س ۱: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنِینَ وَ الْقَناطِیرِ الْمُقَنْطَرَهِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّهِ وَ الْخَیْلِ الْمُسَوَّمَهِ وَ الْأَنْعامِ وَ الْحَرْثِ ذلِکَ مَتاعُ الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ»[۱]، چه کسی برای مردم این موارد را که در آیه فرموده است زینت داده است؟ خدا یا شیطان؟

Khoshvaght-Thaqalain (19)

ج: طبیعتی که خدا به انسان داده است، این چیزها از لوازمش است. خدا به آدم معده داده است؛ به آدم ذائقه داده است؛ برای خاطر این‌که بفهمد چه غذایی خوشمزه است یا بد مزه است، خوشمزه را بخورد، بد مزه را نخورد. ذائقه وقتی وارد کار می‌شود می‌گوید آن خوب و خوشمزه است دنبال آن می‌ورد و زیاد هم می‌خواهد. چشم هم ‌همین‌گونه است؛ آن منظره‌ی خیلی خوب را زیاد نگاه می‌کند؛ آن یکی بد است نگاه نمی‌کند. این مسأله کم کم پیش می‌آید. بعد از این‌که انسان آزادانه دنبال این‌ها رفت، خطر ایجاد می‌شود. چشم که عقل ندارد بگوید این‌قدر بیشتر نگاه نکن، عقل جدا است. این نگاه، زیاد انجام می‌گیرد، عقل هم تسلیم این می‌شود و دنبال مناظر خوب می‌رود که برای چشم فراهم کند تا چشم نگاه کند و لذّت ببرد. حالا اسلام می‌آید این کارها را محدود می‌کند؛ می‌گوید چشم به طور مطلق حق ندارد نگاه کند. گوش هم به هر چیزی حق ندارد گوش بدهد، همه را محدود می‌کند این یک خرده مشکل است چون مقابل عادت قرار می‌گیرد و پیش نمی‌رود. لذا نوع مردم وقتی خدا استفاده‌ها را محدود کرد زیر بار نرفتند. عدّه‌ی کمی به حرف خدا گوش کردند.

س ۲: یعنی این تزیین از لوازم آن نَعَمات خدا است؟

ج: بله دیگر؛ مثلاً وقتی شما فهمیدی یک غذایی خیلی خوشمزه است، در نظرت زینت پیدا می‌کند و دنبال آن می‌روی. چه لباسی، چه خانه‌ای، چه ماشینی، همه‌ی این‌ها جزء همان زینت است.

نقش عقل در بندگی

س ۳: در حدیث «الْعَقْلُ مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ»،[۲] منظور از عقل چیست؟

ج: انسان، حق و باطل، زشت و زیبا را با عقل تشخیص می‌دهد؛ اگر عقل نبود نمی‌فهمید این بد است، آن خوب است. یکی از چیزهایی که عقل می‌فهمد و باید این فهم را از او خواست این است که خدا هست. عقل به خوبی می‌فهمد که خدا هست و باید باشد و نمی‌شود نباشد. اگر خدا نباشد هیچ چیزی هم نیست. این‌که این همه چیزها هست دلیل بر این است که خدا هست. چون هیچ‌کدام از این‌ها نگفته‌اند من خودم را خلق کرده‌ام. همه می‌گویند اگر من خلق کردنِ خودم به اختیار خودم بود این همه سال معدوم نبودم، پانزده سال، بیست سال پیشتر به وجود بیایم؛ بلکه کاری می‌کردم از ازل بودم و کاری می‌کردم که نمیرم و تا ابد باشم. این‌که من موقّت به دنیا آمدم و می‌روم دست خودم نبوده است، دیگری من را ساخته و عمر موقّت داده و باید بیایم و باید بروم. بنابراین عقل به راحتی خدا را می‌پذیرد، به راحتی هم می‌پذیرد. حالا که من قبول کردم خدا خدا است و من عبد و بنده و مخلوق هستم باید گوش به حرفش بدهم؛ این را هم می‌پذیرد. «مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحمَنُ» یعنی این. اگر ما از عقل این را نفهمیدیم، هنوز عقل‌مان پخته و کامل نیست. چون عقل این را باید بفهمد و اگر نفهمد به درد نمی‌خورد. بنابراین ما باید از عقل این معنا را استفاده کنیم که خدا هست و ما هم باید گوش به حرفش بدهیم. اگر خدا را قبول کردیم و گوش به حرفش دادیم از عقل این استفاده را کرده‌ایم و «مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحمَنُ» تحقّق پیدا کرده است؛ امّا اگر این را نفهمیدیم که در برابر فرمان خدا باید اطاعت کنیم، از عقل بهره نبرده‌ایم و محروم هستیم و مشکلات زیادی در زندگی برایمان پیش می‌آید. لذا ایشان انگشت گذاشتند روی مرحله‌ای از عقل که ما از آن مرحله این استفاده را بکنیم. خدا هست و ما هم باید گوش به حرفش بدهیم؛ این می‌شود «مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحمَنُ».

Khoshvaght-Thaqalain (11)

مراد از عبادت شیطان

س ۴: بعضی‌ها می‌گویند همان‌طور که خدا عبادت می‌شود شیطان هم مورد عبادت قرار می‌گیرد؛ مثل آیه‌ی «یا أَبَتِ لا تَعْبُدِ الشَّیْطانَ إِنَّ الشَّیْطانَ کانَ لِلرَّحْمنِ عَصِیًّا»[۳]. این حرف درست است؟ اصلاً عبادت شیطان مثل عبادت خدا است؟

ج: خدا در این آیه تفسیر عبادت را مشخّص کرده است؛ «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ». این‌جا اطاعت فرمان شیطان را عبادت تلقّی کرده است، گوش به حرفش ندهید. پس چه کار کنیم؟ «وَ أَنِ اعْبُدُونِی»؛ گوش به حرف من بدهید. عبادت یعنی گوش به حرف دادن، تمام شد دیگر. عبادت شیطان یعنی گوش به حرف شیطان بدهی. خدا می‌گوید من نگفتم در دنیا به حرف شیطان گوش ندهید؟ «إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ» چرا گوش دادی؟ باید گوش به حرف من می‌دادید؛ «وَ أَنِ اعْبُدُونِی» تمام شد؛ عبادت یعنی گوش به حرف دادن. «وَ أَنِ اعْبُدُونِی هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ»، چقدر ساده است. آدم جاهل باشد کار را خراب می‌کند؛ سؤالات غلط و جواب غلط. برای خیلی‌ها عبادت معنایش مجهول است؛ می‌گویند پرستش. خود پرستش چیست؟ گوش به حرف دادن؛ می‌گوید نماز بخوان بگویی چشم، دروغ نگو؛ چشم؛ همین؛ تمام شد. این اطاعت فرمان، عبادت است. بعضی‌ها گوش به حرف شیطان می‌دهند عبادت شیطان می‌شود؛ بعضی‌ها گوش به حرف خدا می‌دهند عبادت خدا می‌شود. این آیه هم عبادت شیطان را گفته و هم عبادت خدا را گفته است.

س ۵: یعنی آن اعتقاد به ربوبیت جزء عبادت نیست؟

ج: آن جزء واجبات عقیدتی است؛ قبول نداشته باشی که دین نداری و همیشه دنبال شیطان می‌روی.

گام‌های شیطان

س ۶: مراد از «وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ»[۴] چیست؟ چرا تعبیر «خُطُواتِ» به کار رفته است؟

ج: منظور تبعیت است. آدم وقتی که تابع کسی است چه کار می‌کند؟ او جلو می‌افتد و این دنبالش می‌رود، پا جای پای او می‌گذارد، «خُطوه» یعنی محل پا، گام. شیطان وقتی جلو بیفتد و من هم دنبالش راه بیفتم می‌شود «تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ».

س ۷: گاهی از این آیه‌ی شریفه این استفاده را هم می‌کنند که شیطان قدم به قدم انسان را گمراه می‌کند؛ نه این‌که یک دفعه از راه به در کند؟

ج: نخیر، این کنایه است. وقتی گوش به حرف شیطان بدهید تبعیت است و لو خود شیطان هم جلو نیفتد.

منبع: کتاب طریق بندگی، صفحات ۵۶  الی  ۵۹


  [۱]. آل عمران، ۱۴

[۲]. کافی، ج ۱، ص ۱۱

[۳]. مریم، ۴۴

[۴]. بقره، ۱۶۸