بابا در روزهای اول انقلاب پیش امام بود. در مدرسه‌ی علوی. یک عده از رادیو آمدند پیش امام و گفتند می‌خواهند یکی از برنامه‌های رادیو را در اختیار انقلاب بگذارند.

امام گفتند «با آقای محلاتی صحبت کنید.»

بابا بعدها برامان تعریف کرد که چی شد.

گفت «پخش رادیو در اون زمان در جام جم بود. نزدیک پارک ملت. می‌گفتن قبلنا پخش رادیو نزدیک بازار، توی خیابان ارگ بوده. قرار گذاشته بودند همه‌مان بریم ساختمان ارگ رادیو و آماده باشیم و تا فیوز را از جام جم قطع کردند و وصل کردن به ارگ، پیام را بخونیم. ولی یه مشکل بزرگ داشتیم. ساختمان ارگ دست گاردی‌ها بود و نمی‌شد راحت رفت داخل. دردسرتون ندم. من رو با نور شمع از توی کانال‌هایی پر از سیم‌کشی بردن به یکی از این استودیوها و نشاندن روی یه صندلی و گفتن «حاضری شما، حاج آقا؟»

گفتم «حاضرم.»

گفتن «الآن صدای شما داره پخش می‌شه و تموم مردم ایران دارن می‌شنون‌ش.» گفتم «بسم الله الرحمن الرحیم. این صدا صدای انقلاب اسلامی ایران است. صدای ما را از تهران می‌شنوید.»

و یک ساعت تمام برای مردم ایران حرف زدم. نمی‌دونین چه حالی داشتم. از خوشحالی توی پوست خودم نمی‌گنجیدم که اولین کسی بودم که صدای انقلاب را به مردم می‌رسونم.»

فقط این نبود. تمام گاردی‌ها و محافظ‌های هر دو رادیو گیج شده بودند و نمی دانستند صدا از کجاست و داشتند دنبال‌شان می‌گشتند. شک‌شان به جام جم بود. حمله کرده بودند به آن‌جا و هیچ کس را پیدا نکردند.

انقلاب هنوز پیروز نشده بود و پدر من داشت از رادیوی شاه صدای انقلاب را فریاد می‌زد. بعدها آمدند از بابا خواستند که بیاید آن صحنه را بازسازی کنید تا ازش فیلمبرداری کنند. همین کار را کرد. فیلم اش را باید هنوز توی آرشیو تلویزیون داشته باشند.

قاصد خنده‌رو، ص ۱۱۵ و ۱۱۶٫