آیا در قرآن یا تفاسیر، یکی از صفات قوم لوط، رها کردن باد معده در حضور همدیگر ذکر شده است؟
آیا در قرآن یا تفاسیر، یکی از صفات قوم لوط، رها کردن باد معده در حضور همدیگر ذکر شده است؟
پاسخ اجمالی
اگرچه درستی و نادرستی بسیاری از رفتارهای اجتماعی تابع عرف مردمان همان دیار است، اما در برخی موارد قبح یک رفتار به شکلی فراگیر بوده که در آموزه های دینی نیز مورد مذمت واقع شده است.
در مورد رها کردن باد معده در میان جمع نیز، برخی از مفسران شیعه و اهل سنت در ذیل آیه «تَأْتُونَ فی نادیکُمُ الْمُنْکَرَ» آن را مصداق منکر و از صفات قوم لوط ذکر کرده اند؛ از این رو، اگرچه در روایت معتبری از معصومان به این کار زشت قوم لوط اشاره نشده است، ولی قبح این عمل در میان عموم مردم، امری انکار ناپذیر است.
پاسخ تفصیلی
درستی و نادرستی بسیاری از رفتارهای اجتماعی تابع عرف مردمان آن دیار است. ممکن است رفتاری خاص در بین گروهی از مردم نشانی از بی ادبی باشد و در بین گروهی دیگر هیچ قبحی نداشته باشد. با این حال در برخی موارد، قبح یک رفتار عمومی به شکلی فراگیر بوده است که در آموزه های دینی نیز مورد مذمت واقع شده است.
رها کردن باد روده و معده در حضور دیگران نیز از مواردی است که دور از شأن یک انسان فهمیده و با شخصیت است؛ از این رو برخی از تفاسیر آن را به عنوان یک منکر شمرده اند. در آیه ۲۹ سوره عنکبوت آمده است: «أَ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ وَ تَقْطَعُونَ السَّبیلَ وَ تَأْتُونَ فی نادیکُمُ الْمُنْکَرَ»؛ در این آیه چنین در مورد قوم لوط سخن آمده است: «آیا شما با مردها در مى آمیزید و راه [توالد و تناسل] را قطع مى کنید و در محافل [اُنس] خود کار منکر مى کنید؟» و[لى] پاسخ قومش جز این نبود که گفتند: اگر راست مى گویى عذاب خدا را براى ما بیاور».
برخی از تفاسیر شیعه و اهل سنت، رها کردن باد روده و معده در جمع را به عنوان یکی از مصادیق همین منکر شمرده و اشاره داشته اند که قوم لوط نیز چنین کار زشتی را مرتکب میشدند.
در تفسیر البرهان از علی بن ابراهیم چنین نقل شده است که قوم لوط این کار زشت را در میان جمع انجام می دادند.[۱] چنانچه مرحوم طبرسی در تفسیر مجمع البیان نیز از ابن عباس چنین روایت می کند که قوم لوط بدون هیچ شرم و حیایی این کار را می کردند.[۲]
اما این که در روایتی از معصومان به این مطلب اشاره شده باشد، تنها مرحوم طبرسی این مطلب را پس از نقل گفتار ابن عباس، به امام رضا(ع) نیز منتسب کرده است، ولی از آن جا که در هیچ منبع روایی دیگر اشاره نشده است، به نظر می رسد سهو قلم از ایشان و یا نسخه برداران بعدی باشد، چنانچه نمونه چنین انتسابات نادرستی در تفسیر شریف ایشان گاهی به چشم می خورد.
در تفاسیر اهل سنت نیز این مطلب تنها از عایشه و همچنین قاسم بن محمد بن ابو بکر نقل شده و منتسب به پیامبر نگشته است.[۳]
منبع:اسلام کوئست
پی نوشت:
[۱] . بحرانی، سید هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، ج ۴، ص ۳۱۲، بنیاد بعثت، تهران، چاپ اول، ۱۴۱۶ق.
[۲] . طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، بلاغی، محمد جواد، ج ۸، ص ۴۴۰، ناصر خسرو، تهران، چاپ سوم، ۱۳۷۲ش.
[۳] . سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج ۵، ص ۱۴۴- ۱۴۵، کتابخانه آیه الله مرعشی نجفی، قم، ۱۴۰۴ق.
پاسخ دهید