جواب:
در رابطه با این عشره مبشره توجه به چند نکته لازم است:
۱ – این روایت میان شیعیان هیچ اعتباری ندارد و تنها در میان اهل‏سنّت معروف است و در کتاب‏های مختلف از طرق گوناگون آنان نقل شده، ولی جالب است بدانید که در مهم‏ترین کتب حدیثی اهل‏سنّت یعنی در کتاب‏های صحیح بخاری و صحیح مسلم نقل نشده است. این موضوع در ذهن ایجاد سؤال میکند و این احتمال را در ذهن به وجود می آورد که مؤلفین آنها، اعتمادی به این حدیث نداشته وگرنه این حدیث را در ضمن مناقب یکی از آن ده نفر نقل می نمودند. با اینکه احادیثی را در فضیلت بعضی از آنان نقل کرده‏اند، که اهمیتش بسیار کمتر از بشارت به بهشت است، که در این حدیث وجود دارد.

 


۲ – 
حدیث عشره مبشره، در سُنن ترمذی و مسند حنبل، تحت عنوان «حدیث عبدالرحمن بن عوف» آمده است. این حدیث از قول حُمید بن عبدالرحمن نقل شده است که میگوید: «من حدیث عشره مبشره را از پدرم شنیدم و او از پیامبر اکرم(ص) آن را نقل کرده است». این در حالی است که حُمید بن عبدالرحمن، متولد سال ۳۲ ه’ ق است(ابن حجر در تهذیب التهذیب به نقل از برخی نوشته است که حمید بن عبدالرحمن در سال ۱۰۵ هجری از دنیا رفت. و به طور جزم گفته است که ۷۳ سال سن داشت. بنابراین او به سال ۳۲ متولد شده است؛ تهذیب التهذب، ابن حجر، ج ۳، ص ۴۱ – ۴۰، (نشر دارالفکر، چاپ اول، ۱۴۰۴ه) و پدرش (عبدالرحمن بن عوف) در همان سال یا سال ۳۳ از دنیا رفته است.( تهذیب التهذیب، ابن حجر عسقلانی، ترجمه عبدالرحمن بن عوف، ج ۶، ص ۲۲۲،دارالفکر) بنابراین حمید بن عبدالرحمن هنگام فوت پدرش، حدود یک سال یا کم‏تر داشته است. با این حال، او چگونه میتوانسته است از پدرش حدیث نقل کند؟! از طرفی، در سند این روایت، شخصی به نام عبدالعزیز بن محمد دراوردی است که طبق نظر ابوحاتم، سخنانش قابل احتجاج نیست.( میزان الاعتدال، ذهبی، ترجمه عبدالعزیز محمد دراوردی، ج ۲، ص ۶۳۴ ،تحقیق علی محمد البجاوی، نشردارالفکر).

 


۳ – 
حدیث عشره مبشره در سنن ابی داود، باب الخلفاء، از طریق دیگری نقل شده و آن سعید بن زید است.( سنن ابی داود، تحقیق سعید محمد لحام، ج ۳ و ۴، کتاب السنْ، باب ۹، فی الخلفأ، ص ۴۰۱، دارالفکر، چاپ اول، ۱۴۱۰) که در سند این روایت شخصی به نام عبدالله بن ظالم است که بخاری و مسلم از احتجاج به حدیث وی استنکاف می ورزیده‏اند. بخاری گفته است: «حدیث وی صحیح نیست».( المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، بذیله التلخیص للذهبی، الجز الثالث، ص ۳۱۷، کتاب معرفْ الصحابْ، (دارالکتاب العربی، بیروت).

 


۴ – 
حدیث فوق در سنن ترمذی،( الجامع الصحیح، تحقیق ابراهیم عطوه عوض، ج ۵، ص ۶۵۲ ،داراحیاء التراث العربی، بیروت) کتاب المناقب، باب مناقب ابی الاعور (سعید بن زید) از طریق دیگری نیز نقل شده است. در سند او شخصی به نام حجاج بن محمد مصیصی است که قیروانی او را در کتاب خود، ضعیف شمرده است.( تهذیب التهذیب، ابن حجر، ترجمه حجاج بن محمد مصیصی، ج ۲، ص ۱۸۱ ،دارالفکر، چاپ اول، ۱۴۰۴ه) همچنین در سنن ترمذی، باب مناقب عبدالرحمن بن عوف، طریق دیگری برای این حدیث نقل شده، در سندش فردی به نام موسی بن یعقوب زمعی است،( الجامع الصحیح، ج ۵، ص ۶۴۸) و علی بن المدینی، حدیث وی را ضعیف و ناشناخته دانسته است. حدیث عشره مبشره در سنن ابن ماجه، مقدمه باب ۱۱، در قسمت فضائل العشرْ آمده است،( سنن ابن ماجه، ج ۱، ص ۴۸، باب ۱۱ باب فی فضائل اصحاب رسول الله، فضائل العشرْ) و در طریق آن هشام بن عمار است که ابو داود درباره‏اش میگوید: «وی چهارصد حدیث مسند نقل کرده است که بدون پایه و اساس است».( تهذیب التهذیب، ابن حجر عسقلانی، ج ۱۱، ص ۴۷، ترجمه هشام بن عمار بن نصیر، دارالفکر) و

 


۵ – 
افزون بر این، در متن حدیث عشره مبشره، اختلاف وجود دارد؛ در یکی از آنها ابو عبیده، جز ده تن به شمار آمده است (الجامع الصحیح، محمد بن عیسی بن سور کتاب المناقب، دارالاحیأ التراث العربی – بیروت – لبنان، ج ۵، ص ۶۴۷، باب مناقب عبدالرحمن بن عوف) ولی در روایتی که حاکم نیشابوری در مستدرک نقل کرده است، به جای وی نام ابن مسعود آمده است.( المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، الجزء الثالث، کتاب معرف الصحاب، باب مناقب عبدالله بن مسعود، ص ۳۱۷) و در روایتی که در سنن ابی داود و سنن ابن ماجه نقل شده است، نه نامی از ابو عبیده است و نه نامی از ابن مسعود؛ بلکه به جای آنها نام رسول خدا(ص) عنوان شده است.( سنن ابی داود، ج ۳ و ۴، ص ۴۰۲ – ۴۰۱، کتاب السنْ، باب فی الخلفاء؛ سنن ابن ماجه، ج ۱، ص ۴۸، باب ۱۱ فی فضائل اصحاب رسول الله(ص)، تحقیق عبدالباقی، دارالفکر) و در الاستیعاب، به این اختلافات اشاره شده است.( الاستیعاب بهامش الاصابه لابن حجر، الجز الثالث، ص ۲ حرف ه باب عامر، دارالحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ اول، ۱۳۲۸ه) همچنین در یکی از روایات ابی داود، یکی از آن ده تن، سعد بن ابی وقاص است؛ اما در روایات دیگری که ابی داود ناقل آن است، به جای سعد بن ابی وقاص، سعد بن مالک ذکر شده است.(سنن ابی داود، ج ۳ و ۴، ص ۴۰۱ – ۴۰۲، کتاب السنْ، باب ۹ فی الخلفاء).

 


۶ – 
نکته دیگری که باعث تضعیف این حدیث می شود، آن است که نام عبدالرحمن بن عوف و سعید بن زید جزء افراد بشارت داده شده به بهشت است؛ این در حالی است که آنان خود این حدیث را نقل کرده‏اند. چنین چیزی، موجب شک و تردید است. از طرفی، چرا این حدیث از بقیه آن ده تن، یعنی از هشت نفر باقی مانده، نقل و حکایت نشده است؟! چرا در جایی نیامده است که یکی از آنان برای اثبات مطلب و احتجاجی به نفع خویش، به این حدیث استناد کرده باشد؟! چرا در روز سقیفه که بر سر خلافت، اختلاف بود و مهاجرین برای شایستگی خود فضایلی را نقل میکردند، کسی به این حدیث استناد نکرد؟! آیا این سؤالات و نظایر آن حاکی از این نیست که چنین حدیثی اصلاً وجود نداشته و بعدها جعل شده است؟!

 


۷ – 
علامه امینی پس از ذکر حدیث عشره مبشره از کتب اهل‏سنّت، میگوید: «چنان‏که مشاهده میشود، سند روایت‏های احمد و ابوداود، به عبدالرحمن بن عوف و سعید بن زید منتهی میشود و طریق عبدالرحمن یک بار به عبدالرحمن بن حمید بن عبدالرحمن زهری از پدرش از عبدالرحمن بن عوف، و یک بار هم به رسول خدا(ص) میرسد، و این اسناد، باطل است و ناتمام؛ زیرا حمید بن عبدالرحمن، پدر عبدالرحمن بن حمید، صحابی نبود، بلکه تابعی بوده و عبدالرحمن بن عوف را درک نکرده است. حمید بن عبدالرحمن در ۷۳ سالگی، یعنی در سال ۱۰۵ ه’ ق از دنیا رفته است؛ بنابراین او در سال ۳۲ ه’ق، یعنی درست سالی که عبدالرحمن بن عوف، از دنیا رفته یا یک سال بعد از آن، متولد شده است. با این حال، چگونه میتواند از عبدالرحمن بن عوف روایت نقل کرده باشد؟ همچنین ابن حجر به طور جزم، روایت حمید بن عبدالرحمن را از عمر و عثمان، منقطع و غیر قابل اسناد میداند و این در حالی است که عثمان بعد از عبدالرحمن بن عوف از دنیا رفته است. پس سند این دو طریق، صحیح نیست. می ماند طریق سعید بن زید، طریقی که او خود را در آن جزو ۱۰ تنی که به بهشت بشارت یافته‏اند، به شمار آورده است. سعید چنین روایتی را در کوفه در ایام معاویه روایت کرده، و این حدیث از وی تا آن زمان شنیده نشده بود و پیش از آن نیز هیچ کس از وی نقل نکرده؛ فقط در آن زمان که دوران تبهکاری و جعل حدیث و تبلیغات سؤ بوده، آن را به زبان آورده است. کسی از این صحابی نپرسید که چه سرّ و رمزی در کارش بود که آن حدیث را مکتوم داشته و هیچ گاه نقل نکرده، حتی در دوره خلفای راشدین نیز یاد ننموده است، در حالی که او و دیگر اصحاب، سخت به چنین روایتی نیاز داشته‏اند تا موضع خویش را مستحکم سازند و آن را حجت خود سازند و در اقناعِ منطقی دیگران از آن سود گیرند و از خون‏ریزیها جلوگیری نمایند و بسیاری از حقوق را که در آن سال‏های پر کشمکش و خونین، پایمال گشته بود، محفوظ و در امان بدارند. گویی این حدیث، درست در روزی که معاویه بر تخت سلطنت نشست و رژیم فاسدش را بر مسلمانان تحمیل کرد، به او الهام شده است.
سعید بن زید هنگامی که نتوانست حملات و دشنام‏های مخالفین علی(ع) را تحمل کند و در برابر کسانی که معاویه بر کوفه گماشته بود، نتوانست مقاومت نماید، بر جان خویش بیمناک شد؛ خصوصاً این که او نسبت به دستگاه حاکمه وقت هم در موضعی مخالف بود و از بیعت با ولایت عهدی یزید خودداری ورزیده و در این زمینه سخنی تند به مروان بن حکم گفته بود. از این روی، او برای این که خود را از آسیب وی برهاند، این روایت را جعل کرد تا آن را سپر حمایتی خویش قرار دهد و اتهام علاقه‏مندی و عشق به علی(ع) را از خویش دور سازد؛ زیرا در آن عصر هر کس را که طرفدار و دوستدار امام علی(ع) یا متهم به چنین عقیده‏ای می شناختند، در معرضِ شکنجه و آزارهای گوناگون و زندانی و اعدام قرار میدادند.
بدین‏سان، سعید با جعل این حدیث و بخشیدن بهشت به مخالفان و دشمنان علی(ع) و کسانی که از بیعت با علی(ع) سر باز زده و علیه خلافتش قیام مسلحانه کرده بودند، حاکم وقت را خشنود و خطر شکنجه و مرگ را از خود دور نمود.

 


۸ – 
چگونه روا است که مردی از اهل بهشت با مردی دیگر که او نیز از اهل بهشت است، جنگ کند؟ طلحه و زبیر (که جزء آن ده نفر بهشتی است) در تحت لوای عایشه، برای جنگ با علی‌بن‌ابیطالب‌ـ‌علیه السّلام‌ـ که او نیز از اهل بهشت است، وارد بصره شدند و جنگ جمل را که موجب کشتار بسیار از طرفین شد، پدید آوردند؟
با این که قرآن می‌فرماید: «وَ مَنْ یَقْتُلُ مُؤْمِناً مُعْتَمِّداً فَجَزاءُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِیها»: «هر کس مؤمنی را عمداً بکشد، جزای او دوزخ است، و او همیشه در آن قرار دارد». (حاقه‌ـ ۴۴)
شاید اهل سنت بگویند نامبردگان از دو طرف، که جنگیدند، همه مجتهد بودند، و مطابق اجتهاد خود، رأی دادند، در این صورت، آن‌ها معذور می‌باشند.
در جواب می گوییم: اجتهاد در مقابل سخن صریح پیامبر‌ـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ جایز نیست، مگر نه این است که همه گروه‌های مسلمین نقل کرده‌اند که پیامبر‌ـ‌صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ـ به علی‌‌ـ‌علیه السّلام‌ـ فرمود: «یا عَلِیُّ حَرْبُکَ حَرْبِی، وَ سِلْمُکَ سِلْمِی»: «جنگ با تو جنگ، با من است، و صلح با تو صلح با من است». و نیز فرمود: «مَنْ اَطاعَ عَلِیّاً فَقَدْ اَطاعَنِی، وَ مَنْ عَصی عَلیِّاً فَقَد‌ عَصانِی»: «کسی که از علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ پیروی کند، از من پیروی نموده، و کسی که با علی‌ـ‌علیه السّلام‌ـ مخالفت کند، با من مخالفت نموده است»( مناقب ابن مغازلی، ص ۵۰ـ مناقب خوارزمی، ص ۷۶ و ۲۴ و …). و نیز فرمود: «عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ، یَدوُرُ الْحَقُّ مَعَهُ حَیْثُما دارَ»: «علی‌ علیه السّلام‌ با حقّ است، و حقّ با علی‌ علیه السّلام‌ است، هر کجا علی‌ علیه السّلام‌ بچرخد، حقّ با او می‌چرخد»( کنزالعمال، ج ۶، ص ۱۵۷، الامامه و السّیاسه، ص ۷۳ ـ مجمع الزّوائد هیثمی، ج ۷، ص ۲۳۵ و …).
بنابراین، نتیجه می‌گیریم که در میان نامبردگان، فقط یک طرف حقّ است، و آن علی‌ علیه السّلام‌ است، و حدیث عشره مبشّره، دروغ محض می‌باشد، زیرا، نمی‌توان طرفدار باطل را، اهل بهشت دانست.

 


۹ –
همچنین نقل شده که در جنگ جمل حضرت علی (ع) ، طلحه و زبیر را فراخواند و فرمود: شما می دانید که اصحاب جمل ملعونند؟ زبیر گفت چگونه ما ملعونیم، و حال آنکه ما اهل بهشتیم؟ حضرت علی فرمود: اگر من شما را اهل بهشت می دانستم با شما جنگ نمی کردم و جنگ با شما را حلال نمی شمردم.
زبیر گفت: آیا حدیث سعید بن عمرو بن نفیل را که از پیغمبر (ص) شنیده که ۱۰ نفر از قریش اهل بهشتند نشنیده ای؟ حضرت فرمود شنیدم که سعید این حدیث را در خلافت عثمان به جهت او نقل کرده است. زبیر گفت: آیا دروغ گفته است؟ علی(ع) فرمود: من چیزی نمی گویم تا نام آنها ببری. زبیر نام نه نفر را برد. علی (ع) فرمود: نفر دهم کیست؟ زبیر گفت: خود شما هستید.
حضرت علی (ع) فرمود: پس تو اقرار کردی که من اهل بهشتم، ولی من آنچه ادعا کردی از برای خود و اصحابت منکرم. زبیر گفت: آیا گمان میبری که سعید دروغ گفته است؟ علی(ع) فرمود: گمان ندارم یقین دارم که حدیث دروغ است، و البته بعضی از اینها در تابوتی هستند، در اسفل درکات جهنم و بر سر آن چاه سنگی است که وقتی خدا بخواهد اهل جهنم را عذاب کند آن سنگ را بر می دارد، این مطلب را از پیغمبر شنیدم. زبیر از نزد حضرت علی (ع) با چشمان گریان برگشت.( منتخب التواریخ، ص ۱۵-۱۴)
با توجه به مطالبی که عرض شد جای شک و تردیدی باقی نمی ماند که این حدیث جعلی است و اعتباری ندارد.

 

 

منبع:پرسمان