از آثار مشهور و در دست منسوب به امام هشتم، اثری است به نام صحیفهالرضا مشتمل بر احادیثی که آن حضرت به صورت مسند از پدران خود از پیامبر نقل کرده است. متن مذکور به دلیل همین ویژگی در میان اهل سنت نیز روایت شده و شناخته شده بوده است. نوشته حاضر در دو بخش نخست از تداول صحیفه الرضا در سنت شیعی بحث کرده و پس از آن به طرح نکاتی درباره اهمیت صحیفه الرضا در میان صوفیان خراسانی پرداخته و نشان داده که دستکم از اواخر قرن سوم و در قرن چهارم شهرت اثر مذکور در میان صوفیان خراسانی باعث شده تا سند آن برای نقل برخی مطالب تفسیری صوفیانه که نسخه نهایی آن توسط ابوعبدالرحمن سلمی به بخشی از میراث صوفیان خراسان تبدیل شده، مورد استفاده قرار گیرد. همچنین تحریرهایی از متن مذکور در قرون بعدی وجود داشته که حاوی حدیثی دربارهی عشق بوده که تحریر مذکور در منازعات میان صوفیان و متشرعه در عصر صفویه مورد استناد صوفیان قرار گرفته است.
درآمد
ابوالعباس احمدبن علی نجاشی (متوفی ۴۵۰ ق) در کتاب فهرست خود، گاه به قرائت برخی آثار متقدم امامیه نزد استادانش، اشاراتی دارد. از جمله این متون، متنی است به نام صحیفه الرضا. نجاشی (ص ۱۰۰) در شرح احوال احمدبن عامر بن سلیمان (متولد ۱۵۷ق) مینویسد: «قال عبدالله ابنه ـ فیما أجازنا الحسن بن احمد بن ابراهیم ـ : حدثنا أبی قال: حدثنا عبدالله قال: ولد أبی سنه سبع و خمسین و مائه ولقی الرضا علیه السلام سنه أربع و تسعین و مائه و مات الرضا علیه السلام بطوس سنه اثنتین و مائتین یوم الثلثاء لثمان عشره خلون من جمادی الاولی و شاهدت أبا الحسن و أبا محمد علیهماالسلام و کان أبی مؤذنهما و مات علی بن محمد(ع) سنه أربع و أربعین و مائتین و مات الحسن (ع) سنه ستین و مائتین یومالجمعه لثلاث عشره خلت منالمحرم و صلی علیه المعتمد ابوعیسی بن المتوکل».
نجاشی در ادامه دربارهی قرائت اثر مذکور و بیان طریق خود در روایت نسخه مورد بحث نوشته است:
«رفع ألیَّ هذه النسخ نسخه عبداللهبن احمدبن عامرالطایی، أبوالحسن أحمد بن محمدبن موسی الجُندی شیخنا – رحمه الله-، قرأتها علیه حدّثکم ابوالفضل عبدالله بن احمدبن عامر قال حدثنا أبی قال: حدثنا الرضا علیبن موسی علیه السلام و النسخه حسنه» (نجاشی، ص ۱۰۰٫ نیز بنگرید به: ص ۲۲۹).
بر اساس مطلب اخیر نجاشی نسخه اثر مذکور را نزد استادش ابن جندی (متوفی ۳۹۶) که او خود از عبدالله بن احمد بن عامر سماع کرده و اجازه روایت داشته، نقل کرده است. اثر مذکور به دلیل مسند بودن روایات و سلسله سند آن مورد توجه عالمان سنی نیز بوده است و شهرت فراوانی حتی در میان اهل حدیث داشته است که تعدد طرق روایت و اسناد مختلف نقل آن دلیلی بر این مدعا است. طرق روایتهای مذکور بر اساس مناطق جغرافیایی قابل تقسیم است. در عراق محدثان سنی کتاب را به چند طریق روایت میکردند که از مشهورترین و متداولترین آنها میتوان به احمد بن نصر بن عبدالله مشهور به ابوبکر بغدادی ذارع (متوفی ۳۵۶) اشاره کرد که نسخه مورد بحث را از خود ابوالقاسم عبدالله بن احمد بن عامر طائی (متوفی ۳۲۴) سماع و روایت کرده و به روایت نسخه صحیفهالرضا در میان محدثان اهل حدیث عراقی شناخته شده بوده است.[۱] در نواحی مرکزی ایران، خاصه شهر قزوین، محدثان سنی کتاب مورد بحث را به روایت داود بن سلیمان غازی که راوی قزوینی علی بن محمد بن مهرویه قزوینی (متوفی ۳۳۵) از او روایت کرده، کاملاً میشناختهاند.[۲] در سراسر کتاب التدوین رافعی در قرن ششم، اشارات فراوانی در تداول روایت اثر اخیر به طریق اشاره شده آمده است.[۳] در خراسان مرکزی یعنی نیشابور نسخه مذکور در قرن سوم و چهارم در میان محدثان نیشابوری شناخته شده بوده و بر اساس آنچه که شیخ صدوق (متوفی ۳۸۱) آورده، کتاب را به چندین طریق روایت کرده و کاملاً میشناختهاند و حتی طریق جداگانهای در روایت نسخه مذکور از امام رضا علیه السلام داشتهاند که شخصی به نام احمد بن عبدالله هروی شیبانی نسخه مذکور را خود مستقیماً از امام رضا علیه السلام نقل کرده است.[۴] بر اساس مطالبی که شیخ صدوق آورده است، محدثان نیشابوری چون ابوبکر بن محمد بن عبدالله نیشابوری، و ابوعبدالله محمد بن عبدالله بن احمد بن جبله واعظ نسخه مذکور را خود از عبدالله بن احمد بن عامر سماع کرده بودند و عالم نیشابوری دیگر به نام ابومنصور احمد بن ابراهیم بن بکر خوزی نسخه مذکور را به واسطه ابومحمد زید بن محمد بغدادی از عبدالله بن عامر در روایت داشته است.
شاگردان و راویان از افراد مذکور نقش مهمی در ترویج و انتشار نسخه مورد بحث در نواحی ماوراءالنهر داشتهاند و سوای انتساب اثر مورد بحث به امام رضا علیه السلام، وجود بارگاه ملکوتی ایشان باعث توجه بیشتر محدثان به نقل مرویات حدیثی ایشان بوده است. ابوالحسن محمد بن عمرو بن علی بن عبدالله بصری که در ایلاق سکونت داشته، نسخه صحیفهالرضا را به نقل از ابوعبدالله محمد بن عبدالله بن جبله واعظ نقل میکرده که شیخ صدوق در دیدارش از ایلاق، ضمن دیدار با او، نسخه صحیفه الرضا را به نقل از وی روایت کرده است. ابوالحسن محمد بن علی بن شاه فقیه مروزی در مرورود نیز نسخه صحیفه الرضا را به روایت ابوبکر بن محمد بن عبدالله نیشابوری از عبدالله بن احمد بن عامر نقل میکرده که شیخ صدوق در مرورود با او دیدار کرده و اجازه روایت نسخه مذکور را از او اخذ کرده است.[۵] محدثان نواحی شرقی خراسان نیز با تحریری از کتاب مذکور آشنایی داشتهاند و نسخه مذکور را به روایت علی بن محمد بن مهرویه قزوینی از داود بن سلیمان غازی نقل میکردهاند. شیخ صدوق در بلخ از دیدار خود با ابوعبدالله حسین بن محمد اشنانی رازی عدل که در بلخ او را دیده سخن گفته و اشاره کرده و روایتی از صحیفه الرضا را به طریق قزوینی از داود بن سلیمان غازی نقل کرده است. شواهد ارایه شده نشانگر آن است که کتاب صحیفه الرضا در میان محدثان و عالمان سنی خراسان و عراق عرب و عجم در سدههای سوم و چهارم کاملاً شناخته شده بوده است.
ابوعبدالرحمان محمدبن حسین سلمی در ۳۲۵ ق یا ۳۳۰ ق در نیشابور به دنیا آمد و در همان شهر در سال ۴۱۲ ق درگذشت. از میان آثار فراوان سلمی دو اثر تفسیری وی به نامهای حقائقالتفسیر و زیادات حقائقالتفسیر شهرت فراوانی دارند. از حقائق التفسیر نسخههای فراوانی باقی مانده ولی از زیادات حقائق التفسیر تنها یک نسخه خطی باقی است که گرهارد باورنیگ متن آن را تصحیح و چاپ کرده است. ویژگی خاص حقائق التفسیر نقل مطالبی تفسیری است از امام صادق علیه السلام که در اکثر موارد تنها مطلبی به نقل از ایشان نقل شده و گاه سلسله سندی در نقل مطالب نقل شده از ایشان ارایه شده است. باورینگ در مقالهای با عنوان «مصادر اصلی تفسیر زیادات حقائق التفسیر سلمی»، بحثی با عنوان مآخذ مطالب منقول از امام جعفر الصادق علیه السلام در این تفسیر دارد و در اشاره به تفسیر امام صادق (ع) چنین نوشته است:
«دومین فردی که سلمی به کرات در زیادات حقائق التفسیر از او نقل کرده، جعفر بن محمد الصادق، ششمین امام شیعیان است. زمانی که سلمی نام جعفر را بدون اَسناد به کار میبرد، از ایشان به جعفربن محمد الصادق، الصادق یا جعفر (ع) یاد کرده که برای تمیز دقیق ایشان از جعفربن محمدبن نصیر خُلدی (متوفی ۳۴۸ ق/ ۹۵۹ م) است که واسطه سلمی در برخی اَسناد زیادات حقائق التفسیر است. سلمی حدوداً بیش از دویست عبارت تفسیری از طریق امام جعفر صادق علیه السلام (۲۱۱ نقل تفسیری در ۱۶۳ سطر) از مآخذ مختلف نقل کرده است. حدود نیمی از مطالب (۹۴ نقل قول) مشخصاً از طریق احمدبن نصر الذارع از عبدالله بن احمدبن عامر از پدرش از علیبن موسیالرضا (متوفی ۲۰۳ ق / ۸۱۸ م) از پدرش از جعفربن محمد (ع) است. هویت همه این افراد را با قطعیت میتوان تعیین کرد.
راوی مستقیم سلمی (در نقل این مطالب) ابوبکر احمدبن نصر بن عبداللهبن الفتح بغدادی الذارع (متوفی بعد از ۳۶۵ ق/ ۹۷۵ ـ ۹۷۶ م) است که مقیم نهروان بوده و در همان جا با سلمی دیدار کرد. و سلمی از وی مطالبی درباره سه عبارت جنید شنیده است. تمام توضیحات به جعفر الصادق (ع) منسوب است و از طریق احمدبن نصر الذارع در زیادات حقائق التفسیر به شیوه اجازه از نصر نقل شده است. مؤلف کتاب تاریخ بغداد (خطیب بغدادی) افرادی را که از احمدبن نصر ذارع مطالبی نقل کردهاند، نام برده اما نام عبداللهبن احمدبن عامر در میان آنها نیست. یکی از سه فردی که در تاریخ بغداد به عنوان راوی از احمدبن نصر الذارع یاد شدهاند، ابوعلی الحسن بن الحسین بن العباس بن الفضل بن المغیره بن دوما النائلی، مقیم بغداد بوده که بین ۳۴۶ ق / ۹۵۲م. تا ۴۳۱ ق / ۱۰۴۰ م. حیات داشته و گویا در سال ۳۶۵ ق / ۹۷۵ ـ ۹۷۶م. از احمدبن نصر ذارع حدیث شنیده است. ذهبی خاطرنشان کرده است تا آنجا که میداند تاریخ وفات احمدبن نصر ذارع ثبت نشده، اما وی را در وفیات سال ۳۶۵ ق/ ۹۷۵ ـ ۹۷۶ م. یا بعد از آن یاد کرده است. مؤلف تاریخ بغداد احمدبن نصر ذارع را فردی ثقه نمیداند و ابوالحسن علیبن عمربن احمدبن مهدی الدارقُطنی (متوفی ۳۸۵ ق/ ۹۹۵ م) احمدبن نصر را به اشاعه اباطیل و افک متهم کرده است و در همانجا بر روایت احادیث شیعه توسط وی تأکید کرده است. دارقطنی سلسله اسناد را از احمدبن نصر الذارع تا ابوالمغیره صدقه بن موسی بن تمیم سلمی دقیق البصری (پدربزرگ مادری وی آورده است پدر البصری با سلسله سند خانوادگی شیعی از علیبن موسیالرضا (ع) تا جعفر الصادق و علیبن ابیطالب (متوفی۴۰ ق / ۶۶۱ م) نقل روایت کرده است. ذهبی جزء مشهوری را به احمدبن نصر الذارع منسوب میداند و بر احتیاط در نقل از وی تنبه داده چرا که به گفته او، طائی طامات نقل میکرده است.
احمدبن نصرالذارع مطالب خود را از طریق ابوالقاسم عبداللهبن احمدبن عامربن صالح طائی (متوفی ۳۲۴ ق / ۹۳۶ م) دریافت کرده است. عبداللهبن احمدبن عامر در تاریخ بغداد به صراحت فردی معرفی شده که روایات خود را از منبعی مکتوب (نسخه) از طریق پدرش روایت کرده است که او نیز راوی مجموعه روایاتی بوده که با سلسله اسنادی از طریق علیبن موسیالرضا به جعفربن محمد صادق منتهی میشود. در حقیقت مؤلف تاریخ بغداد به صراحت میگوید که در سال ۲۶۵ ق / ۸۷۸ ـ ۸۷۹ م. عبدالله بن عامر از پدرش نقل حدیث کرده است که وی آنها را از علیبن موسیالرضا (ع) ۱۹۴ ق / ۸۰۹ ـ ۸۱۰ م. به سلسسله اسناد خانوادگی که به علیبن ابیطالب منتهی میشود، سماع کرده است. ابومحمد حسن بن علی زهری بصری به نقل از حمزهبن یوسف و علیبن محمدبن نصر از عبداللهبن احمدبن عامر اظهار نارضایتی کرده و او را فردی بیسواد (امی) و راوی غیر ثقه دانسته است. ابنجوزی صراحتاً عبداللهبن احمدبن عامر را مؤلف اثری جعلی (باطل) معرفی کرده و ذهبی این اثر را متنی جعلی دانسته (تلک نسخه الموضوعه الباطله) که عبداللهبن احمدبن عامر یا پدرش مطالب نادرستی را به آن وارد کردهاند.
عبداللهبن عامربن سلیمان طائی، پدر احمدبن عامر، در سرمنرای (سامرا) زندگی میکرده و در آنجا احادیث علیبن موسیالرضا را روایت کرده است. ذهبی افرادی را که به روایت از علیبن موسیالرضا مظنون بودهاند، نام برده و احمدبن عامر را همراه با ابوالصلت عبدالسلام بن صالح بن ایوببن میسره هروی نیشابوری (متوفی ۲۳۶ ق/ ۸۵۱ م) که یکی از راویان از وی ابنعطیه است و عبداللهبن عباس قزوینی را سه فردی معرفی میکند که از علیبن موسیالرضا روایت نقل میکنند. گرچه ذهبی این افراد را راویانی ضعیف دانسته است.
ذهبی میگوید که علیبن موسیالرضا (ع) سه طریق روایت خانوادگی را روایت کرده که به جعفرالصادق نسبت داده شده است. یکی از این سه طریق روایت، مجلدی بزرگ (نسخه کبیره) است که در اختیار احمدبن عامربن سلیمان طائی بوده است.
روایت دوم از طریق ابوالحسن علیبن مهدیبن صدقه رقی بوده که به روایت پسر وی، ابوعلی احمدبن علیبن مهدیبن صدقه بن هاشمبن غالب رقی نقل شده است. ذهبی نسخه تحت تملک احمدبن علیبن مهدی را متنی جعلی (نسخه مکذوبه) و حاوی خبر باطل وصف کرده است. سلمی با این تحریر آشنا بوده زیرا همین سلسله سند را در آدابالصحبه نقل کرده و در آغاز حقائق التفسیر متن را با سلسله سند خانوادگی که به علیبن موسی ختم میشود، به طریق سلسله سند مهم علیبن مهدی و پسرش ابوعلی احمدبن مهدیبن صدقه بن هاشمبن غالب الرقی به محمدبن عبداللهبن المطلب شیبانی که راوی مستقیم اثر برای سلمی بوده، نقل کرده است. سلمی، شیبانی را در کوفه دیدار کرده است و در آنجا از وی حدیث را به نقل از ابوالفضل الیاسبن یوسف شکلی که وی از ابوالحسن سریبن مغلاس سقطی (متوفی ۲۵۱ ق / ۸۶۵ م) روایت کرده، سماع کرده است. راوی مستقیم برای سلمی، ابوالفضل محمدبن عبیدالله بن بهلول بن همامبن مطلب شیبانی کوفی (۲۹۷- ۳۸۷ ق/ ۹۱۰ ـ ۹۹۷ م) بوده که تشیع جنازه وی در بغداد به شورش همگانی در ۳۸۷ ق / ۹۹۷م انجامید و در تاریخ بغداد به او نسبت جعل حدیث شیعی داده شده است.
تحریر سوم در تملک ابواحمد داود بن سلیمانبن یوسف قاری جرجانی قزوینی بوده که در تاریخ محلی قزوین [التدوین] فرد مشهوری در روایت احادیث شیعی از طریق علیبن موسیالرضا معرفی شده که ایشان را در خانه خود، در قزوین، از چشم دشمنان پنهان کرده است. عالمان قزوینی، چون ابوالحسن علیبن محمدبن مهرویه قزوینی (متوفی ۳۳۵ ق/ ۹۴۶ ـ ۹۴۷م) در نهاوند، از این مجلد حدیثی (نسخه) که در تملک داود بن سلیمان بوده، نقل کرده است. نکته با ارزش این است که تمامی منقولات از تحریری در تملک داود بن سلیمان بوده که به امام علیبن ابیطالب منتهی میشده است.
سلسله سند مهم سلمی سنی (از طریق راوی مستقیم وی احمدبن نصر الذارع به واسطههای عبداللهبن عامر و پدرش از طریق سلسله سندی خانوادگی شیعی که از طریق علیبن موسیالرضا (ع) به جعفرالصادق میرسد) دارای اشکال زمانی است، چرا که عبداللهبن احمدبن عامر در ۳۲۴ ق / ۹۳۶ م. درگذشته است و پدرش نمیتوانسته علیالرضا (متوفی ۲۰۳ ق / ۸۱۸ م) را دیدار کرده باشد. با این همه عبداللهبن احمدبن عامر و پدرش تحریری از تعالیم شیعی منسوب به جعفرالصادق به روایت علیالرضا در اختیار داشتهاند. از این تحریر که به وضوح به عنوان متنی مکتوب یاد شده، سلمی توضیحات قرآنی را به طریق احمدبن نصر برگزیده است. موضع خصمانه ذهبی نسبت به حدیث شیعه سبب شده است که این طریق روایت را ضعیف بخواند. با این حال، مطالب نقل شده مبنی بر این سلسله اسناد، از اعتبار خاص حدیث شیعه در تصوف سنی حکایت دارد. اسناد کم اعتبارتر روایت حدیث نیز در حقائق التفسیر آمده است. این اسناد مفصل یکی از طرق مهمی است که سلمی برای ورود حجم قابل توجهی از تعالیم منسوب به جعفرالصادق به سنت صوفیان خراسان در قرن چهارم / دهم به کار برده است. این ادعا که سلمی خود کسی است که در را برای ورود این احادیث خانوادگی شیعه به تصوف گشود، پذیرفتنی است؛ اثباتاً با معرفی روات آن که همگی جایگاهی در سنت روایت احادیث شیعه تا زمان راوی مستقیم سلمی ابونصر بن عبدالله اصفهانی، داشتند و سلباً به دلیل نبود این تفسیرات شیعی در کتابهای مرجع کهنتر صوفیان که در حقائق التفسیر و زیادات حقائق التفسیر گرد آمدهاند».[۶]
همانگونه که باورینگ در بحث خود به آن اشاره کرده، روایتهای تفسیری صوفیانهای که سلمی آورده از حیث سند، باید پس از شهرت یافتن نسخه صحیفه الرضا پدید آمده باشد و بر اساس سلسله سندی که سلمی در روایت نسخه تفسیری خود آورده، جعل مذکور باید در عراق صورت گرفته باشد کما اینکه برخی مطالب آمده در تفسیر نیز با محیط تفسیری عراق شباهت دارد. سؤالی که در اینجا مطرح میشود این است که چرا سلمی روایاتی صوفیانه را به نقل این سند کاملاً مشهور آورده است.
مسلماً روایاتهای صوفیانه تفسیری که سلمی آورده در محافل امامیه رواج نداشته و نقلی نیز از آن در سنت روایی امامیه نیامده است. ظاهراً شهرت سلسله سند صحیفه الرضا، موجب شده تا برای ترویج عقاید صوفیانه مورد استفاده قرار گیرد. در هر حال این روایات صوفیانه با این سند مشهور قبل از سلمی در محافل صوفیانه عراق تداول داشته و کاری که حتی محتمل است سلمی خود انجام داده باشد، تعویض سند به متن تفسیری صوفیانه ای که در عراق شنیده به متن مذکور باشد یا شاید به احتمال قویتر استادش احمد بن نصر ذراع کسی باشد که تعویض سند را انجام داده باشد. در هر حال نقش سلمی در انتقال و روایات اثر مذکور به محافل صوفیانه خراسان بسیار مهم بوده و نسخه مذکور به دلیل جایگاهی که سلمی در میان صوفیان خراسانی داشته، پس از او رواج یافته است.
عالمان و محدثان امامی در نقل میراثهای مشترک حدیثی تأملات و نظرات خاصی داشتهاند و از همان ادوار کهن در نقل میراثهای مشترک با احتیاطهایی به میراثهای مشترک حدیثی نظر داشتهاند.[۷] مشترک بودن برخی متون حدیثی در سنت امامیه و اهل سنت باعث پدید آمدن برخی مشکلات شده بود و دستکم این احتمال وجود داشته که تحریرهای متداول در میان اهل سنت از متون مشترک، دستخوش تحریف شده و مطالبی به آن افزوده شود. شاهد مهم بر این مدعا دربارۀ یکی از تحریرهای صحیفهالرضا است که در میان صوفیان خراسانی در قرن هشتم یا نهم رواج یافته بود. در قرن هشتم و نهم نیز مطلبی در تحریری از کتاب در میان صوفیان خراسانی دربارهی عشق افزوده شد که به درستی دانسته نیست آیا در اصل نسخه بوده یا مطلبی که در حاشیه ای نسخه بوده و به خطا به متن افزوده شده است.[۸] خطاهای از این دست گاه رخ میداده و مطلبی که در حاشیه ای نسخه ای نوشته شده، به دلیل بی توجهی کاتبان بعدی به عنوان بخشی از متن نسخه تلقی شده و عبارت حاشیه به متن راه مییافته است. چنین اتفاقی دربارهی تحریری از یکی از نسخههای صحیفه الرضا در سنت صوفیان خراسانی قرن هشتم به بعد رخ داده است.
در هر حال، نسخهای از اثر مذکور در دوره صفویه در بحث از مفهوم عشق، یکی از اساسهای مناقشه میان طرفدران تصوف و متشرعان بوده است. در میانه عصر صفویه، منازعات میان صوفیان که اکنون با ارایه تعریفی شیعی از مبانی تشیع سعی در حفظ جایگاه پیشین خود داشتند، در روزگار ملا محمد طاهر قمی (متوفی ۱۱۰۰) شدت گرفت. صوفیان که در دربار حامیان مهمی داشتند و شاه عباس دوم نیز به دلیل تمایلات صوفیانه از آنها حمایت میکرد، وارد منازعهی قلمی با متشرعان و نمایندهی برجسته آنها یعنی ملا محمد طاهر قمی شدند. صوفیان پایتخت که پزشک دربار محمد مؤمن تنکابنی از آنها حمایت قلمی میکرد، به دفاع از خود و سعی در مشروعیت مسائل مورد اتهام نمودند.
محمد مؤمن بن محمد زمان حسینی تُنکابنی که پزشک مخصوص شاه سلیمان (حکومت ۱۰۷۷-۱۱۰۵ق) صفوی بوده، بیشترین شهرتش به واسطه نگارش کتاب تحفه المؤمنین که به تحفه سلیمانی نیز شهرت دارد، میباشد. وی کتاب خود را در سال ۱۰۸۰ نگاشته و آثار بسیار متداول در سنت پزشکی سنتی پس از خود گردیده است.[۹] در این کتاب وی اطلاعاتی درباره خود و خاندانش آورده که بر اساس آنها میتوان دریافت که به گونهای سنتی وی و پدرانش به دانش طب توجه داشته و از پزشکان مشهور عصر خود بودهاند. وی از پدرش میر محمد زمان تنکابنی و جدش میر عطاءالله یاد کرده است[۱۰] و از شهرت آنها به تنکابنی میتوان دریافت که آنها در شهر تنکابن اقامت داشتهاند. وی در ۱۰۸۶ رساله تبصره المؤمنین در پاسخ به نگاشتههای مختلف و البته متداول ملا محمد طاهر قمی (متوفی ۱۱۰۰) که آثار فراوان و ساده وی در نقد تصوف رواج گسترده ای یافته بود، به رشته تحریر درآورد.[۱۱] اهمیت ویژه ای این رساله، حملات و اتهامات مختلفی است که تنکابنی به قمی وارد کرده که نشانگر آن است که وی از پشتیبانی کامل شاه صفوی در نگارش کتاب خود برخوردار بوده که جرائت نگارش و بیان اتهاماتی از این دست، به شیخالاسلام مقتدر و متنفذ که حتی نسبت به شاه صفوی رفتاری کاملاً بی اعتنا داشته است.
با این حال نگارش کتاب تبصره المؤمنین، پایان مجادلات وی با قمی نبود. نگارش کتاب تحفه الاخیار و سبک روان قمی در نگارش آثارش و پاسخهای تند قمی به ادعاهای تنکابنی باعث شد تا تنکابنی رساله ای دیگر با عنوان فتوح المجاهدین بنگارد. تنکابنی رسالهی فتوحالمجاهدین را در ربیع الاول ۱۰۹۰ به اتمام رساند. در این رساله تنکابنی حملات تندتری به قمی نموده و اتهامات مختلفی به قمی بیان کرد. در کتاب تبصره المؤمنین، تنکابنی بحثی کوتاه دربارهی عشق آورده و سعی کرده تا با استناداتی از آن به عنوان سنتی مشروع دفاع کند. با این حال جدی بودن انتقادات مذکور به مقولهی عشق از سوی ملا محمد طاهر تنکابنی باعث شده بود تا تنکابنی در رسالهی دیگر خود یعنی فتوح المجاهدین باز به موضوع عشق بپردازد. در تبصره المؤمنین، تنکابنی در فصل یازدهم اثر خود که به موضوع فناء فی الله پرداخته، توجیه و مستمسک شرعی خود را چنین بیان کرده است:
«در بیان فنا فی الله، ]در حدیث قدسی وارد است: «یا عبدی، احببنی، جعلک مثلی و لیس کمثله شیء»[، مراد صوفیه حقه از این عبارت آن است که به سبب مجاهدات و زهد و اذکار و عبارات روح مؤمن کامل به مرتبه متوجه جناب معبود حقیقی گردد که ذاهل از انانیت خود شود نه آنکه رفع اثنینیت که کفر محض و محال مطلق است، چه ممکن مقابل واجب است نه مماثل نه متحد و جمیع عرفا ما سوی الله را ممکن میدانند و دلیل نقلی برین مطلب حدیثی است که در صحیفه الرضا از حضرت امام ثامن علیه السلام مروی است:
«ان الله تعالی شراباً لاولیائه، إذا شربوا، سکروا و إذا سکروا، طربوا و إذا طربوا، طابوا و إذا طابوا ،طاشوا، و إذا طاشوا، ذابوا و إذا ذابوا، اخلصوا و إذا خلصوا، وصلوا و إذا وصلوا، الصلوا و إذا الصلوا، لا فرق بینهم و بین حبیبهم»، یعنی خدای را شرابی هست معنوی، مخصوص اولیاء او، چون بنوشند، مست شوند و چون مست شوند، طرب کنند و چون طرب کنند، طلب دهنده شراب کنند [خوب شوند و چون خوب شوند […] و چون طلب کنند، یابند و چون یابند، طایب شوند و چون طایب شوند]، گداخته شوند و چون گداخته شوند، خالص شوند و چون خالص شوند، واصل شوند و چون واصل شوند، متصل شوند و چون متصل شوند، فرقی میان ایشان و دوست ایشان نباشد».[۱۲]
استناد تنکابنی به حدیث نقل شده به عنوانی روایتی که در کتاب صحیفه الرضا آمده، مورد اعتراض ملا محمد طاهر قمی یا کسی که ردیه ای بر تبصره المؤمنین نگاشته بود، شده است. تنکابنی خود در اشاره به انتقاد بیان شده در کتاب فتوح المجاهدین نوشته است:
«فتح پنجم در جواب تدلیسات و تزویراتی که در رد بعضی احادیث کرده و گفته که طبیب جاهل نادان بعضی کلمات و عبارات مزخرفه حلاجیه را نقل کرده و شاهد مدعای خود ساخته و گمان کرده که آن حدیث قدسی است و از آنجمله این عبارتست که: «ان لله شرابا لاولیآئه اذا شربوا سکروا واذا سکروا طربوا» و این طرفه است و این کذبست و در آنجا نیست.
جواب آنکه راوی صحیفه الرضا متعدد است و قاضی جور را استقرار در جمیع کتب احادیث نیست و منحصر دانسته است راوی آنرا بشیخ طبرسی علیه الرحمه و قطع نظر از آن کرده این حدیثی است مشهور در میان شیعه و بغیر قاضی قم احدی نگفته است که این کلمات حلاجیه است و طبیب نجیب در نقل این حدیث متفرد نیست و قاضی زاده کرهرود در تحفه شاهی که الزام قاضی زاده ماوراء النهر داده این حدیث را سند آورده است و سید حیدر آملی که معاصر علامه حلی و از مجتهدین شیعه است در جامع الاسرار این حدیث را نسبت به حضرت امیر المومنین علیه السلام داده و در چند جا ذکر نموده است..».[۱۳]
نتیجه گیری
شهرت فراوان صحیفهالرضا به عنوان اثری روایی و مسند از امام رضا علیه السلام، باعث شد تا برخی صوفیان عراقی و شاید خراسانی برای کسب مشروعیت سنت تفسیری خود از طریق مذکور بهرهبرداری کننند. همچنین در قرون بعدی متن مذکور دستخوش تغییری دیگر شد و حدیثی دربارهی عشق که در میان صوفیان عراقی از قرن سوم تداول داشت اما در میان صوفیان خراسانی از قرن پنجم به بعد رواج یافته بود، برای مشروعیت بخشیدن به مقولهی عشق که از مباحث جدید در میان صوفیان خراسانی تبدیل شده بود، از شهرت صحیفهالرضا بهره گرفته شده به تحریر یکی از نسخههای متداول آن افزوده شد. احتمالاً افزوده شدن روایت مذکور به نسخه صحیفهالرضا تلاشی برای مشروعیت شرعی بخشیدن به مفهوم عشق در سنت صوفیان خراسانی بوده باشد. هر چند احتمال دارد که مطلب مذکور که در حاشیهی نسخهای صحیفه الرضا به عنوان تعلیق یا یادداشتی توسط کاتب یا شخصی نوشته شده، بعدها به عنوان بخشی از متن تلقی شده و در تحریر مذکور راه یافته است.
کتابنامه
۱٫ احمد بن علی الخطیب البغدادی، تاریخ بغداد أو مدینه السلام، دراسه و تحقیق مصطفی عبدالقادر عطا (بیروت: دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۷/۱۹۹۷).
۲٫ محمد مؤمن بن محمد زمان تنکابنی حسینی، تبصره المؤمنین، تحقیق محمد کاظم رحمتی، میراث بهارستان، دفتر پنجم (تهران: کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، در دست انتشار).
۳٫ ـــــــــــ . فتوح المجاهدین، تحقیق محمد کاظم رحمتی، میراث بهارستان، دفتر پنجم (تهران: کتابخانه موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، در دست انتشار).
۴٫ محمد کاظم رحمتی، «عالمان امامی و میراثهای مشترک حدیثی» در دست انتشار.
۵٫ عبدالکریم بن محمد الرافعی القزوینی، التدوین فی اخبار قزوین، ضبط نصه و حقق متنه الشیخ عزیز الله العطاردی (]تهران[: نشر عطارد، ۱۳۷۶ش).
۶٫ عبدالکریم بن محمد السمعانی، الأنساب، تقدیم و تعلیق عبدالله عمر البارودی (بیروت: دار الجنان، ۱۴۰۸/۱۹۸۸).
۷٫ محمد بن علی بن حسین قمی مشهور به شیخ صدوق، عیون أخبار الرضا علیه السلام (قم: انصاریان، ۱۳۸۴ش/۱۴۲۶).
۸٫ ـــــــــــ . علل الشرائع (نجف: المکتبه الحیدریه، ۱۳۸۶/۱۹۶۶).
۹٫ ـــــــــــ . کتاب الخصال، صححه و علق علیه علی اکبر غفاری (قم: جامعه المدرسین فی الحوزه العلمیه بقم المقدسه، ۱۳۶۲ش/۱۴۰۳).
۱۰٫ احمد بن علی النجاشی، فهرست أسماء مصنفی الشیعه المشتهر برجال النجاشی، تحقیق الحجه السید موسی الشبیری الزنجانی (قم: مؤسسه النشر الإسلامی، ۱۴۰۷).
۱۱٫ مسند الإمام الرضا علیه السلام به روایت شیخالاسلام إبراهیم بن محمد حموی جوینی، تحقیق محمد برکت، میراث حدیث شیعه، دفتر نهم، به کوشش مهدی مهریزی و علی صدرایی خویی (قم: مرکز تحقیقات دار الحدیث، ۱۳۸۲ش).
۱۲٫ G. Bowering,“The major sources of Sulami’s minor Qur’an commentary,” Oriens 35, 1996 pp.35-56, esp.pp. 52-56.
13. ـــــــــــ .“Early Sufism between persecution and heresy,” in: Islamic mysticism contested: thirteen centuries of controversies and polemics, Ed. F.de Jong & B.Radtke (Leiden: Brill, 1999, (Islamic History and Civilization: Studies and Texts, 29), pp.45-67.
منبع: سخن تاریخ
[۱] برای تداول روایت نسخه مذکور در میان محدثان عراقی بنگرید به: خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج ۳، ص ۲۳۶، ج ۹، ص ۳۹۳-۳۹۴، ج ۱۰، ص ۲۸-۲۹٫ دربارۀ ابوبکر ذراع مطالب چندانی دانسته نیست اما وی نقش مهمی در روایت مرویات حدیثی داشته که در سنت تصوف به عنوان حدیث نبوی به آنها استناد شده است. برای مثال بنگرید به: احمد بن علی الخطیب البغدادی، تاریخ بغداد أو مدینه السلام، دراسه و تحقیق مصطفی عبدالقادر عطا (بیروت: دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۷/۱۹۹۷)، ج ۵، ص ۳۶۴.
[۲] رافعی، التدوین، ج ۳، ص ۲۶۰-۲۶۱.
[۳] عبدالکریم بن محمد رافعی، التدوین فی اخبار قزوین، ضبط نصه و حقق متنه عزیز الله عطاردی، ج ۲، ص ۴۱۴-۴۱۵ ( شرح حال داود بن سلیمان بن یوسف غازی). رافعی (همانجا) در اشاره به تداول نسخۀ صحیفه الرضا در میان محدثان قزوینی به روایت غازی نوشته است: «…شیخ اشتهر بالروایه عن علی بن موسی الرضا… و له نسخه یرویها أهل قزوین عن داود …»، ج ۳، ص ۲۷۱-۲۷۲ (در شرح حال امام رضا علیه السلام که رافعی باز به روایت داود بن سلیمان غازی از امام و نسخه مشهور او اشاره کرده است (قد اشتهر اجتیاز علی بن موسی الرضا بقزوین و یقال إنه کان مستخفیاً فی دار داود بن سلیمان الغازی، روی عنه النسخه المعروفه).
[۴] محمد بن علی بن الحسین مشهور به شیخ صدوق، الخصال، ص ۲۰۸، ۲۲۱، ۲۶۲، ۳۲۲-۳۲۳، ۳۲۴، ۳۸۴، ۳۸۸؛ همو، علل الشرائع، ج ۲، ص ۴۹۳-۴۹۴، ۵۲۰، ۵۵۴، ۵۷۱، ۵۹۳؛ همو؛ عیون اخبار الرضا، ج ۱، ص ۲۸ (طرق مختلف روایت صحیفه الرضا را ذکر کرده است)، ج ۲، ص ۲۱۸.
[۵] برای تداول نسخه داود بن سلیمان غازی در میان محدثان سنی بخار در قرن چهارم از صحیفه الرضا بنگرید به: مسند الإمام الرضا علیه السلام، تحقیق محمد برکت، میراث حدیث شیعه، دفتر نهم، ص ۵۷، ۶۲٫ عبدالکریم سمعانی (متوفی ۵۶۲) در ذیل عنوان «الرضوی» از شهرت نسخه مذکور به اجمال یاد کرده و نوشته است: «… المعروف بالرضا المدفون بالطوس، یروی صحیفه عن آبائه …». همو، الأنساب، تقدیم و تعلیق عبدالله عمر البارودی (بیروت: دار الجنان، ۱۴۰۸/۱۹۸۸)، ج ۳، ص ۷۵.
[۶] G. Bowering,“The major sources of Sulami’s minor Qur’an commentary,” Oriens 35, 1996 pp.35-56, esp.pp. 52-56.
درباره دشواریهای صوفیان نخستین و مبتدع تلقی شدن آنها از سوی محافل دینی بنگرید به:
G.Bowering, “Early Sufism between persecution and heresy,” in: Islamic mysticism contested: thirteen centuries of controversies and polemics, Ed. F.de Jong & B.Radtke (Leiden: Brill, 1999, (Islamic History and Civilization: Studies and Texts, 29), pp.45-67.
[7] تفصیل بحث مذکور را در مقاله ای دیگر با عنوان «عالمان امامی و میراثهای مشترک حدیثی» (در دست انتشار) توضیح داده ام که به آنجا میتوان مراجعه کرد.
[۸] در قرن هفتم صدرالدین ابراهیم بن محمد حموی (متوفی ۷۳۰) که نسخه ای از صحیفه الرضا را به روایت ابن عساکر که او آن را به طریق متداول نیشابوری نسخه مذکور یعنی محمد بن عبدالله بن محمد نیشابوری در روایت داشته، نقل کرده است. نسخه مذکور را غیاث الدین هبه الله بن یوسف از جدش از صدرالدین ابراهیم روایت کرده است. در قرن هشتم عالمی به نام تاج الدین علی ترکه کرمانی نسخه مذکور را برای تاج الدین ابراهیم بن قصاع طبسی نقل کرده است. تحریر اخیر را پدر ملا حسین کاشفی از وی شنیده و بعدها ملا حسین بن علی کاشفی آن را برای عبدالخالق بن عبدالعلی بیهقی سبزواری روایت کرده است (در آخر شعبان ۸۷۲). نسخههای مختلفی از صحیفه الرضا باقی مانده و در کتابشناسی نسخههای آن تفکیکی از حیث سندی نشده است. نسخه ای از صحیفه به شماره ۲۷۴۵ در کتابخانه فیضیه قم موجود است که به روایت سبزواری و به همراه اجازه ای از ملا حسین کاشفی است.
[۹] دربارۀ اهمیت کتاب تحفه المؤمنین و جایگاه آن در سنت نگارش کتابهای دانش طب در سنت اسلامی بنگرید به: نگار نادری،«تحفه المؤمنین»، دانشنامه جهان اسلام، ج ۶، ص ۶۶۹-۶۷۱؛ هوشنگ اعلم، «تحفه المؤمنین»، دانشنامه زبان و ادب فارسی، به سرپرستی اسماعیل سعادت (تهران، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، ۱۳۸۶ش)، ج ۲، ص ۲۶۷-۲۶۸.
[۱۰] اطلاعات چندانی دربارۀ تنکابنی در دست نیست. برای گزارشهای اجمالی از زندگی او بنگرید به: محمد سمامی حائری، بزرگان تنکابن (قم، ۱۳۷۲ش)، ص ۲۵۳-۲۵۵٫ نکته دیگر که متاسفانه دانستههای چندانی در خصوص آن دانسته نیست، داوریهای معاصران تنکابنی و قمی است و اینکه چه نظراتی در خصوص مجادلات میان این دو داشتهاند. مرحوم محمد تقی دانش پژوه در معرفی نسخه ای از کتاب منهج السالکین و ووسیله نجاه الهالکین که گفتهاند نگاشته یکی از شاگردان آقاحسین خوانساری است، از حکیم مؤمن تنکابنی سخنی آمده است. احتمالا این اثر نگاه مثبتی به تنکابنی داشته است و یکی از دیگر نگاشتههای جریان طرفدار تنکابنی باشد. در بخشی از مقدمه کتاب که مرحوم دانش پژوه نقل کرده، تمایلات صوفیانه نویسنده آن مشهود است. (…بدان …که درویشی امری است مخفی و حقیقتی کمیاب … اکنون شروع نماییم در بیان مطلب، بدانکه حقیقت درویش سه چیز است، اول متابعت شریعت، دوم سلوک طریقت، سیم طلب حقیقت و به این جهت این کتاب را مشتمل بر سه قسم گردانیدیم، قسم اول در بیان احکام شریعت است و چون در آن بسیار مبسوط است درین مختصر گنجایش آن ندارد، پس شروع در قسم ثانی نماییم و این در بیان سلوک طریقه است و …). نک: محمد تقی دانش پژوه، فهرست کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران، ج ۱۲، ص ۲۷۸۹-۲۷۹۰.
[۱۱] دربارۀ تاریخ درگذشت ملا محمد طاهر قمی، عموما به خطا تاریخ ۱۰۹۸ را ذکر میکنند. مرحوم سید علی روضاتی در معرفی نسخه ای از کتاب تحفه عباسی قمی ضمن اشاره به تاریخ درست ۱۱۰۰، این مطلب را تصحیح کردهاند و توضیحات مفیدی در این خصوص ارایه کردهاند. بنگرید به: همو، فهرست کتب خطی اصفهان: دو هزار نسخه عربی و فارسی (اصفهان، ۱۳۸۶ش)، ص ۱۰۳-۱۰۴٫ این تاریخ را خاتون آبادی در کتاب وقایع السنین خود (ص ۵۴۶) متذکر شده و درباره زمان درگذشت ملا محمد طاهر قمی نوشته است: «فوت آخوند مولانا محمد طاهر شیخالاسلام قم، در هشت ساعتی شب جمعه بیست و سوم ذی قعده سنه هزار و صد هجری. عمر او صد سال بود».
[۱۲] محمد مؤمن بن محمد زمان تنکابنی، تبصره المؤمنین، تحقیق محمد کاظم رحمتی، میراث بهارستان، دفتر پنجم (در دست انتشار).
[۱۳] محمد مؤمن تنکابنی، فتوح المجاهدین، تحقیق محمد کاظم رحمتی، میراث بهارستان، جلد ۵، در دست انتشار.
پاسخ دهید