همان است.
تعقیبات نماز و نماز اوّل وقت
س ۳۰: بعضیها بعد از خواندن نماز بلافاصله بلند میشوند و دنبال کارهای خودشان میروند؛ آیا این اشکال دارد؟
ج: در روایت هست انسانی که نماز میخواند و بعد از نماز بلند میشود و میرود، خدا به ملائکه میگوید: «ببینید این بندهی من محتاج به من نبود و چیزی از من نخواست»[۱۴]. اینها بیاناتی است آمده تا ما را به این باور برساند که ما محتاجیم و خدا بینیاز و ما همیشه باید عرض احتیاج به خدای بینیاز کنیم و این یکی از عبادتهای بسیار بزرگ است. لذا در تعقیبات نماز مستحب و واجب حضرات معصومین ع نیازمندیهای خاصی را که ما داریم امّا به آن توجّه نداریم، به صورت دعا درآوردهاند و فرمودهاند که این را بعد از نمازِ شب، آن را بعد از نماز صبح، آن یکی را بعد از نماز ظهر و عصر بخوانید؛ همه احتیاج است؛ امّا چیزهایی که ما خیال میکنیم احتیاج داریم، همین نان و آب و گوشت و خانه و این چیزها است. چیزهای دیگر هم مورد احتیاج هست، امّا ما توجّه نداریم و آنها یادمان دادهاند و فرمودهاند اینها را هم بخواهید.
س ۳۱: آیا لازم است بعضی عبادات و اذکار مثلاً در زمان و ساعت معیّنی باشد تا اثر داشته باشد؟
ج: نظم در هر کاری خوب است. یکی از نتایج بینظمی این است که کار ترک میشود؛ لذا گفتهاند برای این کارها هم نظم داشته باشید. ساعتهایی که در آن کارهایی پیش نمیآید تا انسان را محروم کند؛ مثلاً بعد از نماز صبح تا اوّل طلوع آفتاب انسان کاری ندارد، اینجا باید اینجا باید این کارها را انجام داد که ترک نشود. اگر برای روز بگذاریم، کارهای دیگر هجوم میآورد و ترک میشود. اگر ما بخواهیم ادامه داشته باشد. باید وقت وقت خاصی برایش قائل شویم که منجر به ترک نشود.
س ۳۲: صرف نظر از ادامه دادن، خودِ آن زمانها در اثرگذاری هم با هم تفاوت ندارد؟
ج: چرا؛ اگر بخواهید وسط روز این کارها را بکنید، حواستان پرت است؛ چون چشم میبیند، گوش میشنود، ماشینها بوق میزنند، آدمها میآیند و میروند، حواست پرت میشود؛ امّا قبل از طلوع آفتاب اینطور نیست. آن زمان به انسان در تجمّع حواس کمک میکند؛ بنابراین اینطور کارها را صبح انجام بدهیم بهتر است. اینکه خدا گفته شب نماز بخوانید، چرا گفته است؟ روز هم میخوانی امّا آن خاصیت شب را ندارد؛ چون شب خلوت است، همه خوابند، گوش چیزی نمیشنود، تاریک است، چشم نمیبیند و حواس به سمت خدا میرود. امّا روز اینها میبینند؛ و میشنوند، به دل انتقال میدهند و دل حواسش پرت میشود.
س ۳۳: در بین الطّلوعین چه عملی را بیشتر توصیه میفرمایید؟
ج: دستور دادهاند تا طلوع آفتاب مشغول ذکر و عبادت و تعقیب باشید. بعد از نماز، قرآن بخوانید و بعد از آن، ذکر بگویید و تا طلوع آفتاب دعاهای وارده را بخوانید؛ امّا کار دنیایی نکنید.
س ۳۴: چه اذکار و تعقیباتی بگوییم که همیشه ادامه بدهیم و بتوانیم با آن مأنوس باشیم و نخوابیم تا وقتمان هدر نرود؟
ج: بعد از نماز باید یک مقداری قرآن بخوانید؛ حداقل پنجاه آیه باشد[۱۵] و بعد از قرآن ذکر بگویید. اگر انسان نیاز به خواندن رساله دارد، رساله بخواند و اگر نیاز ندارد، ذکر بگوید تا آفتاب طالع شود.
س ۳۵: بعد از نماز جماعت شعارهایی گفته میشود مثل تکبیر و دعا برای رهبر و غیره؛ بهتر است اینها اوّل گفته شود یا تسبیحات حضرت زهرای مرضیه ع؟
ج: در رساله نوشتهاند: بعد از نماز مستحب است انسان سه بار تکبیر بگوید؛ بنابراین آن سه تکبیر طبق رساله است. شعار دادن هم نشانه هدف ما است. این همه شهید دادیم؛ این همه مسلمانان متحمل رنج و مصیبت شدند؛ این بایدبا شعار حفظ شود تا مردم فراموش نکنند. منتهی عقب و جلو گفتن آن حرف دیگری است؛ امّا مسئلهی مهمی است. لَعن بر ظالمین، لَعن بر کفّار، لَعن بر آمریکا و اسرائیل جزء برنامههای دینی ما است. خدا چند بار در قرآن کریم گفته است: «إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْکافِرِین»[۱۶] و «أَلا لَعْنَهُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمینَ»[۱۷]، اینها حرف خدا است. ما هم داریم عمل میکنیم؛ امّا ضد انقلاب ناراحت میشود و میگوید: «این را نگو و به جایش تسبیحات بگو.» تسبیح سر جایش هست. طوری نیست همه را با هم بگو. خود حضرت زهرا ع این را دوست دارد؛ اسمش، رسمش، دینش، خطّش با پیروزی این انقلاب به مردم رسید ولی اگر آن حکومت بود که نمیشد؛ بنابراین این حرفها کج سلیقگی است. تکبیر گفتن اشکالی ندارد.
س ۳۶: شعارها را قبل از تسبیحات حضرت زهرا ع بگوییم؟
ج: گاهی نمیشود اوّل آن را بگویند بعد این را بگویند؛ لابدّ این گونه بین مردم جا افتاده است که اوّل این را بگویند بعد آن را بگویند. هر دو در جای خودش قرار میگیرد. کسانی که بنا است اعمال را بنویسند اشتباه نمیکنند؛ این را اوّل مینویسند و آن را دوم. روایت داریم که تسبیحات به اندازهی هزار رکعت نماز است؛[۱۸] با اینکه نماز خیلی بالا است، امّا این اهمّیّتش زیاد است برای حفظ ایشان در جامعه لازم و ضروری است، لذا یکی از تعقیبات مهم بعد از نماز همین است؛ چون اسم ایشان روی آن است. به مناسبت اسم ایشان اسم امیر المؤمنین ع هم هست، برای حفظ این اسم باید این کار انجام بگیرد.
س ۳۷: ترتیب گفتن تسبیحات حضرت زهرا ع چگونه است؟
ج: اوّل خدا؛ ۳۴ مرتبه الله اکبر مقدّم بر همه است، بعد هم ۳۳ مرتبه الحمدلله، ۳۳ مرتبه سبحان الله.[۱۹] همهاش هم برای خدا است امّا به نام ایشان است؛ این نام حضرت ع خیلی مسئله است.
س ۳۸: از اثرات آیۀ الکرسی بعد از نماز بفرمایید.
ج: آیۀ الکرسی قبل از نماز، بعد از نماز، قبل از خواب، بعد از خواب، انسان را از خیلی چیزها حفظ میکند. خدا از خطر دزد، از خطر چیزهای دیگر حفظ میکند؛ از خطر از ما بهتران! (جِنها) حفظ میکند.
فضیلت حجامت
س ۳۹: دربارهی فضیلت حجامت پرسیدهاند.
ج: حجامت چیز خیلی خوبی است؛ دلیلش این است که پیغمبر اکرم ص حجامت میکردند؛[۲۰] حضرات ع حجامت میکردند؛[۲۱] کار بسیار بسیار مفیدی است. منتهی استعمارگران جلو آن را گرفتند. برای اینکه کشتی، کشتی داروهای فشار خون و اینها را بیاورند، حجامت را به زور از ما گرفتند. زمان پهلوی ملعون پدر، آن را قدغن کردندو الّا فصل بهار در حمامها رسم بود حجامت میکردند پر بود. همان دلاکها میآمدند و تیغ میزدند، ولی بعداً ممنوع شد. البتّه حالا کم کم در اثر استفادههای زیادی که از کنار حجامت میشود، مردم به آن شائق و راغب میشوند. خیلی چیز خوبی است. بیماریهای صعب العلاج را خیلی ساده و آسان معالجه میکند.
س ۴۰: آیا وقت خاصی دارد؟
ج: بله، معمولاً بهار است.
س ۴۱: سالی یک بار کافی است؟
ج: سابق، معمولاً اینطور بود.
مقام شعر
س ۴۲: شعر سرودن و شعر خواندن چه جوری است؟
ج: «وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما یَنْبَغی لَهُ»[۲۲] نظامی هم میگوید:
در شعر مپیچ و در فن او چون أکذب اوست أحسن او
اگر خدا به انسان قریحهی شعر داده باشد در مسائل خوب و بیان چیزهایی که برای فرد و جامعه مفید است بریزد ضرر نکرده است؛ و الّا اگر چپ و راست برود (فایده ندارد).
س ۴۳: برای اهل بیت ع شعر بگوییم ثواب هم دارد؟
ج: بله، اگر حق باشد ثواب هم دارد، «بیتٌ ببیتٍ» فرمودند، چون حق است دیگر، «ولا یتُنا، کمالاتُنا حقٌّ». خدا دوست دارد که اینها به قالب نثر یا شعر منتشر شود و به مردم برسد و مردم هم باور کنند و در این خط قرار گیرند. لذا شعرا را تشویق کردند که اگر خدا غریزهی شعر داده است اینگونه مصرف کنید؛ نروید شاهان را تعریف کنید یا در کارها و جاهای دیگر استفاده کنید. حضرات ع هم وقتی شعرا شعر دربارهی آنها میگفتند صلهی زیادی میدادند. فرزدق شاعر، آن قصیده را دربارهی علی بن حسین ص سرود حضرت ع پول به او داد و او رد کرد گفت: من این را برای خدا گفتم. ایشان فرمودند: ما میخواهیم بگیرید.[۲۳] یا دعبل در حضور حضرت رضا ع شعر گفت، حضرت رضا ع صله به او داد،[۲۴] هرچه شعر واقعیتر بود و در بیان واقع و دعوت مردم به واقعیت مفیدتر و مؤثربود بود صله بیشتر میدادند، چون میدیدند زحمت کشیده، تشویق میکردند که در این خط کار کنند؛ کار دیگر نکنند.
س ۴۴: اگر برای استخاره از دیوان حافظ و شعر حافظ استفاده کنیم چطور است؟
ج: «وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما یَنْبَغی لَهُ». خود نظامی به پسرش توصیه میکند:
در شعر مپیچ و در فن او چون أکذب اوست أحسن او
یعنی هرچه شعر مبالغه آمیزتر و بیشتر خلاف واقع باشد قشنگتر میشود.
منبع: کتاب طریق بندگی، صفحات ۳۰۹ الی ۳۲۱
[۱]– مَنِ ازْدَادَ فِی اللَّهِ عِلْماً وَ ازْدَادَ لِلدُّنْیَا حُبّاً ازْدَادَ مِنَ اللَّهِ بُعْداً وَ ازْدَادَ اللَّهُ عَلَیْهِ غَضَباً (الاختصاص، ص ۲۴۳)
[۲]– إِنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَذَاباً یَوْمَ الْقِیَامَهِ مَنْ قَتَلَ نَبِیّاً أَوْ قَتَلَ أَحَدَ وَالِدَیْهِ أَوْ عَالِمٌ لَمْ یَنْتَفِعْ بِعِلْمِهِ. وَ قَالَ ص أَیْضاً عُلَمَاءُ هَذِهِ الْأُمَّهِ رَجُلَانِ رَجُلٌ آتَاهُ اللَّهُ عِلْماً فَطَلَبَ بِهِ وَجْهَ اللَّهِ وَ الدَّارَ الْآخِرَهَ وَ بَذَلَهُ لِلنَّاسِ وَ لَمْ یَأْخُذْ عَلَیْهِ طَمَعاً وَ لَمْ یَشْتَرِ بِهِ ثَمَناً قَلِیلًا فَذَلِکَ یَسْتَغْفِرُ لَهُ مَنْ فِی الْبُحُورِ وَ دَوَابُّ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ الطَّیْرُ فِی جَوِّ السَّمَاءِ وَ یَقْدَمُ عَلَى اللَّهِ سَیِّداً شَرِیفاً وَ رَجُلٌ آتَاهُ اللَّهُ عِلْماً فَبَخِلَ بِهِ عَلَى عِبَادِ اللَّهِ وَ أَخَذَ عَلَیْهِ طَمَعاً وَ اشْتَرَى بِهِ ثَمَناً قَلِیلًا فَذَلِکَ یُلْجَمُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ بِلِجَامٍ مِنْ نَارٍ وَ یُنَادِی مَلَکٌ مِنَ الْمَلَائِکَهِ عَلَى رُءُوسِ الْأَشْهَادِ هَذَا فُلَانُ بْنُ فُلَانٍ آتَاهُ اللَّهُ عِلْماً فِی دَارِ الدُّنْیَا فَبَخِلَ بِهِ عَلَى عِبَادِهِ حَتَّى یَفْرُغَ مِنَ الْحِسَابِ. (روضه الواعظین و بصیره المتعظین، ج ۱، ص ۱۰)
[۳]– …فِی وَصِیَّۀِ النَّبیِّ ص لِعَلِیٍّ ع قال: یَا عَلِیُّ لِکُلِّ ذَنْبٍ تَوْبَهٌ إِلَّا سُوءَ الْخُلُقِ فَإِنَّ صَاحِبَهُ کُلَّمَا خَرَجَ مِنْ ذَنْبٍ. (من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۳۵۵)
[۴]– …عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: الْکِبْرُ رِدَاءُ اللَّهِ فَمَنْ نَازَعَ اللَّهَ شَیْئاً مِنْ ذَلِکَ أَکَبَّهُ اللَّهُ فِی النَّارِ. (کافی، ج ۲، ص ۳۱۰)
[۵]– …عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَنْ دَخَلَهُ الْعُجْبُ هَلَکَ. (کافی، ج ۲، ص ۳۱۳)
[۶]– …قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع آفَهُ الدِّینِ الْحَسَدُ وَ الْعُجْبُ وَ الْفَخْرُ. (کافی، ج ۲، ص ۳۰۷)
[۷]– حجرات، ۱۲٫
[۸]– ثَلَاثُ خِصَالٍ مَنْ کُنَّ فِیهِ أَوْ وَاحِدَهٌ مِنْهُنَّ کَانَ فِی ظِلِّ عَرْشِ اللَّهِ یَوْمَ لَا ظِلَّ إِلَّا ظِلُّهُ «۲» رَجُلٌ أَعْطَى النَّاسَ مِنْ نَفْسِهِ مَا هُوَ سَائِلُهُمْ وَ رَجُلٌ لَمْ یُقَدِّمْ رِجْلًا وَ لَمْ یُؤَخِّرْ رِجْلًا حَتَّى یَعْلَمَ أَنَّ ذَلِکَ لِلَّهِ رِضًا وَ رَجُلٌ لَمْ یَعِبْ أَخَاهُ الْمُسْلِمَ بِعَیْبٍ حَتَّى یَنْفِیَ ذَلِکَ الْعَیْبَ عَنْ نَفْسِهِ فَإِنَّهُ لَا یَنْفِی مِنْهَا عَیْباً إِلَّا بَدَا لَهُ عَیْبٌ وَ کَفَى بِالْمَرْءِ شُغُلًا بِنَفْسِهِ عَنِ النَّاسِ. (کافی، ج ۲، ص ۱۴۷)
[۹]– مائده، ۱۱۹٫
[۱۰]– فی مجمع البیان قال رسول الله ص ان الله تعالی من علی بفاتحۀ الکتاب الی قوله «إیَّاکَ نَعبُدُ» إخلاص للعبادۀ «وَ أیَّاکَ نَستَعینُ» أفضل ما طلب به العباد حوائجهم. (تفسیر نور الثقلین، ج ۱، ص ۲۰)
[۱۱]– حمد، ۵٫
[۱۲]– فرقان، ۶۴٫
[۱۳]– غافر، ۴۴٫
[۱۴]– إِذَا قَامَ الْعَبْدُ فِی الصَّلَاهِ فَخَفَّفَ صَلَاتَهُ قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لِمَلَائِکَتِهِ أَ مَا تَرَوْنَ إِلَى عَبْدِی کَأَنَّهُ یَرَى قَضَاءَ حَوَائِجِهِ بِیَدِ غَیْرِی أَ مَا یَعْلَمُ أَنَّ قَضَاءَ حَوَائِجِهِ بِیَدِی. (کافی، ج ۳، ص ۲۶۹)
[۱۵]– ٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: الْقُرْآنُ عَهْدُ اللَّهِ إِلَى خَلْقِهِ فَقَدْ یَنْبَغِی لِلْمَرْءِ الْمُسْلِمِ أَنْ یَنْظُرَ فِی عَهْدِهِ وَ أَنْ یَقْرَأَ مِنْهُ فِی کُلِّ یَوْمٍ خَمْسِینَ آیَهً. (کافی، ج ۲، ص ۶۰۹)
[۱۶]– احزاب، ۶۴٫
[۱۷]– هود، ۱۶
[۱۸]– …أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ تَسْبِیحُ فَاطِمَهَ ع فِی کُلِّ یَوْمٍ فِی دُبُرِ کُلِّ صَلَاهٍ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ صَلَاهِ أَلْفِ رَکْعَهٍ فِی کُلِّ یَوْمٍ. (کافی، ج ۳، ص ۳۴۳)
[۱۹]– …قَالَ: دَخَلْتُ مَعَ أَبِی عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فَسَأَلَهُ أَبِی عَنْ تَسْبِیحِ فَاطِمَهَ ص فَقَالَ اللَّهُ أَکْبَرُ حَتَّى أَحْصَاهَا أَرْبَعاً وَ ثَلَاثِینَ مَرَّهً ثُمَّ قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ حَتَّى بَلَغَ سَبْعاً وَ سِتِّینَ ثُمَّ قَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ حَتَّى بَلَغَ مِائَهً یُحْصِیهَا بِیَدِهِ جُمْلَهً وَاحِدَهً. (کافی، ج ۳، ص ۳۴۲)
[۲۰]– …عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع قَالَ: مَا وَجِعَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَجَعاً قَطُّ إِلَّا کَانَ فَزَعُهُ إِلَى الْحِجَامَهِ. (الجعفریات، ص ۱۶۲)
[۲۱]– …قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع نَزَلَ جَبْرَئِیلُ ع عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص بِالسِّوَاکِ وَ الْخِلَالِ وَ الْحِجَامَهِ. (کافی، ج ۶، ص ۳۷۷)
[۲۲]– یس، ۶۹٫
[۲۳]– …فَبَلَغَ ذَلِکَ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ ع فَبَعَثَ إِلَیْهِ بِاثْنَتَیْ عَشْرَهَ أَلْفَ دِرْهَمٍ وَ قَالَ أَعْذِرْنَا یَا أَبَا فِرَاس لَوْ کَانَ عِنْدَنَا أَکْثَرُ مِنْ هَذَا لَوَصَلْنَاکَ بِهِ فَرَدَّهَا وَ قَالَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مَا قُلْتُ إِلَّا غَضَباً لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ ص وَ مَا کُنْتُ لِأَرْزَأَ عَلَیْهِ شَیْئاً فَرَدَّهَا إِلَیْهِ وَ قَالَ لَهُ بِحَقِّی عَلَیْکَ لَمَّا قَبِلْتَهَا فَقَدْ أَنَارَ اللَّهُ مَکَانَکَ وَ عَلِمَ نِیَّتَکَ فَقَبِلَهَا… (الإختصاص، ص ۱۹۴)
[۲۴]– …لَمَّا وَصَلَ إِبْرَاهِیمُ بْنُ الْعَبَّاسِ وَ دِعْبِلُ بْنُ عَلِیٍّ الْخُزَاعِیُّ إِلَى الرِّضَا ع وَ قَدْ بُویِعَ لَهُ بِالْعَهْدِ أَنْشَدَهُ دِعْبِلٌ:
مَدَارِسُ آیَاتٍ خَلَتْ مِنْ تِلَاوَهٍ وَ مَنْزِلُ وَحْیٍ مُقْفِرُ الْعَرَصَاتِ – وَ أَنْشَدَهُ إِبْرَاهِیمُ بْنُ الْعَبَّاسِ: َزَالَتْ عَنَاءَ الْقَلْبِ بَعْدَ التَّجَلُّدِ مَصَارِعُ أَوْلَادِ النَّبِیِّ مُحَمَّدٍ فَوَهَبَ لَهُمَا عِشْرِینَ أَلْفَ دِرْهَمٍ مِنَ الدَّرَاهِمِ الَّتِی عَلَیْهَا اسْمُهُ… (عیون أخبار الرّضا ع، ج ۲، ص ۱۴۲)
پاسخ دهید