مجلس خبرگان رهبرى یکى از نهادهاى اساسى کشور است که هرچند نقش آن در فرایندهاى خُرد کشور، محسوس نیست، ولى از جایگاه بسیار مهم و حیاتى در امر مدیریت کلان نظام اسلامى، تداوم و کارآمدى آن برخوردار مىباشد. تبیین دقیق ضرورت و فلسفه وجود این مجلس و اهمیت آن براى کشورمان، نیازمند بررسى مبانى فقهى و حقوقى مجلس خبرگان و کارکردهاى این مجلس در نظام اسلامى است که در ادامه به بررسى آن پرداخته مىشود:

الف. لزوم حکومت فقیه

براساس آموزههاى اسلامى و منابع معتبر دینى، فقهاى واجد شرایط، به صورت عام، از طرف امامان معصوم (علیهالسلام) جهت اداره و رهبرى جامعه اسلامى در عصر غیبت، منصوب گردیده و همه داراى ولایت مىباشند، آنان موظفند در زمینه اداره امور جامعه و تشکیل حکومت، اقدام نمایند. چنانکه امام صادق (علیهالسلام) در روایت مقبوله عمر بن حنظله، مىفرماید: «… مَنْ کَانَ مِنْکُم مِمَّنْ قَدْ رَوَى حَدیثَنَا وَ نَظَرَ فِى حَلَالنَا وَ حَرَامنَا وَ عَرَفَ اَحکَامَنَا فَلیَرضُوْا بِهِ حَکَماً فَاِنِّى قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَیْکُمْ حَاکِماً فَاِذَا حَکَمَ بِحُکمِنَا فَلَمْ یُقبَلْ مِنهُ فَاِنَّمَا استخَفّ بِحُکْمِنَا وَ عَلَینَا رَدٌّ وَ الرَّادُّ عَلَینَا کَالرَّادُّ عَلَى اللّهِ وَ هُوَ عَلَى حَدِّ الشِّرکِ بِاللّهِ»؛[۱] «مردم باید به کسانى از شما (شیعیان ) که حدیث و سخنان ما را روایت مىکنند و در حلال و حرام ما به دقت مىنگرند و احکام ما را به خوبى باز مىشناسند (عالم عادل )، مراجعه کنند و او را به عنوان حاکم بپذیرند. من چنین کسى را بر شما حاکم قرار دادم. پس هرگاه به حکم ما حکم کند و از او پذیرفته نشود، حکم خدا کوچک شمرده شده و بر ما رد شده است و آن که ما را رد کند، خدا را رد کرده است و چنین چیزى در حد شرک به خداوند است».[۲]

نتیجه استدلال این است که فقهاى جامع شرایط ـ علاوه بر منصبهاى ولایت در افتا، اجراى حدود و اختیارات قضایى، نظارت بر حکومت و امور  حسبیه ـ در مسائل سیاسى و اجتماعى نیز ولایت دارند و این مناصب و اختیارات، از اطلاق ادله ولایت فقیه استفاده مىشود. بدیهى است امام (علیهالسلام) شخص معینى را به حاکمیت منصوب نکرده؛ بلکه به صورت عام تعیین نموده است. روایات متعدد دیگرى نیز دلالت بر این موضوع دارد؛ نظیر توقیع مبارک حضرت ولى عصر(عج ) که مىفرماید: «وَ اَمَّا الحَوَادِثُ الوَاقِعَه فَارْجِعُوا فِیهَا اِلى رَوَاهُ حَدیِثنَا فَاِنَّهُمْ حُجَّتى عَلَیکُمْ وَ اَنَا حُّجَهُ اللّه»[۳] و همچنین روایت، «اَلعُلَمَاءُ حُکَّامٌ عَلَى النَّاسِ»[۴] و روایت امام حسین (علیهالسلام) از  حضرت  امیر (علیهالسلام): «اِنَّ مَجارِى الاُْمُورِ وَالاْحْکامِ عَلى اَیْدى الْعُلَماءِ بِاللّه اَلْأُمَناءِ عَلى حَلالِهِ وَ حَرامِهِ».[۵]

بر این اساس در اصل پنجم قانون اساسى کشورمان آمده: «در زمان غیبت حضرت ولى عصر(عج )، در جمهورى اسلامى ایران ولایت امر و امامت امت بر عهده فقیه عادل و با تقوى، آگاه به زمان، شجاع، مدیر و مدبر است» و در اصل پنجاه و هفتم آن نیز مىخوانیم: «قواى حاکم در جمهورى اسلامى ایران عبارتند از: قوه مقننه، قوه مجریه و قوه قضائیه که زیر نظر ولایت مطلقه امر و امامت امت بر طبق اصول آینده این قانون اعمال مىگردند». بنا بر مبانى دینى و حقوقى فوق حکومت فقیه جامعالشرایط در عصر غیبت امرى کاملاً ضرورى است.

 

ب. وحدت در رهبرى

از طرف دیگر على رغم اینکه تمامى فقهاى واجدالشرایط براى اداره جامعه اسلامى در زمان غیبت امام معصوم (علیهالسلام) منصوب گردیدهاند؛ اما در عین حال، باید توجه داشت که ولایت و رهبرى نظام واحد، براى ملتِ واحد و کشورِ واحد، تعددپذیر و تفکیک پذیر نمىباشد. بر این اساس تصوّر وجود رهبرىهاى متعدد و ولایتهاى موازى در یک حکومت به دلیل اینکه موجب هرج و مرج، آنارشى و بهم ریختگى نظام اجتماعى و گسستن شیرازه نظم و انسجام ملى یک مملکت است؛ غیرقابل قبول بوده که عقل سلیم به هیچ وجه نمىتواند آن را بپذیرد. البته نفس تعددِ ولایت، مشکلزا نیست؛ بلکه تداخل در مقام اجرا و اعمال ولایت است که به هرج و مرج مىانجامد. به عبارت دیگر در صورت تزاحم یا احتمال آن بین فقیهان واجد شرایط، نمىتوان قائل به جواز اعمال ولایت براى همه شد و تنها یکى از آنان، باید اعمال ولایت کند.

 

ج. ولایت فقیه برتر

براساس دیدگاه نصب و حتى برخى قرائتهاى نظریه انتخاب،[۶] ولایت امر، از آنِ فرد اصلح و فقیه برتر است و با وجود او، نوبت به فرد صالح نمىرسد. بنابراین باید یکى از فقهایى را که داراى ملاک ترجیح و برترى در امورى نظیر؛ «اعلم بودن، برجستگى در فضایل اخلاقى، مقبولیت بیشتر، صلابت و استوارى، مدیریت قوىتر، تدبیر استوارتر و…»، نسبت به دیگران است، به رهبرى برگزید.

 

د. تخصصى بودن تشخیص مصداق رهبرى

شناسایى فقیه جامع شرایط برتر به عنوان رهبرى یک جامعه، که داراى شئون گوناگونى در سیاست، فرهنگ، اقتصاد، جنگ و صلح و بحرانهاى منطقهاى و جهانى مبتنى بر آموزههاى اسلامى است، امرى کاملاً تخصصى و پیچیده است. بر این اساس، تشخیص رهبرى باکارآیى مطلوب و شرایط لازم، که از اسلام گرفته شدهاند، بسیار دشوار است؛ به ویژه اگر دارندگان شرایط، متعدد باشند که در این صورت، تشخیص اصلح، پیچیدگى کار را بیشتر مىکند. با این توصیف، شناخت فرد اصلح و صفات وى، به ویژه اجتهاد، نه تنها از عهده مردم عادى بر نمىآید، بلکه از توان افراد تحصیلکردهاى که از اطلاعات لازم دراینباره برخوردار نیستند، نیز بیرون است.[۷] بر خلافِ بسیارى از نظامهاى مبتنى بر انتخابات، که براى دستیابى به بالاترین مقام اجرایى کشور، شرایطى ساده در نظر گرفته شده و همین که داوطلبان از نظر «سنّ»، «تابعیت» و «اقامت»، واجد شرایط باشند، مىتوانند خود را کاندیداى ریاست کنند؛ و این شرایط به سهولت براى افراد عادى نیز قابل تشخیص مىباشد.

 

ه. استفاده از کارشناسان

رجوع به افراد خبره و کارشناس، سیره و اصلى عقلانى، عقلایى و رایج در میان مردم است و همه انسانها بدون در نظر گرفتن دین، نژاد و ملیّت، در انجام امورى که تخصص ندارند، به متخصصین آن امر رجوع مىکنند؛ چنانکه براى گزینش مهندس مُتبحّر یا پزشک حاذق، به متخصصین آن امر رجوع مىشود و هرگز در این زمینه به رأى عمومى اکتفا نمىشود. و حتى خود پزشکان هم گاهى ممکن است به پزشکان متخصص دیگرى مراجعه کنند و نظر آنان را معتبر بدانند. در جهان امروز نیز به جهت گسترش علم و تخصصى شدن مسائل و رشتههاى علمى، عمل به این اصل عقلانى اهمیت بیشترى پیدا کرده است و اگر این نباشد، اصل نظام اجتماعى و زندگى بشر، مختل مىشود. از سوى دیگر، رجوع به خبره و کارشناس نه تنها امرى عقلانى است؛ بلکه مورد تأیید و تأکید آموزههاى اسلامى نیز مىباشد، چنانکه آیه شریفه «فَاسْئَلوُا اَهْلَ الذِّکْر اِنْ کُنْتُمْ لاتَعْلَموُنَ »؛[۸] «اگر نمىدانید،  از آگاهان بپرسید»، به صراحت بیان مىکند که در امورى که تخصص و آگاهى ندارید، به آگاهان و افراد خبره رجوع کنید.

علامه طباطبایى ذیل این آیه شریفه مىفرماید: «به هر حال، آیه یاد شده، به یک اصل عمومى عقلایى ارشاد مىکند و آن اصل، رجوع جاهل به خبره است».[۹] از سوى دیگر همان گونه که بیان گردید؛ شناسایى فقیه جامع شرایط برتر امرى کاملاً تخصصى است، و نیز اهمیت و حساسیت جایگاه آن، با توجه به گستردگى نفوذ و کارکردهاى رهبرى در جامعه اسلامى و شناخت معیارها و ضوابطى که براساس آنها بتوان مصداق اصلح را شناسایى کرد، اقتضا مىنماید تا در تشخیص و شناسایى فقیه جامع شرایط برتر از میان سایر فقها، حتماً به کارشناسان و خبرگان امر مراجعه شود.

البته در بعضى از موارد رجحان، برترى و افضل بودن یک فقیه نسبت به سایر فقیهان هم عصر خویش، کاملاً واضح و روشن است؛ به گونهاى که هیچ رقیبى براى او وجود ندارد تا زمینه تحیّر و تردید پدید آید. در چنین مواردى، نیاز به اقامه بینه یا گزارش کارشناسانه خبرگان نیست و حق حاکمیت با اقدام فقیه و پذیرش مستقیم و بىواسطه مردم اعمال مىشود؛ نظیر پذیرش رهبرى بىبدیل امام خمینى (رحمه الله) از سوى آحاد مردم که از شروع انقلاب، ولایت ایشان به نحو تعیّن و کاملاً مشخص، بر همگان روشن بود. در چنین مواردى بعد از اینکه فقیه واجد شرایط، اقدام به تشکیل حکومت کرد، تمامى افراد جامعه ـ حتى فقهاى معاصر او ـ موظّف به تبعیت از او مىباشند.[۱۰] بدیهى است چنین اتفاقى، گرچه عقلاً امکانپذیر است، اما عادتاً بسیار مشکل یا نادر است. در نتیجه، رجوع به خبرگان، ضرورت عملى دارد و در حقیقت تا زمانى که  معرفى خبرگان و متخصصان امر نباشد، توده مردم به افضلیت فرد پى  نخواهند برد. حتى درباره امام (رحمه الله) نیز چنین بود؛ یعنى گرچه در زمان تشکیل حکومت، مردم به صورت مستقیم به ایشان رجوع کرده، ولایت ایشان را پذیرفتند و از لحاظ حقوقى، انتخاب مستقیم انجام گرفت، اما در واقع، این عمل، براساس شناخت قبلى مردم از امام، بواسطه معرفى علما و فرهیختگان جامعه صورت گرفت؛ همانگونه که در مسئله مرجعیت، که حساسیت و پیچیدگىهاى آن، به مراتب از رهبرى کمتر است، تا زمانى که اعلمیت فقیهى میان علما و خبرگان مطرح نباشد، میان مردم شیوع نخواهد یافت.[۱۱] از این رو على رغم اینکه در قانون اساسى مصوب ۱۳۵۸ هر دو راه کار (مردم و خبرگان ) براى شناسایى و کشف رهبر وجود داشت؛ در بازنگرى قانون اساسى، تنها راه کار دوم (تشخیص و شناسایى به وسیله خبرگان ) رسمیت یافت. مطابق اصل یکصد و هفتم قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران: «پس از مرجع عالىقدر تقلید و رهبر کبیر انقلاب جهانى اسلام و بنیانگذار جمهورى اسلامى ایران، حضرت آیهاللّه العظمى، امام خمینىـ قدس سرّه ـ که از طرف اکثریت قاطع مردم، به مرجعیت و رهبرى شناخته و پذیرفته شدند، تعیین رهبر به عهده خبرگان منتخب مردم است. خبرگان رهبرى درباره همه فقهاى داراى شرایط مذکور در اصول پنجم و یکصدونهم بررسى و مشورت مىکنند. هر گاه یکى از آنان را اعلم به احکام و موضوعات فقهى یا مسائل سیاسى و اجتماعى یا داراى مقبولیت عامه یا واجد برجستگى خاص در یکى از صفات مذکور در اصل یکصدونهم تشخیص دهند، او را به رهبرى انتخاب مىکنند و دراین صورت، یکى از آنان را به عنوان رهبر انتخاب و معرفى مىکنند. رهبر منتخب خبرگان، ولایت امر و همه مسئولیتهاى ناشى از آن را بر عهده خواهد داشت. رهبر در برابر قوانین با سایر افراد کشور، مساوى است».

 

و. تقویت رهبرى

همان گونه که در مرحله شناسایى و انتخاب رهبر وجود خبرگان ضرورى است؛ در مرحله بقاى شرایط رهبرى نیز، لازم است تا جمعى از خبرگان بر این موضوع نظارت دقیق داشته باشند و در صورت نیاز راهکارهاى لازم را براى عزل فرد فاقد شرایط و انتخاب فقیه جامع شرایط برتر جدید آماده سازند. براساس اصل یکصدویازدهم قانون اساسى: «هرگاه رهبر از انجام وظایف قانونى خود ناتوان شود، یا فاقد یکى از شرایط مذکور در اصول پنجم و یکصد و نهم گردد، یا معلوم شود از آغاز، فاقد بعضى از شرایط بوده است، از مقام خود برکنار خواهد شد. تشخیص این امر، بر عهده خبرگان مذکور در اصل یکصدوهشتم مىباشد.» در واقع مجلس خبرگان از یک سو بر عدالت، فقاهت، شجاعت و تدبیر «رهبرى امروز»، اشراف دارد و از طرف دیگر هوشیارانه، در اندیشه «رهبرى» فردا مىباشد و بدیهى است چنین کارکردى نقش بسیار مهمى در سلامت، تقویت و افزایش کارآمدى نهاد ولایتفقیه به عنوان مهمترین رکن نظامى اسلامى خواهد داشت. براین اساس حتى در مواردى که مىتوان با انتخاب مستقیم مردم به این گزینش دست یافت، ولى باز براى تصمیمگیرى درباره «کنارهگیرى» رهبر و «نظارت» بر او، به گروه خاصى نیاز است.

مقام معظم رهبرى در مورد اهمیت این موضوع مىفرمایند: «کار مهم خبرگان در درجه… دوم، نظارت بر وضع رهبر موجود و حاضر، که متوجه باشند و ببینند آیا صلاحیتها در او باقى است؟ آیا علم او، تقواى او، مدیریت او، تدبیر او، خلوص او و صدق او باقى است؛ یا از حد نصاب پایین افتاده است؟ باید نظارت داشته باشند. این کار مهم مجلس خبرگان است. هیچ دستگاه دیگرى در کشور وجود ندارد که بتواند این کار مهم را انجام بدهد و قانون به آن چنین اجازهاى را داده باشد و چنین تکلیفى را کرده باشد، بنابراین انتخابات مجلس خبرگان بسیار حساس است.»[۱۲]

 

ز. تداوم نظام اسلامى

واقعیت این است مجلس خبرگان، رکن اصلى نظام جمهورى اسلامى و استمرار بخش اصل مترقى ولایت فقیه که نقش بسیار حساس و تعیین کنندهاى در این زمینه بر عهده دارد، مىباشد؛ مثال روشن آن، پس از وفات امام (رحمه الله) است که خبرگان در کمتر از ۲۴ ساعت، رهبر را تعیین و معرفى کردند و مانع از ایجاد خلأ رهبرى در جامعه شدند و بیش از هر چیز، در استحکام و ثبات نظام مؤثر بودند. چنانکه در اصل یکصدویازدهم قانون اساسى مىخوانیم: «… در صورت فوت یا کنارهگیرى یا عزل رهبر، خبرگان موظفند در اسرع وقت، نسبت به تعیین و معرفى رهبر جدید اقدام کنند. تا هنگام معرفى رهبر، شورایى مرکّب از رئیس جمهور، رئیس قوه قضائیه و یکى از فقهاى شوراى نگهبان، به انتخاب مجمع تشخیص مصلحت نظام، همه وظایف رهبرى را به طور موقت به عهده مىگیرد و چنانچه در این مدت، یکى از آنان به هر دلیل نتواند انجام وظیفه نماید، فرد دیگرى به انتخاب مجمع، با حفظ اکثریت فقها در شورا به جاى وى منصوب مىگردد». این شورا در خصوص وظایف بندهاى ۱ و۲ و ۳ و ۵ و ۱۰ و قسمتهاى «د» و «ه» و «و» بند ۶ اصل یکصدودهم، پس از تصویب سه چهارم اعضاى مجمع تشخیص مصلحت نظام اقدام مىکند. هرگاه رهبر، بر اثر بیمارى یا حادثه دیگرى، موقتاً از انجام وظایف رهبرى ناتوان شود، در این مدت، شوراى مذکور در این اصل، وظایف او را عهدهدار خواهد بود». بنابراین، مجلس خبرگان، مهمترین نقش را در تداوم اصل مترقى ولایت فقیه و تثبیت نظام جمهورى اسلامى بر عهده داشته و مسئول گزینش داناترین و کارآمدترین فرد نسبت به امر «تدبیر» و «نظارت» بر دولت، هستند. نگاه هوشمندانه این مجلس بر شیوه اداره کشور، سلامت و تداوم نظام را تأمین مىکند؛ چنانکه در سایه کارآمدى مجلس خبرگان رهبرى و به تبع آن رهبرى و هدایت مقام معظم رهبرى طى ۲۷ سال گذشته، نظام اسلامى در برابر خطرات، تهدیدات دشمنان مصون بوده و گامهاى متعددى در جهت تحقق اهداف متعالى انقلاب اسلامى و پیشرفت مادى و معنوى کشورمان برداشته است.[۱۳]

 

ح. پیوند اسلامیت و جمهوریت

مجلس خبرگان رهبرى پیوند دهنده، مظهر و نماد تبلور جمهوریت و اسلامیت نظام جمهورى اسلامى ایران است؛ از آنجا که رهبرى، از ارکان حکومت جمهورى اسلامى است و رأس هرم قدرت به شمار مىرود، تقویت جنبههاى مردمى آن، موجب تثبیت هر چه بیشتر جنبه مردمى نظام ـ که قانون اساسى بر آن تأکید دارد ـ خواهد شد. و در این میان، مجلس خبرگان رهبرى، نقشى بسیار مهم در تقویت و ایجاد زمینه مشارکت هر چه بیشتر مردم در عرصه قدرت، ایفا مىنماید. در واقع، مجلس خبرگان، پل ارتباطى بین رهبرى و مردم است و تبلور حضور آگاهانه مردم و اعلام وفادارى آنان به رهبرى نظام و عاملى براى شناسایى بهترین فرد داراى شرایط رهبرى و معرفى وى به مردم به شمار مىآید. از آنجا که تحقق حکومت اسلامى، بدون وجود این دو شرط (مقبولیت و پذیرش عمومى و شناسایى شایستهترین فرد جهت رهبرى )، عملاً و عقلاً امکانپذیر نیست، مىتوان گفت که مجلس خبرگان، در تشکیل و تداوم حکومت اسلامى، نقش کلیدى دارد.[۱۴]

 

ط. از منظر امام (رحمه الله) و رهبرى

حضرت امام (رحمه الله) درباره جایگاه و اهمیت این مجلس فرمایشات متعددى دارند؛ به عنوان نمونه مىفرمایند: «مجلس خبرگان یک مجلسى است که باید شما و ملت بدانند که این مجلس پشتوانه کشور است براى حفظ امنیت کشور و حفظ استقلال کشور و حفظ آزادى براى کشور»[۱۵] و از همینرو، در وصیتنامه الهى ـ سیاسى خود هشدار دادند که «مسامحه در انتخاب خبرگان آسیب زیادى بر اسلام و کشور جمهورى اسلامى وارد خواهد کرد و احتمال این مطلب براى مردم تکلیف الهى ایجاد مىکند».

مقام معظم رهبرى نیز درباره اهمیت این مجلس مىفرمایند: «مجلس خبرگان پایگاه و جایگاه بسیار رفیع و با عظمتى دارد، در حساسترین و خطرناکترین لحظات زندگى ملت و نظام ما این مجلس است که باید به داد ملت برسد، این منتخبان ملتند که باید در آن لحظه خطیر دین خودشان را به ملت ایفا کنند». و همچنین؛ «مجلس خبرگان در حقیقت یک پشتوانهى عظیمى براى نظام است؛ مثل صندوق ذخیرهى ارزى معنوى نظام. یک پشتوانه و یک ذخیرهى معنوى است که باید حاضر باشد، آماده باشد، پا به کار باشد و به روز باشد براى هنگام لازم و مورد نیاز؛ همچنان که کشورها نیروهاى مسلحشان را آماده نگه مىدارند، سالهاى متمادى در پادگانهایشان هستند و عملاً کارى انجام نمىدهند؛ لیکن براى لحظهى مورد نیاز به روز و آماده نگه مىدارند. مسئله مجلس خبرگان، یک چنین چیزى است. اگر این مجلس نباشد، در آن ساعت فقدان و خلأ رهبرى، هیچ دست و انگشتى گرهگشاى مشکلى که پیش خواهد آمد، نخواهد بود. این، آن مجلسى است که کار آن در لحظه بحران و در لحظهى لزوم گرهگشایى اساسى است. این مجلس باید همیشه باشد، همیشه آماده به کار باشد، متوجه اوضاع باشد، مسائل جارى، مهم و اساسى کشور را دائماً مورد سنجش قرار دهد و براى آن لحظهاى که نیاز هست، آن کار اصلى خودش را ـ که انتخاب رهبرى است ـ انجام دهد. این، اهمیت مجلس خبرگان را نشان مىدهد. در لحظه بحران، نقش آفرینى منحصر به این مجلس است».[۱۶]

 

نتیجـه :

در هر صورت فلسفه وجودى و ضرورت مجلس خبرگان و جایگاه آن در کشور، با توجه به مبانى فقهى و حقوقى آن و موضوعاتى نظیر؛ اسلامى بودن نظام سیاسى و لزوم حکومت فقیه، لزوم وحدت در رهبرى و حاکمیت فقیه برتر، تخصصى بودن تشخیص مصداق رهبرى و لزوم رجوع به افراد خبره و کارشناس و سایر کارکردهاى حساس این مجلس در امر نظارت دقیق بر رهبرى و عزل وى در صورت از دست دادن شرایط، انتخاب دقیق، شایسته و سریع رهبرى جدید و جلوگیرى از بحران جانشینى، تقویت رهبرى و تداوم نظام اسلامى، پیوند اسلامیت و جمهوریت، حفظ امنیت، استقلال و آزادى کشور، معنا پیدا نموده و قابل تحلیل و ارزیابى است.

 

 

پی نوشت ها


[۱] – ر.ک: محمد بن یعقوب کلینى، اصول کافى، دارالتعارف، ۱۴۰۱ق، ج ۱، ص ۶۷ ؛ محمد بن حسن عاملى، وسائل الشیعه، تهران: انتشارات اسلامى، ج ۱۸، ص ۹۸٫

[۲] – جهت آشنایى کامل با تفسیر و تبیین این روایت، ر. ک: سید روحاللّه موسوى خمینى، ولایتفقیه، تهران: مؤسسهتنظیم و نشر آثار امام (رحمه الله)، ۱۳۷۴، صص ۸۰، ج ۷۷ و صص ۱۰۶ ـ ۱۰۲٫

[۳] – وسائلالشیعه، پیشین، ج ۱۸، ص ۱۰۱، ح ۸ .

[۴] – میرزا حسین نورى، مستدرک وسائل الشیعه، قم: مؤسسهآل البیت، ۱۴۰۹ ق، باب ۱۱ از ابواب صفات قاضى ، ح ۳۳٫

[۵] – همان، ح ۱۶ ؛ و براى آگاهى بیشتر درباره دلایل روایى ولایت فقیه ر.ک: امام خمینى، ولایتفقیه، بحث ولایت فقیه به استناد اخبار، صص ۱۴۸ـ۴۸٫

[۶] – بنابر نظریه «انتخاب»، در زمان غیبت، ولىفقیه از سوى مردم انتخاب مىشود و با همین رأى و انتخاب و بیعت، حکومت وى مشروعیت مىیابد ؛ یعنى مشروعیت فقیه و رهبر، از سوى مردم است و انتخاب او هم از پایین به بالا است. مردم با انتخاب خود، حق تسلطى را که بر خود دارند، به او واگذار مىکنند. بر این اساس مردم ولىفقیه را باید انتخاب کنند و مشروعیتش به رأى آنان است، بهگونهاى که اگر مردم نباشد، مشروعیت ندارد ؛ یعنى نه تنها مقبولیت ندارد، بلکه مشروعیت هم ندارد. این نظریه سابقه فقهى ندارد و تنها از سوى برخى فقهاى معاصر مطرح شده است. در میان فقهاى شیعه، همان نظریه انتصاب، مشهور و از پشتوانه مستحکمى برخوردار است. ر. ک: محمد سروش، دین و دولت در اندیشه اسلامى، قم: انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، ۱۳۷۸، صص ۴۹۱ـ۴۴۵ .

[۷] – پرسشها و پاسخهایى درباره مجلس خبرگان رهبرى، پیشین.

[۸] – نحل ۱۶ ، آیه ۴۳ ؛ انبیا (۲۱ )، آیه ۷٫

[۹] – ر. ک: محمد حسین طباطبایى، المیزان فى تفسیر القران، دفتر نشر اسلامى، ۱۳۶۳، ج ۱۲، ص۲۵۹٫

[۱۰] – ر.ک: پیرامون وحى و رهبرى، آیهاللّه عبداللّه جوادى آملى، تهران: نشر فاطمه الزهرا، ۱۳۶۷، ص ۴۴۸٫

[۱۱] – پرسشها و پاسخهایى درباره مجلس خبرگان رهبرى، پیشین.

[۱۲] – خطبههاى نماز عید سعید فطر، ۲/۸/۸۵٫

[۱۳] – جهت آشنایى با این دستاوردها ر. ک:

محمّدرضا مرندى، درآمدى بر کارنامه نظام جمهورى اسلامى، ماهنامه ناظرامین، ش ۱۳و۱۴ ؛ محمّدباقر حشمتزاده، آثار و نتایج انقلاب اسلامى ایران، تهران: مؤسسه فرهنگى دانش و اندیشه معاصر، ۱۳۷۹ ؛ على ذوعلم، ولایت فقیه از تئورى تا تجربه، خبرگزارى فارس، ۱۶/۳/۱۳۸۳ ؛ سید ضیاء مرتضوى، کارآمدى نظام جمهورى اسلامى ایران، حکومت اسلامى، ش ۱۴ ؛ علیرضا محمّدى، کارآمدى انقلاب اسلامى مرورى بر دستاوردهاى اقتصادى انقلاب اسلامى ، فصلنامه معرفت، شماره ۸۹ .

[۱۴] – پرسشها و پاسخهایى درباره مجلس خبرگان رهبرى، پیشین.

[۱۵] – صحیفه نور، ج ۱۷، ص ۸۸٫

[۱۶] – بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار خبرگان منتخب ملت ۹/۶/۸۵٫