درخصوص توجیه مشاهدات آیات اسراء و معراج مطلب دیگر مربوط به ادراک معارف عقلی است.
مطالبی که القاء می شود؛ وجود مبارک پیامبر(ص) به خوبی ادراک می کند، مثل آیاتی که نازل می شود. این آیاتی که نازل می شود، الفاظی دارد و حروفی دارد. اینها را وجود مبارک پیغمبر با گوش شریف شان می شنود، این حرفی نیست؛ اما آن معارف و مطالب را با عقل شان ادراک می کنند دیگر! مرحله بعد که از این قوی تر است و درباره حضرت این مرحله صادق تر است؛ مشاهدات قلبی است.
مشاهدات قلبی دیگر از سنخ صورت نیست، از سنخ رنگ و قیافه و… نیست. مثلا عدل که مفهومی کلی است، حقیقتی در عالم خاصّ خودش دارد که آن را قلب می بیند و دیگر صورت و فرمی ندارد ! مشاهدات قلبی از سنخ تمثّلات برزخی و صورت و قیافه و رنگ و امثال ذلک نیست، آن را قلب ادراک می کند. این نوع ادراک هم نصیب احدی از انسان هاست که برای ما مقدور نیست و ما معمولاً همین مطالب کلی عقلی را حداکثر درک می کنیم.
مرحله بعد که مخصوص کسانی است که به قُرب نوافل راه پیدا کردند این است که کسی عبدِ محض باشد؛ اگر عبدِ محض باشد، چیزی از خود او نمی ماند! چون چیزی از خود او نماند، آنگاه مسئله قُرب نوافل به خوبی ظهور می کند. اگر کسی خودش سمیع بود، خودش بصیر بود، خودش خیّال و وهّام و عاقل بود؛ دیگر تمام این الواح نوشته است.
دیگر جا برای این نیست که خدای سبحان در قُرب نوافل بفرماید: «کنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به و لسانه الذی ینطق به»۱ چون خود آن شخص هنوز به مقام عبودیّت محض نرسید، می گوید: من خدا را عبادت می کنم، اما اگر من رخت بربست، فقط عبادت ماند، عبدِ محض ماند؛ دیگر سمع و بصری برای زید نمی ماند! در اینجا دیگر مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ الله رَمَی۲ است، «ما سمعت إذ سمعت و لکنّ الله سمیع»، «ما أبصرت إذ أبصرت و لکنّ الله أبصر»، «ما تکلّمت إذ تکلّمت و لکنّ الله کلّم» و مانند آن.
بنابراین کلّ این صحنه معراج را می شود براساس قُرب نوافل حل کرد و قُرب نوافل شارح جمله مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ الله رَمَی است.
در آن حدیث شریف دارد که «ما تقرّب إلیّ عبدٌ بشیء… و انه لیتقرّب إلیّ بالنافله». به من نزدیک می شود، «حتی اُحبّه»؛ تا من بشوم مُحبّ او. «فإذا أحببته کنت سمعه» ۳ تا آخر با نوافل اگر سندی برای قُرب فرائض پیدا بشود، آن وقت آن روایاتی که مرحوم صدوق(رض) در کتاب شریف توحیدشان از وجود مبارک حضرت امیر و سایر ائمه(ع) نقل می کند که وجود مبارک حضرت امیر می فرماید: أنا یدالله ۴ این دیگر می شود قُرب فرائض که بالاتر از قُرب نوافل است.
در قُرب نوافل خدای سبحان می فرماید: من دست ِاویم؛ یعنی مقام فعل که خارج از ذات است و خارج از صفات ذات و در حوزه امکان است نه وجوب. این فعل من در این بنده ظهور کرده است. «کنت… و یده التی یبطش بها»۵ ولی در مقام قُرب فرائض وجود مبارک حضرت امیر می شود «ید الله»، «عین الله»، «جنب الله».
پی نوشت ها:
۱ – الکافی/ ج۲ / ص۳۵۲
۲ – انفال / ۱۷
۳ – الکافی / ج۲ / ص۳۵۲
۴ – توحید صدوق / ص۱۶۴
۵ – الکافی / ج۲ / ص۳۵۲۱
نهج البلاغه/ خطبه ۴۶و۲- صحیفه سجادیه/ دعای ۴۷
۶ – کافی/ ج۲ / ص۵۴٫ه۴- فرقان/ آیه ۳و۵- حج/ آیه ۶۱
پاسخ دهید