س ۱: یکی از صفات پیامبر اکرم صل الله و علیه و آله و سلم «أُمِّیّ»[۱] بوده است، «أُمِّیّ» به چه معنا است؟
ج: وقتی انسان از مادر متولّد میشود، چگونه است؟ ایشان اینطور بود. انسان بعداً درس میخواند و آن حالت را عوض میکند و عوض میشود. دیگر به او «أُمِّیّ» نمیگویند. پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) تا آخر «أُمِّیّ» بود؛ یعنی درس نخوانده بود؛ کتاب نخوانده بود. چون یکی از تهمتهای بتپرستها این بود که میگفتند: «پیامبر، کتابهای گذشته را میخواند و از روی آن کتابها این حرفها را میزند.» لذا ایشان از اوّل نه مکتب رفته بود و نه درس خوانده بود. همه این مطلب را دیده بودند و ایشان با خود مردم بزرگ شده بود. «أُمِّیّ» یعنی اینکه درس نخوانده بود و کتاب ندیده بود. ایشان چنین بود تا این تهمت را به او نزنند که کتاب گذشتگان را میخواند و از روی آن، این حرفها را میزند.
نعمت هدایت
س ۲: آیه «وَ وَجَدَکَ ضَالًّا فَهَدى»[۲] که درباره رسول اکرم صل الله و علیه و آله و سلم است یعنی چه؟
ج: پروردگار متعال «انسان» خلق کرد. انسان؛ یعنی موجودی که اعضا و جوارحش این چنین است و دارای عقل و اختیار است؛ امّا انسانِ هدایت شده خلق نکرد؛ انسان گمراه هم خلق نکرد؛ انسان خلق کرد. بعد که روی دوش انسان تکلیف میآید، شروع به قدم برداشتن به طرف سعادت و شقاوت میکند. اگر طبق دستور خدا در زندگی قدم برداشتیم، سعادتمند میشویم؛ امّا اگر بر خلاف آن قدم برداشتیم، شقاوتمند و بیچاره میشویم. همهی اشخاص همین طورند؛ حتّی انبیا علیهم السلام هم همینطورند.
خدا انسان خلق کرده است؛ نه حیوان که عقل و اختیار ندارد. امّا انبیا علیهم السلام را خود خدا تربیت میکند. اینها هدایتمند میشوند و مأمور میشوند دیگران را هدایت کنند. دیگران باید به حرف انبیا علیهم السلام گوش بدهند تا آنها هم هدایت شوند؛ هم آزاد و مختارند. میتوانند گوش دهند و هدایت شوند و میتوانند گوش ندهند گمراه و بیچاره شوند. اگر خدای متعال پیغمبر اکرم صل الله و علیه و آله و سلم و همهی انبیا علیهم السلام را هدایت و تربیت نمیکرد آنها مثل دیگران بودند. امّا حکمت خدا میگوید که چارهای نیست، باید خودِ خدا عدّهای را تربیت کند؛ چون اگر نکند، کسی تربیت نمیشود. آنها هم باید برای دیگران الگو شوند. اگر دیگران دنبال انبیا علیهم السلام راه بیفتند، هم دنیایشان آباد میشود و هم آخرتشان. پیغمبر اکرم صل الله و علیه و آله و سلم یکی از آنها است. اگر خدا تربیتش نمیکرد و به او نعمت الهی نمیداد و پیغمبرش نمیکرد، مثل دیگران بود. امّا خدا به او نعمت هدایت داد و از دیگران جدایش کرد و الگو و پیغمبر امّتی شد که نهایت ندارد.
عصمت پیامبر صل الله و علیه و آله و سلم
س ۳: عصمت پیامبر اکرم صل الله و علیه و آله و سلم و چهارده معصوم علیه السلام به چه معنا است؟
ج: یعنی آنها به هیچ وجه با فرمان خدا مخالفت نمیکنند. ایمانشان تا این حد بالا است. خدا آنها را طوری ساخته و تربیت کرده که اختیار دارند حتّی از ما بیشتر گناه کنند –چون قدرت دارند، علم دارند، همه چیز دارند- امّا ایمان در آن حد، باعث میشود که هیچ وقت حتّی فکر گناه به ذهنشان نمیآید. خدا برای انبیا علیهم السلام کاری میکند که در کودکی کاری نکنند که بعداً که پیغمبر میشوند و میخواهند مردم را دعوت کنند، مردم بگویند: «خودت در کودکی با ما قماربازی میکردی و عرق میخوردی؛ حالا میگویی نکن؟»
خدا پیامبر صل الله و علیه و آله و سلم را حفظ میکند. او را باید حفظ کند و الّا فردا از کار میافتد و هر چه بگوید، میگویند: «دیروز خودت این کار را میکردی.» خدا او را حفظ میکند. امّا از کودکی هنوز پیغمبر نیست و به آن درجه از عصمتی که بعد باید برسد، نرسیده است خدا به تدریج او را تا آنجا میبرد. خودش برای او کلاسهایی ترتیب میدهد. خودش بلد است چه کارهایی بکند. تربیت انبیا علیهم السلام با زبان نیست؛ با عمل و کار است. خدا به موسای کلیم علیه السلام گفت: «برو با آن بندهی خدا ملاقات کن.» این کلاس آنها است. ولی تربیت ما طور دیگری است. ما باید حرف بزنیم؛ قرآن بخوانیم؛ روایت بخوانیم. خدا آنها را با این چیزها درست نمیکند.
این هم حرف غلطی است که میگویند: قرآن اشاراتش مال انبیا است. خدا قرآن را نیاورده که پیغمبران را تربیت کند. پیغمبران آمدند و رفتند. قرآن برای ما است. خدا پیغمبر صل الله و علیه و آله و سلم را هم با قرآن تربیت نکرد، و لو از همه بیشتر خودش عمل و استفاده میکرد. امّا قبل از نزول که قرآن نبود، خود خدا بلد است. او در بیابان و خیابان، برنامههایی میچیند و خلاصه با پیامبر کاری میکند که بتواند وحی را دریافت کند.
این مطالب را در کتب اهل سنّت هم نقل کردهاند؛ نه اینکه فقط ما نقل کرده باشیم. غرض این است که کاری انجام شده که برای بعد از پیغمبریاش هم مفید است. آنجا میگویند: پیغمبر اکرم صل الله و علیه و آله و سلم چوپان بود و در کوههای مکّه گوسفند میچراند. سنش کم بود و طبیعی است که چوپانها وقتی به هم بر میخورند، مینشینند، میگویند و میخندند. ایشان تنها بود. یک چوپان دیگر هم آمد جلو و خلاصه با هم رفیق شدند. آن چوپان گفت: «آنجا دارند بزن و بکوب میکنند؛ بیا ما هم برویم.» در آن زمان هم مثل حالا هر کس چیزی داشت، میزد و سرش را گرم میکرد. وقی میخواستند بروند، خدا خواب را بر پیامبر صل الله و علیه و آله و سلم مسلّط کرد و ایشان خوابید و نتوانست برود. غرض این است که خدا او را تربیت میکند. یا وقتی کعبه خراب شده بود و سیل آن را برده بود، همه برای بازسازی آن کمک میکردند. هر کس دامنش را پر از سنگ و خاک میکرد و میآورد. آن زمان عربها نوعاً شلوار نداشتند و لباسشان بلند بود. پیغمبر اکرم صل الله و علیه و آله و سلم خواست دامن را بلند کند. میگویند جبرئیل علیه السلام به تخت سینهاش زد و او افتاد. غرض این است که خدا این کارها را میکرد که مشکلی پیش نیاید. این تربیت تدریجی باعث شد که ایشان بعداً به رتبهی پیغمبری برسند. اگر سهو هم باعث میشد که کار پیغمبری پیش نرود و دچار مشکل شود، خدا اجازه نمیداد.
سهو النبی
س ۴: آیا معصومین علیهم السلام سهواً اشتباه میکنند؟
ج: نخیر؛ آنها نه عمداً اشتباه میکنند و نه سهواً. و الّا اگر انسان احتمال سهو میداد، هر چه را میگفتند، انسان میگفت: «شاید سهو کردهاند.» آن وقت اعتمال از کلامشان سلب میشد. پس این حرف درست نیست.
س ۵: آیا سهوُ النّبی صحیح است؟
ج: سهو النبی هم صحیح نیست. کسانی که این حرف را زدهاند، خودشان سهو کردهاند. نسبت سهو دادن به اینها اولی است از نسبت سهو دادن به معصومین علیهم السلام. اینها را زیاد دیدهایم که سهو کردهاند؛ امّا از معصومین علیهم السلام حتّی یک بار هم ندیدهایم که سهو کرده باشند؛ چون اگر سهو کنند، مردم میگویند: «نکند این حرف هم سهو است.» پس اعتبار حرفهایشان کم میشود و مردم نمیتوانند حرفشان را قبول کنند. اگر کسی احتمال بدهد که «نکند این حرف، اشتباه باشد»، انسان نمیتواند آن حرف را با قوّت بگیرد.
آیه «یا یَحْیى خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّهٍ»[۳] معنایش چیست؟ این نیست که کتاب، سنگین است، پس محکم بگیر تا نیفتد. بلکه یعنی به محتوایش خوب عمل کن. اگر من احتمال بدهم که کسی حرفهایی که میزند سهو کرده است، دیگر نمیتوانم با قوّت به آن عمل کنم. لذا این حرف درست نیست. منتها روح مُحدِّثیگریِ کسانی که به احادیث عقیده دارند، باعث شده این حرف را بگویند. آنها دیدهاند پارهای از احادیث در این زمینه نقل شده و از طرفی میگفتند: «تمام احادیث فلان کتاب، بین من و خدا حجّت است.» این منطق از اینجا نشأت گرفته است. میگویند: این هم حدیث است و حجّت است. گاهی این عقیده سرایت کرده و تا جایی قوّت پیدا کرده که کتاب را کنار گذاشتهاند و گفتهاند: «همان عترت کافی است و ما نمیتوانیم از کتاب بهرهای ببریم». امّا این صحیح نیست. پیغمبر اکرم صل الله و علیه و آله و سلم از همان روز اوّل فرمودند: «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی»؛ من بعد از رحلتم دو چیز گرانقدر را بین شما میگذارم قرآن کریم و خاندانم.
س ۶: آیا جنبهی بشری ایشان برای سهو کردن غالب نمیشود؟
ج: جنبه ی بشریاش را خدا تربیت کرده است. خدا فرموده: «یا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ قُمِ اللَّیْلَ إِلَّا قَلِیلًا»؛[۴] بیشتر شب را باید بلند شوی عبادت کنی، مگر مقدار کمی که باید بخوابی. بنابراین آدمی که مخاطب این خطاب است و عملاً هم این کار را کرده و ثابت کرده که خواب در اختیار او است [جنبه بشریاش هم فرق دارد].
ما ممکن است بخوابیم و بگوییم دو ساعت دیگر بیدار میشویم؛ بعد بخوابیم و آن طرف آفتاب بیدار شویم؛ زیرا خواب دست ما نیست. امّا ایشان خواب در اختیارشان بود. طریقهی تهجّد ایشان مثل ما نبود که همهی تهجّدش را یک دفعه شروع کند و تمام کند. ایشان بعد از نصف شب، آب برای مسواک و وضو بالای سرشان بود. بلند میشدند و مسواک میزدند و وضو میگرفتند. دو نماز دورکعتی میخواندند و بعد میخوابیدند. دوباره به وقت بیدار میشدند. باز هم دو نماز دورکعتی میخواندند و باز میخوابیدند. خواب دست خودشان بود. دوباره بیدار میشدند و سه رکعت آخر را میخواندند. بعد هم نافلهی صبح و نماز صبح. کسی که وضعش اینطور است، مثل ما یک دفعه تا آن طرف اذان نمیخوابد. او مثل ما نیست که خوابش ببرد. خود پیغمبر اکرم صل الله و علیه و آله و سلم فرمودند: «سَتَکثُرُ عَلَیَّ القَال»؛ به زودی حرفهایی به من نسبت میدهند؛ امّا نباید باور کنید.
معنی ذنب پیامبر صل الله و علیه و آله و سلم
س ۷: در قرآن آمده است: «لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ»[۵]، سؤال این است که اگر پیامبر صل الله و علیه و آله و سلم گناه نمیکردند، مراد از نسبت دادن گناه به پیامبر صل الله و علیه و آله و سلم در این آیه چیست؟
ج: گناه چند جور است؛ یک نوع یا یک جور گناه نداریم. گاهی کاری از نظر خدا گناه است؛ مثل دزدی که از نظر خدا گناه است و آدمکشی به ناحق که از نظر خدا گناه است و دروغ گفتن از نظر خدا گناه است. گاهی هم کاری از نظر خدا گناه نیست؛ امّا از نظر خلق خدا گناه است؛ مثلاً کاری دربارهی کسی انجام بدهی و او بدش میآید و میگوید گناه است. پیغمبر اکرم صل الله و علیه و آله و سلم وقتی آیاتی را که دربارهی ذمّ بتپرست و بت نازل میشد میخواندند، کفّار سخت ناراحت میشدند و بدشان میآمد. کاری هم نمیتوانستند بکنند. فقط جوری نگاه میکردند که اگر میتوانستند با نگاهشان پیغمبر اکرم صل الله و علیه و آله و سلم را بکشند، میکشتند. آنها بدشان میآمد و ناراحت میشدند؛ مثل اینکه کسی در مذهب ما به خدا توهین کند. چقدر بدمان میآید؟ آنها هم بت را قبول داشتند و میپرستیدند. بت برای آنها مثل خدا بود.
وقتی آیه نازل میشد که اینها هیچ چیز نیستند و خرافاتند و واقعیت ندارند، به آنها بر میخورد. امّا کاری نمیتوانستند بکنند. جوری نگاه میکردند که اگر میتوانستند با این نگاه، پیغمبر اکرم صل الله و علیه و آله و سلم را به زمین میزدند؛ امّا نه هرگز توانستند به زمین بزنند و نه چنین اثری داشت. تا وقتی که مکّه پایتخت بتپرستها بود، این حرفها بود.
امّا وقتی پروردگار متعال مقدمات فتح مکّه را فراهم کرد، شاخ بت و بتپرستی شکست. تمام آن گناهانی که پیغمبر اکرم صل الله و علیه و آله و سلم از نظر بتپرستها مرتکب میشد، همه پاک شد. «ذنب» در این آیه از این گناهان است، نه از آن گناهان بدِ خدایی. تمام کارهایی که از نظر بتپرست نسبت به بتپرستی و بت، بد بود، همه صاف شد؛ یعنی قدرتشان از بین رفت. دیگر نتوانستند کاری بکنند. جمله «لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ» در آیه، مال این است. یعنی هم گناهان گذشته حل شد و هم در آینده اگر احیاناً آیاتی علیه بت و بتپرستی نازل شود، هیچ مشکل دیگری ایجاد نمیکند.
حضرت رضا علیه السلام این آیه را اینجوری تفسیر فرمودهاند؛[۶] ایشان فرمودهاند: وقتی پیغمبر اکرم صل الله و علیه و آله و سلم آیات مربوط به بت و بتپرستی را بیان میکرد، این اهانت به دین آنها بود. اهانت به دین، بزرگترین توهینها است. انسان در مقابل توهین به دینش بزرگترین غضب را اظهار میکند. لذا بتپرستها سخت با پیغمبر اکرم صل الله و علیه و آله و سلم دشمن شدند و این دشمنی باعث خطرات زیادی شد و ادامه داشت تا اینکه پیغمبر اکرم صل الله و علیه و آله و سلم مکّه را فتح کرد؛ بتپرستان هم مجبور شدند از ترس شمشیر، مسلمان شوند.
بنابراین آن مشکلاتی که قبلاً در اثر اهانت به بت از طرف بتپرستان برای پیغمبر اکرم صل الله و علیه و آله و سلم پیدا شده بود همه صاف. خدا همه را صاف کرد. نه اینکه چون ایشان گناه کرده بودند. این گناهِ توهین به بتهای آنان، از نظر آنان بدترین گناه بود. این را خدا صاف کرد و همهی گذشتههایش صاف شد. در آینده هم دیگر جرأت نداشتند هیچ غلطبی بکنند.
استغفار پیامبر صل الله و علیه و آله و سلم
س ۸: چرا پیامبر صل الله و علیه و آله و سلم استغفار میکردهاند؟
ج: خودِ استغفار عبادت است. روایتی در کافی هست که پیغمبر اکرم صل الله و علیه و آله و سلم وقتی مینشستند و بلند میشدند بیست و پنج مرتبه «مِنْ غَیْرِ ذَنْبٍ»[۷] استغفار میکردند. خود استغفار عبادت است و مطلوب خد است. لازم نیست حتماً گناه کرده باشیم تا بعد استغفار کنیم. اثر استغفار در گناهکاران این است که استغفار از گناه است؛ امّا در کُمَّلین و معصومین علیهم السلام که گناه ندارند، خود استغفار عبادت است. مثل نماز و روزه که میگیرند، مطلوب خدا است. ایشان اینگونه استغفار میکردند که مردم بفهمند استغفار چقدر اهمّیّت دارد.
س ۹: هدف از روزه گرفتنهای پیامبر اکرم صل الله و علیه و آله و سلم چه بود؟ آیا ایشان به تربیت خود میپرداختند؟
ج: بله؛ اثر داشت. اثر معنوی داشت. اینجور نبود که اثر نداشته باشد. نماز ایشان، روزه ایشان، تمام کارهای عبادی که انجام میدادند، اثر داشت. اثرش هم رشد و تکامل و تعالی ایشان بود.
صَفح جَمیلَ
س ۱۰: در آیه «فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمِیلَ»[۸] یعنی چه؟
ج: پیغمبر اکرم صل الله و علیه و آله و سلم مأمور بود همهی انسانها را هدایت کند تا هر کس در هر حالتی از بدی که هست، از بتپرست گرفته تا پایین، همه را به خطّ بندگی خدا بیاورد. به همین دلیل ایشان مأمور بود که اگر گاهی کسی غلطی انجام میدهد، صرف نظر کند؛ اگر صرف نظر نکند، چه کند؟ بهترین راه، صرف نظر کردن است. امّا صرف نظرِ جمیل. ممکن است انسان صرف نظر کند امّا با او اوقات تلخی هم بکند. ایشان نباید اینطور باشد. باید خیلی با خوشرویی منصرف شود؛ چون پل برگشت این فرد را نباید خراب کرد و باید طوری با او برخورد کرد که آیندهاش امیدوارکننده باشد. بنابراین اعراض از خطای خطاکنندهها از طرف ایشان باید جمیل باشد نه غیر جمیل.
رأفت پیامبر صل الله و علیه و آله و سلم
س ۱۱: «لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنینَ رَؤُفٌ رَحیمٌ»[۹]، منظور از «حَریصٌ عَلَیْکُمْ» چیست؟
ج: یعنی «حَریصٌ علی هدایتِکُم»؛ پیامبر صل الله و علیه و آله و سلم نمیتواند شما را در وضع بتپرستی و جاهلیت ببیند؛ او میخواهد همه را هدایت کند. اگر شما گمراه و جهنّمی شوید، او ناراحت میشود.
س ۱۲: اینکه در آیه قید زده و فرموده: «بِالْمُؤْمِنینَ رَؤُفٌ رَحیمٌ» برای چیست؟
ج: رحمت او به کافران طور دیگر است؛ به کافران «وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ»[۱۰] است. آنجا رأفت نیست؛ بلکه آنجا «ضَربُ الرقاب»[۱۱] است.
مراد از کوثر در قرآن
س ۱۳: آیا منظور از «کوثر» در «إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَر»[۱۲]، ارتباطی با حوض کوثر در بهشت دارد یا چیز دیگری است؟
ج: خدا یک پسری از ماریهی قبطیّه به پیغمبر اکرم صل الله و علیه و آله و سلم داد. ماریه کنیزی بود که حاکم مصر به ایشان هدیه داده بود. خدا پسری به نام ابراهیم از این زن به پیغمبر اکرم صل الله و علیه و آله و سلم عنایت فرمود. این پسر در هیجده ماهگی از دنیا رفت. وقتی پیغمبر اکرم صل الله و علیه و آله و سلم و یارانش از محل دفن کردن این پسر بر میگشتند، در راه با چند تن از منافقین و بتپرستها برخورد کردند. عقیدهی فاسد آن زمان این بود که اگر کسی پسر ندارد، مثلاً اجاقش کور است. ابراهیم، آخرین پسر پیغمبر اکرم صل الله و علیه و آله و سلم بود که از دنیا رفت. منافقین و بتپرستها در میان خودشان میگفتند: «پسر پیامبر رفت و بعد از خودش همه چیز خاموش میشود و حرفها تمام میشود.»
خدا این سوره را فرستاد. که حرفها تمام نمیشود و نسل ایشان از پسر نیست؛ بلکه از دختر است. فرمود: «ما به ایشان چیزی دادیم که منشأ نسل کثیر است و آن دختر است.» لذا نسل ایشان از حضرت زهرا علیه السلام زیاد شد. بنابراین «کوثر» یعنی نسل کثیر؛ به دلیل جریان موجود و آیهی آخر سوره که فرمود: «إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ»؛[۱۳] یعنی دشمنان تو بینسل هستند و خدا به تو نسل کثیر داده است. الآن به چه کسی میتوانیم بگوییم که تو نسل بنیامیه هستی؟ امّا سادات این همه در دنیا پراکنده هستند. در آمریکا، آفریقا، اروپا، آسیا. مراد از کوثر در قرآن، نسل کثیر است. بعضی از کسانی که معاندند، نسلِ کثیر معنا نمیکنند و میگویند: «حوضی است در قیامت.» آن مطلب سر جایش؛ امّا این کوثر، آن نیست. حوض در قیامت چه ربطی دارد به «إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ»؟ این جواب آن است که أبتَر دشمن تو است نه تو؛ تو نسل کثیر داری.
فلسفهی صلوات
س ۱۴: ما چرا صلوات میفرستیم؟ این صلوات چه تأثیری برای ما دارد؟
ج: چون خدای متعال حضرات معصومین علیهم السلام را هدایت کرده و به راه مستقیم آورد، آنها منازل این صراط را طی کردهاند و هیچ کس به اندازهی آنها با ای کار و راه، آشنا نیست؛ لذا خدا گفته است باید این برنامه را از آنها یاد بگیرید. دیگران بلد نیستند؛ لذا برای یاد گرفتن این مسایل فقط باید پیش حضرات معصومین علیهم السلام رفت.
وقتی آنها منفرداً و منحصراً راهنما شدند، انسان به آنها چنین عقیدهای پیدا میکند که در زمان حیاتشان به آنها احترام و تعظیم میکند و بعد از اینکه از دنیا رفتند هم به زیارتشان میرود و زیارتشان میکند و آنها را نزد خدا واسطهی بین خود و حوائجش قرار میدهد. همهی اینها از لوازم این موضوع است که این بزرگواران در جامعه سر زبانها باشند و مردم به طرف آنها بروند.
اخلاق انبیا علیهم السلام
س ۱۵: چرا در روایت آمده است که: «مِنْ أَخْلَاقِ الْأَنْبِیَاءِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِمْ حُبُّ النِّسَاءِ»[۱۴]؟
ج: پیغمبر اکرم صل الله و علیه و آله و سلم چه زمانی پیغمبر شد؟ زمانی که مردم بتپرست بودند و در جاهلیت زندگی میکردند. در جاهلیت یک خرافاتی بود و حوادث تلخی بود. پیغمبر اکرم صل الله و علیه و آله و سلم بعداً به قدر توان، شروع به اصلاح این مشکلات کردند. یکی از آن مشکلات همین بود. آنها با زن معاملهی متاع میکردند؛ یعنی کالا برای خرید و فروش؛ به او ارث نمیدادند و زن هیچ ارزش و منزلتی نداشت؛ لذا پیغمبر اکرم صل الله و علیه و آله و سلم اوّل شروع کرد به حل کردن مشکل از داخل؛ به این صورت که «زن موجودی است که خدا برای مرد خلق کرده است. قسمت اعظم زندگی را زن اداره میکند. باید او را دوست داشت.» پیغمبر اکرم صل الله و علیه و آله و سلم از اینجا شروع کرد که دیگر به او اهانت نکنند و کارهایی مانند زنده به گور کردن دختران را که میکردند، انجام ندهند. اینها ناظر به حل مشکلات موجود در زمان ایشان بوده است.
س ۱۶: کتابی که زندگانی پیامبر اکرم صل الله و علیه و آله و سلم و ائمّه معصومین علیهم السلام را به شکلی که ما بفهمیم بیان کرده است چیست؟
ج: کتاب منتهی الآمال را بخوانید.[۱۵] در آنجا شرح حال زندگانی پیغمبر اکرم صل الله و علیه و آله و سلم و حضرات معصومین علیهم السلام را از روایات نقل کرده است. این اوّلین پلهی آشنا شدن با سیره و زندگی آنها است
منبع: کتاب طریق بندگی، صفحات ۱۶۹ الی ۱۷۶
[۱]. الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ (اعراف، ۱۵۷)
[۲]. ضحی، ۷
[۳]. مریم، ۱۲
[۴]. مزمل، ۱ و ۲
[۵]. فتح، ۲
[۶]. فَقَالَ الْمَأْمُونُ لِلَّهِ دَرُّکَ یَا أَبَا الْحَسَنِ فَأَخْبِرْنِی عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ قَالَ الرِّضَا علیه السلام لَمْ یَکُنْ أَحَدٌ عِنْدَ مُشْرِکِی أَهْلِ مَکَّهَ أَعْظَمَ ذَنْباً مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (ص) لِأَنَّهُمْ کَانُوا یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ثَلَاثَمِائَهٍ وَ سِتِّینَ صَنَماً فَلَمَّا جَاءَهُمْ ص بِالدَّعْوَهِ إِلَى کَلِمَهِ الْإِخْلَاصِ کَبُرَ ذَلِکَ عَلَیْهِمْ وَ عَظُمَ وَ قَالُوا أَ جَعَلَ الْآلِهَهَ إِلهاً واحِداً إِنَّ هذا لَشَیْءٌ عُجابٌ وَ انْطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَ اصْبِرُوا عَلى آلِهَتِکُمْ إِنَّ هذا لَشَیْءٌ یُرادُ ما سَمِعْنا بِهذا فِی الْمِلَّهِ الْآخِرَهِ إِنْ هذا إِلَّا اخْتِلاقٌ فَلَمَّا فَتَحَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى نَبِیِّهِ (ص) مَکَّهَ قَالَ لَهُ یَا مُحَمَّدُ إِنَّا فَتَحْنا لَکَ مَکَّهَ فَتْحاً مُبِیناً لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ عِنْدَ مُشْرِکِی أَهْلِ مَکَّهَ بِدُعَائِکَ إِلَى تَوْحِیدِ اللَّهِ فِیمَا تَقَدَّمَ وَ مَا تَأَخَّرَ لِأَنَّ مُشْرِکِی مَکَّهَ أَسْلَمَ بَعْضُهُمْ وَ خَرَجَ بَعْضُهُمْ عَنْ مَکَّهَ وَ مَنْ بَقِیَ مِنْهُمْ لَمْ یَقْدِرْ عَلَى إِنْکَارِ التَّوْحِیدِ عَلَیْهِ إِذَا دَعَا النَّاسَ إِلَیْهِ فَصَارَ ذَنْبُهُ عِنْدَهُمْ فِی ذَلِکَ مَغْفُوراً بِظُهُورِهِ عَلَیْهِم… (عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج ۱، ص ۲۰۲)
[۷]. عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) کَانَ لَا یَقُومُ مِنْ مَجْلِسٍ وَ إِنْ خَفَّ حَتَّى یَسْتَغْفِرَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَمْساً وَ عِشْرِینَ مَرَّهً. (کافی، ج ۲، ص ۵۰۴) و … فَقَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) کَانَ یَتُوبُ إِلَى اللَّهِ فِی کُلِّ یَوْمٍ سَبْعِینَ مَرَّهً مِنْ غَیْرِ ذَنْبٍ. (کافی، ج ۲، ص ۴۵۰)
[۸]. وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ إِنَّ السَّاعَهَ لَآتِیَهٌ فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمیلَ (حجر، ۸۵)
[۹]. توبه، ۱۲۸
[۱۰]. تحریم، ۹
[۱۱]. محمّد، ۴
[۱۲]. کوثر، ۱
[۱۳]. کوثر ۳
[۱۴]. کافی، ج ۵، ص ۳۲۰
[۱۵]. این کتاب نوشته ی مرحوم شیخ عباس قمی (ره) می باشد.
پاسخ دهید